
به حداقل رساندن استرس انجام ميدهد. فعاليت هاي وي معطوف به استرس ميباشد و ميكوشد استرس را از ميان بر داشته و به حداقل رساند. نمونهاي از مقابلههاي مسأله مدارانه عبارتند از : 1 ـ تلاش و فعاليت در جهت حذف و يا به حداقل رساندن استرس. 2 ـ استفاده از مهارت حل مساله. 3 ـ فكر كردن در مورد استرس. 4 ـ برنامه ريزي كردن. 5 ـ كنار گذاشتن فعليت هاي غيرضروري و تمركز بر استرس و مشكل موجود جهت به حداكثر رساندن تمركز فكري. 6 ـ صبر و بردباري كردن ، بردباري پيشه گرفتن به جاي استفاده از راه حلهاي عجولانه و تكانشي. 7ـ راهنمايي و مشورت گرفتن از ديگران. 8 ـ جستجوي اطلاعات.
ب : مقابلههاي هيجان مدارانه : در اين نوع مقابله هدف فرد آرام ساختن خود و دست يافتن به آرامشي است كه به دليل دست يافتن به استرس به هم خورده است. در اين مرحله فرد ميكوشد تا خود را از آشفتگيها و پريشانيهاي حاصل از وقوع استرس رها سازد. به هنگام وجود استرس فرد هيجان هاي منفي زيادي را تجربه ميكند. ترس ، وحشت ، اضطراب ، بيقراري ، غم و اندوه ، عصبانيت و… وجود اين هيجان ها مانع از تفكر و تصميمگيري سريع و برطرف كردن استرس ميشود. بنابراين ابتدا فرد بايد خود را به گونهاي از احساسات و هيجان هاي منفي آشفته كننده و پريشان سازنده رها سازد تا بتواند به خوبي فكر كند ، حل مسأله نمايد ، تصميم گيرد و اقدام كند. نمونهاي از مقابلههاي هيجان مدارانه عبارتند از : 1 ـ دعا و نيايش 2 ـ معني جديد و مثبت دادن به استرس 3 ـ درد دل كردن با اطرافيان و نزديكان 4 ـ ابراز محدود عواطف (گريه ، زاري كردن ، بيقراري كردن) 5 ـ پرت كردن حواس : گويي اتفاقي نيفتاده است تا فرد دچار آشفگي كمتري شود و بعداً بهتر بتواند مقابله كند. 6ـ گفتگوي دروني ، فرد خود را دلداري ميدهد كه بر اوضاع مسلط خواهد شد.
در مقابله هيجان مدارانه فرد فعليت ، تلاش و كوشش خاصي جهت كاهش در حذف استرس نميكند بلكه فقط خود را آرام ميسازد و از پريشاني خارج ميسازد. نكته مهم آن است كه اين دو نوع مقابله مانعه الجمع نميباشند. بلكه فرد ميتواند در رابطه با استرس خاصي ، از هر دو نوع مقابله استفاده كند كه بسيار معمول نيز ميباشد. ابتدا فرد با استفاده از مقابلههاي هيجاني سعي ميكند تا خود از پريشاني و نگراني رها كند و سپس با استفاده از مقابلههاي مسأله مدارانه سعي ميكند تا بر استرس فائق شود (نوري، 1382).
راجر و جارويس61و نجاريان(1993) نيز در تهيه پرسشنامهاي جهت سنجش سبكهاي مقابله چهار سبك مختلف براي مقابله مطرح كردند كه عبارتند از مقابله شناختي ، هيجاني ، اجتنابي و انفصالي (توكلي خميني،1377).
ريو نيز در كتاب انگيزش و هيجان در معرفي و شناسايي انواع مهارت هاي مقابله ميگويد»معمول دو شيوه كنار آمدن با استرس وجود دارد به صورت مستقيم و به صورت دفاعي. روش هاي مستقيم كنار آمدن ، مستلزم توجه شخص به واقعه استرسزا و بكارگيري امكانات رفتاري و شناختي براي تغيير دادن واقعه است به طوري كه آن موقعيت از استرسزا بودن به موقعيت بدون استرس تغيير كند. روش هاي كنارآمدن دفاعي مستلزم اجتناب از واقعه استرسزا در زماني كه رخ داده و يا جلوگيري كردن از پاسخ هيجاني ، شناختي و فيزيولوژيكي به آن ، و به عبارتي كاهش دادن اثرات آن است« (ريو62، 1992 ، ترجمه سيدمحمدي،1378).
در تقسيم بندي فوق روش هاي كنار آمدن مستقيم و روش هاي كنار آمدن دفاعي به چند دسته تقسيم ميشوند. در قسمت اول روش هايي مانند مسئله گشايي برنامه ريزي شده ، كنار آمدن مواجههاي و استفاده از حمايت اجتماعي مطرح ميباشد. مسئله گشايي يعني محاسبه اينكه براي كاستن يا از بين بردن عوامل استرسزا چه اعمالي را بايد دنبال كرد و بعد براي اينكه آن برنامه به ثمر برسد چه تلاشي بايد صورت گيرد. كنار آمدن مواجههاي مستلزم نزديك شدن مستقيم به منبع استرس و تلاش براي تغيير دادن فوري آن است و در قسمت حمايت اجتماعي فرد سعي ميكند با جلب حمايت ديگران بويژه دوستان ، اعضاي خانواده و ديگر نزديكان بطور مستقيم با مشكل برخورد نمايد. در حيطه دوم يا روش كنارآيي دفاعي يا مكانيزمهاي دفاعي ، كاهش دهندههاي شيميايي استرس ، پس خوراند زيستي و ورزش مد نظر ميباشد. منظور از مكانيزمهاي دفاعي بكار بستن سبكهايي مانند انكار ، واپس روي ، فرافكني و واكنش وارونه براي تحريف واقعيت استرسزا ميباشد. دومين نوع مقابله دفاعي استفاده از داروهاي كاهش دهنده است مانند آرام بخشهايي مثل الكل ، باربيتوريت ها و بنزوديازپين ها كه با اثر پاراسمپاتيك مانند خود ، موجب آرامش و خواب براي فرد ميشوند. در قسمت پس خوراند زيستي نيز روش هايي از كنترل استرس مانند مراقبه (مديتيشن) ، پسخوراند زيستي و آرميدگي تدريجي مانند داروها و يا كاهش دهندههاي شيميايي باعث كاهش تنش ميشوند كه عوارض جانبي داروها را نيز ندارند و بالاخره ورزش نيز به عنوان يكي ديگراز روش هاي دفاعي ميتواند باعث فشار رواني شود.
طبق تحقيق پيرلين63 و اسكولر64 (1978) افرادي كه در مقايسه با ديگران از سطح تنش هيجاني پايني رنج ميبرند از پاسخ هاي مقابلهاي مانند فعال بودن ، اتكا به خود و شيوه مسألهگشايي استفاده ميكردند و افرادي كه احساس درماندگي ميكردند ، خود را سرزنش ميكردند ، و به انكار مشكلات و اجتناب از آن دست ميزنند و ناراحتي عاطفي بيشتري تجربه ميكنند..
كومك و امكري با انجام پژوهشي دريافتند كه افرادي كه از والدين خود اجتناب ميكنند معمولاً هيجانمدارانه با مشكلات برخورد ميكنند (به نقل از دانشيان، 1378).
در نهايت با توجه به موارد مطرح شده ، چنين استنباط ميشود كه بيشتر نظريه پردازان راه هاي مقابله را به سه نوع مسئله مدار ، اجتنابي و هيجان مدار تقسيم ميكنند. افراد با توجه به تيپ هاي شخصيتي ، عملكرد خانواده و الگوهاي تربيتي كه تجربه نموده اند ، يك سبك و يا تلفيقي از روش هاي فوق را در برخورد با فشار رواني مورد استفاده قرار ميدهند (اندلر65 و پاركر66،1990).
به اعتقاد فرويد دستگاه دفاعي مغز شامل مجموعهاي از فرآيندهاي فكري يا مكانيزمهاي دفاعي است تا به حراست از محتواي ظريف و شكننده نفس كمك كند. اين كار با به حداقل رسانيدن تأثير تهديدهاي تصوري و دريافتي انجام ميشود. اگر از اين زاويه نگاه كنيم ، ميبينيم كه مكانيزمهاي دفاعي مجموعهاي از استراتژيهاي مقابلهاي براي برخورد با استرس هستند. به علت تنشهاي پيوسته دروني ناشي از تكانههاي غريزي و محركهاي استرس آميز بيروني ، فرويد به اين نتيجه رسيد كه مكانيزمهاي دفاعي هميشه بايد تا اندازهاي در حالت فعال باشند. فرويد نتيجه گيري كرد كه همه رفتارهاي طبيعي انساني دفاعي دارند. به اعتقاد فرويد تماميمكانيزمهاي دفاعي از دو ويژگي برخوردارند : (1) واقعيت را منكر و مخدوش ميكنند و (2) به طور ناهشيار عمل مينمايند. از آن گذشته اشخاص به ندرت تنها از يك مكانيزم دفاعي استفاده ميكنند. به جاي آن هر كس در هر زمان از انواعي از مكانيزمهاي حمايت از نفس استفاده ميكنند. فرويد به انواعي از مكانيزمهاي دفاعي اشاره كرد كه از جمله آنها ميتوان انكار ، سركوب ، فرافكني ، توجيه سازي ، شكل گيري واكنش ، عقب نشيني ، جا به جايي ، تصعيد و لطيفه (بذله) را نام برد.
2-2-2-3- نظريههاي مقابله
همانطور كه محققان علم روانشناسي و پزشكي در پاسخ به سوالات خود پيرامون فشار رواني و استرس دست به انجام تحقيقات متعدد و نهايتاً پردازش تئوريهاي گوناگون زدند كه به بعضي از آنها اشاره شد. در رابطه با چگونگي كنترل و كنار آمدن با استرس نيز تحقيقات و پژوهش هايي به مرور زمان انجام شده و توسط صاحب نظران تئوريهاي مختلفي شكل گرفته اند كه در اين قسمت به چند مورد از آنها اشاره ميكنيم (اسلامي،1381).
1- نظريه لازاروس
بر طبق نظريه لازارس همانطور كه در قسمت تعاريف نيز مطرح شد مقابله ، كوشش هاي رفتاري – شناختي براي اداره نيازهاي ويژه دروني و بيروني ميباشد كه همسان يا فراتر از منابع فرد برآورد ميشود. در اين نظريه سه جنبه كليدي در رابطه با مقابله توسط لازاروس مطرح ميشود. اولاً مقابله بيشتر وابسته به زمينه است تا اين كه از ويژگي هاي ثابت شخصيتي مشتق شده باشد. ثانياً سبك هاي مقابله به عنوان تلاشي كه فرد براي مقابله با محيط انجام ميدهد تعريف ميشود. ثالثاً مقابله فرايندي است كه تغييرات آن فرا تر از زمان مواجهه با مشكل ميباشد. قبل از شروع عمل مقابله موقعيت ارزيابي شده و نتايج مجموعه تلاش هاي مقابلهاي براي ارزيابي مجدد موقعيت و تعيين منابع مقابله استفاده ميشود (فرايدنبرگ، 1997، ص 25 و 26).
لازاروس به ارزيابي شناختي به عنوان جزء ذاتي فرايند مقابله تأكيد ميكند. به نظر او مفهوم ارزيابي ، هسته مركزي شكل گيري اين نظريه ميباشد. ابتدا فرد در قالب ارزيابي اوليه ميپرسد در معرض چه خطري است و در مرحله دوم تحت عنوان ارزيابي ثانويه اين سوال را مطرح ميكند كه جهت مقابله با خطر چه منابعي در دسترس قرار دارند. مفهوم ايجاد شده پيرامون مقابله از در نظر گرفتن اين مهارت به عنوان مجموعهاي از صفات درون فردي يا فرآيندهاي روان پويايي كه به تئوري مبتني بر مجموعه واكنشهاي عاطفي و شناختي قابل مشاهده وابسته است ، متأثر شده است. لذا لازاروس چنين عنوان ميكند كه ، مقابله به تغيير از يك صفت مفهوم سازي شده ، به توصيف مقابله به عنوان يك فرايند اشاره ميكند.
بر طبق نظريه فوق مقابله فرايندي است كه بر حسب ارزيابي فرد از ميزان ثمر بخش بودن تلاش هايش تغيير ميكند علاوه برآن مقابله خودكار نبوده ، بلكه الگوي آماده شدهاي از پاسخ دهي فعال فرد به موقعيتهاي استرسزا است. همچنين كنارآيي مستلزم تلاش بوده البته ، تلاشي براي اداره موقعيت نه كنترل و تسلط يافتن بر آن. لازاروس در نظريه خود سلامتي و انرژي را منابع مهم مقابله خوانده ، به نظر او افراد سالم بهتر از افراد بيمار، خسته و ناسالم ميتوانند بر طبق تعريف ، نيازهاي ويژه بيروني و دروني را اداره كنند. همچنين بر طبق اين نظريه عقيده مثبت يعني اعتقاد فرد بر توانايي جهت مقابله با منبع استرس ، به عنوان يك سبك و منبع جهت مقابله به حساب ميآيد. از طرفي مهارت حل مسأله به عنوان عاملي مرتبط با عقيده مثبت نيز ميتواند فرد را در جهت كنار آمدن ياري نمايد. مهارت اجتماعي يعني توان فرد براي همكاري با مردم و منابع مادي از ديگر امكانات فرد جهت مقابله ميباشند. در رويكرد تبادلي(تقابلي) لازاروس ، منابع مادي و اجتماعي براي مقابله با استرس و فشاررواني في نفسه مهم نيستند بلكه ارزيابي و برآورد شخص از اين منابع در جهت مقابله با مشكلات از اهميت خاصي برخوردار است (آقايوسفي، 1378).
2- نظريه تكاملي و سازگاري رفتاري
نظريه تكامل داروين فرايند سازش يافتن موجودات با محيط را مورد بررسي قرار داده نتيجه اين بررسي و نظرات ، شكل گيري مفهوم بوم شناسي بود. بوم شناسي ارتباطات بين موجودات زنده با همديگر و ارتباط موجودات زنده با محيط را مورد مطالعه قرار ميدهد. در همين راستا نظريه تكاملي و بوم شناسي انساني ، ابتدا سازش يافتگي گروهي را مورد توجه قرار داد. انسان نوعاً به تنهايي نميتواند با محيط سازش يابد ، چرا كه انسانها طبيعتاً به يكديگر وابستهاند و براي بقاي خود نياز به فعاليت هاي گروهي دارند. بوم شناسي انساني بر اين نظريه استوار است كه تشكيل پيوندهاي اجتماعي براي انسان عامل مهميدر تبادلات مفيد با محيط ميباشد. سازگاري گروهي مبين رشد سازگاري فرد و مكانيزم هاي ويژه او در عمل مقابله مي باشد كه باعث ارتقاء جامعه و تداوم گروه ميشود (موس و اسكافر67، 1993).
جهت گيري فوق باعث توجه بيشتر به فعاليت هاي رفتاري حل مسئله شده كه درجه احتمال بقاي فرد و نوع را افزايش ميدهد. رفتارگرايان سنتي ، ابتدا از لحاظ كنشي ، رفتار هدفمند را مورد توجه قرار دادند. در صورتي كه رويكردهاي جديدتر در سازگاري نقش شناخت را پر رنگ تر جلوه دادند. رفتارگرايان شناختي68 عواملي مانند ارزيابي فرد از خود ، تفسير فرد از رويدادها ، مهارت هاي حل مسئله و
