
استفادهي به جا ومناسب از حكايات و ابيات طنزآميز ادبيات كلاسيك در ميان سخن مؤلف باعث تأثيرگذاري بيشتر طنز در ذهن خواننده ميشود، اما اين تأثيرگذاري وقتي دو چندان ميشود كه مؤلف در ميان يا پايان كلام طنزآميز خود از بيت يا ابياتي بهره ميگيرد كه اساساً طنزآميز نيستند اما به خاطر استفادهي مناسب در موقعيتي خاص، حالت بسيار جذابي به متن ميبخشند.
در ميان اين آثار چند مقالهي كاملاً جدي هم وجود دارد كه در اين مقالات مؤلف به آيات و احاديثي اشاره كرده و از آنها بهره برده است. اما در چند مورد هم از آيات و احاديثي در ميان سخن طنزآميز بهره برده است. بديهي است كه در اين كاربردها آيات و احاديث ذكر شده محور خلق طنز نيستند اما به مناسبت موضوع مورد بحث مطرح شده و جذابيت خاصي به اين موارد دادهاند.
همچنين اشارههاي فراوان و نحوههاي مختلف تلميح به حكايات نيز در اين آثار زياد است. از حكاياتي كه مؤلف علاقهي خاصي به آن داشته و بسيار به آنها اشاره كرده و براي ساختن و پرداختن طنز خود از آنها بهره گرفته است بايد از حكايات ملانصرالدين نام برد. همچنين حكاياتي از عطار، مولانا، سعدي، عبيد زاكاني و… در موارد متعددي دستمايهي ساختن و جذابتر كردن طنز در اين آثار قرار گرفتهاند. براي هر يك از موارد فوق مثالهايي ذكر ميشود:
? تلميح به آيات و احاديث
_ ناگهان ديگ خشمتان به جوش ميآيد، ولي پيش از آنكه كف كند و سر برود به ياد آيهي كريمه ميافتيد كه ميفرمايد: الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين، فوراً خشم خود را فرو ميخوريد و او را عفو ميكنيد317…
_ (در جواب كسي كه به طرز كار تاكسي داران اعتراض كرده و انتخاب مسير مستقيم از سوي آنها را نقد كرده ميگويد:) گفتم اولا ما از بندگاني هستيم كه روزي چند بار هنگام نماز ميگوييم: “اهدنا الصراط المستقيم”318، ….
_ گفت كه شركت در اين مراسم ثواب دارد، حضرت رسول ميفرمايد: التعزيه تورث الجنة يعني شركت در ترحيم و سوگواري پاداش بهشت در پي دارد319.
_ اصلاً بهتر است كه دنبال كسب آزاد برويد مگر نشنيدهايد كه الكاسب حبيب الله320.
_ جوانمردان با استناد يا اتكاء به عبارت مشهور “لافتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار” علي عليهالسلام را مثال كامل جوانمردي و فتوت ميدانستند321.
_ ميبينيد به خط نسخ نوشته است: “توكلت علي الله” كه در حقيقت زبان حال راننده است كه ميگويد: من توكل به خدا ميكنم و به همين جهت توقع دارم براي مسافر يابي و راه يابي هر چه به چپ و راست ويراژ رفتم و در هر كجا كه دلم خواست نگه داشتم، نه تصادف كنم نه گير مأمورين بيفتم322.
_ مگر نميشود كه با يك باديه آب هفت تا صورت را تميز كنند؟ مخصوصاً در جايي كه صرفهجويي بايد كرد، اسراف حرام است. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: “لاتسرفوا ان الله لا يحب المسرفين”323.
_ … حالا چه معجزي رخ داده كه او عوض اينكه از بين برود ثروتش بيشتر و دماغش چاقتر شده، رازي است كه فقط خدا ميداند. لا يعلم الغيب الا هو324.
_ حضرت امير عليهالسلام ميفرمايد: “انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال” يعني نگاه كن كه سخن چيست، نگاه نكن كه سخنگو كيست… اما متأسفانه ما درست به عكس رفتار ميكنيم و به جاي اين كه سخن را در نظر بگيريم سخنگو را در نظر ميگيريم325…
_ اما در نخستين شب جمعه هنگام مراجعت از ري چنان در راه تصادف كرد كه ماشينش هفت معلق زد.زن خوبي بود. خدا بيامرزدش. انا لله و انا اليه راجعون326.
_ به ياد شب اول قبر افتادم و فكر كردم با اين همه گناهي كه مرتكب شدهام. جواب نكير و منكر را چه بدهم. ولي نداي درونم گفت: “لاتقنطوا من رحمة الله” لابد اگر بفهمند كه يكبار گرفتار دردسر بنايي شده و به دنبال گچ و آجر و سيمان دويدهاي، گناهانت را خواهند بخشيد. چون ميبينند عذابي كه در آخرت بايد بكشي در همين دنيا كشيدهاي327.
_ لابد دربارهي بيمار اطاق سه تختي كه اگر بيمه باشد هيچ مبلغ اضافهاي نميپردازد، هيچ دقتي نميكنند. اگر هم سر زا رفت چه اهميتي دارد. همه آخر رفتني هستيم. كل نفس ذائقة الموت328.
? ضربالمثل
گفتم به هر حال تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها ـ بايد ميدانستي كه با يك دست دو هندوانه نميشود برداشت329 ـ نگران نباش چون تو گرگ بارانديده هستي330 ـ همينقدر عرض كنم كه آب گير نميآورم وگرنه شناگر قابلي هستم331 ـ گفت بله ديگر، مرگ خوب است اما براي همسايه332 ـ حالا ديگر آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت333 ـ گفت: مال حلال خودم است هر جا دلم خواست ميخورم، تا كور شود هر آنكه نتواند ديد334 ـ تا يقين نكنم كه حقوق زنم براي زندگي ما دو نفر كافي است تن به اين ازدواج نخواهم داد. چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني335 ـ راننده گفت: اين حرفها را كنار بگذار سري كه درد نميكند چرا دستمال ميبندي336 ـ اما حالا ميبيند كه تره گرفته كه قاتق نانش شود، قاتل جانش شده337 ـ اگر بخواهيد به دنبالش برويد بايد قدرت فريدون و حكمت افلاطون و گنج قارون و صبر ايوب داشته باشيد338 ـ آنچه عرض شد مشتي بود كه نمونهي خروار است339 ـ متوجه ميشويد كه چه كاسهي بزرگي زير نيم كاسه بوده است340 ـ بازنشستگي شتري است كه در خانهي همه ميخوابد341 ـ گفتم نگران نباش اگر علي ساربان است ميداند شتر را كجا بايد بخواباند342 ـ آن افراط چيست و آن تفريط كدام است؟ نه به آن شوري شور و نه به اين بينمكي343 ـ قبلاً هم در كتب درسي خوانده بودم كه سنگ بزرگ علامت نزدن است344 ـ ولي باز هم كاسه همان كاسه بود و آش همان آش345 ـ منظور من اين است كه از قديم گفتهاند زبان سرخ سرسبز ميدهد بر باد346 ـ گفت: اما فراموش نكن كه ديوار موش دارد و موش گوش دارد347 ـ اما ميبينند از زور شلوغي سگ صاحبش را نميشناسد348 ـ گفتم به جهنم، آب كه از سرگذشت چه يك گز چه صد گز349 ـ از قديم گفتهاند هر كه بامش بيش برفش بيشتر. حالا هم هر كه آبش بيش خرجش بيشتر350 ـ گفتم اشكالي ندارد به هر حال بازي اشكنك داره سر شكستنك داره351 ـ با خود گفتم از خرس موئي غنيمت است، كاچي به از هيچي است352 ـ مادر داماد خنديد و گفت: البته گربه را در حجله بايد كشت353 ـ به زنش گفت: اينها را نريز دور، هر چيز كه خوار آيد يك روز به كار آيد354 ـ فقط به من فشار ميآورند، به قول معروف زورشان به خر نميرسد پالانش را كتك ميزنند355 ـ با هر كس حرف ميزني راستش را نميگويد از قديم هم گفته اند ديوار حاشا بلند است356.
? تلميح به ابيات و اشعار
-خواننده يعني كسي كه ميخواند حالا چه ميخواند يا چه جور ميخواند فرقي نميكند، همينقدر كه خواند خواننده ميشود، خواه رجز بخواند، خواه نوحه بخواند، خواه شعرخواني كند. از اين گذشته به قول باباطاهر
متاع كفر و دين بيمشتري نيست گروهي اين گروهي آن پسندند357
-رژيم گرفتن بعضيها مثل توبهي برخي از مردم است كه از شيشه آسانتر شكسته ميشود. مثل توبهي سلمان ساوجي است كه گفته است:
از بسكه شكسته، باز بستم توبه فرياد همي كند ز دستم توبه
ديروز به توبهاي شكستم ساغر امروز به ساغري شكستم توبه358
-كسي كه گرفتار عقل است هيچوقت آب خوش از گلويش پايين نميرود.
بيچاره آدمي كه گرفتار عقل شد شاد آن كسي كه كره خر آمد الاغ رفت359
-از اين گذشته در روزگاري كه ما جز خبرهاي ناراحتكننده چيز ديگري نميشنويم، چه بهتر از اين كه نتوانيم خبري بشنويم و به كلي از همه جا بيخبر باشيم.
عالم بيخبري طرفه بهشتي بوده است حيف و صد حيف كه ما دير خبردار شديم360
-مولوي ميفرمايد:
گفت معشوقي به عاشق كي فتي تو به غربت ديدهاي بس شهرها
پس كدامين شهر از آنها خوشتر است گفت آن شهري كه در وي دلبر است
هر شهري كه معشوق آدم در آنجا باشد بهترين شهر است و امروز هم معشوق هيچكس چيزي غير از پول نيست361.
-همينكه مرا ديد گل از گلش شكفته شد و گفت: “به به! ترا در آسمان ميجستم و در زمين پيدا كردم
باور از بخت ندارم كه تو در پيش مني چون به دست آمدي ،اي لقمهي از حوصله بيش362
– نميدانم غزل معروف كمال خجندي به يادت هست يا نه كه ميفرمايد:
گفت يار از غير ما پوشان نظر گفتم به چشم وآنگهي دزديده درما مينگر گفتم به چشم
گفت اگر سر در بيابان غمم خواهي نهاد تشنگان را مژدهاي از ما ببر گفتم به چشم
كارمندي هم كه سر و كار من با او افتاده بود هر روز چيز تازهاي ميخواست و من ميگفتم به چشم و تهيه و تقديم ميكردم363.
-هيتلر يكي از آنها بود كه از هيچ چيز به همه چيز رسيد و عاقبت هم روي بيمغزي همه چيز را از بين برد هم خودش را نابود كرد هم ميليونها مردم دنيا را هم كساني را كه براي روي كارآمدنش كمك كرده بودند. چنانكه فردوسي ميگويد:
سرناسزايان برافراشتن وز ايشان اميد بهي داشتن
سررشتهي خويش گم كردن است به جيب اندرون مار پروردن است364
_ اگر خود اولياي امور نتوانستند اين معما را حل كنند از حقير فقير، با عقل قاصري كه دارد، چه كاري ساخته است.
آنجا كه عقاب پر بريزد از پشهي لاغري چه خيزد365
_افراد جوانمرد و نوع پرست پولي ندارند تا به كسي كمك كنند. افراد پولدار هم اين حرفها سرشان نميشود و غصهي كسي را نميخورند.
اگر چراغ بميرد، صبا چه غم دارد؟ وگر بسوزد كتان چه غم خورد مهتاب366
_يكي از مسافران كه برعكس راننده خيلي خونسرد بود، گفت: حالا چه عجلهاي داري؟ فرض كن از اينجا رد شدي مگر بقيهي راه باز است. سر چهارراه ديگر گير ميكني!
اي مرغ گرفتم كه ز دامي شدي آزاد نگشوده پر و بال به دام دگر افتي367
_و عجيب است كه هر چه پيرتر ميشوند درجهي ميزان الحرارهي حرص و طمعشان بالاتر ميرود. صائب چه خوب گفته است:
آدمي پير چو شد حرص جوان ميگردد خواب در وقت سحرگاه گران ميگردد368
_ كار به جايي رسيده كه حتي خواجه حافظ شيرازي هم فهميده بعضي از دواها الكي است. چون ميفرمايد:
به صوت بلبل و قمري اگر ننوشي مِي علاج كي كنمت؟ آخر الدوا الكي!
به عقيدهي بعضي حافظ شناسان معاصر منظور حافظ اين است كه فقط دواي پيرمغان درد آدم را علاج ميكند. آخر دواهاي ديگر الكي است! 369
_ اگر گرهي از كار جوانان نميگشاييد لااقل عقدهاي هم به ساير عقدههاي آنان نيفزائيد.
به فرمايش سعدي:
اميدوار بود آدمي به خير كسان مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان
يا به قول باباطاهر:
تو كه نوشم نئي نيشم چرايي؟ نمك پاش دل ريشم چرايي؟370
_ميپرسم: اصلاً شما عكس به چه دردتان ميخورد، ميگويند: اين چه سؤالي است؟ بالاخره عكس يادگاري است كه براي آدم ميماند. مگر نشنيدهايد كه:
ما نمانيم و عكس ما ماند گردش روزگار برعكس است371
_ يكي از جذابترين و لطيفترين مثالهايي كه ميتوان براي تلميح در اين اثار ذكر كرد مقالهي فال حافظ است. در اين مقاله مؤلف در ظاهر ميخواهد درستي عقيده به فال حافظ را تأييد كند اما با بيان ابياتي مناسب و به جا از ديوان حافظ، در واقع مشكلات عصر خود را نقد ميكند چند بند از اين مقاله براي مثال ذكر ميشود:
من براي فال گرفتن از حافظ، مثل فالگيرهاي كنار خيابان پرندهاي در قفس محبوس نكردهام. پرندهاي هم كه از قفس بيرون ميآيد و براي مردم فال حافظ ميگيرد، اگر عقلش ميرسيد و يك فال هم براي خودش ميگرفت، شايد اين بيت ميآمد:
بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن حيف باشد چو تو مرغي كه اسير قفسي
موقعي هم كه ميخواستم خانهي خود را عوض كنم، به هوس خانه خريدن در شميران افتادم با حافظ مشورت كردم و اين طور فرمود:
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگي همه آماده كني
وقتي قضيهي كميابي گوشت و مرغ و تخممرغ پيش آمد، از حافظ در اين باره فال گرفتم و همينكه ديوان او را باز كردم چشمم به اين بيت
