
سرلوحه اقدامات خود قرار دهند(مقیمی و رمضان، 1390).
عوامل برون سازمانی
محیط کلان(سطح ملی و بین المللی): اگر محیط شرکت را بخ محیط کلان یا عمومی و خد تخصصی تقسیم کنیم، محیط کلان می تواند تأثیر عمیقی بر شرکت و محیط خرد آن داشته باشد. بط.ری کلی می توان گفت که محیط کلان عبارت است از مجموع عواملی که بر سازمان تأثیر می گذارند و از حیطه کنترل سازمان خارج می باشند.
محیط خرد(سطح صنعت): محیط خرد محیطی نزدیک به شرکت و در واقع صنعت و بازاری است که شرکت در آن فعالیت می کند و عوامل تشکیل دهنده آن از ارتباط تنگاتنگی با سازمان و فعالیت هایش برخوردارند. یک صنعت گروهی متشکل از چند بنگاه است که یک محصول یا طبقه و دسته ای از محصولات مشابه و جایگزین نزدیک یکدیگر را تولید و یا عرضه می کنند.
با توجه به ماهیت عوامل محیطی خرد و کلان، می توان این گونه اظهار داشت که این دو عامل بیرونی دارای ارتباط تنگاتنگی با مفهوم آمیخته بازاریابی هستند و بنگاه ها می توانند با استفاده از عناصر بازاریابی از قابلیت های موجود در محیط برای ارتقاء جایگاه رقابتی خود بهره گیری کنند(آقاجانی و فرزادفر، 1392).
2-6- مدل الماس ملی
مایکل پورتر، در سال 1990 نتایج یک تحقیق گسترده را نمایش داد که هدف آن پاسخ به این سوال بود، که چرا برخی کشورها یا شرکتها در رقابت بینالمللی موفق و برخی ناموفقند؟ به عبارت دیگر پورتر بر این سوال تمرکز میکند که (چرا شرکتهایی که در یک بازار معین فعالیت میکنند، میتوانند در زمینههای مشخصی نسبت به بهترین رقبای جهان مزیت رقابتی کسب کنند و آن را حفظ نمایند(Porter,1999:p21).
پورتر سعی نمود، چگونگی تحول و پیشرفت ملل از مرحلهای که اقتصاد و رقابت آنها بر فراوانی عوامل اولیه تولید مبتنی بوده به مرحلهای فراتر که اقتصاد و رقابت آنها عمدتاً بر ابداع و ابتکار در جامعه مبتنی است را تشریح نماید(Porter,1990).
یافتههای پورتر مشخص ساخت که محیط داخلی نقشی حیاتی برای شرکتها ایفا میکند، زیرا این شرکتها بخاطر این که محیط محلی بسیار چالش برانگیز و پویاست تمایل به ایجاد مزیت رقابتی در صنایع دارند(Porter,1990).
مطابق نگرش پورتر، مزیت رقابتی یک کشور در یک صنعت خاص عبارت است از ((توانایی وقابلیت آن کشور برای ترغیب آن شرکتها به استفاده کشورشان بعنوان سکویی برای انجام فعالیتهای تجاری(Peter Cornelius,2002).
پیام اصلی نظریه پورتر این است که میزان موفقیت یک کشور در صنعت خاص تابع تأثیر ترکیب عوامل چهارگانه زیر است:
برخورداری کشور از منابع طبیعی وعوامل تولید اولیه؛
وجود تقاضای داخلی؛
وجود صنایع مرتبط وحمایت کننده؛
وجود فضای رقابتی در محیط فعالیت شرکتها.
الف)مناسب بودن عوامل تولید
در سادهترین شکل، عوامل تولید عبارتند از: زمین، کار، منابع طبیعی، سرمایه و زیرساختها. عواملی که در داخل کشور ایجاد میگردند نسبت به آنهایی که به صورت طبیعی وجود دارند، از اهمیت بیشتری برخوردارند. پنج عامل وجود دارد که عبارتند از منابع انسانی، منابع فیزیکی، منابع فنی وعلمی، منابع سرمایه ای و زیرساختها.
منابع انسانی: کیفیت نیرویکار موجود و مهارتهای آنها، سطوح دستمزد واخلاق کاری،عوامل منابع انسانی یک ملت را تشکیل میدهند. کشورهایی که دارای کارگران ارزان و فراوان هستند در تولید محصولاتی که نیاز به تعداد زیادی کارگر با مهارتهای سطح پایین دارد، دارای مزیتهای مشخصی هستند. ازطرف دیگر این کشورها در تولید محصولاتی که نیاز به کارگران با مهارتهای بالا و بدون نظارت داشته باشد، معمولاً دارای عدم مزیت میباشند.
منابع فیزیکی: موجود بودن، کمیت، کیفیت و هزینه زمین، آب، معادن وسایر منابع طبیعی، منابع فیزیکی یک کشور راتشکیل میدهند. این گروه از عوامل شامل اندازه و محل جغرافیایی کشور نیز محسوب میشوند، زیرا نزدیک بودن به بازارها و منابع عرضه و هزینه های حملونقل جزء عوامل راهبردی و مهم محسوب میشوند. روشن است که این عوامل از مزیتها و یا عدم مزیتهای مهم صنایعی است که به منابع طبیعی وابستهاند.
منابع فنی وعلمی: موجود بودن دانش علمی، فنی و اقتصادی در یک کشور که دارای جمعیت قابل ملاحظهای می باشد به معنی آن است که کشور مزبور از نظر این منابع غنی میباشد. وجود این عوامل معمولاً تابعی از میزان امکانات تحقیقاتی و دانشگاهی در بخش دولتی و خصوصی است که در داخل کشور به فعالیت مشغول هستند. این عوامل برای موفقیت در تولید کالاها وخدمات پیچیده و انجام بازرگانی پیشرفته مهم هستند.
منابع سرمایه ای: موجود بودن، حجم، هزینه و نوع سرمایه در دسترس صنایع درکشورهای مختلف متفاوت است. نرخ پس انداز در یک کشور، نرخ بهره، قوانین مالیاتی وکسر بودجه دولت، بر روی این عوامل اثر میگذارند. صنایعی که در کشورهایی فعالیت میکنند که درآنجا هزینه سرمایه کم است درمقایسه با صنایعی که در ممالکی هستند که هزینه سرمایه بالا است، در بعضی موارد دارای مزیتهای تعیین کنندهای هستند.
شرکتهایی که هزینه سرمایه ای بالایی را میپردازند، اغلب قادر نیستند در بازارهایی که رقبای آنها میتوانند قیمتهای خود را درسطح پایینی نگه دارند به فعالیت ادامه دهند. در چنین حالتی شرکتهایی که هزینه های سرمایه زیادی را میپردازند یا باید نرخ بازگشت سرمایه پایینی را بپذیرند و یا اینکه از آن کشور خارج شوند.
زیر ساختارها: زیر ساختارها شامل نظام بانکی، نظام درمانی، نظام حمل ونقل، نظام ارتباطات و موجود بودن و هزینه استفاده ازآنها در یک کشور است. صنایع پیشرفته تر برای کسب موفقیت بیشتر وابسته به زیرساختهای پیشرفته هستند.
ب) شرایط تقاضا
ماهیت تقاضا در یک کشور برای خدمات و کالاهای یک شرکت یا صنعت مهم هستند، زیرا آنها ماهیت نرخ پیشرفت و نوآوریهای شرکتها را تعیین میکنند. اینها عواملی هستند که شرکتها را برای رقابت در جهان آموزش میدهند و یا اینکه در آمادهکردن آنها جهت رقابت در بازارهای جهانی با عدم موفقیت مواجه مینمایند. سه ویژگی تقاضا در یک کشور برای کسب مزیت رقابتی مهم است که عبارتند از: ترکیب تقاضا در یک کشور، اندازه و الگوی رشد تقاضا در یک کشور، و ابزارهایی که توسط آن تقاضای کشور، خدمات وکالاهای تولیدی را به بازارهای خارجی هدایت میکند.
ترکیب تقاضا در یک کشور: تعیین میکند که چگونه شرکتها، نیازهای خریداران را درک میکنند و به آنهاپاسخ می دهند. مزیت رقابتی وقتی حاصل می گردد که تقاضا در یک کشور به شرکتهای محلی (درمقایسه بارقبای خارجی)تصویر بهتری از نیازهای خریداران ارائه میکند. وقتی که شرکتهای ملی برای نوآوریهای سریع و به دفعات زیاد تحت فشار خریداران قرار داشته باشند، این مزیت افزایش می یابد. واقعیت این است که وقتی شرکتها به تقاضاهای داخلی حساسیت بیشتری داشته باشند و به آن پاسخ مناسب بدهند و این تقاضاها نشان دهنده تقاضای جهانی باشد، شرکت از بقیه رقبا پیشی خواهد گرفت.
اندازه والگوی رشد بازار داخلی: اگر ترکیب تقاضای داخلی پیچیده و نشان دهنده تقاضای خارجی باشد، این خصوصیات از اهمیت ویژه ای برخوردار است. هنگام دادوستد با بازارهای آشنا و مناسب، بازارهای بزرگ داخلی فرصتهای خوبی را برای یادگیری و دستیابی به صرفه جویی ناشی از مقیاس عرضه مینمایند. وقتی که بازار داخلی برای جذب ظرفیت اضافه شده کافی باشد، نگرانی کمتری نسبت به سرمایه گذاری در تسهیلات تولیدی بزرگ و برنامه تحقیق و توسعه گرانقیمت وجود دارد. درصورتی که تقاضای داخلی نشان دهنده تقاضای خارجی باشد و شرکتها تنها خود را متعهد به تأمین نیازهای بازارهای محلی ننمایند، وجود برنامهها وتسهیلات تولیدی بزرگ در رقابت جهانی یک مزیت میباشد.
هدایت تقاضای داخلی به خارج از کشور: ابزارهایی که توسط آن تقاضای داخلی کشور، خدمات وکالاهای تولیدی را به بازارهای خارجی هدایت می نماید، سومین جنبه شرایط تقاضاست. موضوع مورد بررسی در اینجا آن است که آیا افراد و بازرگانانی که به خارج مسافرت میکنند، درآنجا متقاضی کالاها وخدمات کشور خود هستند یاخیر.
ج) صنایع وابسته وپشتیبانی
وجود صنایع رقابتی بین المللی در زمینه های وابسته یا جهت پشتیبانی مستقیم از سایر صنایع، ممکن است به یک شرکت مزیت رقابتی اعطا کند. صنایع عرضه کننده محصولات رقابتی در سطح بین المللی داده های لازم را به صنایع مرتبط عرضه میکنند که میتواند از لحاظ نوآوریهای مرتبط با فناوری، قیمت و کیفیت باعث افزایش توان رقابت بینالمللی شود. دسترسی، تابعی از فاصله جغرافیایی و میزان تشابه فرهنگی میباشد. دادهها به تنهایی مزیتی ایجاد نمیکنند. تماس و هماهنگی با عرضه کنندگان فرصت لازم را برای زنجیره ارزش جهت برقراری روابط بهینه با آنها فراهم میکند. این فرصتها معمولاً برای شرکتهای خارجی وجود ندارد. وقتی که صنایع وابسته رقابتی در یک کشور وجود داشته باشد، مزیتهای مشابهی بوجود میآید. در اینصورت فرصتها جهت هماهنگی و سهیم شدن در فعالیتهای زنجیره ارزش ایجاد میشود و مثال روشن در این رابطه، فرصتها جهت سهیم شدن بین سازندگان سخت افزارهای رایانه وتوسعه دهندگان نرم افزار است..صنایع مرتبط، فرصتهایی را برای یکدیگر درسطح بین المللی ایجاد می کنند.
د) راهبرد، ساختار و وضع رقابتی شرکت
از یک سو رقابت و از سوی دیگر تغییرات مداوم، سازمان ها را با شرایط پیچیده ای روبرو می کند که نیاز به استراتژی و برنامه بلند مدت را بیش از پیش ضروری می سازد. این نیاز در سازمان های صادر کننده نیز به قوت خود باقی است و چه بسا بیش از دیگر سازمان هایی که فقط در سطح ملی فعالیت می کنند، وجود داشته باشد(رحیم نیا و صادقیان، 1390).
در استراتژی طراحی شده برای سازمان، فرآیندد توسعه استراتژی توسط عواملی تحت تأثیر قرار می گیرد. یکی از اقدامات اولیه جهت گیری استراتژیک است که به عنوان درک مدیریتی خاص، آمادگی ها، تمایلات، انگیزه ها و خواسته هایی تعریف می شوند که راهنمای برنامه ریزی استراتژیک و فرآیند توسعه استراتژیک است(Wood & Robertson,1997).
استراتژی تجاری یا استراتژی رقابتی این مضمون را در بردارد که چگونه یک سازمان باید در محیط تجاری به رقابت بپردازد تا بتواند به هدف مورد نظرش دست یابد و مزیت رقابتی خود را حفظ کند. جهت گیری استراتژیک شرکت به عنوان الگویی برای مطالعه استراتژی تجاری پیشنهاد می شود. در واقع نوع شناسی های جهت گیری استراتژیک، همان چارچوب های رایج استراتژی های تجاری هستند(Azhar, 2008).
جهت گیری استراتژیک از سه منظر، 1)رویکرد تشریحی(روایتی)، 2) رویکرد طبقه بندی و 3) رویکرد رقابتی مورد ملاحظه قرار می گیرد. رویکرد تشریحی در تلاش است تا ماهیت کلی استراتژی را که برای سازمان موقعیت و رویداد منحصر به فرد است، به صورت زبانی شرح دهد. باوجود تحقیقات قابل توجه انجام شده مبتنی بر این رویکرد، استفاده از آن برای اهداف آزمون تئوری محدود می شود. رویکرد طبقه بندی یک جایگزین است که موارد زیادی از محدودیت های ذاتی موجود در رویکرد تشریحی را بر طرف می کند. این رویکرد تلاش می کند تا استراتژی های شرکت ها را براساس استدلال های مفهومی پیشین یا گروه بندی های تجربی طبقه بندی کند. این طبقه بندی ها به عنوان نوع شناسی یا رده بندی شناخته می شوند. این نوع روش شناسی به خوبی در ادبیات مدیریت کاربرد دارد، طوری که می تواند در ارزیابی جهت گیری استراتژیک در میان شرکت ها به کار رود. رویکرد سوم برای ارزیابی استراتژی تجاری رویکرد رقابتی است، بطوری که استراتژی شرکت را از طریق ویژگی ها و ابعاد چندگانه ارزیابی می کند. در این رویکرد، استراتژی شرکت از طریق میزان تأکید نسبی در هر بعد از ابعاد مذکور، مورد مطالعه قرار می گیرد(Morgan & Strong, 2003).
محققان تقسیم بندی های متفاوتی از جهت گیری استراتژیک مبتنی بر رویکرد طبقه بندی ارائه کرده اند. بلک مون و واس(1998) دو نوع جهت گیری کوتاه مدت و بلند مدت را بعنوان جهت گیری استراتژیک مبتنی بر زمان نام برده اند. نگرش کوتاه مدت به عنوان یک تمرکز روی اهداف و مقاصد در آیندهی نزدیک، با صرف هزینه برای ساخت مزیت رقابتی
