
درگیریهای مذهبی در زمان شیخ طوسی خانه و کتابخانه شيخ طوسي به غارت رفت (ابناثير، الکامل: 6/637-638) و به آتش كشيده شد (ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 335).
82. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص320.
83. بلاذري، فتوح البلدان، ج 2، ص 338؛ طبري، تاريخ، ج 3، ص 147؛ حموي، ياقوت بنعبدالله، معجم البلدان، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1399ق، ج 4، ص 491.
84. ر.ك: حموي، همان.
85. كوفه در قرون نخستين، همواره از مراكز اصلي تشيع بوده است، ر.ك: اشعري، مقالات الاسلاميين، ص 64.
86. مدرسي طباطبايي، سيد حسين، ميراث مكتوب شيعه از سه قرن نخستين هجري، ترجمه سيد علي قرائي و رسول جعفريان، قم: نشر مورخ، 1386، ص 69.
87. الكوفة كنز الايمان و حجة الاسلام و سيف الله و رمحه؛ حموي، همان، 492.
88. طبري، تاريخ: ج 4، ص 426-435؛ مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 93.
89. طبري، همان، ص 440 به بعد؛ مسعودي، همان، ص 98.
90. النشار، نشأة الفكر، ج 2، ص 21 به بعد.
91. مهمترين بخش از تركيب جمعيتي كوفه را مواليان تشكيل ميدادند كه نقش مهمي را در تاريخ مذهبي ـ سياسي كوفه بهخصوص در نهضتهاي شيعه ايفا كردند (ر.ك: محمدجعفري، سيد حسين، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه سيد محمد تقي آيتاللهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374، ص 140-141).
92. يكي از اين طايفههاي يمني خاندان جعفي بوده است.
93. امام صادق عليهالسلام به دلايل مختلف سفرهاي متعددي به عراق داشتند و در اين سفرها مدتي در عراق سكونت داشتهاند (شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 194).
94. ابنحجر عسقلاني، شهابالدين احمد بنعلي، تهذيب التهذيب، بيروت: دار الفكر، 1404ق، ج 5، ص 161.
95. بخاري، محمد بناسماعيل، التاريخ الكبير، با نظارت دكتر محمد عبدالمعيد خان، ديار بكر (تركيه): المكتبه الاسلاميه، [بيتا]، ج 6، ص 413.
96. همان، ج 8، ص 90.
97. منسوب به مفيد، محمد بنمحمد بننعمان، الاختصاص، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق، ص 85.
98. علاوه بر حضورهاي متعدد امام صادق (عليهالسلام) در عراق و مخصوصا كوفه، شواهد روايي زيادي وجود دارد كه متكلمان كوفه در مشكلات علمي خود به مدينه و يا در ايام حج به مكه رفته و در آنجا پاسخ سؤال خود را از امام عليه السلام دريافت ميكردهاند؛ براي نمونه: ر.ك: مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تحقيق جمعي از محققان، چاپ دوم، بيروت: دار إحياء التراث العربي، 1403ق، ج 3، ص 323، روايت 21؛ ج 4، ص140، روايت 7.
99. مؤلف كتاب «تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام» از چندين نفر به عنوان متكلمان شيعه در دوره قبل از مدرسه كوفه نام ميبرد كه عبارتند از: خالد بن سعيد از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و از تابعين: صعصعة بن صوحان، ميثم بن يحيي التمار، كميل بن زياد، اويس قرني، سليم بن قيس، حارث همداني و جابر جعفي (ر.ك: صدر، سيد حسن، تأسيس الشيعة الكرام لعلوم الاسلام، چاپ دوم، قم: انتشارات اعلمي، 1375، ص 353 به بعد).
100. براي نمونه خاندان اعين كه افراد شاخصي از اين خاندان مانند زراره و حمران از اصحاب دانشمند ائمه (عليهم السلام) و راويان سرشناس شيعه هستند. از مستشرقان فاناس در كتاب علم الكلام و المجتمع در بخش مدارس كلامي شيعي و شخصيت زراره بن اعين با ترسيم مشجر اين خاندان تعداد 68 نفر از اين خاندان را ذكر نموده است (ر.ك: فاناس، جوزف، علم الكلام و المجتمع في القرنين الثاني و الثالث للهجره، ترجمه سالمه صالح، بغداد ـ بيروت، منشورات الجمل، 2008م، ج 1، ص 464).
101. نمونه آن روايات فراواني از ائمه (عليهم السلام) در زمينه عقل و خردورزي در منابع شيعي مانند غرر الحكم و درر الكلم و 34 روايت ابتداي كافي تحت عنوان «كتاب العقل و الجهل» و جلد اول بحار الانوار.
102. براي نمونه روايتي كه هشام بن حكم براي پاسخ عبد الله ديصاني سراغ امام صادق (عليهالسلام) رفته و پاسخ دريافت نموده و سپس پاسخ ديصاني را داده است (مجلسي، بحار الانوار، ج 4، ص140، روايت 7).
103. براي نمونه: كشي، محمد بنعمر (1409ق)، رجال الكشي (اخيتار معرفه الرجال)، تحقيق محمد بنحسن طوسي و حسن مصطفوي، مشهد: نشر دانشگاه، ج 2، ص 554 به بعد.
104. همان، ص 544.
105. مانند مناظره هشام بن حكم و هشام بن سالم نزد محمد بن ابيعمير و محمد بن هشام در باب توحيد و صفات الهي (همان، ص 564).
106. كليني، محمد بنيعقوب، الكافي، تحقيق علياكبر غفاري و محمد آخوندي، چاپ چهارم، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1407ق، ج 1، ص 141، كتاب توحيد، باب ادني المعرفه، حديث 1و2، مشتمل بر كلمه «معرفة».
107. همان، ص 157، كتاب توحيد، باب النهي عن الجسم و الصوره، حديث 1 مشتمل بر اصطلاح «معرفته ضروره.
108. همان، ص 139، كتاب توحيد، باب اطلاق القول بانه شئ، حديث 6 مشتمل بر كلمه «انيت» و «مائيت».
109. شهرستاني در اين باره ميگويد: «هشام بن حكم صاحب سخنان پيچيده و دو پهلو در كلام است و نميتوان از تسلط او بر معتزله در جدل و وادار كردن آنان به قبول لوازم سخن خود غافل بود» (الملل و النحل، ج 1، ص 217-218). همچنين برخي آثار هشام مانند «كتاب الرد علي المعتزله» و «امامة المفضول» در نقد نظرات معتزله بوده است.
110. براي نمونه درباره تأليفات هشام بنحكم: نجاشي، رجال: ص 433؛ طوسي، محمد بنحسن، الفهرست، تحقيق جواد قيومي، قم، مؤسسه نشر الفقاهه، 1417ق، ص 258ـ259؛ و درباره نوشتههاي فضل بنشاذان: نجاشي، همان، ص 306-307؛ طوسي، همان، ص 197-199.
111. مانند مناظرهاي كه در حضور امام صادق (عليهالسلام) اصحاب حضرت با مرد شامي انجام دادند و به دستور حضرت هر كدام از اصحاب در بخشي از مباحث وارد شدند: حمران بناعين در زمينه قرآن، زراره در زمينه فقه، هشام بنسالم در زمينه توحيد و هشام بن حكم در زمينه امامت (ر.ك: كشي، رجال، ج 2، ص 544-560).
112. همان، ص 424.
113. جعفي يكي از طايفههاي بنام يمني ساكن در كوفه و يكي از تيرههاي قبيله مذحج، از نسل كهلان است و به قحطان ميرسد (ابنابيعاصم، الآحاد و المثاني، تحقيق باسم فيصل احمد الجوابره، رياض، دار الدرايه، 1411ق، ج 4، ص 421). بيشتر افراد اين خاندان پس از فتوحات به عراق مهاجرت كردند و در كوفه ساكن شدند. نجاشي و طوسي نام شماري از اين افراد را ذكر كردهاند (براي نمونه ر.ك: نجاشي، رجال، ص 32-33، 103، 110-111، 174، 246، 299، 311، 451؛ طوسي، محمد بنحسن، رجال، قم، جامعه مدرسين، 1415ق، ص 131، 139، 159، 160، 191، 193، 199).
114. نجاشي، همان، ص 129.
115. طوسي، همان، 129.
116. تستري، محمدتقي، قاموس الرجال، چاپ دوم، قم: مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1410ق، ج 2، ص 543.
117. نجاشي، همان، ص 128؛ طوسي، رجال، ص 176؛ ابنحجر، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 41.
118. تستري، همان.
119. بخاري، التاريخ الكبير، ج 2، ص210؛ ابنحبان، المجروحين، تحقيق محمود ابراهيم زايد، [بيجا]، [بينا]، توزيع مكه، دار الباز، [بيتا]، ج 1، ص 208.
120. براي نمونه ر.ك: مجلسي، بحار الانوار، ج 1، ص 174؛ ج 36، ص 12؛ برقي، احمد بنمحمد بنخالد، المحاسن، تحقيق سيد جلالالدين محدث ارموي، چاپ دوم، قم، دار الكتب الاسلاميه، 1371ق، ج 1، ص 227؛ صفار، محمد بنحسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلياللهعليهم، تحقيق محسن كوچهباغي، چاپ دوم، قم، مكتبة آيتالله المرعشي النجفي، 1404ق، ص 15، 49، 104؛ كليني، كافي، ج 2، ص 166.
121. ابناثير، اللباب في تهذيب الانساب، بيروت: دار صادر، [بيتا]، ج 3، ص 352.
122. موحد ابطحي، سيد محمدعلي، تهذيب المقال في تنقيح كتاب الرجال، قم، سيد محمد موحد ابطحي، 1417ق، ج 5، ص 45-46.
123. ر.ك: كشي، رجال، ج 2، ص 438؛ موحد ابطحي، همان، ص 44.
124. ر.ك: صفري فروشاني، نعمتالله (1384)، «جابر بنيزيد جعفي»، دانشنامه جهان اسلام، ج 9، تهران: بنياد دائره المعارف اسلامي، 1384، ص 181.
125. طوسي، محمد بنحسن، امالي، قم، دار الثقافه، 1414ق، ص 296؛ ر.ك: صفري، همان، ص 181-184.
126. ر.ك: كليني، همان، ص 396-397.
127. براي نمونه روايات جابر از امام صادق (عليهالسلام) ر.ك: كليني، همان، ص 271-272؛ صدوق، محمد بنعلي، كتاب من لايحضره الفقيه، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسين، 1404ق، ج 3، ص 83.
128. طوسي، همان؛ ر.ك: كليني، همان، ص 472.
129. يعقوبي، تاريخ، ج 2، ص 343-344.
130. براي نمونه ر.ك: ذهبي، محمد بناحمد، ميزان الاعتدال، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دار المعرفه، 1382ق، ج 1، ص 380.
131. عصفري، خليفه بنخياط، طبقات خليفه، تحقيق دكتر سهيل زكار، بيروت: دار الفكر، 1414ق، ص 276؛ طوسي، رجال، ص 129؛ ابنحجر عسقلاني، شهابالدين احمد بنعلي، تقريب التهذيب، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، چاپ دوم، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق، ج 1، ص 154؛ همو، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 42.
132. ابنسعد، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، [بيتا]، ج 6، ص 345؛ بخاري، التاريخ الكبير، ج 2، ص 210؛ ابنقتيبه دينوري، المعارف، تحقيق دكتر ثروت عكاشه، چاپ دوم، قاهره، دار المعارف، 1969م، ص 480؛ ابنحبان، همان؛ ابناثير، الكامل في التاريخ، ج 5، ص 352؛ ذهبي، محمد بناحمد، تاريخ الاسلام، تحقيق دكتر عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق، ج 8، ص 60؛ همچنين ر.ك: موحد ابطحي، همان، ص 70.
133. ذهبي، ميزان الاعتدال، ج 1، ص 384.
134. ر.ك: موحد ابطحي، همان.
135. زركلي، خيرالدين، الأعلام، چاپ پنجم، بيروت، دار العلم للملايين، 1980م، ج 2، ص 105.
136. يعقوبي جابر را از فقهاي اواخر دوره اموي و اوايل دوره عباسي ميداند؛ به نظر ميرسد وي نيز سال وفات جابر را سال 132 يا بعد از آن در نظر گرفته است (يعقوبي، تاريخ، ج 2، ص 348، 363).
137. يعقوبي، تاريخ، ج 2، ص 343-344.
138. «من اوعية العلم»؛ ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 8، ص 59.
139. «اخذو منه العلم»؛ صفدي، صلاحالدين، الوافي بالوفيات، تحقيق احمد الارناؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث، 1420ق، ج 11، ص 25.
140. ر.ك: طوسي، محمد بنحسن، تهذيب الاحكام، تحقيق حسن خرسان، چاپ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1407ق، ج 3، ص 48؛ حر عاملي، محمد بنحسن، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت عليهمالسلام، 1409ق، ج 8، ص 430-431.
141. ر.ك: كشي، رجال، ج 2، ص 437.
142. ابنسعد، همان، ص 346.
143. ابنحيان، محمد بنخلف، اخبار القضاة، بيروت: عالم الكتب، [بيتا]، ج 3، ص 121-122.
144. جابر بنزيد ازدي كه با كنيه ابوالشعثاء شناخته ميشده است (ر.ك: ابنسعد، همان، ج 7، ص 179).
145. براي نمونه: كليني، كافي، ج 1،460؛ ج 2، ص 620؛ صدوق، محمد بنعلي، امالي، چاپ پنجم، بيروت، اعلمي، 1400ق، ص 26.
146. كليني، همان، ج 1، ص 396-397؛ كشي، رجال، ج 2، ص 443.
147. ابنسعد، همان، ج 6، ص 346.
148. طاووسيمسرور، سعيد، پژوهشي پيرامون جابر بنيزيد جعفي، تهران، دانشگاه امام صادق (عليهالسلام)، 1389، ص 49.
149. مدرسي نيز در كتاب خود اسامي كتب را بر اساس آنچه نجاشي آورده بيان ميكند، اما گويا در ترتيب كتابها دچار اشتباه شده است (ر.ك: ميراث مكتوب شيعه، ص 138-149).
150. انتشارات دار اعتصام عراق كتابي به نام تفسير جابر جعفي را چاپ كرده است. اين كتاب تمام احاديث تفسيري جابر را گردآوري نكرده و فقط احاديثي كه در منابع شيعي آمده را استخراج كرده است (جابر جعفي، تفسير جابر الجعفي، گردآوري و تنظيم رسول كاظم عبدالساده، نجف، انتشارات الاعتصام، 1429ق، ص 12). آقاي ابوالفتح جمشيدي مطلق نيز در رساله كارشناسي ارشد خود، در دانشگاه قم، تفسير جابر را بررسيده است.
151. نجاشي، رجال، 129.
152. طوسي، الفهرست، ص 116.
153. آقابزرگ طهراني، الذريعه، تحقيق سيد احمد حسيني، چاپ دوم، بيروت، دار الاضواء، 1406ق، ج 4، ص 268.
154. كشي، رجال، ج 2، ص 437؛ خويي، سيد ابوالقاسم موسوي، معجم رجال الحديث، چاپ پنجم، [بيجا]، [بينا]، 1413ق، ج 4، ص 340؛ مدرسي، ميراث مكتوب شيعه، ص 138.
155. مدرسي، همان، ص 139.
156. همان:
