
بيانگر آن است كه امامت از منظر آنان از اصول ايمان است. عدهاى از متفكران معاصر اماميّه نيز امامت را از اصول مذهب مىدانند، از جمله: شیخ محمدحسين كاشفالغطاء،153علامه امينى،154 مرتضی مطهرى،155 امام خمينى156 و … چنانکه ملاحظه میشود، این بزرگان در حقیقت، امامت را جزء مقوم ایمان میدانند، نه جزء مقوم اسلام، و این همان مطلبی است که قدمای شیعه بر آن تأکید دارند و فرقی بین اقوال معاصران و قدما در اصل بودن امامت نیست و اختلاف در تعبیر است. ولی مسئله قابل توجه این است که، تعبیر به اصل مذهب بودن، به نوعی تداعی کماهمیت بودن امامت نسبت به دیگر عقاید را به همراه دارد، در حالی که در روایات اهلبیت (علیهم السلام)، اعتقاد به امامت رکن توحید و شرط قبولی توحید بیان شده است و بدون اعتقاد به امامت، توحید نیز نجاتبخش نیست؛157 و رسالت پیامبر خدا(ص) بدون ابلاغ امر امامت انجام نمیگیرد.158 لذا به نظر میرسد بهتر است از تعبیر «اصول مذهب» استفاده نکنیم، بلکه از تعبیر «اصل ایمان» بودن بهره ببریم، چنانکه در آیه 14 سوره حجرات به آن اشاره شده و در روایات متعدد اهلبیت(علیهم السلام) هم از همین تعبیر استفاده شده است.159
کسانی از مخالفان امامت که با عناد و دشمنی آن را انکار نمیکنند، از نظر حکم شرعی مسلمان هستند و در حکم عقاب اخروی، با گروه اول یکسان نیستند، مخصوصاً کسانی که قدرت دستیابی به حق را ندارند؛ چنانکه در روایات اهلبیت(علیهم السلام) بر این مسئله تأکید شده است. حضرت علی(ع) در جواب اشعث بنقيس كه به آن حضرت اعتراضاً گفت: «سوگند به خدا اگر حقيقت امر اين است كه تو مىگویى پس تمام امّت غير از تو و غير از شيعيان تو بايد از اهل هلاك و دوزخ باشند!» فرمود: «سوگند به خدا اى فرزند قيس! همينطور كه گفتم حقّ با من است، لكن از امّت هلاك نمىشوند مگر دشمنان و مكابران و معاندان و منكران، و امّا آن كسانى كه تمسّك به توحيد خدا کرده، و به محمّد و اسلام اقرار آوردهاند، و از ملّت اسلام خارج نشدهاند، و دشمنان و ستمگران را عليه ما تحريك نکردهاند، و با ما بناى عداوت و دشمنى نگذاردهاند، لكن در حقانيّت خلافت ما شكّ کرده و اهل خلافت و ولايت را نشناختهاند، نه به ولايت ما اقرار کرده و نه به عداوت با ما برخاستهاند، اين گروه مسلمانان مستضعفاند كه بايد رحمت خدا را درباره آنان اميد داشت، و از گناهان آنان ترسيد».160
بنابر این طبق روایات اهلبیت(علیهم السلام)، مخالفان امامت، اگر ناصبی یا محارب باشند، و یا با علم به حقانیت امامت، از روی عناد آن را انکار کنند، کافر خارج عن الاسلام هستند، اما اگر مخالفت آنها از هر یک از این سه طریق نباشد بلکه از روی جهل مبتلا به انحراف باشند، مسلمان هستند، ولی مؤمن نیستند، و به خاطر قصور در تحقیق در آخرت عقاب میشوند. اما اگر افرادی جزء مستضعفان باشند، که امکان تحقیق ندارند، یا تحقیق کنند و به حق نرسند، اینها در این دنیا در حکم مسلمان هستند، و در آخرت حکم مخصوص خود را دارند. نظر علمای شیعه از قدما و متأخران بر همین اساس است، و در مواردی که حکم به کفر عموم مخالفان کردهاند، منظورشان کفر در مقابل ایمان است. لذا شیعه با تکفیر مسلمانان همیشه مخالف بوده است.
1ـ2ـ2ـ4. گفتار چهارم: نتیجه گیری فصل اول
مذاهب اسلامى اعم از شيعه و اهل سنت، بر اين عقيدهاند كه عمل، خارج از ايمان است و ايمان بهمعنى تصديق قلبى و اقرار به زبان است. نتيجهى چنين برداشتى، اين واقعيت است كه مرتكب گناه- حتى گناه كبيره- چنانچه به قلب و زبان ايمان داشته باشد، كافر نيست و نمىتوان حكم كافر را بر وى جارى ساخت ايمان، هرچند تصديق به قلب و اقرار به زبان است، مراتب و درجات گوناگونى دارد و همين عامل نقش اساسى در سرنوشت و سعادت انسان ايفا مىكند. انسان هرچه بيشتر درجات ايمان را طى كند و از نردبان يقين و تصديق بالاتر رود، سعادتمندتر خواهد شد. قرآن دربارهى مراتب و درجات ايمان مىفرمايد: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ»؛161 «اوست كه آرامش را بر دلهاى مؤمنان نازل كرد، تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايد».انَمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛162
مؤمنان راستين فقط كسانىاند كه وقتى خدا نزدشان ياد شود، دلهايشان مىترسد، و هنگامى كه آيات او بر آنان تلاوت گردد، بر ايمانشان مىافزايد، و در كارها و برنامهها، تنها بر پروردگارشان توكل مىكنند.
با نگاهى به آيات قرآن و احاديث، مشاهده مىشود كه آنچه مراتب ايمان را مىسازد و موجب رشد و تعالى انسان مىشود، استحكام ايمان در قلب، و مواظبت و ممارست در اعمال است. هرچه قلب از يقين مستحكمتر و قدرتمندترى برخوردار باشد، مرتبه و درجهى ايمان، بالاتر خواهد بود. قرآن مىفرمايد:
ثُمَّ كَلّا سوْف تَعْلَمُونَ كَلّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَترَوُنَّ الجَحِيمَ ثُمَّ لَترَوُنهَا عَينَ الْيَقِينِ؛163
باز چنان نيست كه شما مىپنداريد. بهزودى خواهيد دانست، چنان نيست كه شما گمان مىكنيد. اگر شما (به آخرت) علماليقين داشتيد، مراتب يقين، نقش مهمى در درجات ايمان دارد. هرچه يقين قلبى بيشتر باشد، انسان مىتواند به درجات بالاترى دست يابد. يقين، خود داراى سه مرحله يا سه درجه است:
1- علماليقين: علمى كه در آن، انسان از دلايل مختلف، به چيزى ايمان آورد؛ مانند كسى كه با مشاهدهى دود، به وجود آتش ايمان پيدا مىكند.
2- عيناليقين: مرتبهاى كه در آن، انسان به درجهى مشاهده مىرسد و با چشم خود، مثلًا آتش را مشاهده مىكند.
3- حقاليقين: بالاترين مرتبهى يقين است. انسان در اين مرتبه، همانند كسى است كه وارد آتش شده و سوزش آن را لمس كند و به صفات آتش متصف گردد.164 مرحلهى نخست يقين، جنبهى عمومى دارد؛ مرحلهى دوم، براى پرهيزگاران؛ و مرحلهى سوم، مخصوص خاصان و مقربان است.
به پيامبر گرامى اسلام (ص) عرض شد: شنيدهايم برخى از ياران عيسى روى آب راه مىرفتند؟! حضرت فرمود:«لو كان يقينه اشدّ من ذلك لمشى على الهواء»؛
«اگر يقينش از آن محكمتر بود، بر هوا راه مى رفت!»165
مرحوم علامه طباطبايى پس از ذكر اين حديث مىافزايد:
ايمان بهمنزلهى نردبانى است كه ده پله دارد و بايد پلهبهپله از آن بالا رفت. كسى كه در پلهى دوم قرار دارد، به آن كه در پلهى اول است، نبايد بگويد: تو ايمان ندارى. همينطور كسى كه در پلهى بالاتر تا پلهى دهم قرار دارد، نبايد افراد پايينتر از خود را بىايمان بداند …. پس اگر كسى در مرحلهى پايينترى از ايمان است، او را با آرامى و نرمى به درجهى ايمان خود بكشانيد و چيزى كه توانايى آن را ندارد به او تحميل نكنيد كه موجب شكست او خواهد شد؛ چراكه هركس مؤمنى را كوچك كند، لازم است براى اصلاح و جبران شكست او اقدام نمايد.166 در برخى از روايات نيز اصحاب پيامبر گرامى اسلام (ص) از نظر ايمان درجهبندى شدهاند؛ چنانكه گفتهاند: «مقداد» در پلهى هشتم ايمان، «ابوذر» در پلهى نهم و «سلمان فارسى» در پلهى دهم قرار داشتند.167
2. فصل دوم: اقدامات گروه های تکفیری در منظر اسناد بین المللی و مسئولیت های مترتب بر آن
در طول تاریخ وصف خشونت جنگ با ماهیت جنگ ملازمه و ارتباط مستقیمی داشته است. در جنگ، طرف پیروز میدان، تمامی آنچه که از دشمن شکست خورده به جا مانده، در مالکیت خود قرار می داد. نحوه برخورد طرف پیروز جنگ غالباً بسته به نوع اراده وی متغیر بود. به عبارت دیگر او می توانست کلیه غنایم (کودکان و زنان نیز شامل غنایم می شدند) را رها کند یا بکشد یا در مالکیت خود قرار دهد و در بازار برده فروشان، خرید و فروش نماید. به عبارت دیگر در ابتدا هیچگونه محدودیتی برای طرف پیروز جنگ در خصوص نحوه رفتار با اموال، افراد اسیر بویژه زنان، کودکان و سالخوردگان وجود نداشت. شاید بتوان گفت نبرد «سولفورینو»168 که در شمال ایتالیا که در سال 1859 در جریان بود؛ به عنوان نقطه عطف اولیه الزام طرفین جنگ به رعایت حقوق جنگ نامگذاری نمود.
24 ژوئن 1859، جنگی میان ارتش های اتریش، فرانسه و ساردینا آغاز شد که به دلیل فقدان امکانات مناسب امدادی و پزشکی، بیش از چهل هزار مرده یا در حال مرگ، در صحنه نبرد، به حال خود رها شده بودند. «هانری دونانت»169 یک تاجر اهل ژنو که شاهد قتل عام و نبود امکانات مناسب جهت یاری رساندن به مجروحین بود، پس از بازگشت خود به ژنو در سال 1862، کتابی را به نام خاطرات «سولفورینو»170 به چاپ رساند (این کتاب به عنوان یکی از اسناد سازمان صلیب سرخ جهانی؛ بارها به چاپ رسیده است)171. روایت دقیق و همراه با عطوفت دونانت وی را به سمت طرح دو پیشنهاد اصلی و مهم سوق داد. او در ابتدا از دولت ها برای ایجاد پاره ای اصول بین المللی در قالب تصویب کنوانسیون غیر قابل نقض دعوت به عمل آورد و در گام بعدی، او پیشنهاد ایجاد یک انجمن ملی جهت تهیه و آماده سازی لوازم و پرسنل مورد نیاز در زمان جنگ جهت کمک به زخمیان و بیماران را ارائه داد.
کنوانسیون 1864 ژنو در مورد «بهبود شرایط زخمی شدگان نیروهای نظامی در صحنه نبرد»172 که در همان کنفرانس تصویب شد.
با شروع یافتن جنگ جهانی دوم و قتل عام هزاران نفر و نقض حقوق اساسی انسان ها از جمله اسیران جنگی دولت ها را به سمت پیش بینی مقرراتی برای حفظ حقوق انسان ها پیش برد و در سال 1949 با تصویب چهار کنوانسیون ژنو، راه را برای رعایت هرچه بیشتر حقوق افراد اعم از نظامی و غیرنظامی در فاصله جنگ و پس از آن هموار ساخت. کنوانسیون های ژنو متمرکز بر حمایت نظامیان زخمی، بیمار و اسیران جنگی و غیرنظامیان است.
آنچه که ذکر شد تنها بخشی از تلاش های دولت ها و کشورها در حفظ حقوق طرفین جنگ می باشد. در این بخش تلاش بر آن است تا اقدامات گروه های تکفیری در مناطق و سرزمین های تحت سلطه را با تکیه بر مقررات و اسناد بین الملل عملکرد و مورد بررسی قرار دهیم. لذا این فصل را با نام «اقدامات گروه های تکفیری در منظر اسناد بین المللی و مسئولیت های مترتب بر آن» نام نهادم تا با تقسیم آن در دو بخش جهت رسیدن به پاسخ فرضیات مطروحه رساله خویش؛ به صورت موشکافانه ای این فصل را پی گیرم. بخش اول از فصل دوم به بررسی اقدامات گروه های تکفیری در منظر اسناد بین المللی اختصاص دارد در این بخش با تکیه بر کنوانسیون ها و توافقات بین المللی، عملکرد گروه های تکفیری از دریچه اسناد بین المللی مورد بررسی قرار می گیرد. در بخش دوم از این فصل، مسئولیت های بین المللی مترتب بر عملکرد تکفیریان و کشورهای حامی آنان مورد کنکاش قرار خواهد گرفت.
2ـ1. بخش اول: اقدامات گروه های تکفیری در منظر اسناد بین المللی
توصیف ماهیت حقوقی گروه هایی تکفیری تا حدی پیچیده است. گروه های تکفیری در مناطق تحت سلطه خود با انگیزه ایجاد هراس در بین مردم منطقه جهت شکستن جبهه های مقاومت و مغلوب کردن دشمن اقداماتی را تحت عنوان اجرای مجازات های اسلامی، از بین بردن نمادهای کفر و شرک و … دست به ارتکاب اعمالی زده اند که می تواند از مصادیق جنایات علیه بشریت باشد.
جنایات علیه بشریت یکی از شنیع ترین جرایم بین المللی است که با به وجود آمدن مباحث جدیدی چون حقوق کیفری، تاسیس دادگاه های کیفری بین المللی و الحاق تعداد زیادی از کشورها به اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی مطرح شده است. اهمیت بحث جنایات علیه بشریت این است که به عنوان جرایم مقدماتی و زمینه ساز جرایم علیه صلح و یا جنایات جنگی محسوب می شوند.
اصل حقوق بشر دوستانه قدمت 7000 ساله دارد. این مقررات در طول ایام گسترش یافته و نقض برخی از آن ها جنایات علیه بشریت محسوب می شود این جنایات در ابتدا بخشی از جنایات جنگی راتشکیل می دادند اما بعد از گذشت سال ها به وسیله معاهدات بین دولت ها، عرف بین المللی، اصول کلی حقوقی و نوشته های علمای حقوق مشخص تر شدند.
با پایان قرن 19 میلادی
