
آن برگرفته از آرایش آب و مادیها است. ماخذ: (احمدي؛ فروغمند اعرابي: 1391)51
پس اصفهان و زایندهرود، دو گونه برخورد با یکدیگر داشتهاند. الگوی نخست؛ شهر در نزدیکِ رود و همسو با آن رشد کرده که باید گفت رودخانه شهر را به سوی خویش کشیده است و الگوی دیگر؛ آب را به سویی کشیده و در کنار آن خانهسازی کردهاند یا در جایی ماندگار شده و شاخهای از زایندهرود به سوی آنجا برده که باید گفت زایندهرود را به درون شهر کشاندهاند.
نقشهی 2-2: جایگاه زایندهرود و مادی نیاصرم در محلهبندی بخشی از اصفهان
ماخذ: (اهری؛ حبیبی، 1380)
پخشایش شهرها و آبادیها بر روی مَخروطاَفکَنه52ها و پنجههای آبرفتی، در کنارههای بیابانهای ایران با پخشایش سامانهی کاریزها، پیوندِ تنگاتنگی دارد. جایگیری بسیاری از شهرهای کهن مانندِ یزد، کرمان، ساوه، سبزوار و گناباد، برآمده از سامانهی کاریزها و آبرسانی سنتی آنها بوده است (انگلیش، 1390: 65-70)؛ (اسپونر، 1386: 411 و 415-416)؛ (پاپلی یزدی؛ رجبی سناجردی، 1382: 69). همچنین سوگیری و جهت که از بایستهترین ویژگیهای بافت شهر و بلوک (عنصر بنیادین ساختار آن) و خانههای آن است، در بسیاری از این شهرها، برآمده از ایستار زمین و فراخواست بهرهگیری بیشتر از آب است (تَوسلی، 1391: 103).
شهرهایی که در جاهای خشک هستی یافتهاند، بیشتر دارای بافت پیوسته و فشرده هستند و اندازهی این پیوستگی و فشردگی در همهجا یکسان نیست؛ چرا که دسترسی به آب در جاهای خشک از راه کاریز و آبانبار و مانندِ اینها است و فضاهای کالبدی شهرها در پیرامون اینها، پدید میآید و در پی آن پیوسته و فشرده میشوند (شاطریان، 1388: 302). این در هم تنیدگی در برخی بافتها تا جایی پیش میرود که تفکیک کالبدی و فضایی عنصرها در آنها دشوار است (توَسلی، 1386: 110).
نگارهی 2-5: در هم تنیدگی بافت شهری یزد و دشواری تفکیک کالبدی و فضایی
بخشی از محلهی وقتوساعت؛ «مجموعهی مرکز بخش درونی شهر به مثابه یک کل؛ شامل عناصر 1- مسجد جامع، 2- بازار و چارسو، 3- مدرسهی علمیه، 4- مقبرهی سید رکنالدین، 5- حمام قدیمی که از بین رفته است». ماخذ: (توَسلی، 1386)
کاریز سامانهی آبی، کهن، پیچیده و ریزبینانهای است که بسیاری خاستگاه آن را ایران میدانند و بدون آن شاید توان زندگی در بخش گستردهای از بخشهای میانی فلات ایران از دست میرفت یا چهرهای دیگر به خود میگرفت. کاریز و گسترش آن در بسیاری از جاهای ایران، برخی را به این باور رسانده که از تمدنی به نام تمدن کاریزی و انقلاب کاریز، نام ببرند. نمونهی آشکار چنین شهری، یزد است که کاریزهایی دراز و سامانهای پُر پیچ و خم از آن را در زیر خود دارد (نقشهی 2-4) و مردمان آن در زمینهی آبرسانی نامور هستند و بسیاری از محلههای پرشمارِ آن بر چنین پایهای پدید آمدهاند. چنانچه در نام بسیاری از محلهها، واژهی آب یا نام کاریز یا سازههای آبی، نمودی آشکار دارد؛ مانند «آبشاهی»، «آبشور»، «جویهُرهُر»، «ششبادگیری»، «دولتآباد» و «لَردآسیاب» (خادمزاده، 1388: مقدمه، 1، 6 ، 80 ، 126، 192 و 276)؛ (ناجی، 1352)؛ (کخ، 1388: 312)؛ (سعیدی، 1367: 2)؛ (اسپونر، 1386: 415-418)؛ (لَمتون، 1386: 188)؛ (رحمانيان؛ ميرزايي، 1391).
نقشهی 2-3: بخشی از شهر یزد با راهها و کاریزها (گردی بزرگ در نیمهی بالایی = محلهی وقتوساعت)
این نقشه به خوبی نشاندهندهی پیوند شهر تاریخی یزد و تارنمای راههای آن با تارنمای کاریزهای خفته در زیر آن است. کاریزهایی که هر کدام در سرِ راهِ خود، محلهها و عنصرهای شاخصی را سامان بخشیدهاند. ماخذ نقشه: (خادمزاده، 1388)
میبد نیز از دیگر شهرهایی است که کاریز بر ریختار آن بازتاب داشته و در گامِ نخستِ خود، سوی گسترش و رشد شهر را به سوی شمال کشانیده است (نگارهی 2-6)؛ زیرا کاریزهای شهر میبد، سویی جنوبی-شمالی دارند. همچنین راستهی اصلی میبد (راستهی بازار) با کاریز «خارزار» همسو و همگام است و پیچ و تاب بازار بر پایهی پیچ و خم کاریز نامبرده پدیدار شده است (اسفنجاری کناری، 1385: 79-81). «شیراز» هم بر پایهی پژوهش «محمود توسلی» دارای ویژگیهای ساختاری بنیادین و یکسانی در دورههای گوناگون رشد و گسترش خویش است که یکی از این ویژگیها «قرارگیری عناصر شهری در مسیر قنوات و آبهای جاری» است (توَسلی، 1386: 68). در کرمان هم چنین ایستاری رخ نموده است و شریانهایی که آب از زیر آنها میگذشته، جایگاهی در خور در میان راههای شهری داشتهاند و به روشهایی گوناگونی از آنها نگهداری میشده است؛ همچنین از دید کالبدی، دارای نشانههای گوناگونی بودهاند که آنها را از دیگر راهها، جدا میساخته (انگلیش، 1390: 72-73).
نگارهی 2-6: میبد، کاریز و سوی گسترش و رشد شهر بر پایهی کاریز
ماخذ: (اسفنجاری کناری: 1385)
باید یادآوری کرد که پهنای برخی از کوچههای میبد، بر پایهی اندازهی آب کاریزهای آن، دگرگون میشده است. به دیگر سخن در هر جای که آب کاریز فراوان بوده است، کوچهها پهن و هر جا که کمتر بوده، کوچهها تنگتر میشده است (جانباللهی، 1366). «بنین53» در پژوهش خود با درست دانستن این پدیده در یزد، چرایی آن را در پاسداشتِ حریم دسترسی به آب و آبراه در چارچوبهای اسلامی و دینی میجوید (Bonine, 1979) که دستِکم یکی از دلیلهای آن تواند بود54.
باغهای ایرانی که در بسیاری از شهرهای ایران شناخته شده هستند و در پیرامون شهرها و چسبیده به آنها جای دارند را نیز برآیند همین تمدن کاریزها و سامانهی ریزبین آبرسانی در ایران میدانند؛ باغهایی همچون «باغ گلشنِ طبس»، «فینِ کاشان» و «باغِ شازده ماهانِ کرمان» (مومنی، 1382)؛ (ویلبر، 1385: 20). دانشدوست در پژوهش خویش، دربارهی شهر «طبس» و باغهای آن، باغ گلشن را همارز با دژ طبس، یکی از دو عنصر اصلی شهر میخواند. باغی که در میدان روبهروی آن، «بخشآب» (بَخشُاو55) شهر، جای دارد (دانشدوست، 1369: 94).
در شهرهاي ديگر، مانند دزفول، شوشتر و اصفهان كه آب روان در دسترس بود، شكل شهر با سوی و راهِ آب، سازمان مييافت. در اين شهرها، آبانبار از عنصرهای بنیادین شهر نبود و كالبدِ شهر با سازههای آبي پُرشُمار به آب پیوند میخوردند و شهر در پیوند با آبِ روان، رشد و گسترش مییافت. در اين شهرها، پلها، بندها، نهرها و آبپخشكُنها، شهر را به آب ميدوختند و در راهِ آن سازههایی مانند آسيابها برپا میکردند. در شهری مانند «دزفول» کهن که در کنارهای رود «دز» و بسیار بالاتر از تراز آب رودخانه جای گرفته است، برخی از کوچهها را عمود بر رود ساختهاند تا خنکا و باد را از روی آب به درون بافت شهر، برسانند. همچنین بخشهایی از رود دز در زیر بافت دزفول روان است که مردم با چاههایی به آنها، چه در خانهها و چه در برخی از گذرها، دسترسی داشتهاند. اینها آبراههایی دستکند در زیرِ زمین بوده که نیاز آبی شهر را برمیآوردهاند (ساداتنيا، 1375: 533)؛ (داعیپور، 1392: 30، 44 و 84-85)؛ (بهزادفر، 1391: 59). شهر کهن تبریز نیز با سوی و راهِ آب -بر کنار رودخانه- به گونهای خطی سامان یافته است (کینژاد؛ بلالی اسکویی، 1390: 110-111).
نگارهی 2-7: دزفول و آبراههای دستکند در زیرِ زمین
بخشهایی از رود دز در زیر بافت دزفول روان است که مردم با چاههایی به آنها دسترسی داشتهاند. اینها آبراههایی دستکند در زیرِ زمین بوده که نیاز آبی شهر را برمیآوردهاند. ماخذ: (داعیپور، 1392)
«بندرعباس» در برابر شهرهای گرم و خشک، دارای بافتی گسسته است و خانههایی با هواکشهای باز و برآمده به سوی دریا دارد.
نگارهی 2-8: بندرعباس و خانههای دارای هواکشهای باز به سوی دریا
ماخذ: (تَوسلی، 1391)
کوچههای بندرعباس نیز عمود بر دریا است و اینها از آن رو است که خنکای دریا در درون شهر و خانهها روان شود. چنانچه از همین روی، در بسیاری از شهرهای کنارهای و مدیترانهای آفریقا، سوی کوچهها و خانهها به دریا است (شاطریان، 1388: 302)؛ (سُلطانزادِه، 1372: 54-55)؛ (تَوسلی، 1391: 204).
نگارهی 2-9: بندرعباس و بافت انداموار و گسستهی شهری
ماخذ: (سُلطانزادِه، 1372)
شهرها و آبادیهای کنارهی دریاها نیز دستِکم در یک سوی خویش با تنگنا برای گسترش روبهرو بودهاند و هستند و در بسیاری از جایها، شهرهای کنارهای و بندرها، با خط کناره، شکلی کشیده و خطی به خود گرفتهاند؛ مانند روستاهای جزیرهی قشم. بندرِ لافت در قشم از این پدیده به دور نمانده است. هستهی نخستین این روستا، میان دریا در جنوب و تپههایی که بر روی آنها چاههای فراهمآوری آب در شمال جای دارند، پیدایی یافته و رشد کرده است. آب این روستا بر پایهی گردآوری آبهای روزمینی و رهنمونی آن به سوی چاههای آب و آبانبار اصلی روستا در شمال، فراهم آورده میشود و آبرسانی آن سامانی بومی و ساده دارد (دانشکده هنرهای زیبا، 1380: 10-12).
نقشهی 2-4: بندر لافت
ماخذ: (دانشکده هنرهای زیبا، 1380)
اروپا
در شهرهای باخترزمین نیز به گونههای دیگر از برخورد آب و شهر میتوان دست یافت که بر پایهی ایستارهای آبوهوایی و زاستاریشان، با شهرهای ایرانی، بسیار دور از هم مینماید. در باخترزمین با فراوانی آب و سرچشمههای گوناگون آن روبهرو هستیم و همین هم به گونهی دیگری از زندگی و شهرنشینی انجامیده است؛ اگر چه باز در همین جا نیز، بیشترِ شهرها را در کنارِ رودها و کنارهی دریاها برآوردهاند. لندن نمونهی بسیار خوبی از بازتاب آب در شهرهای باخترزمین است و چنانچه در نقشهی 2-6 میبینیم، هم پیدایی و هم ریختار آن با آب پیوندی سرراست داشته و دارد (The, 2009: 157).
نقشهی 2-5: لندن در 1806 م.
آنچه در این نقشه به دید میآید، پدیداری لندن بر کنارهی خمیدگی رودی بزرگ است. تا جایی که کمکم شهر، رود را در خود فرامیگیرد و نه تنها دیواری در برابر رشد آن از هیچ سویی نیست که عنصری درخور در ساختار و برای پیشرفت آن به شمار میرود. ماخذ نقشه: (اینترنت؛ en.wikipedia.org)
چالش برخی از شهرهای باخترزمین با آب از رنگی دیگر است؛ چالش فراوانی و نافرمانی؛ هر چند بسیاری از چالشهای خود را با کمک فنآوری روز از میان برداشته یا از بزرگی آن کاستهاند و از یک تهدید به یک فرصت دگرگون ساختهاند.
در برابرِ ایرانیان که برای جستوجو و رسانش آب، در برخی جایها میبایست تا دوردستها بروند و با کندنِ کاریز و رنجِ بسیار، آب را در شهر یا آبادیای بیرون بیاورند، باخترزمینیان برای چالش خود با بودِ همیشگی و فراوانِ آب در بسیاری از شهرها و روستاهای خویش، راهکارهای شگفتی را اندیشیدهاند. بسیاری از شهرها را با آبراههای بزرگی که در پیرامون آن کشیدهاند از بسیاری از گزندهای زاستاری و جنگها و ویرانیها به دور داشتهاند یا با آبراههایی که در کنار آنها بوده است، به شهر خویش، رنگ و پویایی و سرزندگی بخشیدهاند و از زاستاری که در آن جای داشته به نیکویی، بهره بردهاند؛ شهرهایی همچون ونیز، آمستردام، «تلچ56»، «آنتورپ57» و «برگن58».
ونیز
ونیز شهری است که در گامِ نخست باید زمینهی چیره بر آن را آب دانست و بنیاد آن را آوردهی آب؛ چرا که از انباشت آبرُفتهای سه رودخانه، گروهی از جزیرههای کوچک و نزدیک به هم پدید آمده است. شهری که بیشتر آن را آبراه در برگرفته و دارای بافتی اندامواره و پر پیچ و خم است با میدانهای کوچک و پی در پی که با آبراههای گوناگون به هم پیوند مییابند (فضاهای پیدرپی و باز و بسته) که گونهای از تنش59 و چشمداشتِ (پیشبینی)60 فضایی را پدید میآورند. آبراههایی پر پیچ و خم و فشرده که چه بسا با انگارههای نوگرا از شهر، سازگاری ندارند. پس از سامان یافتن ونیز در جایگاه یک شهر، هر جزیره به کاری ویژه گماشته شد و آبراهها و جزیرههای میان آنها، دستمایهی خوبی برای بخشبندی
