
استانداردهايي که به ارتقاي کيفيت سود کمک کند، محيط اطلاعاتي شرکتها بهبودیافته و نقد شوندگی بازار سرمايه افزايش مییابد.
پروتی و ویگن هافر6 (2011)، رابطه بین ویژگیهای کیفی سود و بازده مازاد را بررسی کردند. آنها استدلال کردند که ویژگیهای کیفی سود از طریق تأثیر بر هزینه سرمایه، بر بازده مورداطمینان اثرگذار است و تأثیر ویژگیهای پایداری، قابلیت پیشبینی و هموارسازی سود و همچنین کیفیت اقلام تعهدی، اقلام تعهدی غیرعادی، ضریب واکنش، ضریب واکنش تعدیلشده سود و مربوط بودن سود به ارزش سهام را بر بازده سهام مورد ارزیابی قراردادند. آنها نمونههای زیادی از شرکتهای غیر واسطهگری مالی آمریکا را انتخاب و مطالعه خود را بین سالهای 1988 تا 2007 میلادی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که ویژگیهای مبتنی بر اطلاعات بازار نسبت به بیشتر ویژگیهای مبتنی بر اطلاعات حسابداری، ازجمله کیفیت اقلام تعهدی و اقلام تعهدی غیرعادی بازده مورداطمینان بالاتری دارند.
بگنولی و واتز (2010)، به بررسی تأثیر مدیریت سود روی سطح رقابت بازار تولید و اینکه چگونه رقابت در بازارهای تولید روی ایجاد انگیزه برای مدیریت سود تأثیر میگذارد، پرداختهاند. آنان دریافتند که برخی رقبا هزینههای خود را کمتر ازآنچه هست، نمایش میدهند و با این کار منجر به تولید کمتر محصول و افزایش قیمت آن میشوند. آنها همچنین نشان دادند که در صنایع سودآورتر، میزان تورش در گزارشگری مالی بیشتر است. نتایج تحقیق آنان موجب ایجاد زمینه جدیدی در بررسی رابطهی بین مدیریت سود، سود واقعی و گزارششده و ساختار صنایع شده است.
آشاری و همکاران (2010)، با تحقیقی تحت عنوان عوامل مؤثر بر مدیریت سود در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار سنگاپور، عوامل مرتبط با مدیریت سود را موردبررسی قراردادند. تحقیق آنها شامل چهار فرضیه بود که برای آزمون تأثیر متغیرهای اندازه، سودآوری صنعت و ملیت بر مدیریت سود موردبررسی قرار گرفت. نتایج آزمون فرضیات نشان داد که شرکتهایی با سودآوری پایین بیشتر اقدام به مدیریت سود مینمایند و همچنین صنعت بر مدیریت سود مؤثر بوده شرکتهایی با ریسک بالاتر (صنایع پرخطر) تمایل بیشتری به مدیریت سود دارند. مضافاً اینکه نتایج نشان داد که ملیت بر مدیریت سود مؤثر بوده اما اندازه شرکت تأثیری بر مدیریت سود ندارد.
استابن (2010)، در بررسی توانایی مدلهای اقلام تعهدی و درآمدی برای کشف مدیریت سود واقعی و مدیریت سود شبیهسازیشده، به این نتیجه رسید که مدلهای درآمدی نسبت به مدلهای معمول اقلام تعهدی تورش کمتری دارند، بهتر تصریحشدهاند و توانایی بیشتری در کشف مدیریت سود دارند. نتایج تحقیق وی مبانی اولیه را برای استفاده از شاخص درآمدهای اختیاری در مطالعه مدیریت سود فراهم میکند.
کیم و چارلیسون7 (2009)، به ارزیابی ارتباط مدیریت هزینه سرمایه با مدیریت سود واقعی و مدیریت سود تعهدی در شرکتهای بزرگ ایالاتمتحده آمریکا پرداختند. فرضیههای این پژوهش بهصورت زیر میباشند:
مدیریت سود واقعی هزینه سرمایه را افزایش میدهد.
مدیریت سود واقعی در مقایسه با مدیریت سود تعهدی، هزینه سرمایه را بیشتر افزایش میدهد.
آنها اطلاعات موردنیاز تحقیق را از صورتهای مالی شرکتهای بزرگ امریکا طی سالهای 2006- 1987 استخراج و با اعمال محدودیتها بر روی شرکتها، 5560 شرکت (34362 سال- شرکت) را برای برآورد رگرسیون استفاده نمودند. همچنین از مدل جونز برای اندازهگیری مدیریت سود تعهدی و از بینظمیها در فعالیتهای واقعی (هزینههای اختیاری، وجه نقد عملیاتی و هزینههای تولید) برای اندازهگیری مدیریت سود واقعی استفاده نمودند. کیم و چارلی سون، به این نتیجه رسیدند که هزینهی سرمایه با مدیریت سود واقعی و مدیریت حسابداری سود رابطهی مثبتی دارد، بدین معنی که شرکتهای بزرگ آمریکایی برای جذب سرمایهگذاران و افزایش سرمایه خود اقدام به دستکاری در فعالیتهای واقعی و اقلام تعهدی میکنند؛ اما این رابطه با مدیریت سود واقعی بیشتر است.
كوهلبك و وارفیلد8 (2008)، تأثیر استانداردهاي حسابداري آمريكا را بر كيفيت اطلاعات حسابداري بررسي كردند. در تحقيق چهار معيار كيفيت حسابداري موردبررسی شامل خطاهاي پیشبینی و پراكندگي تحليلگر، پايداري، ضريب واكنش سود و معيار كيفيت اقلام تعهدي میباشد. نتايج نشان داد كه تفاوتي در پراكندگي يا پايداري پیشبینی سود قبل و بعد از اجراي استانداردهاي حسابداري در طي دوره موردبررسی وجود ندارد و كاهش خطاهاي پیشبینی تحليلگر با پيروي از استانداردهاي جديد با محیطهای اطلاعاتي ارتقاءیافته براي تحليلگر بهمنظور پیشبینی سود همخوانی دارد. ضرايب واكنش سود و كيفيت اقلام تعهدي كاهش مییابد اما محتواي اطلاعاتي ترازنامه افزايش مییابد كه با روندي كه متوجه تمركز بر دارايي- بدهي استانداردهاي حسابداري است همخوانی دارد. آنها همچنين با استفاده از سه مدل ارزيابي شامل مدل ارزش دفتري هر سهم، مدل سود هر سهم و مدلي تركيبي از هر دو متغير، تغييرات طي زمان در توان تبيين را موردبررسی قراردادند. توان تبيين را از تخمینهای سالانه اين سه معادله، قبل و بعد از اجراي هر استاندارد برآورد و سپس مقايسه كردند. آنها هيچ تفاوتي بين دوره قبل و دوره بعد از بهکارگیری استانداردهاي حسابداري براي ارزش دفتري هر سهم و مدل تركيبي نيافتند اما كاهش قابلملاحظهای را در قدرت توضيحي مدل سود هر سهم بعد از اجراي استاندارد پيدا كردند.
یو9 (2008)، در مقالهای به بررسی مقایسه بین مدیریت سود حسابداری و مدیریت سود واقعی پرداختند. نتایج حاکی از این است که در صورت وجود استانداردهای سختگیرانه، مدیران بیشتر تمایل به دستکاری فعالیتهای واقعی دارند. بهمنظور تحقق اهداف سود، مديران ميتوانند تا پايان سال صبر كرده و از اقلام تعهدي اختياري براي مدیریت سود استفاده كنند؛ اما استراتژي مزبور پرخطر است زیرا ممكن است به دليل اينكه اقلام تعهدی معمولاً توسط استانداردهاي پذيرفتهشدهی حسابداري محدود میشود، مبالغ لازم براي دستکاری بيش از اقلام تعهدي اختياريِ موجود باشد. درنتیجه، اهداف سود ممكن است در پايان سال از طريق استفاده از اقلام تعهدي اختياري حاصل نشود.
میزیک و جاکوبسن (2007)، در مقالهای به بررسی افزایش سود توسط دستکاری در اقلام تعهدی و فعالیتهای واقعی در زمان انتشار فصلی سهام و عواقب آن در بازارهای مالی میپردازد. فرضیههای این تحقیق بهصورت زیر میباشد:
1- مدیران شرکتها برای افزایش قیمت سهام خود در زمان انتشار فصلی سهام از طریق دستکاری در اقلام تعهدی و فعالیتهای واقعی، سود خود را افزایش میدهند.
2- بازده سهام پس از انتشار فصلی سهام با مدیریت سود ارتباط منفی دارد.
نتایج نشان میدهد که فرضیههای محقق تأیید میشوند یعنی برخی از شرکتها در تلاشاند با استفاده از مدیریت سود تعهدی و مدیریت سود واقعی سود را بالابرده تا قیمت سهام خود را در زمان انتشار فصلی سهام افزایش دهند که این افزایش سود بهوسیله مدیریت سود واقعی به نسبت بیشتر از مدیریت سود تعهدی صورت میگیرد. همچنین مشخص میشود شرکتهایی که تمایل بیشتری به مدیریت سود از طریق دستکاری فعالیتهای واقعی دارند، در آینده بازده سهام بسیار پایینتری نسبت به دیگر شرکتها به دست میآورند.
رشیده عبدالرحمن و فیروزانا هنیم محمد علی10 (2006)، در پژوهش خود تحت عنوان، هیئتمدیره کمیته حسابرسی، فرهنگ و مدیریت سود در مالزی، اثربخشی وظیفه نظارتی هیئتمدیره کمیته حسابرسی و مالکیت نهادی را بر کاهش مدیریت سود در میان 97 شرکت پذیرفتهشده بازار اول بورس مالزی برای دوره زمانی 2002 و 2003 آزمون کردند. در این پژوهش که از مدل تعدیلشده جونز استفادهشده، به بررسی رابطه بین سازوکارهای حاکمیت شرکتی (تعداد مدیران مستقل در هیئتمدیره، کفایت اعضای هیئتمدیره، تفکیک وظایف رئیس هیئتمدیره از مدیرعامل، تعداد اعضای هیئتمدیره، تعداد اعضای مستقل هیئتمدیرهی عضو کمیته حسابرسی، تناوب جلسات کمیته حسابرسی و مالکیت نهادی) و فرهنگی (بهعنوان بخشی از سازوکارهای حاکمیت شرکتی شامل تعداد اعضای بومی عضو هیئتمدیره و تعداد اعضای بومی عضو کمیته حسابرسی) و مدیریت سود پرداختهشده است. نتایج این پژوهش نشان داد که مدیریت سود رابطه مستقیمی با تعداد اعضای هیئتمدیره دارد. همچنین اشارهشده که شاید توضیحی که برای عدم وجود رابطه معنادار میان سایر سازوکارهای حاکمیت شرکتی (مانند استقلال اعضای هیئتمدیره و کمیته حسابرسی) و مدیریت سود وجود دارد، عدم تأثیرگذاری اعضای هیئتمدیره نسبت به وظایف نظارتی است که مدیریت توان نفوذ در آنها را دارد. یافتهها نشان میدهد که قومیت بر شدت مدیریت سود اثری نداشته است که احتمالاً به خاطر وجود بعضی ویژگیهای شخصیتی دیگر در مدیران موردمطالعه (بومی مالزی) بوده است.
رویچوداری (2006)، در مقاله خود به بررسی دستکاری در فعالیتهای واقعی (مدیریت سود واقعی) میپردازد. هدف اين تحقيق بررسی شواهدي در مورد دستکاری فعالیتهای واقعي (مديريت سود واقعي) براي رسيدن به آستانه سود صفر در شرکتهای آمریکایی میباشد. رویچوداری دادههای آماری را از شرکتهای بورسی آمریکا بین سالهای 2001-1987 انتخاب و مورد آزمون قرار داد. نتايج حاصل از تحقيق نشان میدهد، شرکتهای مشکوک به مديريت سود واقعي، جريان وجوه نقد عملياتي غيرعادي و هزینههای اختياري غيرعادي کم و هزینههای توليد غيرعادي زيادي دارند. اين شواهد بيان میکند، شرکتها براي رسيدن به آستانه سود صفر، فروشهای خود را تسريع میکنند، هزینههای اختياري را کاهش میدهند و محصولات بیشازحد نياز توليد میکنند. افزون بر این بیان میدارد که مدیران از طریق کاهش قیمت برای افزایش فروشها، تولید بیشازحد بهمنظور کاهش بهای تمامشدهی کالای فروش رفته و کاهش مخارج اختیاری برای بهبود حاشیهی سود، فعالیتهای واقعی را با هدف جلوگیری از گزارش زیانهای سالانه دستکاری میکنند.
کانن چان (2006) و همکارانش طی تحقیقی، رابطه ارقام تعهدی را با بازده آتی سهام موردبررسی قرار داده و به این نتیجه رسیدند که شرکتهای با ارقام تعهدی بالا، در دوره بعد از گزارشگری اطلاعات مالی، بازده سهام آنها کاهش مییابد. یک تفسیر از این نتیجه این است که شرکتهای باکیفیت سود پایین (شرکتهای با ارقام تعهدی بالا) در دوره پس از گزارشگری سود، دچار افت بازدهی میشوند، زیرا سرمایهگذاران به مسئله کیفیت سود پایین شرکتها پی برده و قیمت سهام را متناسب با آن تعدیل میکنند. کانن چان و همکارانش این موضوع را بهوسیله تفکیک اجزای ارقام تعهدی و نیز دستهبندی بر اساس ارقام اختیاری و غیر اختیاری انجام دادند و به نتایج مشابهی دست یافتند (خواجوی و ناظمی، 1384، 41).
کلین11 (2006)، به بررسی وجود ارتباط میان کمیته حسابرسی و مشخصههای هیئتمدیره با مدیریت سود انجامگرفته توسط 687 شرکت بزرگ و پر معامله ایالاتمتحده پرداخت. نتایج این پژوهش نشان داد که رابطه غیرخطی معکوسی میان استقلال کمیته حسابرسی و دستکاری سود وجود دارد. این رابطه تنها وقتی دیده میشود که کمیته حسابرسی دارای تعداد کمتری از اکثریت مدیران مستقل است. جالب اینکه نتایج این پژوهش برعکس قوانین جدید، رابطه معناداری میان مدیریت سود و وجود صددرصدی مدیران مستقل در کمیته حسابرسی پیدا نکرد. مدیریت سود با یکی بودن سمتهای رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل رابطه مستقیم دارد و با مالکیت مدیران و عضویت سهامدار عمده در کمیته حسابرسی رابطه معکوس دارد. این پژوهش نشان داد که هیئتمدیرههای مستقلتر احتمالاً در نظارت بر فرآیند حسابداری مالی مؤثرتر خواهند بود.
زانگ12 (2005)، به مقایسه مدیریت سود واقعی و مدیریت سود تعهدی پرداختند. در این مقاله برای اندازهگیری مدیریت سود واقعی از بینظمیهایی که در هزینههای تحقیق و توسعه (R&D)، هزینههای اداری و فروش (SG&A)، هزینههای تولید وجود داشت استفاده شد. وی با مقایسه مدیریت سود واقعی و مدیریت سود تعهدی هنگام طرح
