
آيههايي با مضمون “بعضکم من بعض” را نيز شاهدي ديگر بر يگانگي گوهر انساني مرد و زن ميداند و ميفرمايد:
“خداوند هر انساني را از دو انسان ديگر- مذکر و مونث- ايجاد کرده است. هر يک از مرد و زن با يکديگر و ، به نسبت در ايجاد ماده و وجود فرزند خود دخيل هستند”.
ايشان دخالت و منشائيت مرد و زن در پيدايش يک انسان را دليلي بر يکساني مرد و زن در ارزش گذاريهاي اخلاقي و دستگاه ثواب و عقاب شمردهاند. به عبارت روشنتر، آيههاي مذکور يگانگي در
انسانيت را محور ترتب آثار و نتايج و ثمره آدمي دانستهاند. 284
در قرآن کريم آياتي وجود دارد که نشان ميدهد روح قبلاً بوده، سپس به بدن تعلق گرفته است ، نظير آيات نحوهي پيدايش آدم ابوالبشر، در سورهي ص آيهي 71 ميخوانيم:
“… إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ”
طبق ظاهر اين آيه، روح قبلاً وجود داشته و سپس به بدن تعلق گرفته است . البته اين مقوله به تعبير صدر المتالهين از دشوارترين مسائل فلسفي است. رواياتي نيز مويد اين آيات است مانند ” خلق الله الارواح قبل الاجساد و بالفي عام”.285
دستهي ديگر از آيات نشان ميدهند روح از همين نشئة طبيعت و بدن برميخيرد. يعني موجودي مادي ادوار و اطواري را پشت سر ميگذارد و به مرحلهي روح ميرسد. اين دستهي آيات، “جسمانيت الحدوث و روحانية البقاء” بودن روح را تأييد ميکند؛ براي نمونه در سورهي مومنون آيهي 14 ميفرمايد:
” فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ “
اين آيه به مراحل آفرينش بشر اشاره دارد که ابتدا از گل بوده و سپس آن را به نطفه و بعد آن به علقه و علقه را مضعه و مضعه را به استخوان کرده و لباسي از گوشت به پيکر اين استخوان پوشانديم و در نهايت آن موجود را به چيز ديگري بدل کرديم. تعبير ” ثم انشاناه خلقاً اخر” نشان ميدهد که خلق آخر، از سنخ مراحل گذشته، يعني تحولاتي مادي و تطورات ماده نيست . 286
در آيهي 59 سورهي آل عمران نيز عبارت “ثم انشاناه خلقاً اخر” تکرار ميشود اما در سورهي مومنون اين تعبير دربارهي نسل آدم است و در اين آيه دربارهي حضرت آدم، يعني آدم و فرزندانش همگي ابتدا مراحل بدنسازي آنها به کمال ميرسد، بعد مرحلهي تبديل بدن آنان به روحانيت فرا ميرسد.
بر اساس اين آيات خلقت آدم متقدم بر خلقت حوا است اما آنچه بين مفسران مورد اختلاف نظر واقع شده است، مربوط به خلقت مستقل حوا ميباشد که بر اساس روايات متعددي که در اين زمينه از معصومين نقل گرديده، مطرح ميگردد.
1-2 ديدگاهها و تفاسير مختلف از خلقت زن
در اين زمينه ميتوان ديدگاههاي تفسيري را که بر اساس روايات و احاديث مربوط ارائه شدهاند به سه دسته تقسيم نمود:
1- رواياتي که حاکي از آفرينش حوا از دندهي آدم است. اين روايات در موضوع و ابواب متنوعي هم چون بيان حکمت احکام شرع، توصيههاي اخلاقي، علت تفاوت گرايشهاي زن و مرد و موضوعهاي ديگر وارد شده است. به طور نمونه از امام صادق روايت شده است که خداوند آدم را از گل آفريد. از اين رو پسران آدم درصدد تسخير زمين هستند و حوا را از آدم آفريد، به همين دليل زنان در صدد تسخير مردان ميباشند. 287 بر اين اساس اين نوع تفسير:
الف) خلقت حوا مانند خلقت آدم نيست و حوا به طور مستقل خلقت نشده است.
ب) حوا از دندهي که خلقتاً کج است آفريده شده است.
ج) آفرينش از دندهي چپ سبب ذات کج انديش و منحرف زنان گرديده است.
مرحوم مجلسي در بحار الانوار و مرحوم طبرسي در مجمع البيان نيز با استناد به رواياتي ،خلقت حوا را از دندهي چپ آدم ميدانند.288
در کتاب جستاري در هستي شناسي زن نيز آمده است اگر لفظ ” من” در آيات نامبرده ( در عبارت ” خلق منها ” و ” جعل منها” ) در معناي تبعيض به کار رفته باشد، ميتواند تاييدي بر اين معنا باشد که اين احتمال با متن تورات (سفر پيدايش 2: 22) هم خواني دارد. اما مفسرين شيعه نوعاً کلمهي “من” را در “خلق منها” نشويه ميگيرند نه تبعيضيه. بعلاوه اين روايات از اتقان سندي برخودار نيستند و موافقت اين روايات با متن تورات نيز مؤيدي بر اين احتمال به حساب نميآيد. در مقابل به صرف تطابق اين روايات با تورات نميتوان آنها را از اسرائيليات دانست. تقريباً ميتوان گفت اکثر دانشمندان اهل سنت به ويژه مفسران آنها، اين نظريه را پذيرفته و در تفاسير خود در شرح آيه يک سوره نساء ذکر کردهاند. از بين دانشمندان شيعي مرحوم شيخ ابوالفتح رازي نيز اين ديدگاه را پذيرفته ولي اکثر مفسران و محدثان نسبت به اين قبيل روايات يا دست به توجيه و تأويل زده يا صدور آنرا ناشي از تقيه دانستهاند.289
2- رواياتي که ميگويند حوا مانند آدم از گل آفريده شده و آفرينش مستقلي داشته است . علامه طباطبايي ضمن تائيد اين ديدگاه، روايات دسته اول را به لحاظ سندي متقن و معتبر ندانسته اند.290 مرحوم فيض کاشاني نيز در تفسير الصافي با تائيد اين ديدگاه اشکالاتي را بر نظريهي اول وارد مي نمايد. از نظر علماي شيعي کلمهي “زوج” به معناي جفت، اين نکته را ميفهماند که زن و مرد به يکديگر احتياج دارند و وجود هر يک تکميل کنندهي وجود ديگري است که بدون هم آميختگي و ارتباط با هم هدف مطلوب در خلقت حاصل نمي گردد.
3- دسته سوم شامل نظرياتي است که به جمع ميان دو گروه پيشين رسيدهاند و با استناد به رواياتي بيان ميدارند که خداوند حوا را از زيادي گل مربوط به دندهي چپ آدم آفريد نه آنکه از بدن مرد، زن را خلق کرده باشد. 291 عياشي نيز در تفسير خود رواياتي از امام باقر (ع) نقل ميکند که فرمودند:
“خداوند آدم را از گل و از باقي ماندهي آن گل، حوا را آفريد”. 292
ميان احاديث ناظر به مبدأ قابلي آفرينش، آيت الله جوادي آملي به روايتي از محمد بن بابويه قمي اشاره مي نمايد که چنين نقل کرده است :
” زرارة بن اعين از حضرت امام صادق پرسيد: نزد ما مردمي هستند که ميگويند: خداوند حوا را از بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد: امام صادق فرمود: خداوند از چنين نسبت، هم منزه است و هم برتر از آن است.. آيا خداوند توان آن را نداشت که همسر آدم را از غير دندهي او خلق کند. تا بهانه به دست شناعتکنندگان دهد که بگويند: بعضي از اجزاي آدم با بعض ديگر نکاح نمود… پس فرمود: خداوند بعد از آفرينش آدم، حوا را به طور نو ظهور پديد آورد.. آدم بعد از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين کيست که قرب و نگاه او مايهي انس من شده است؟! خدوند فرمود: اين حواست. آيا دوست داري که با تو و مايهي انس تو باشد و با تو سخن بگويد و پيرو تو باشد؟ آدم گفت: آري، پروردگارا! تا زندهام سپاسي تو بر من لازم است؛ آنگاه خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه؛ چون صلاحيت همسري تو را جهت تأمين علاقهي جنسي نيز دارد و خداوند شهوت جنسي را به او عطا نمود؛ سپس آدم عرض کرد: من پيشنهاد ازدواج با وي را عرضه ميدارم، رضاي شما در چيست ؟ خداوند فرمود: رضاي من در آن است …”
ايشان در ادامه مي فرمايند اين حديث مفصل است و سندش نياز به تحقيقي بيشتر دارد، چون برخي احاد سلسله مشترک و برخي مجهولاند. ولي حاوي مطالب مهم و سودمندي است :
1- خلقت حوا از ضلع و دندهي چپ آدم صحيح نيست.
2- آفرينش حوا همانند خلقت آدم، نو ظهور و مستقل است.
3- نزديکي و نگاه آدم به حوا مايهي انس وي شد و خداوند نيز همين اصل را پايهي ارتباط آن دو قرار داده و اين انس انساني، قبل از ظهور غريزهي شهوت جنسي بوده است، زيرا غريزه بعداً مطرح ميشود.
4- خداوند گرايش جنسي و شهوت زناشويي را پس از برقراري جريان انس و دوستي بر آدم القا نمود.
5- پس از ازدواج، آدم به حوا گفت: به طرف من بياو به من رو کن و حوا به او گفت: تو به سوي من رو کن خداوند امر کرد که آدم برخيزد و به طرف حوا برود و اين همان راز خواستگاري مرد از زن است.293
نتيجه آن که رواياتي که عهدهدار اثبات آفرينش غير اصيل زن ميباشند، يا از لحاظ سند نارسايند يا دلالت آنها ناتمام است و اگر فرضاً از هر دو جهت تام باشند، چون مسئله مورد بحث امري تعبدي محض نيست، نميتوان آن را نظير مسائل فقهي صرف، با يک دليل ظني غير قطعي ثابت کرد مگر در حد مظنه و گمان که در مسائل علمي سودمند نيست. 294
1-3 هدف از خلقت زن
بنابر سنت اسلامي هيچ موجودي بيهدف و بدون غايت آفريده نشده است و تنوع و تفاوتها نيز نشانهي کاستي در کار طبيعت و خلقت نيست. تفاوتهاي تکويني و به دنبال آن تشريعي هر کدام در پي علتي ظاهر ميشوند. در واقع هويت انسان در مجموعهي روابط عالم مورد توجه قرار ميگيرد و رسالت انبيا هم به اين دليل است که انسان را از محدودهي تنگ طبيعت رهايي بخشند و روح او را به اهداف و غايت متعالي رهنمون گردند.
همانگونه که در سورهي حجرات آيهي 13 ميخوانيم:
” يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ”.
اين آيه شريفه در يک بيان کلي و خطابي عام به تمام زنان و مردان، هدف آفرينش و زندگي آنان را کسب کمال و تقوي الهي بر شمرده و تنها عامل برتري انسانها را نيز همين مي داند.
اما آياتي هم چون اعراف :189 و روم:21 بيانگر غايت و علت آفرينش زن ميباشد.
در آيهي 189 سورهي اعراف از زن به زوج تعبير شده است ، و ضمير مذکور در ” ليسکن” به مرد بر ميگردد؛ از اينرو ميتوان نتيجه گرفت که زن مايهي آرامش و انس مرد بوده و مرد بدون زن آرامش ندارد. در واقع راز اصيل آفرينش زن، آرامش زن و مرد است، نه گرايش غريزي و اطفاء شهوت. خداوند اصالت را در ايجاد اين آرامش به زن داده است و مرد را مجذوب مهر زن معرفي ميکند.
در سورهي روم نيز واژه “لتسکنوا اليها” نشانگر گرايش مرد به زن بوده و زن مايهي انس و مودت به شمار ميآيد. البته اين هدف، هدف غايي نبوده و راهي است براي رسيدن به هدف اصلي که همانا دست يابي به سعادت و کمال. زن و مرد هر يک به طريقي و با انجام وظايف خاصي ميتوانند به يکديگر کمک کنند تا هر چه بهتر در اين مسير گام برداشته و به سمت غايتي مشترک به پيش روند.
از منظر قرآن زن و مرد دو موجود مکمل هستند و هر دو براي زندگاني بشر لازم و ضروري هستند. ارتقاي هر يک از اعضاي خانواده يا جامعه در گرو ارتقاي اعضاي ديگر است. افراد جامعه از جمله مرد و زن ، کمال خود را در کمال ساير افراد ميدانند . بنابراين راه حل اسلام براي ايجاد جامعهاي پويا و انسانهايي متکامل، تاکيد بر لزوم هماهنگي و مؤدت متقابل بويژه در روابط زن و مرد است. مردو زن هر يک در نيل به آرامش و تعالي از توانايي کامل برخوردار نبوده لذا خداوند با ايجاد حس نياز متقابل، ميان آن دو پيوند متقابل برقرار ساخت، تا هر يک از دو جنس ديگري را براي تعالي خويش لازم و ضروري بداند. بنابراين پيوند عاطفي و محبت آميز ميان مرد و زن پيوندي مقدس والهي است آنگونه که در آيهي 21 سورهي روم ميفرمايد:
” وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً…”
“رمز وجود تفاوتهاي تکويني ميان زن و مرد در قانون خلقت بر مبناي “تناسب” است نه نقص و کمال. قانون خلقت خواسته است با اين تفاوتها، تناسب بيشتري ميان زن و مرد که قطعاً براي زندگي مشترک ساخته شدهاند بوجود آورد”. 295
2-رابطهي زن و شر در قرآن
گرچه در متون ديني اسلامي هيچ موجودي به طور مطلق شر نيست و علماي مکاتب مختلف اسلامي به تبع مکتب اهل بيت در آفرينش هر موجودي حتي شيطان خيري ميدانند؛ با اين وجود عدهاي با استناد به برخي آيات قرآني زنان مکار را شرور معرفي مينمايند. در اين بخش به معرفي و بررسي اين آيات خواهيم پرداخت.
2-1 نسبت شر با زن در قرآن
در سوره اعراف آيات 18-22 به
