
عرفان پژوه معاصر، سيد حسن مصطفوي، معتقدند: شهادت امثال حکيم متأله سبزواري به شهرت حديث و تصريح حضرت شيخ سيد حيدرآملي-قدس سرّه- به صحت آن کافي است که براي انساني که از جاده انصاف منحرف نباشد، اطمينان به صدور حديث شريف از ساحت مقدس ولايت عظمي حاصل گردد.103
بنابر نقلي، مرحوم علامه طباطبايي رحمهالله فرمودهاند که معاني اين حديث، آن قدر بلند است که بعيد است از غير معصوم، صادر شده باشد. همچنين جناب استاد شيخ علي سعادتپرور، درباره اين حديث نگاشته است: “… نقله و شرحه جماعه کثيره من العلماء الموحدّين…. و معلوم أنّه إن لم يکن متنه مورد قبولهم، لم يشرحوه”104
آقاي جعفريان در کتاب صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست آورده است :
مجلسي اول بر اين باور بود که معاني سخنان صوفيه و عرفا براي همه کس قابل فهم و درک نيست، از اين رو مطالعه کتب آنان براي عوام زيان بخش است، زيرا که اين سخنان به حسب ظاهر کفر است و زندقه و محمل هاي صحيح اين سخنان بسيار دقيق است و حتي در ميان علما و فضلا کمتر مي توان يافت که حقيقت مطلب را دريافته باشد.
زيرا که درک اين معاني فوق عقل است و تا نور کشف بعد از رياضات بسيار و مجاهدات بي شمار دست ندهد، بويي از آن نمي توان برد و شيخ بهاءالدّين محمّد رحمه الله مجملي از اين معاني بيان کرده است در شرح چهل حديث و روزي اين حقير از شيخ مرحوم پرسيدم که حديث کميل که مستند صوفيه است و وحدت وجود، صحيح است؟ فرمودند که از آن گذشته است که شک در آن تواند کرد و از آن جمله شيخ عبدالرزاق تصحيح او نموده و او از شيخ نورالدّين عبدالصمد نطنزي نقل کرده است و ايشان از معظم علماي شيعه اند و حالات ايشان از آن گذشته که شرح توان کرد. گفتم که شرح فرماييد. گفتند که تا کسي رياضت بسيار نکشد به آن نمي توان رسيد 105
ب ـ منابع کهن و حديث حقيقت(نسخه ها و شروح)
با وجود ترديدي که نسبت به اصل ورود اين حديث در مصادر اصلي روا داشته شده، اسناد و مدارکي که به اين حديث اشاره کرده و يا پرداختهاند فراوانند و در يک نگاه کلي به 5 دسته قابل تقسيم و طبقهبندياند:
1. شروحي که نسخههايي از آن موجود و به طبع رسيده است که نام و نشان شارح نيز معلوم است.
2. شروحي که نسخههايي از آن موجود است ولي داراي نسخ خطي است و نام و نشان نويسنده هم شناخته است.
3. شروحي که نسخههايي از آن موجود است و به طبع رسيده ولي به هر دليل نويسنده و شارح شناخته نيست.
4. شروحي که نسخههايي از آن موجود است ولي چاپ سنگي است و نويسنده آنهم شناخته نيست.
5. شرح و تفسيرهايي که فقط نامي از آن يا نويسنده آن در منابع و فهارس کتابشناسي موجود است ولي اصل شرح به هر دليل تاکنون يافت نشده است.
در اين بخش تلاش خواهد شد تا همه شرح و تفسيرهايي که تاکنون جسته شده مورد اشاره قرار گيرد. در اين اشاره برخي از نسخ که در ادامه براي تفسير فقرات اين حديث شريف بيشتر مورد استفاده قرار گرفتهاند با شرح و توضيح بيشتري ارائه خواهند شد. در يک نگاه کلّي تاکنون بيش از 30 شرح و تفسير مستقل فارسي و عربي، نظم و نثر از حديث حقيقت شناخته و معرفي شده است.
رساله دهدار در شرح حديث حقيقت؛ شرح حديث حقيقت از علامه حلّي؛ شرح حديث حقيقت اثر ابن همام شيرازي؛ شرح حديث حقيقت از شيخ علي مرندي؛ شرح حديث حقيقت سيد حيدر آملي؛ شرح حديث حقيقت از محمد علي خلخالي، شرح حديث الحقيقه سيد حسن مصطفوي؛ از اين جملهاند.
ارائه فهرست جامع و تحليلي شرحهاي نگاشته شده بر حديث حقيقت، مجالي ديگر و فرصتي فراخ ميطلبد. از اين رو در اينجا تنها به ارائه فهرستي اجمالي از شرحهاي اين حديث و آثاري که در آنها از آن ياد شده است، بسنده ميکنيم. ناگفته پيداست که اين فهرست به هيچ روي داعيه کامل بودن ندارد و نيازمند پژوهشهاي ديگر علاقهمندان ميراث عرفاني شيعه است.
1. شاه نعمتالله ولي (م 827ق) سرسلسله طريقت نعمت الهيه يکي از شارحان حديث حقيقت است که شرح خود را به نثر آميخته به نظم نگاشته است.106 اين شرح ضمن، “مجموعه رسائل شاه نعمتالله ولي” منتشر شده است.107 و نسخه خطي آن براي استفاده عموم محققان در سايت کتابخانه مجلس شوراي اسلامي قرار داده شده است.
2. کمال الدين حسين بن حسن خوارزمي (شهيد 839ق) در کتاب “جواهر الاسرار و زواهر الانوار” در شرح مثنوي معنوي، ضمن نقل متن کامل اين حديث به ترجمه و شرح آن اقدام کرده است و در پايان اين شرح، مثنوي مولانا جلالالدين بلخي را شرح اين حديث دانسته است.108
خوارزمي در اين کتاب در اشاره به شان و مرتبت امام علي مي نويسد: همه امت را اتفاق است که علي كرّم الله وجه و رضي الله عنه را در حقايق معارف، سخناني است، كه هيچ كس پيش از وي نگفته است و بعد از وي كسي مثل آن نياورده تا به حدّي كه روزي از غَلَبات اَسرار، و سَلَبات انوار به منبر برآمده بود و گفت: سلوني عما دون العرش … و سپس سؤال دعلب يماني را كه در همان مجلس از حضرت ميپرسد: هل رأيت رّبك؟ و حضرت امير عليه السلام جواب ميدهد ما كنت اعبد ربّا لم اره ـ و ادامه سؤال كميل كه پروردگارت را چگونه ديدي؟ و پاسخ آن حضرت عليه السلام كه : “لم تره العيون بمشاهدة العيان و لكن رأته القلوب بحقايق الايمان” را نقل و تحليلي از آن را با استناد به اشعاري از مثنوي ارائه ميكند و سپس به نقل حديث كميل و شرح آن با استناد به اشعار مولوي در مثنوي ميپردازد ودر آخر مينويسد: اين است بيان اجمالي كلمات حضرت اميرالمومنين و تمامي كتاب مثنوي با شرحش بلكه مولفّات اولين و آخرين از خواص ربّ العالمين، شرح اين كلمات است و سپس اظهار عجز از شرح كلمات امام علي عليه السلام كرده و مينويسد: بنده در شرح هر كلمه از جهت استشهاد به ابيات حضرت مولوي قدس سره كردم تا شمه اي از رياض كمالات او به مشام جانت رسيده باشد. و به قلم از ان لم تستطع امراً فدعه، در ذكر حضرت امير المومنين كرم الله وجهه بدين قدر اكتفاء کرديم سپس به توصيف وجود مبارک علي عليه السلام پرداخته و دليل عجز و ناتواني اش در توصيف مقام امام علي عليه السلام را بيان كرده و مينويسد: [علي عليه السلام] كسي است كه به وصافي او حضرت الاهي قيام نموده است و من چگونه در اوصاف او عاجز نشوم. و سپس اين شعر را در همين باب آورده است:
من بنده گر چه مدح و ثناي او كنم
مدح و ثناي تو نه سزاي تو ميكنم
خود را بزرگ مي كنم اندر ميان خلق
ني آنك خدمتي ز براي تو ميكنم109
3. نظام الدين محمود شاه داعي شيرازي(م 870 ق) يکي ديگر از شارحان حديث حقيقت است که در شرح حديث حقيقت دو نوشته دارد:
نوشته نخست به نثر است که فقط در پايان آن يک بيت و دو رباعي آمده است.110 تنها نسخه تاکنون موجود اين شرح کوتاه در کتابخانه گنج بخش پاکستان است.111
شرح دوم نثر آميخته به نظم است که نگارش آن را به دستور بزرگي و براي فهم آسان مطلب ذکر کرده است. اين شرح در برخي فهرستهاي نسخ خطي به نادرست به ابومحمد محمد دهدار شيرازي (م1016ق) نسبت داده شده است؛112 و به رغم آنکه پيش از اين به سال 1340 شمسي در مجموعه شانزده رساله از شاه داعي شيرازي به همت استاد محمد دبير سياقي با عنوان “رساله کميليه ثانيه”، منتشر شده است، در سالهاي اخير، به نام دهدار منتشر شده است.113
شاه داعي شيرازي در مقدمه رساله كميليه ثانيه در بيان علت اقدامش به شرح مجدد رساله كميل مينويسد: نوبتي داعي مسكين قدم قلم در ساحت اشارت امام الموحدين آن نقطه دايره كشف و يقين امير المومنينعليبنابيطالبعليهالسلام روايت كرده بود كه در جواب كميل زياد فرموده بود و بزرگي نصيح گفت كه مغلق نوشتهاي اگر چنان فصيح بنويسي كه عامه فهم كنند، فايده آن عام تر باشد، فرمان را ممتثل شد و در بيان واضح شروع نمود و از الله تعالي توفيق اتمام خواست. چرا كه انّه ولّي الاجابة و الانعام. و سپس داعي شيرازي آغاز ميكند به شرح حديث. داعي در اين شرح هر يك از بندهاي پاسخ علي عليه السلام را توضيح و تبيين عرفاني ميكند و سپس اشعاري از شاعران بزرگ همچون سيد نعمت الله ولي، سعدي، حافظ، عراقي، محمد شيرين مغربي، اوحدي، خواجه عبدالله انصاري را به عنوان شاهد و تاييد و تفسير سخنان ارائه ميكند.
4. ابن همام شيرازي(م ب 904ق) از صوفيان نوريخشيّه و سراينده “روضهالقلوب” به سال 904 هجري. يکي ديگر از شارحان است. از شرح او بر حديث حقيقت، نسخهاي در دانشگاه تهران موجود است114 و پيش از اين منتشر شده است.115
5. تقي الدين ابراهيم بن علي کفعمي(م 905ق) از علماي مبرّز اماميه که شرحي هم بر کتاب “الدّعوات و الاسماء” شيخ اشراق دارد، در کتاب “مجموع الغرائب و موضوع الرغائب” از اين حديث ياد کرده است.116: مرحوم كفعمي در كتاب شريف: “مجموع الغرائب و موضوع الرغائب”، در بخش منتخبات از كتاب “مشارق الانوار و حقايق الاسرار في معرفة الأئمة الاطهار و الهداة الابرار” حافظ رجب برسي بعد از نقل فقراتي از كتاب مشارق ذيل موضوعات مختلف از جمله ولايت، اسرار حروف، مصاحف، فيض اوّل و … بعد از اشاره به اسرار قول خداوند متعال در الم، الالف للغيب، و اللاّم للنبوة، و الميم للامامة، المص، الله و محمد و علي، حديث كميل را نقل ميكند و چون برخي از واژههاي آن با ديگر نقلها متفاوت است، ما عيناً نقل ايشان را ميآوريم:
روي أنّ كميل بن زياد، قال لعلي عليه السلام: ما الحقيقة؟ قال: مالك و الحقيقة، فقال كميل، أولست صاحب سرّك؟ قال: بلي، ولكن يرشح عليك ما يطفح منّي، قال: “كمثلي” أو مثلك يخيب سائلا، فقال عليه السّلام: الحقيقة كشف سبحات الجلالة “من إشارة”. قال: زدني بياناً، فقال محو الموهوم مع صحو المعلوم. قال: زدني بياناً، فقال: هتك الستر لغلبة السرّ. قال: زدني بياناً قال: جذب الأحدية لصفة التوحيد. قال: زدني بياناً، قال: “نسمة” شرق من صبح الأزل، فتلوح علي هياكل التوحيد و آثارة. قال: زدني بياناً، فقال : اطف السراج فقد طلع الصبح.
6. ابن ابي جمهور احسايي (م ب 906ق) در کتاب “المجلي مرآت المنجي في الکلام و الحکمتين والتصوف” خود به اين حديث توجه نموده است.117
7. جلالالدين محمد دواني (م 908ق) شارح “هياکل النّور” شيخ اشراق شرحي بر حديث حقيقت نگاشته است. نسخه عکسي شرح او در کتابخانه مرکز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي موجود است.118
8. شمسالدين محمد لاهيجي(م 912ق) از مشايخ سلسله نوربخشيّه در “شرح گلشن راز” خود به مناسبتهاي مختلف از فقراتي از حديث حقيقت يادکرده و در جايي تمام اين حديث شريف را نقل ميکند و به ترجمه وشرح آن همت ميگمارد.119
لاهيجي در ذيل بيت سيصد و پنجاهم اشعار شبستري در مقام پاسخ از سوال درباره حقيقت که مي فرمايد:
حقيقت خود مقام ذات او دان شده جامع ميان كفر و ايمان
پس از آنكه نهايت سير طريقت را وصول به مقام حقيقت توصيف كرده، حقيقت را مقام ظهور ذات حق بي حجاب تعيّنات ومحو كثرات موهومه در اشعه انوار ذات توصيف ميكند و سپس به سؤال مريد حضرت مرتضي علي، كميل بن زياد نخعي استناد ميكند و دو فقره از پاسخهاي امام علي عليه السلام را بيان و تحليل و تطبيق ميكند. عين كلام لاهيجي از اين قرار است:
“حقيقت” ظهور ذات حق است بي حجاب تعينات و محو كثرات موهومه در اشعة انوار ذات. مروي است كه “كميل بن زياد نخعي” كه مريد حضرت “مرتضي علي” قدس سره العزيز بود، از آن حضرت پرسيد كه: “ما الحقيقه؟” يعني حقيقت چيست؟ “مرتضي” فرمود كه “مالك بالحقيقه” يعني ترا با حقيقت چه كار؟ “كميل” گفت: “اولست صاحب سرك؟” يعني من صاحب سر تو نيستم؟ “مرتضي” فرمود كه: “بلي ولكن يترشّح عليك ما يطفح منّي” يعني تو صاحب سرّ من هستي؛ فامّا آنچه از من بعد از امتلا فرو مي ريزد، بر تو مترشح ميگردد؛ يعني نه آن است كه هر چه ما را باشد، تو را قابليت دانش آن هست؛ وليكن هرگاه كه ظرف از آب پر ميشود، آنچه از آن ظرف فرو ميريزد و زياده مي آيد، به شما ميرسد. و در اين جوابها كه “مرتضي” كرم الله وجهه (الف 163) با “كميل” فرمود، ايما و اشارتي است بر آنكه هر كس به ذوق و وجدان به مرتبه و حالي و مقامي كه نرسيده باشد، افشا و اظهار آن حال و مقام با وي نميبايد نمود؛
