
عملکرد کميل در زمان حکومت ابوبکر و عمر که او در سنين جواني بود، گزارشي نقل نشده است ولي در زمان خلافت عثمان حضور کميل به صورت اعتراض به انحرافاتي که در حکومت او پديدار شده بود، آشکار است. و نمونه بارز اين اعتراض، قيام بر ضد سعيد بن عاص، والي کوفه، بود که باعث دستگيري او و برخي ديگر از معترضان شد و داروغه و پليس شهر، آنان را به بهانه زيادهخواهي به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد و سخت مورد غضب سعيد بن عاص و عثمان قرار گرفتند.
عثمان با اطلاع از موضوع دستور داد که جناب کميل و بعضي از دوستانش مانند مالک اشتر و صعصع? بن صوحان را از کوفه به شام تبعيد و از خانواده و دوستانشان جدا کنند.55. اما آنان در شام نيز به مبارزات سياسي خود بر ضد حکومت عثمان و معاويه – که والي عثمان در شام – بود ادامه دادند. آنان مخالفتها و اعتراضات خود را با شيوههاي مختلف ابراز ميداشتند؛ به طوري که معاويه در نامهاي به عثمان، از کنترل آنها اظهار عجز کرد. اينجا بود که آنها به دستور عثمان دوباره از شام به کوفه نزد سعيد بن عاص برگشتند.
آنان در کوفه بيش از پيش به انتقاد خود ادامه دادند. با شکايت سعيد بن عاص به عثمان، او دستور داد که آنان را نزد عبدالرحمان بن خالد بن وليد به حمص (شهري است در سوريه) بفرستد. بدين ترتيب کميل، مالک، صعصعه، جندب و …، به جرم دفاع از حضرت علي عليه السلام و مبارزه با ظلم به حمص تبعيد شدند. عبدالرحمن بن خالد به شدت ايشان را مورد آزار و اذيت و بياحترامي قرار ميداد و حتي هرگاه سوار اسب ميشد، ايشان را با پاي پياده به دنبال خود در شهر ميگرداند و با آنان بدرفتاري ميکرد. بعد از مدتي عبدالرحمن بن خالد به عثمان نامهاي نوشت و تقاضاي عفو ايشان را کرد و آنان را به کوفه برگرداند که عثمان هم پيشنهاد او را پذيرفت.
کميل در دوره امامان اهل بيت عليهم السلام
کميل و امام علي عليه السلام
قبل از پرداختن به رابطه کميل با امام علي عليه السلام مناسب است اشاره به ديگر امامان عليهم السلام که کميل شرف حضور آنان را پيدا کرده است شود. و سپس به بحث اصلي کميل و امام علي عليه السلام است بپردازيم.
اماماني که جناب کميل موفق به درک حضورشان شده است(غير از وجود مبارک اميرمومنان عليه السلام) عبارتند از:
امام حسن، امام حسين، امام سجاد عليهم السلام؛ بلکه به گواهي دانشمندان رجال، او از خواص آن بزرگواران محسوب ميشود. کميل بن زياد در زمان امام حسن و امام حسين عليهما السلام همواره همراه آنان بودند.
کميل صاحب سرّ و يار دوران غربت و عظمت امام علي عليه السلام
به گواهي تاريخ و متون و منابع معتبر مورد قبول فريقين56، کميل بن زياد النخعي از ارجمندترين ياران امام علي ابن ابيطالب عليه السلام به شمار مي رود. مطابق برخي گزارشها، کميل بن زياد در کنار اويس قرني از زهاد ثمانيه عرب و کوفه دانسته شده است.57
شيخ مفيد رحمه الله در کتاب الاختصاص در بابي تحت عنوان سابقان مقرب به حضرت علي عليه السلام ، پس از نام بردن اصحابي همچون: سلمان، مقداد، ابوذر، و عمار به عنوان ارکان اربعه، از تابعاني مانند: اويس قرني، رشيد حجري، ميثم تمار، کميل بن زياد نخعي، قنبر غلام حضرت، محمد بن ابي بکر و ديگران نيز ياد ميکند.58
با حاکميت امام عليعليه السلام جناب کميل در طول حکومت آن حضرت از جمله فدائيان و ملازمان آن حضرت به شمار ميآمد. کميل که به رجال شناسان در کنار زهد و عبادت، شجاعت را از صفات آشکارش دانستهاند در همه نبردهاي امام علي عليه السلام با قاسطين، مارقين، و ناکثين، در شمار فرماندهان لشکر امام، آماده جانفشاني در راه اسلام و قرآن بود.
نقل است روزي امام علي عليه السلام به کاتب خود، عبدالله بن ابي رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان (ثقه) آن حضرت را حاضر نمايد. عبدالله عرض کرد: اي امير مؤمنان! آنان را مشخّص فرماييد. حضرتش ده نفر، از جمله کميل را نام برد.59
اين حديث، بيانگر جايگاه ويژه کميل نزد امام علي عليه السلام است.نمونه ديگر نقل خود کميل است. از کميل نقل است که :
با امام علي عليه السلام در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جاي ميآورديم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم او راه را در پيش گرفت تا اينکه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدّت، حضرتش هيچ سخني با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسي تازه کرد و فرمود: اي کميل! اين قلبها ظروفي هستند و بهترينشان با ظرفيتترين آنهاست. آنچه را ميگويم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند:
“عَنْ كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ قَال خَرَجَ إِلَيَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَأَخَذَ بِيَدِي وَ أَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ وَ جَلَسَ وَ جَلَسْتُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ يَا كُمَيْلُ احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاع”
امام فرمودند: اي کميل چند مطلب را از من به خاطر بسپار مردم سه گروه هستند
1. دانشمندان هدايت يافته از جانب خداوند،
2. فراگيرندگان دانش که راه نجات را در پيش گرفتهاند
3. افراد ناداني که به هر سو متمايل و هر بانگي را پيروي مينمايند.
آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نوراني نگشته، و به ملجِأ مورد اعتمادي نيز پناه نبردهاند.
“يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الْإِنْفَاق”
يا کميل! العلمُ خيرٌ من المال؛ اي کميل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ ميکند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستي. مال با پرداخت، کاسته ميگردد، ولي علم با انفاق، افزون ميشود…
آنگاه اشاره به سينه مبارک خود کرد و فرمود:
“هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ ….” آه! آه! در اينجا علوم فراواني است؛ ولي حاملي براي آنها نمييابم، بلکه آنچه هست (يکي از سه گروهند:) تيزهوشاني که دين را وسيله کسب دنيا قرار داده و بر بندگان خدا فخر ميفروشند. متديناني نادان که با اوّلين شبهه بر آنها شک عارض ميگردد و يا شهوتپرستان و مال اندوزاني که کاري به دين نداشته و به چهارپايان شبيهترند. و اينچنين است که علم با مرگِ حاملانش ميميرد…
نمونه ديگر در مورد “رازداري کميل” اينکه:
شبي امام علي عليه السلام به همراه کميل از مسجد کوفه عازم منزل بودند؛ در ميان راه به در خانه مردي رسيدند که در آن وقت از شب با صدايي زيبا و محزون اين آيات قرآن را تلاوت ميکرد: “خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ذَاتَ لَيْلَةٍ مِنْ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى دَارِهِ وَ قَدْ مَضَى رُبْعٌ مِنَ اللَّيْلِ وَ مَعَهُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ وَ كَانَ مِنْ خِيَارِ شِيعَتِهِ وَ مُحِبِّيهِ فَوَصَلَ فِي الطَّرِيقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ يَتْلُو الْقُرْآنَ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ وَ يَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب بِصَوْتٍ شَجِيٍّ حَزِينٍ فَاسْتَحْسَنَ ذَلِكَ كُمَيْلٌ فِي بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَقُولَ شَيْئاً فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ”60
کميل بدون آنکه سخني بگويد، صدا و حالت خوش آن مرد، بسيار او را تحت تأثير قرار داده بود؛ در اين هنگام، علي عليه السلام رو به کميل کرد و فرمود:
“لا تُعجِبکَ طَنطَنَ? الرَّجلِ إنَّه مِن أهلِ النّارِ؛ صداي اين مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا که او اهل آتش است و من در آينده تو را آگاه خواهم نمود!”
کميل که هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخي بودن آن مرد، بسيار شگفتزده شده بود، در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زيادي گذشت تا آنکه ماجراي “نهروان” پيش آمد و خوارج که بسياري حافظ قرآن بودند، به جنگ امير مؤمنان عليه السلام پرداختند و اين داستان با پيروزي حضرت خاتمه يافت. پس از پايان نبرد، کميل همراه علي عليه السلام از ميان کشتگان خوارج عبور ميکردند تا آنکه حضرت، نوک شمشير را روي سر يکي از آنها گذاشت و فرمود: “يا کميل! أمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجداً و قائماً؛ يعني “اين همان شخصي است که آن شب با چنان حالتي مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسين واداشت.” در اين هنگام، کميل بر قدمهاي حضرت افتاد و از خداوند طلب مغفرت نمود.61
کميل فرماندار امام علي عليه السلام
يکي از رخدادهايي که نسبت به رابطه کميل بن زياد با امام علي عليه السلام جاي تأمّل و بررسي دارد، موضوع فرمانداري کميل بر شهر “هيت” 62 (نزديک بغداد)، از سوي امام علي عليه السلام در سال 39 هجري است.
البته از چگونگي، دستور و حکم امام علي عليه السلام و مدّت اين حاکميت، مدرکي در دست نيست و به جز نامه آن حضرت به کميل پيرامون آنچه در زمان اين فرمانداري اتفاق افتاد. داستان چنين بود:
معاويه در سال 39 هجري لشکري متشکّل از 6 هزار نفر به فرماندهي سُفيان بن عَوف سازماندهي کرد و به آنان مأموريت داد شهر هيت را غارت کنند و سپس به انبار و مداين رفته، اين دو شهر را نيز غارت کنند
به کميل خبر دادند که عدّهاي از هواداران معاويه در شهر “قرقيسا” نزديکي هيت تصميم به حمله و غارت هيت گرفتهاند و کميل بدون هماهنگي با علي عليه السلام جمعي از سربازان را با خود برداشته ، به سوي قرقيسا حرکت و اقدام به هجوم و حمله به آن شهر کرد.63
ظاهراً اين امر سبب خشم امير مؤمنان علي عليه السلام گرديد و حضرت نامهاي بدين مضمون خطاب به کميل نوشت:
“پس از ياد خدا و درود! سستي انسان در انجام کارهايي که بر عهده اوست، و پافشاري در کاري که از مسئوليت او خارج است، نشانه ناتواني آشکار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم “قرقيسا” در مقابل رها کردن مرزهايي که تو را بر آن گمارده بوديم و کسي در آنجا نيست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشهاي باطل است. تو در آنجا پلي شدهاي که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند، نه قدرتي داري که در کنار تو نبرد کنند، و نه هيبتي داري که از تو بترسند و بگريزند، نه مرزي را ميتواني حفظ کني، و نه شوکت دشمن را ميتواني در هم بشکني، نه نيازهاي مردم ديارت را کفايت ميکني، و نه امام خود را راضي نگه ميداري”.64
چنان که از صريح کلمات حضرت عليه السلام بر ميآيد و نيز مطابق تحليلي که شارحان نهج البلاغه از جمله ابن ابي الحديد کردهاند.
اين نامه ضعف و سوء مديريت آشکار کميل را در اين مقطع از همکارياش با امام علي عليه السلام ميرساند.
امّا اين امر به معني ضعف دروني کميل يا عدم شجاعت و ناتواني او در جهاد و مبارزه با دشمنان اسلام نبوده است. و علت اصلي توبيخ حضرت امام نسبت به کميل هم به چند نکته بر ميگردد:
1. حمله کميل به شهر “قرقيسا” که حداکثر تصميم يا اراده حمله به هيت را داشتهاند نه بيشتر. اين امر که از آن در معادلات نظامي به پيشدستي در جنگ ياد ميشود از نظر مکتب اهل بيت قابل قبول نيست و در کارنامه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و امام علي عليه السلام نميتوان موردي شبيه به اين را نشان داد. چرا که تمام درگيريهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با مشرکان و قبايل جزير? العرب بعد از تحرّکات و اقدامات دشمنان بوده است نه قبل از آن.
2. ممکن است برخورد شديد امام و نامه تند توبيخي آن حضرت به اين خاطر بوده که سربازان تحت امر کميل بخاطر حمله به “قرقيسا” و غارت شهر موجب تحريک بيشتر سپاه معاويه و در نتيجه غارت شهر “هيت” شده باشند. چنانکه ممکن است بخاطر عدم پيشبيني درست وضعيت و موقعيت نيروهاي معاويه نيز باشد. و همينطور ممکن است
