
این یافتهها برای بقای سلولهای بنیادی پیوندی پس از انفارکتوس بسیار ارزشمند است (100).
2-1-3-7. فعالیت ضد سرطانی لیپو پلی ساکارید
در مطالعات گذشته لیپو پلی ساکارید باکتریایی و لیپید A جزء فعال آن دارای فعالیت ضد توموری بر علیه تومورهای تجربی بودند و باور بر این بود که در تومورهای انسانی هم باعث پسرفت تومورها شود ولی با توجه به خاصیت سمیآن و ایجاد سپسیس، مانع از بکارگیری آن به عنوان ضد تومور میشد. تجویز سیستمیک واکسن کشته شده باکتری گرم منفی بوردتلا پرتوسیس باعث مهار رشد تومور در موشهای سرطانی، بدون هیچگونه علائمی از سمیت میشود. واکسن کشته شده حاصل از LPS بوردتلا پرتوسیس نسبت به LPSهای جدا شده از انتروباکتریاسهها مثل اشیرشیا کلی سمیت توکسیک کمتری نشان میدهد ولی از لحاظ خاصیت ضد توموری یکسان هستند (72).
لیپو پلی ساکارید باعث پسرفت رشد تومور در مدلهای حیوانی سرطانی میشود که احتمالاً در ایمونوتراپی سرطان میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. با این حال استفاده از آن در درمان سرطان انسانی به خاطر ایجاد سپسیس، تنها به یک آزمایش محدود شده است. پپتیدهای مختلفی برای خنثی کردن سمیت LPS و اتصال به آن طراحی شدهاند. یکی از آن پپتیدها، پلی میکسین B است که از اثرات سمی LPS جلوگیری میکند. بنابراین بکارگیری کمپلکس LPS با پلی میکسین B و اثر آن بر متاستاز ریه در موشهای مبتلا به ملانوما مورد بررسی قرار گرفت که نتایج قابل قبولی بدست آمد و 50-70% از کانونهای متاستازی کاهش یافتند (51).
لیپو پلی ساکاریدهای جدا شده از باکتریهای گرم منفی باعث ایجاد سپسیس میشوند. واکنش بین میزبان و میکروب به صورت همزیستی بوده و برای تنظیم هموستاز میزبان پر اهمیت است. گزارشهای متعددی گویای این مطلب هستند که LPS با کنترل ایمنی ذاتی به خصوص با اثر بر ماکروفاژها به درمان بیماریهای مختلفی از جمله سرطان و آلرژی کمک میکند. اخیراً ماکروفاژها را در دو گروه طبقهبندی میکنند: ماکروفاژها کشنده (ماکروفاژهای M1) و ماکروفاژهای التیام دهنده (ماکروفاژهای M2). ماکروفاژهای M1 با ترشح سایتوکاینهای التهابی و نیتریک اکسید باعث افزایش ایمنی سلولی میشوند. این پاسخها در حضور فعال کنندههای ماکروفاژی مثل لیپو پلی ساکارید اتفاق میافتند. در مقابل، ماکروفاژهای M2 باعث مهار پاسخهای التهابی، پاکسازی باقی ماندههای سلولی و تسهیل آنژیوژنز میشوند. گزارشها حاکی از این است که تعداد قابل توجهی از ماکروفاژهای M2 در تومورهای بدخیم حضور داشتهاند که در رشد تومور و متاستاز آن نقش داشتهاند که این سلولها با اثر فاکتور هستهای NFkB به ماکروفاژهای M1 ضد تومور تبدیل میشوند. ماکروفاژهای M1 در نتیجه تحریک ماکروفاژهای نابالغ با LPS به وجود میآیند که در به دام انداختن سلولهای سرطانی نقش کلیدی را بازی میکنند. در حالی که ماکروفاژهای M2 با گرفتن سیگنال از سلولهای سرطانی تمایز پیدا کردهاند و در رشد تومور و متاستاز دخیل هستند. بنابراین فعالیت مناسب از طرف LPS میتواند در درمان سرطان موثر باشد. استنشاق ریوی LPS بدون هیچ گونه اثر سیستمیک نامطلوب باعث فعال شدن ماکروفاژهای آلوئولار میشود که اثر ضد توموری آن به علت افزایش تعداد ماکروفاژهای M1 میباشد. به علاوه اینکه ترکیب LPS با عامل کموتراپی سیکلوفسفامید (CPA) که محرک ایمنی بدن هم است میتواند برای ایمونوتراپی مفید باشد.
عملکرد ضد توموری ماکروفاژها با تولید سایتوکاینهای مهار کننده ایمنی مثل فاکتور رشد انتقالی- بتا (TGF-β) تنظیم میشود. بنابراین درک ایمونولوژیکی موشهای حامل تومور در درمان ضد سرطانی آنها با استفاده از LPS حائز اهمیت بوده است. استنشاق ریوی LPS در این موشها باعث افزایش میزان TNF-α و IL-12 میشود که در تخریب تومور نقش دارند. تولید TNF-α به طور پیوسته و به مدت 12 ساعت افزایش مییابد ولی تولید IL-12 گذرا بوده و تا 6 ساعت بعد از استنشاق LPS ادامه دارد. این تغییرات ایمونولوژیکی به دلیل افزایش تعداد ماکروفاژهای M1 بعد از اثر LPS است که با سایتوکاینهای Th1 اتفاق میافتد. ماکروفاژهای آلوئولار با شناسایی LPS استنشاق شده به ریه، به ماکروفاژهای M1 تمایز مییابند که منجر به تولید TNF-αو IL-12 میشوند. سلولهای T نابالغ هم توسط IL-12 تولید شده از ماکروفاژهای M1 و TNF-α به سلولهای Th1 بلوغ پیدا میکنند که خود این سلولهای T دوباره در افزایش تولید این سایتوکاینها موثرند.
شایان ذکر است که استنشاق LPS به ریهها اثر ضد توموری در سرطان ریه نشان میدهد و این اثر با درمانی که توسط سیکلوفسفامید صورت میگیرد قابل مقایسه است. بنابراین در صورتی که ترکیب LPS و سیکلوفسفامید تواماً مورد استفاده قرار بگیرد، اثر ضد توموری LPS قویتر میشود. اگرچه عوامل کموتراپی دیگر معمولاً به دلیل سمیبودن برای مغز استخوان باعث مهار عملکردهای ایمونولوژیکی میشوند ولی CPA به علت تحریک بیان سایتوکاینها در افزایش اثر ضد توموری مؤثر است. CPA با افزایش اثر LPS که عامل محرک ایمنی میباشد برای ایمونوتراپی سرطان مفید است (41 و 40).
2-2. سالمونلا
سالمونلا از دسته باکتریهای گرم منفی میلهای شکل است که در حال حاضر 2500 سرووار از آن که در شش گروه قرار میگیرند شناسایی شدهاند ولی تنها 50 سروتیپ از آن مورد جداسازی قرار گرفته که به عنوان پاتوژنهای انسانی و حیوانی تلقی شدهاند. همهی آنها به زیر گونهی سالمونلا انتریکا تعلق دارند. زیر گونهها بر اساس آنتیژنهای فلاژلی (H)، سوماتیکی (O) و کپسولی تقسیمبندی میشوند. گونههای سالمونلا انتریکا معمولاً از پاتوژنهای دهانی هستند که باعث سالمونلوزیس به فرم انتروکولیت/ اسهال، تب انتریک (تیفوئید)، سپتی سمی، سقط جنین میشوند. شدت بیماری به میزان حساسیت میزبان و سرووار عفونی مربوطه بستگی دارد (15 و 1).
شکل 2-5. سالمونلا انتریتیدیس
2-2-1. پاسخ ایمنی میزبان به عفونت سالمونلایی
در کنترل عفونت اولیه و حفاظت علیه عفونت ثانویه، هر دو پاسخ ایمنی ذاتی و ایمنی اکتسابی نقش ایفا میکنند:
2-2-1-1. پاسخ ایمنی ذاتی علیه سالمونلا
سیستم پاسخ ایمنی ذاتی شامل اجزای مختلف بسیاری است که به صورت هماهنگ در راستای پاسخ سریع به عفونت و حذف آن عمل میکنند. لایههای سلولی اپیتلیالی پوست، روده و دستگاه تنفسی از اولین سدهای حفاظتی برای سیستم ایمنی ذاتی محسوب میشوند که نه تنها سدی فیزیکی فراهم میآورند بلکه توانایی کشتار باکتری از طریق اجزای ضد میکروبی مثل دیفنسین را دارند. مجموعهای متنوع از انواع سلولها مثل نوتروفیلها، ماکروفاژها، دندریتیک سلها (DCs)، سلولهای کشتار طبیعی (NK)و سلولهای NKT از شاخصترین سلولهای سیستم ایمنی ذاتی هستند. گرانولوسیتهای دیگری از جمله ماست سلها، ائوزینوفیلها هم میتوانند در این سیستم نقش داشته باشند. در کنار این اجزای سلولی، ترکیبات محلول متعددی همچون سایتوکاینها، کموکاینها، اجزای کمپلمان و آنتیبادیهای ترشحی هم از اجزای مهم سیستم ایمنی ذاتی به شمار میروند.
طی مراحل اولیهی عفونت، اجزای سالمونلا همچون لیپو پلی ساکارید (LPS) دیوارهی سلولی و لیپو پروتئینها باعث تحریک پاسخ التهابی شدیدی در بافت اطراف میشوند که منجر به بیان سایتوکاینهای التهابی و کموکاینهایی میشوند که در فراخوانی سیستم ایمنی به محل عفونت نقش دارند. به این ترتیب مرحلهی اولیهی عفونت سالمونلایی با فراخوانی مؤثر و فعال شدن فاگوسیتها مشخص میشود. میزان زیادی از اینترفرون گاما توسط سلولهای متنوعی تولید میشود که منجر به ایجاد التهاب در بافت عفونی میشود.
2-2-1-2. پاسخ ایمنی اکتسابی علیه سالمونلا
پاسخ ایمنی ذاتی در ممانعت از رشد اولیهی باکتری مؤثر است ولی در کشتار کامل پاتوژن مهاجم شکست میخورد. ایمنی اکتسابی طی مرحلهی تأخیری عفونت شکل میگیرد و برای حذف کامل عفونت ضروری است. با توجه به اینکه هیچ شکی در اهمیت سلولهای T در پاسخ ایمنی اولیه و ثانویه وجود ندارد، عملکرد زیر مجموعههای مختلف سلولهای T در هر مرحلهای از عفونت دقیقاً واضح نیست. سلولهای T CD4 اثر زیادی در کنترل عفونت اولیهی سالمونلایی نشان میدهد و حفاظتی که توسط واکسیناسیون با استرینهای تضعیف شده ایجاد میشود بر اساس توانایی آنها در تولید سایتوکاین میباشد. تولید سایتوکاینهای فعال کنندهی ماکروفاژ مثل اینترفرون گاما نقش مهمی در تحریک پاسخ Th1 دارند. همچنین شواهدی بسیاری برای نقش حفاظتی T CD8 علیه سالمونلا وجود دارد. سلولهای T CD8 توانایی تمایز یافتن به سلولهای T سایتولیتیک (CTL) را دارند که وظیفهی اصلی آنها لیز سلول هدف اختصاصی آنتیژن است. با توجه به اینکه سالمونلا از دسته باکتریهای داخل سلولی اختیاری میباشد، لیز سلولهای آلوده توسط CTL منجر به رهاسازی باکتری از واکوئل حفاظتی حاوی سالمونلا (SCV)28 و در دسترس قرار گرفتن آن برای کشتار فاگوسیتی میشود.
2-2-1-3. سایتوکاینها و کموکاینهای دخیل در عفونت سالمونلایی
سایتوکاینها و کموکاینها نقش حیاتی در آغاز و تنظیم ایمنی ذاتی و اکتسابی طی عفونت ایفا میکنند. سایتوکاینهای پیش التهابی و ضد التهابی از طریق انواع مسیرهای سیگنالدهی تحریک میشوند. تعادل بین آنها برای کنترل عفونت ضروری میباشد. سایتوکاینها و کموکاینها توسط بسیاری از انواع سلولهای مختلف نظیر سلولهای اپیتلیال، ماکروفاژها، دندریتیک سلها و لنفوسیتها بیان میشوند. همان طوری که IFNɣ، IL-12، IL-15، TNFα، IL-18، TGFβ نقش حفاظتی در عفونت دارند، در مقابل سایتوکاینهای ضد التهابی همچون IL-4 و IL-10 در مدلهای حیوانی در پاسخهای میزبان تداخل ایجاد میکنند (30و20و9و1).
2-3. التهاب
التهاب نوعی پاسخ دفاعی است که متعاقب آسیب سلولی ناشی از میکروبها، عوامل فیزیکی (سوختگی، زخم، تشعشع)، عوامل شیمیایی (توکسینها، مواد سوزشآور)، بافت نکروتیک و یا واکنشهای ایمونولوژیکی ایجاد میشود. واکنش التهابی حاد با یکسری از وقایع از جمله انعقاد، افزایش جریان خون و نفوذپذیری عروق در محل مبتلا، تراوش مایع (ادم)، درد موضعی، مهاجرت و تجمع لوکوسیتهای التهابی از عروق خونی به بافت، تشکیل بافت گرانوله و در نهایت ترمیم بافت مرتبط است.
شکل 2-6. اجزای متقاطع التهاب (37)
2-3-1. ویژگیهای التهاب
التهاب معمولاً به طور ناگهانی شروع میشود که طی چند دقیقه یا چند ساعت بعد از ترومای بافت ظاهر میشود و با علائم قرمزی، گرمی، ادم و درد همراه است که 2000 سال پیش توسط سلسیوس توضیح داده شد. این علائم گروهی از پاسخهای عروقی، سلولی و عصبی به ترومای اولیه را نشان میدهند.
2-3-2. میانجیهای التهاب
در کنار پلاکتها و سلولهای اندوتلیال، لوکوسیتها و سلولهای بافت همبند مجاور محصولاتی را ترشح میکنند که در پاسخ التهابی نقش دارند برای مثال ماست سلها در آغاز التهاب به سبب رهاسازی آمینهای وازواکتیو و هیستامین فعال میشوند. هیستامین و سروتونین در قرمزی، حرارت، درد و تورم نقش دارند و منجر به بیان سریع مولکولهای چسبنده در سطح سلولها میشوند. لوکوسیتها، سایتوکاینها، آنزیمها و میانجیهای لیپیدی را تولید میکنند که نقش آنها هماهنگ کردن پاسخ التهابی است. در طول پاسخ حاد، آنزیمهای فسفولیپاز سلولی (واقع در لوکوسیتها و پلاکتها) در راستای تجزیهی فسفولیپیدهای غشایی به اسید آراشیدونیک فعال میشوند. اسید آراشیدونیک به نوبهی خود از طریق مسیر سیکلواکسیژناز (COX)29 به پروستاگلاندینها و از طریق لیپواکسیژناز به لوکوترینها متابولیزه میشوند که همگی در جریان خون و نفوذ پذیری رگها مؤثرند. پروستاگلاندینها در ایجاد تب (پیروژنیک)، افزایش حساسیت به درد و تحریک انواع مختلفی از سلولهای التهابی نقش دارند. مهار مسیر سیکلو اکسیژناز با آسپرین منجر به کاهش سنتز پروستاگلاندینها و به تبع آن کاهش تب و درد میشود. با این وجود، تجمع پلاکتها به وجود محصولات
