
راهسازی، تأسیس بانک، راهآهن، به کاراندازی معادن و جنگلها، دعوت از سرمایهگذاری خارجی و حمایت از آنان، برقراری پول کاغذی و ارزش پولی ایران، باز کردن جمیع رودخانهها و بنادر به روی تجارت خارجی و… میداند. همچنین خواهان توسعهی صنعتی، آموزش و پرورش اجباری، اصلاح خوی استبدادی، مبارزه با خرافات و اوهام پرستی، تحول در خط فارسی و ترویج مذهب انسانیت است. اما اساس ذهنیت او را قانون ترقی و از همه مهمتر، مشروطه و محدود ساختن قدرت استبدادی حکومت تشکیل میدهد (رهبری، 1388: 193)
2-2-6) میرزا فتحعلی آخوندزاده
میرزا فتحعلی آخوندزاده در سال 1228ق در نوخه شکی در خانوادهای متوسط از اهالی آذربایجان متولد شد. در دو سالگی همراه خانواده به تبریز رفت و پس از جدایی پدر و مادرش، آخوند علی اصغر نامی او را به فرزندی پذیرفت و او به حاجی اصغر اوغلی شناخته شد و همین موقع بود که ” آخوندزاده” نام گرفت. میرزا فتحعلی با پدرخوانده و مادر به همراه عباسمیرزا باز هم به قفقاز و زادگاهش بازگشت. نخستین مرحلهی فکری آخوندزاده در گنجه شروع شد و میرزا شفیع معلم حکمت و عرفان در این مرحله بسیار تأثیر گذار بود. با باز شدن مدرسه جدید روسی در گنجه، وی برای آموختن زبان روسی به آن مدرسه رفت. در 22 سالگی، آخوند میرزا علی اصغر وی را به عباس قلی بیگ معروف به بکی خان مترجم روسها در تفلیس سپرد و آخوندزاده دستیار مترجمی او شد وی از این طریق با نویسندگان گرجی، قفقازی و روسی آشنا شد. این آشنایی در زندگی آخوندزاده بسیار تأثیر گذار بود. وی با چند تن از دوستانش محفلی به نام”دیوان عقل” داشتند. او با ترجمهی نمایشنامههایش به زبان روسی و برخی زبانهای دیگر در اروپا مشهور گشت. پس از آشنایی با آزادیخواهان و روشنفکران روس و گرجی در سال 1262ق، مشغول به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شد و درصدد ایجاد مدرسه، روزنامه و تئاتر برآمد. سرانجام آخوندزاده در روز ششم ربیعالاول سال1295قمری بر اثر ناراحتی قلبی در تفلیس درگذشت (اکبری، 1384: 42).
میرزا فتحعلی آخوندزاده صاحب رأیی کمنظیر در میان منورالفکران عهد قاجاریه به شمار میرود. یگانگی وی را باید در رویکرد وی نسبت به دردشناسی و درمانگری احوال پریشان ایرانیان جستوجو کرد. وی همچون دیگر روشنفکران ایرانی با تأکید بر عقلانیت غربی، اصالت تجربه، فلسفه جدید و سکولاریزم، نماینده تمام عیار عصر تعقل و فلسفه لیبرالیسم در ایران بود (آجدانی، 1383: 196).
آخوندزاده دیسپوتیزم و فناتیزم را دو بنیاد مهم در عقبماندگی ایرانیان میداند. محور تفکر سیاسی وی برانداختن استبداد سیاسی بود و تأسیس قانون و تغییر دولت مطلقه استبدادی به حکومت مشروطه قانونی. او اندیشهساز فلسفهی ناسیونالیسم جدید، مروج اصول مشروطه و حکومت قانون، نمایندهی فلسفه سیاست عقلی، عرفی و تفکیک مطلق سیاست از شریعت بود. او “دیسپوتیزم1” را روشی میداند که در آن یک فرمانروا در یک بخش با توانایی، خودکامه و بدون پیروی از هیچ پایهای حکمرانی میکند. دربارهی “فناتیزم2” نیز آن را شیوهای میداند که گرفتاران به آن بدون اندیشه، به هر پنداری خواه راستین، خواه نادرست میگروند و ایستادگی بیپایانی در پشتیبانی از این پندارها نشان میدهند. از دید او، جهت رهایی از دسپوتیزم و فناتیزم باید به اصلاح دین دست زد. رهایی از ظلم دیسپوت (مستبد) و عقاید پوچ تحقق نمیپذیرد، مگر با علم (علم مدرن) و علم حاصل نمیگردد مگر با پروقره (پیشرفت) و پروقره صورت نمیبندد مگر با لیبرال بودن، و لیبرال بودن نمیشود مگر با رستن از قید عقاید باطل (آدمیت، 1349: 219).
آخوندزاده که اندیشهی مدرن را وارد تاریخ و فرهنگ ایران نمود، به منظور دستیابی به پیشرفت و رهایی از استبداد، بر تغییر نظام نگارش عربی- فارسی، تغییر الفبا و آموزش همگانی اجباری تأکید دارد. او رهایی را در عقلانیت میداند و هر گونه تقلید را رد میکند: “هر گاه اجتماعات بشری به افراد خودشان در خیالات آزادی نبخشند و ایشان را مجبور سازند که هر چه از آبا و اجداد و اولیای دین مقرر است، به آن اکتفا کنند… و عقل خودشان را در امور مدنیت کارگر نسازند، افراد آنها شبیه اسبهای آسیابند که هر روز در دایرهی معینه گردش میکنند” (آدمیت به نقل از آحوندزاده، 1349: 141).
او از مردم مسلمان میخواهد که نگرش خود را به عنوان عامل عقبماندگی و دسپوتیزم تغییر دهند، “تا زمانی که شما و همکیشان شما از علوم طبیعی و ستارهشناسی باخبر نشوید، و مادامی که دانش شما از حوادث فوق طبیعی و معجزات بر اصول علمی مبتنی نباشد، شما و آنها همیشه به حوادث فوق طبیعی، معجزات، جادو، طلسم، پریان، اجنه، مقدسین و نظیر این گونه توهمات اعتقاد خواهید داشت و برای همیشه جاهل خواهید بود” (وحدت به نقل از آخوندزاده، 1382: 82). او تحت تأثیر انقلاب فرانسه، بر حقوق بشر و حقوق طبیعی به جای حقوق الهی تأکید میکند و آن را واسط میان انسانها با یکدیگر و با حکومت میداند (بروجردی، 1377: 63). در مجموع آخوندزاده به عنوان نمایندهی تام و تمام مدرنیته با تفسیری لیبرالی مبتنی بر تفکر اندیشمندان مدرن در دوره روشنگری که بر دو اصل مبارزه با استبداد و مبارزه با دخالت مذهب در سرنوشت سیاسی و اجتماعی مردمان بنا شده بود، تلقی میشود که به نظر وی تنها در نظام سیاسی دموکراتیک و مشروطه قابل تحقق میباشند (حائری، 1367: 27).
2-2-7) میرزا یوسف مستشارالدوله
میرزا یوسفخان تبریزی ملقب به مستشارالدوله، پسر حاج کاظم، تاجر تبریزی بود. در دورهی جوانی منشی سرکنسولگری انگلیس را بر عهده گرفت و اندکی بعد به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. در این هنگام مسافرتهای زیادی به ممالک اروپایی داشت و در لندن با میرزا ملکم خان ارتباط داشت. در دورهی اصلاحات میرزا حسین خان مشیرالدوله در وزارت عدلیه، در تهیه و تنظیم دستورالعملهای تنظیمات قانونی، فعال بود. وی در سالهای 1290 و 1291 قمری مورد سوءظن قرار گرفت و به جرم نشر افکار جدید مدتی را در زندان و تحت شکنجه قرار گرفت. پس از مدتی آزاد شد ولی بار دیگر در سال 1308ق مجدداٌ دستگیر و روانه زندان گردید. سرانجام در سال1309ق از زندان رهایی یافت و به تهران آمد و قریب چهار سال آخر عمر را در حال بیماری و تنگدستی سپری کرد (اکبری، 1384: 53).
مستشارالدوله از پیشروان نشر فکر آزادی است. از همفکران میرزاحسینخان و میرزاملکمخان و در زمرهی اقلیت روشنفکرانی بود که در زمان سلطنت ناصرالدین شاه تشکیل گردید (حقدار، 1383: 114). مستشارالدوله از سویی ریشهی نابسامانی اوضاع کشور را در ساختار سیاسی خودکامهای میداند که راه هر گونه اصلاحی را میبندد. به علاوه او فقدان قانونی شامل و راهگشا و ناکارآمدی الگوهای سنتی را از دیگر عوامل عقبماندگی ایرانیان میشمارد و در درجهی نخست، میکوشد تا مخاطب خود را قانع کند که نه تنها بین راهبرد فرنگی و عقاید دینی تعارض نیست بلکه این دو یکی بیش نیستند. وی در مهمترین اثرش “یک کلمه” به عنوان یکی از منابع مهم مشروطه، کوشید که زمامداران ایران را نسبت به تحولات در مالک غربی آشنا کند. از جمله افرادی بود که برای ایجاد راهآهن در ایران تلاش زیادی کرد. از نظر او اولین قدم برای مدرن شدن ایران، تأسیس راهآهن است. نخستین بار مستشارالدوله از تفکیک قدرت دولت از قدرت روحانی، لزوم تدوین قوانین عرفی برای تنظیم امور دنیوی سخن گفت. او این فکر جدید را به ایران آورد که افراد مسلمان و غیر مسلمان از نظر حقوق اساسی برابرند و قبل از میرزاملکم خان گفت که شاه و گدا در برابر قانون مساوی هستند (آدمیت، 1372: 182).
او دربارهی لزوم تدوین قانون اساسی میگوید: “به منظور تدوین مجموعه قوانین جامعی که سریعالفهم و مقبول ملت باشد، محفلی از اهل دانش و حکمت و سیاست تشکیل شود و همه کتب معتبر اسلامی و مجموعه قوانین دول متمدن را جمع کنند وکتاب جامعی بنویسند و حفظ آن به عهده مجلس مخصوص مستقل سپرده شود” (آدمیت، 1372: 86). مستشارالدوله که درمان درد ایران و عقبماندگی را در یک کلمه یعنی قانون میداند، به اصولی چون مساوات در اجرای قانون، آزادی فردی، امنیت جان ومال، آزادی عقیده، آزادی اجتماعات، منع شکنجه، تفکیک قوا و … میپردازد که همگی برگرفته از قانون اساسی فرانسه و اعلامیهی حقوق بشر بوده است. او در دفاع از لزوم اخذ تمدن جدید مینویسد: “هر نیکی در هر جا و میان هر ملت که باشد راجع به یک مرکز و یک منبع است… پس ما باید هر گونه نیکی از اسباب مدنیت، از نظم وعدالت و آسایش و ثروت و معموریت وحفظ صحت و رونق تجارت و قدرت دولت و تربیت ملت از ذکور و اناث و ترقی هر قسم صنایع و تنظیم راهها و توسیع کوچهها و درستی اکیان و اوزان و مقیاس و صحت مسکوکات سیم و زر، در هر جا و میان هر طایفه مشاهده بکنیم. در اخذ و تحصیل آنها باید کوشا باشیم” (آدمیت به نقل از مستشارالدوله، 1372: 188).
وی در باب تفکیک قوا معتقد است منظور از این جدایی این است که وضع و تنظیم قوانین در اختیار مجلسی باشد و اجرای آن در دست مجلسی دیگر، ترقی و قدرت فرنگستان از نتایج جدایی دو اختیار است (مقننه ومجریه) و بینظمی و بیپولی و عدم قدرت در مشرق زمین از اختلاط و امتزاج این دو اختیار است در مورد آزادی نیز بر این باور بود که “هر کس آزاد و مختار است در نگارش و طبع خیال خود، به شرط آنکه مخالف و مضر احکام قانون نباشد”. وی در هماهنگسازی قوانین فرنگی و قواعد دینی تلاش درخوری به عمل آورد (آدمیت به نقل از مستشارالدوله، 1372: 188).
2-2-8) میرزا آقاخان کرمانی
میرزا عبدالحسینخان، مشهور به میرزا آقاخان کرمانی در سال1270ق در قصبهی مشیر از بلوک بردسیر کرمان دیده به جهان گشود. تحصیلات علوم قدیم و جدید را نزد استادان زمانهی خود فرا گرفت و مختصری زبان فرانسه، انگلیسی، فارسی قدیم، زند و اوستا و پهلوی آموخت. در حدود سیسالگی به دلیل اختلاف شدیدی که با حکمران کرمان پیدا کرد به اصفهان و سپس تهران مهاجرت نمود. در تهران با شیخالرئیس ابوالحسن میرزای قاجار، از متفکران عصر خود، آشنا شد و گفتوگوهایی را در زمینهی مسائل فکری و اجتماعی با وی به عمل آورد. او سپس روانه استانبول شد، پس از آن به عثمانی بازگشت و تا سال 1313ق در آن دیار به سر برد وی در مدت اقامتش در استانبول در روزنامهی اختر به نوشتن مقالات انتقادی اشتغال داشت. به علاوه با ملکمخان روابط گستردهای برقرار کرد و در نشر روزنامهی قانون و ایجاد حوزهی آدمیت با وی همراهی داشت. میرزا با سید جمال الدین اسدآبادی نیز دوستی نزدیکی داشت و از همراهان وی در استانبول به حساب میآمد. در جریان قتل ناصرالدین شاه از جمله کسانی بود که مورد سوءظن دولت ایران قرار گرفت و به این ترتیب دولت ایران خواستار استرداد وی شد. وی در سال 1314 ق، به دستور محمد علی میرزا در باغ اعتضادیه تبریز سرش بریده شد (اکبری، 1384: 68).
آشنایی میرزا آقاخان با دانشهای جدید زمانهاش همچون تاریخ، دانش اجتماعی و حکمت وسعتنظر و عمق خاصی به دیدگاههای وی بخشید و پایهی اندیشهی او را از همگنانش متمایز ساخت. از نظر وی ریشهی اصلی عقبماندگی ایرانیان به زمانی باز میگردد که آنها از اصول و قانون طبیعی فاصله گرفتند و دچار حکومت اسبدادی و جزمیت شدند. از نظر او بنیاد حکومت خودکامهی ایرانی بر پایهی اندیشهی حق الهی حکومت قرار دارد و آن حکومتی است که شهریار، پسر آسمان و از سرشت خدایان است. از نظر وی حکومت استبدادی پیامدهای ناگواری در پیدارد زیرا این نوع حکومت همیشه عامل خرابی و ویرانی ملت میگردد و با قانون طبیعت ناسازگار و بیگانه است. به همین سبب مشاهده میشود که هر گاه در ایران آیین حکمرانی با قانون ترقی سازگار بود، ملت ایران حیات تازهای یافت و به پایهای از مدنیت رسید و زمانی که قدرت دولت از آیین طبیعی انحراف جست و به خودکامگی گرایید عامل زوال پادشاهی شد. از سوی دیگر میرزا آقاخان علت
