
صفات الاهي
در مباحث كلامي صفات الاهي را به چند گونه تقسيم كردهاند؛ در اين بخش با توجه به اين تقسيمبنديها روايات جابر درباره صفات الاهي را از نظر ميگذرانيم.
الف) صفات سلبي و ثبوتي: صفات ثبوتي بعد از ابعاد كمالي خدا را بيان ميكنند و در مقابل صفات سلبي حاكي از سلب نوعي نقص و مفهوم عدمي از ذات خداوند است. صفات سلبي، در واقع مفاهيمي كه شايسته مقام الاهي نيستند و بهنوعي مستلزم نقص و عجز خدا هستند را از ذات خدا سلب ميكنند. در روايات جابر نيز به رواياتي با اين مضامين برميخوريم. در روايتي ازلي و ابدي بودن خداوند با عبارت «هُوَ الدَّائِمُ بِلَا فَنَاءٍ» آمده است.347 همچنين در روايتي خداوند نوري خوانده شده است كه ظلمتي در آن راه ندارد، و راستياي كه دروغ جايي در آن ندارد، علمي كه شائبهاي از جهل در آن نيست و زندگانياي كه بهطور كامل خالي از مرگ است.348
ب) صفات ذاتي و صفات فعلي: صفات ذاتي با در نظر گرفتن يكي از كمالات خدا، بر ذات الاهي حمل ميشود؛ براي مثال صفت قدرت كه از توانايي خدا بر انجام هر كاري گرفته ميشود. صفت فعلي نيز مفهومي است كه از وجود رابطه خاصي بين ذات الاهي و موجودي ديگر گرفته ميشود؛ براي مثال براي نسبت دادن صفت خلق به خداوند ابتدا بايد مخلوقي وجود داشته باشد تا ما بتوانيم خدا را خالق بناميم. بنابراين براي توصيف خدا به صفات ذاتي، در نظر گرفتن ذات الاهي كفايت ميكند و نياز به تصور امري خارج از ذات نيست؛ اما براي استعمال صفات فعلي، علاوه بر ذات خداوند بايد شيء ديگري را نيز در نظر گرفت. در روايات جابر نيز از هر دو دسته صفات الاهي يعني ذاتي همچون علم،349 قدرت350 و حيات،351 و صفات فعلي، چون خلق،352 رزق، رحمت،353 هدايت354 و امثال اينها وجود دارد.
توقيفي بودن اسما و صفات
گروهي از دانشمندان اسلامي معتقدند اسما و صفات الاهي توقيفي هستند؛ يعني بندگان در مقام نامگذاري و توصيف خدا، فقط بايد به آنچه در قرآن و روايات معتبر نام و صفت خدا خوانده شده است، اكتفا كنند و حق استفاده از واژههاي ديگر را ندارند. البته گروهي در مقابل اين اعتقاد، بر آناند كه اسما و صفات الاهي توقيفي نيستند و به كار بردن اسم يا صفتي كه در قرآن و روايات نيامده است، مشروط بر آنكه متضمن نقص و محدوديتي براي خدا نباشد، اشكالي ندارد. آنچه از روايات منقول از جابر به دست ميآيد قول به توقيفي بودن اسما و صفات است.355
تجسيم
در سدههاي نخستين اسلامي، به دليل نصگرايي بيش از حد اهل حديث، وجود ويژگيهايي چون «يد»،356 «عين»،357 «وجه»358 و مواردي از اين دست در خداوند به بحث گذاشته شد و برخي اين امور را جزو صفات الاهي برشمردند. فرقههاي گوناگون كلامي درباره اينگونه صفات كه بهنوعي تجسيم و تشبيه را ميرسانند بحث كردهاند. اشعري در باب تجسيم و تشبيه شيعيان را به شش دسته تقسيم ميكند. وي ابتدا «هشاميه»، اصحاب هشام بنحكم، را نام ميبرد و اعتقادشان را چنين بيان ميكند: «بر اين عقيده هستند كه معبودشان حد و نهايت دارد؛ طول و عرض و عمقي يكسان دارد …».359 اشعري سپس ايجاد شدن مكان براي خدا را به هشام نسبت ميدهد.360 در ادامه اشعري به نقل از ابوهذيل علاف ميگويد: «هشام گفت: اين كوه (كوه ابوقبيس) از خداي من بزرگتر است».361 اشعري به نقل سخنان ديگري از جاحظ درباره نظريه هشام بن حكم در مورد علم الهي و كيفيت تعلق علم خداوند به اشياء پرداخته است362 و در آخر با نقل كلامي از ابوعيسي وراق از افرادي تحت عنوان اصحاب هشام بن حكم ياد نموده كه معتقد به مماس بودن خدا با عرش هستند.363 اشعري اعتقادات فرقه دوم364 را چنين برميشمارد: صورت نداشتن خدا، مانندِ اجسام نبودن خدا، تاويل اطلاق جسم بر خدا به معناي موجود، استيلاي خدا بر عرش بدون تماس. گروه سوم يك فرقه بي نام و نشان هستند كه فقط قائل به صورت براي خدا هستند ولي اعتقاد به جسميت خدا ندارند.365 فرقه چهارم نيز به نام «هشاميه» شناخته ميشود كه پيروان «هشام بنسالم جواليقي» هستند؛ آنان براي خدا صورتي مانند صورت انسان، قائل هستند و حواس پنجگانه را نيز براي خدا معتقدند. اشعري با نقل سخني از ابوعيسي وراق داشتن موي سياه را براي خدا به هشام بنسالم نسبت ميدهد.366 فرقه پنجم خداوند را نور محض دانسته، براي او شكل و صورتي قائل نيستند.367 آخرين فرقه نيز معتقدند پروردگارشان جسم و شكل ندارد و شبيه اشيا نيست، حركت نميكند و سكون ندارد، به چيزي نميچسبد و تماس ندارد.368
در روايتي از جابر جعفي، امام باقر (عليهالسلام) ادعاي اهل شام را ادعايي بزرگ ميداند كه ميپنداشتند هنگامي كه خداوند رو به آسمان ميرفت پاي خود را بر صخره بيتالمقدس قرار داده است. اين پندار بيگمان تجسيم را در خود دارد اما روايت جابر آن را نفي ميكند. در ادامه روايت خداوند، موجودي بينظير و بيشبيه خوانده شده است كه از توصيفات فراتر است و متوهمان نيز قدرت وهم او را ندارند، حجابي او را از ديدهها پوشانده است، زوال ندارد و به افول نميگرايد.369
در كتاب اختصاص روايتي از جابر نقل شده است كه شايد بتوان شبهه تجسيم را از آن برداشت كرد؛370 اما با توجه به روايات ديگري كه از جابر درباره صفات خدا نقل شده است و نيز روايتي كه به وضوح تجسيم را رد ميكند، بايد اين روايت را، در صورت درستي، تأويل كرد.
علم خدا
يكي از اوصاف ثبوتي خداوند علم است؛ خدا به همه امور هستي آگاه است. علم الاهي مراتب گوناگوني دارد كه برخي از آنها صفت ذاتي و برخي صفت فعلي است. مسئله علم الاهي در روايت ائمه معصوم (عليهمالسلام) نيز از زواياي مختلف بيان شده است. در روايات مختلفي خداوند به علم توصيف شده است.371 از برخي از اين روايات علم مطلق خدا به دست ميآيد؛ آنجا كه خدا را با عنوان علمي كه جهلي در آن راه ندارد توصيف مينمايد. در روايتي نيز خداوند منزه از آن دانسته شده است كه علم او به معلومات با استفاده از ابزار و آلات تحقق يابد؛ نيز اين علم بدون واسطه علم غير به دست آمده و ازلي است.372 در برخي از روايات نيز سخن از علم غيب الاهي به ميان آمده است.373 در روايتي با اشاره به اسم اعظم، بخشي از اسم اعظم مختص خداوند دانسته شده است كه تأثير در علم غيب را به آن بخش نسبت دادهاند.374
در برخي روايات، علم خداوند به «علم خاص» و «علم عام» تقسيم شده است. براي اين تقسيمبندي ميتوان به روايتي از امام باقر (عليهالسلام) كه جابر ناقل آن بوده است استناد كرد. در اين روايت امام علم خدا را به دو دسته تقسيم ميكند: علمي كه فقط خداوند ميداند، علم خاص؛ و علمي كه ملائكه نزديك خدا و انبياي مرسل او ميدانند، علم عام؛ البته ائمه نيز از اين علم عام آگاه هستند.375 علم خاص خداوند همان علم غيب است كه در رواياتي ديگر نيز به آن اشاره شده است.376
بداء
بداء از اعتقادات مشهور اماميه است كه از قرآن و حديث به دست آمده است. امامان شيعه (عليهمالسلام) اعتقاد به بداء را عبادت شمردهاند؛ در برخي از احاديث نيز آمده است كه اقرار به بداء يكي از چند پيماني است كه خدا از همه پيامبران خود گرفته است.377 اعتقاد به بداء، اقرار به سلطنت و عظمت و يكتايي خدا در همه ابعاد است و اينكه همه امور در دست او است؛ از اين رو بداء از بزرگترين عبادات قلبي به شمار ميرود و توحيد در عبادت، بر بنيان اين اعتقاد بنا ميشود.378 در بداء بايد به سه نكته توجه داشت: 1. خدا بر همه چيز، در همه زمانها و همه جا آگاه است و هيچ چيز بر او پوشيده نيست؛ 2. خدا كار آفرينش و جهان را رها نكرده است و پيوسته در حال تدبير امور خلق است؛ 3. بر اساس روايات رسيده، سرنوشت و تقدير انسانها، هم به صورت فردي و هم به صورت جمعي، بر اثر كارهاي فردي يا جمعي تغييرپذير است؛ بداء در واقع نگاهي جامع به اين سه نكته است.
در رواياتي كه جابر نقل كرده است نيز ميتوان مواردي را يافت كه در آنها به كلمه بداء تصريح نيز شده است. در روايتي، پس از آنكه امام (عليهالسلام) داستان قصد خداوند بر خلقت انسان و اعتراض ملائكه را بيان ميكند، توضيح ميدهد كه خداوند انسانهاي نيك را از چه مادهاي و چگونه خلق كرد و همينطور انسانهاي بد را. پس از اين فراز امام ميفرمايد كه خداوند درباره انسانهاي بد بداء را شرط كرد اما در اصحاب يمين چنين شرطي را ذكر نكرد.379
حيات
يكي ديگر از اوصاف الاهي كه همه متكلمان اسلامي بر آن اتفاق نظر دارند، صفت حيات است. به نظر ميرسد حيات از جمله صفات ثبوتي ذاتي است كه با ذات الاهي عينيت دارد. مشخص است كه ذات الاهي از لوازم حيات در موجودات طبيعي، مانند رشد و تغذيه و حركت مكاني، منزه است. در روايتي كه جابر از امام باقر (عليهالسلام) نقل كرده است خداوند حياتي توصيف شده كه مرگ در آن راهي ندارد.380 همچنين طبق اين روايت حيات الاهي، برخلاف حيات مخلوقات، حادث نيست؛ بلكه در پي ازلي بودن ذات الاهي، حيات او نيز ازلي دانسته شده است؛ همچنين حيات الاهي را عين ذات الاهي دانسته است، نه وجود مستقلي از ذات.
ازليت و ابديت
از ديگر اوصاف ذاتي خداوند، ازليت و ابديت است؛ بدين معنا كه خدا از ازل وجود داشته و در گذشته، زماني نبوده است كه خدا وجود نداشته باشد. از سوي ديگر، خداوند موجودي ابدي است؛ يعني در آينده، هيچ زماني نخواهد كه او وجود نداشته باشد. واژههاي قديم و باقي را ميتوان واژههاي جايگزين ازلي و ابدي دانست. در رواياتي كه جابر نقل كرده ميتوان مواردي را براي اين صفت الاهي يافت. در روايتي كه پيشتر نيز ذكر شد، امام با عبارت «كَانَ وَ لَيْسَ شَيْءٌ غَيْرُهُ» و صفاتي كه پس از آن به خدا نسبت ميدهد، ازليت و با عبارت «وَ كَذَلِكَ لَا يَزَالُ أَبَداً» ابديت خداوند را بيان ميكند.381 نيز در روايتي ديگر خداوند موجودي دائمي و فناناپذير، و باقي تا بينهايت دانسته شده است.382 بيان ابديت خداوند و فناي همه چيز جز او را ميتوان در روايات ديگر منقول از جابر نيز ديد.383
چهار.دو
راهنماشناسي
ضرورت وجود راهنما
مسئله ضرورت وجود راهنما از مسائلي است كه متكلمان در آن بحث بسيار كردهاند. برخي براي آن دليل اقامه كردهاند و برخي نيز منكر اين ضرورت شدهاند. در روايات امامان معصوم (عليهمالسلام) كه از طريق جابر آمدهاند روايتي به بيان ضرورت وجود نبي و امام پرداخته است. نكته جالب توجه اين روايت اين است كه سؤالكننده از امام خود جابر جعفي است كه دغدغههاي كلامي وي را نشان ميدهد. امام باقر (عليهالسلام) در برابر پرسش جابر از علت احتياج به نبي و امام دو نكته را بيان ميكند. نخست آنكه نظام هستي براي آنكه بيخلل و سالم باقي بماند نياز است كه خداوند نبي و امام را بر بندگان تعيين كند. دوم آنكه خداوند به بركت وجود نبي و امام عذاب را از اهل زمين برميدارد. در ادامه روايت نيز امام (عليهالسلام) با روايتي از پيامبر اسلام اهلبيت او را ــ با تشبيه به ستارگان كه امان اهل آسماناند ــ جانپناه و مايه امنيت اهل زمين معرفي ميكند.384
اختصاصات و امتيازات راهنمايان
بر اساس روايات رسيده مراحل برگزيدگي از سوي خدا بيان شده است. نخستين مرحله عبوديت است، پس از آن نبوت و سپس رسالت و پس از آن امامت. البته اين روايت از آنجا كه درباره حضرت ابراهيم است پس از رسالت خدا وي را خليل خود قرار داد و آنگاه به او گفت تو را امام مردم قرار ميدهم. بزرگي اين امر حضرت ابراهيم را به سؤال از واداشت كه آيا فرزندانش نيز امام خواهند بود؟ خداوند در پاسخ ظلم را مانع رسيدن به مقام امامت بيان ميكند.385
خلقت انبيا و اوصيا
جابر جعفي در روايتي پس از نقل چگونگي خلقت انسانها، به بيان چگونگي آفرينش انبيا و اوصيا ميپردازد: آنان از نور عظمت خدا هستند كه خداوند انوار آنان را در صلبها و رحمهاي پاك و طاهر به وديعه ميگذارد و با فرشتگان خود از آنان محافظت مينمايد، با حكمت خود تربيتشان ميكند و غذايشان را از علم خود تأمين مينمايد. در ادامه روايت امر انبيا و اوصيا را بزرگتر از آن دانسته كه توصيف شود و دقيقتر از آن كه دانسته شود زيرا آنان ستارگان خدا
