
احساس خودكارآمدي كه منبع ضروري مقابله به شمار ميرود را مورد تأكيد قرار دادند. بر حسب اين نظريه مقابلههاي موفق باعث افزايش انتظارات فرد در زمينه خودكارآمدي ميشود و اين امر خود موجب ميشود كه شخص براي تسلط بر وظايف جديد خود اقدام به تلاش ها و فعاليت هاي شديدتري بنمايد تا بتواند در سازگاري با محيط و مقابله با استرس و منابع آن به شكل مناسب تري عمل نمايد (موس و اسكافر،1993).
3- نظريه تحولي ـ چرخه زندگي
نظريه تحولي چرخه زندگي(Life cycle) مراحلي را كه انسان از تولد تا مرگ از آنها ميگذرد نشان ميدهد. اين نظريه معتقد است كه رشد انسان از مراحل متوالي معين و تغييرناپذير ميگذرد. بر مبناي اصل اپي ژنتيك69 بعنوان يكي از اصول اساسي اين نظريه ، هر مرحله از دوره زندگي با رويدادها يا بحران هايي روبروست كه براي ادامه ، هموار رشد و به منصه ظهور رسيدن قابليت هاي مختلف انسان بايد به صورت رضايت بخشي حل شوند. بحران هاي مورد نظر به شكل رواني و جسماني مطرح ميشوند و اگر به نحو موثر با بحران هاي موجود در هر مرحله مقابله نشود در تمام مراحل بعدي بازتاب شكست بصورت ناسازگاري فيزيكي و شناختي و اجتماعي و يا هيجاني نمايان خواهد شد (كاپلان ـ سادوك،1373).
در رويكرد روان تحليلگري حوادث دوران كودكي شخصيت فرد را در بزرگسالي عميقاً تحت تأثير قرار ميدهد و نقش تعيين كننده در شكل گيري آن ايفا مينمايد اما شناخت »من« و الگوهاي بهنجار رشد داخلي ، بيانگر اين نكته است كه حوادث دوران كودكي الزاماً تعيين كننده ويژگي ها و يا الگوهاي واكنش فرد در مقابل بحران ها و نقاط عطف زندگي نيستند. به اين ترتيب روانشناسي من علاوه بر توجه به فرايندهاي دفاع و مقابله ، زير ساختي را براي رويكردهاي تحولي پايه گذاري كرده و اعتقاد دارد كه من بتدريج در قلمرو و گستره زندگي منابع مقابله خود را بدست ميآورد (موس و اسكافر، 1993).
اريكسون70 به نقل از موس و اسكافر (1993) هشت مرحله از زندگي را توصيف ميكند كه هر كدام از اين مراحل يك چالش يا مقابله در برابر بحران است و لازم است كه با موفقيت پيموده شود تا انسان بتواند در مرحله بعدي موفق گردد. منابع شخصي مانند عزت نفس و انسجام من ، در دوره نوجواني شكل ميگيرند و در طول اولين سال هاي بزرگسالي با خود پنداره فرد تركيب ميشوند و در نهايت در دوران بزرگسالي و پيري فرايند مقابله را بوجود ميآورند. بر همين اساس حل مسائل مربوط به مراحل چرخه زندگي منابعي از مقابله براي فرد ايجاد ميكند كه او را در حل بحران هاي بعدي زندگي ياري ميرساند.
بطور كلي نظريه چرخه زندگي بيانگر بروز خصوصيات مسلط در هر مرحله و گذر رشدي از مرحلهاي به مرحله ديگر ميباشد. با انجام موفقيت آميز اين فرايند عزت نفس ، خودكارآمدي و منبع كنترل دروني افزايش مييابد. لذا با در نظر گرفتن ايجاد موارد فوق و با توجه به اين نكته كه چرخه زندگي عناصري مانند تكامل بيولوژيك ، توانايي هاي روانشناختي ، روش انطباقي ، مكانيزم هاي دفاعي ، رفتار اجتماعي و روابط بين فردي را در گذر زمان مورد توجه قرار ميدهد ، ميتوان چنين استنباط كرد كه فرايند تحولي رشد با تأثير مستقيمش بر چگونگي ايجاد ويژگي هاي فوق باعث ميشود انسان به گونههاي متفاوتي به مقابله با بحران هاي زندگي از قبيل مرگ والدين يا خواهر و برادر ، مهاجرت ، وقايعي مانند سيل ، طوفان ، آدم ربايي ، آسيب يا بيماري هاي جسماني ، عملهاي جراحي قريب الوقوع ، معالجات پزشكي توام با درد و ساير مشكلات زندگي اقدام نمايد(فرايدنبرگ71،1997 ، كاپلان،1373 ، موس و اسكافر،1993).
چارچوب مفهوميجامع در رابطه با مقابله
ديدگاه هاي نظري مرتبط با استرس و مقابله و از جمله ديدگاه هاي نظري مطرح شده در اين بخش ، در قالب يك چارچوب مفهومي واحد قابل ارائه ميباشند كه در شكل نشان داده ميشود.
شکل 2- 1 چهارچوب مفهومی مقابله اقتباس از زیدنر واندلر72 (1996،ص 27 به نقل از مهدی پور،1383)
الگوي مطرح شده در نمودار فوق مبين آن است كه در فرآيند مقابله ابتدا بايد دو نظام محيطي يعني استرسزاهاي موجود زندگي و منابع اجتماعي موجود مرتبط با آن و نظام شخصي يعني عوامل شخصي مانند اعتماد به نفس و تحول من و غيره را در نظر گرفت. سپس بايد دانست كه بحران ها و نقاط عطف آنها با رويدادهاي زندگي از عوامل محيطي و شخصيتي تأثير پذيرفته و ارزيابي شناختي و پاسخهاي مقابلهاي شخص ، سلامت و بهداشت رواني را به طور مقابل تحت تأثير قرار ميدهد. به عبارتي فرآيند مقابله و ارزيابي با لحاظ كردن نظام محيطي و شخصيتي تأثيرپذير از منابع مقابله شخصي ، انسان ها را در مهار بحرانها ياري ميكند كه اين خود منجر به تأمين بهداشت و سلامت رواني شده و متقابلاً اين باعث تغيير در منابع محيطي و شخصي ميشود (زيدنر و اندلر1996).
فرايند فوق به ما ميگويد كه مفاهيم ارزيابي شناختي و فرآيندهاي مقابله به نقش فعال و انتخاب گر انسان تأكيد دارد. به طوري كه انسان را موجودي مختار فرض كرده كه ميتواند با ارزيابي پيامدهاي مسأله ، از پيش دست به انتخاب بزند. ارزيابي و فرآيندهاي مقابله ، استرسزاهاي محيطي محاط بر شخص و واكنش هاي ارائه شده نسبت به آنها و نقش استرسزاها را در تغيير مدت سازش يافتگي تحت تأثير قرار ميدهد. با توجه به اين موارد ، الگوي مورد نظر انسان ها را عوامل فعالي ميداند كه ميتوانند از عوامل استرسزا تأثير بپذيرند و به پيامدهاي آن به شكلهاي مختلفي جهت بدهند (موس و اسكافر ، 1993).
منابع مقابله
انسان در جهت كنارآيي با مشكلات و بحران هاي روزمره خود از شيوه ها و روش هايي استفاده مينمايد. افراد در بكارگيري سبكهاي مختلف مقابله و غلبه بر استرس و استرسزاها منابع مختلفي را در دسترس خود دارند كه اين منابع به طور كلي به دو دسته تقسيم ميشوند. يك دسته آن منابعي است كه به محيط فرد مربوط ميشوند و ما ميتوانيم اصطلاحات آنها را منابع محيطي بناميم مانند حمايت اجتماعي ، محيط خانواده و محيط كار و دسته ديگر منابعي است كه به خود فرد و ويژگيهاي درون فردي مربوط ميشوند. مانند تحول من ، خودكارآمدي ، خوش بيني ، احساس يكپارچگي و توانايي حل مسئله كه اين دسته را نيز اصطلاحاً منابع شخصي ميناميم. در اين قسمت پيرامون آن دسته ازمنابع محيطي و شخصي كه با عملكرد خانواده ارتباط بيشتري دارد توضيحاتي ارائه ميشود.
منابع محيطي
يكي از منابع محيطي مهم كه انسان را با توجه به مدني الطبع بودنش در مقابله با بحران ياري مينمايد ، حمايت اجتماعي ميباشد. شبكه اجتماعي ما مردمي را در بر ميگيرد كه ميتوانيم به آنها تكيه كنيم. مردميكه به ما اجازه مي دهند كه بدانيم آنها نگران ارزش ها هستند و ما را دوست دارند. بر همين اساس هر كسي كه متعلق به شبكه اجتماعي است ، حمايت اجتماعي را تجربه ميكند. شواهد مبتني بر اينكه طرق غير انطباقي تفكر و رفتار به طور نا متناسبي در ميان افراد با حمايت هاي اجتماعي كم روي ميدهد در حال افزايش است. ميزان كفايت اجتماعي موجود شخص ، هم در آسيب پذيري و هم در مقابله وي نقش دارد. آسيب پذيري جسمي و روانشناختي به موازات كاهش حمايت اجتماعي افزايش مييابد. به اين معني كه حمايت اجتماعي به عنوان سپري در مقابل آشفتگي هاي زندگي در دنياي پيچيده عمل ميكند. حمايت اجتماعي به ما امنيت و اعتماد به خود ميدهد تا رويكردهاي ديگر را بسنجيم و مهارت هاي مقابلهاي اضافي را كسب نماييم (ساراسون و ساراسون73، 1987، ترجمه نجاريان و همكاران ، 1377).
1- نقش خانواده در مقابله به عنوان يكي از منابع محيطي
يكي ديگر از منابع محيطي خانواده ميباشد. كاپلان و سادوک (1373) خانواده را يك نظام مهم حمايتي در نظر گرفته ميگويد : اين نهاد از افراد خود به طرق گوناگون حمايت ميكند كه از آن جمله ميتوان به مواردي مانند جمع آوري اطلاعات از دنياي بيرون و توزيع آن در ميان افراد خانواده ، راهنمايي اعضا ، تأمين منبع ايدئولوژي ، راهنمايي اعضا و كمك به حل مسائل آنان ، اعطاي كمك و ارائه خدمات ، تأمين محل استراحت و كسب نيروي تازه و تأمين نهادي به عنوان مرجع و كنترل اشاره كرد. زندگي خانوادگي ميتواند به شخص در جريان دشواري هايش كمك نموده ساختاري فراهم سازد تا او در زمينههاي مهم و تعيين كننده اخلاقي ، شغلي و ساير موارد تصميم گيري كند. اين كمك در تصميم گيري تا حد زيادي مشكلات فرد را حل نموده به عبارتي ميتوان گفت كه فرد را در مقابله با بحران هاي روزمره ياري مينمايد و به همين علت مسايل و مشكلات به كمك خانواده به طرز عملي تري حل و فصل ميشوند و در اين زمينه خانواده به شكل راهنما و ميانجي عمل ميكند. خانواده مركزي انباشته از نقطه نظرات و مهارت ها و دانشهايي است كه ميتوانند به هر يك از اعضاي نيازمند خود كمك كند. از طرفي با تأثيري كه در پرورش ويژگيهاي شخصي و مختصات رواني فرد دارد منبع مهمي جهت مقابله با فشار رواني به حساب ميآيد (كوپر74ترجمه قرچه داغی 1373).
با توجه به موارد فوق چنين استنباط ميشود كه اگر در محيطهاي خانوادگي ارتباط ميان اعضا و ساخت داخل خانوادهها بر اساس نزديكي ، صميميت و تفاهم بين افراد استوار باشد ، همه اعضا نسبتاً عليه فشارهاي زندگي مقاوم و مصون ميشوند. چرا كه هر فرد شيوه هايي را در خانواده ميآموزد كه به وسيله آنها اين قدرت را مييابد تا با موقعيتهاي ناكام كننده يا تعارض زا يا داراي فشار رواني به گونهاي مناسب روبرو شود. در كنار دو عامل محيطي فوق محيط كار نيز با توجه به اينكه بخشي از نيازهاي رواني انسان از جمله ارتباط مناسب با ديگران ، نياز به پيشرفت و ترقي ، نياز به تعلق و مواردي از اين قبيل را ارضا مينمايد و همچنين اثر بخشي آن در پرورش ابعاد روان شناختي انسان مثل شكل گيري خود پنداره مثبت ، افزايش اعتماد به نفس و عزت نفس زمينهاي را فراهم مينمايد تا فرد بتواند به نحو مناسب تري با مسائل برخورد داشته ، اثر منفي فشار رواني ناشي از آنها را خنثي نمايد. به عبارتي مشاركت در كار از شدت استرس افراد ميكاهد و با تأمين نيازهاي مختلف فرد را در جهت مقابله مناسب تر با معضلات و مشكلات زندگي صنعتي ياري ميرساند (كوپر، ترجمه قرچه داغی،1373).
2- منابع شخصي
منابع شخصي مقابله مجموعه پيچيدهاي از عوامل شناختي ، شخصيتي و بازخوردي است كه مهيا كننده بخشي از زمينه رواني فرد براي مقابله ميباشد. اين منابع عبارتند از : ويژگي هاي زمينهاي نسبتاً پايدار كه انتخاب فرآيندهاي ارزيابي و مقابله را تحت تأثير خود قرار ميدهند. مواردي مانند تحول من ، كارآمدي خود ، خوش بيني ، احساس يكپارچگي ، سبك هاي شناختي از جمله مهمترين منابع شخصي به شمار ميروند كه به اختصار توضيح داده ميشوند (موس و اسكافر، 1993).
تحول من شامل يك چارچوب و فرايندي است كه طي آن تجارب جديد شخص در يك كل مرتبط با هم يكپارچه سازي ميشود. من طي مراحل رشد خود كه داراي توالي ثابت و تغييرات ساختاري از مرحلهاي به مرحله ديگر ميباشد به ادراك متفاوتي از خود و دنياي اجتماعي ميرسد. تحول من با الگوي پيچيده رفتار از قبيل كمك كردن به ديگران ، همدلي و تحول اخلاقي مرتبط است. از طرفي ترازهاي بالاتر تحول من با سبك هاي مؤثرتر و متنوع تر مقابله رابطه دارد. به اين ترتيب هر فرد به تناسب تراز تحولي خود با شيوههاي درماني متفاوتي سازش ميكند.
در اين راستا ديل و نوام75 به نقل از موس و اسكافر(1993) در تحقيقات خود دريافتند كه هر كس در مراحل بالاتر تحول من است. درمان بينش مدارانه را انتخاب مينمايد و كساني كه در مراحل پايين تر هستند مداخلات اجتماعي را ترجيح ميدهند.
يكي ديگر از منابع شخصي مقابله با بحران خودكارآمدي ميباشد. بندورا در نظريه شناختي اجتماعي خود ميگويد كارآمدي خود و يا قضاوت فرد درباره توانايي خود در انجام وظايف مربوط به موقعيت هاي خاص ، اهميت ويژهاي دارد. قضاوت هاي خودكارآمدي به عنوان ميانجيهاي عمل در نظر گرفته ميشوند و همراه با قضاوت پيرامون خود به عنوان ميانجي بين اهداف و عملكرد واقعي فرد ، عمل ميكنند. قضاوت هاي
