
ایران مداخلهی ناروا داشتهاند و به ویژه طی سالهایی که نفت در ایران کشف شد و امتیاز بهرهبرداری از آن به انگلیسیها اعطا گردید، سلطهی آنها بر ایران نیز افزایش پیدا کرده به نحوی که آنها بر ایران حکومت مطلقه داشتهاند. به این ترتیب تمام امور ایران توسط انگلیسیها و به ارادهی آنها انجام میپذیرد و آنها برای ادامهی سلطه بر ایران در ایجاد فقر و فلاکت، فساد اخلاق، نفاق، مسلط نمودن اشخاص فاسد بر امور ملت، ترویج بیدینی و ارتشا، خرابی فرهنگ و نابودی آزادیخواهان کوتاهی ننمودهاند. در نتیجهی پایان یافتن سلطه و نفوذ انگلیسیها در ایران، پس از ملیکردن صنعتنفت، مهمتر از استفادهی اقتصادی از منابع نفتی بود (دهنوی، 1361: 72- 71).
دکتر مصدق نیز یکی از اهداف مهم ملیکردن صنعتنفت را پایان دادن به سلطهی سیاسی بیگانگان معرفی کرده است. او میگوید: “از روز اول زمامداری تمام سعی و مجاهدت اینجانب به حل مسالمتآمیز قضیه معطوف گردید و در تمام مکاتبات و مذاکرات با نمایندگان و وابستگان کمپانی سابق (نفت) مکرر تذکر دادم که اجرای قانون ملیشدن صنعت نفت برای این است که ملت ایران از یک طرف بندهای سیاسی را از گردن خود بردارد و از طرف دیگر به فقر و بدبختی غلبه کند. وی معتقد است دخالت انگلیس در امور سیاسی استقلال این کشور را از بین برده است” (مصدق، 1372: 242).
ترس ناسیونالیسم بیگانهستیز بیشتر از این بابت بود که اعطای امتیازاتی از قبیل امتیاز نفت جنوب، باعث نابودی استقلال ایران میشود. این گونه امتیازات، ایران را با قدرتهای بزرگ طرف میساخت، قدرتهایی مثل انگلیس که در طول دو قرن اخیر به نقض حاکمیت ملی و استقلال سیاسی ایران پرداخته بود. سلطهی قدرت اخیر بر ایران در این دو قرن موجب گردید که حساسیت خاصی نسبت به این کشور در ایران پدید آید، وجود همین حساسیت بود که باعث شد تا ملت ایران بسیاری از اتفاقات این کشور را به انگلستان نسبت دهد. بیگانهستیزان به مسألهی استقلال سیاسی و قطعکردن دست بیگانگان از ادارهی امور کشور، بسیار اهمیت میدادند، زیرا استقلال سیاسی میتوانست به استقرار دموکراسی، آزادی، حکومت قانون و ریشهکن ساختن فساد سیاسی و مالی در کشور بینجامد. از دیدگاه آنها، نیل به اهداف مزبور بدون تحقق استقلال کشور، امکانناپذیر بود. بیگانهستیزان مدعی شدند که دلیل عدم استقرار یک نظام دموکراتیک پس از انقلاب مشروطه و فروپاشی استبداد رضاخانی، عدم وجود استقلال و مداخلهی فزایندهی انگلیس و روسیه در امور داخلی ایران بوده است( کاتوزیان، 1371: 261).
مصدق خواهان برقراری نوعی دموکراسی در ایران بود که این دموکراسی میبایست مانند نظامهای مشروطهی سلطنتی در غرب باشد. وی خواهان آن بود که شاه در امور مملکتی هیچ گونه دخالتی نداشته باشد و انجام امور مملکت را به رجال کشور واگذار کند. وی همچنین طرفدار توجه به افکار عمومی، قانون اساسی و انتخابات آزاد بود و هنگامی که دولت و دربار در انتخابات به دخالت میپرداختند، واکنش نشان میداد (مصدق ،1357: 13- 12). در حالی که بیگانهستیزان با امتیازات و مداخلات بیگانگان در ایران مخالفت میکردند، اما با اخذ برخی از وجوه تمدن آنها، یعنی تمدن غرب که همان آزادی و دموکراسی بود مخالفتی نداشتند و خواستار اخذ این وجوه بودند. آنها حتی در زمینهی ملیکردن منابع نفت از کشورهای غربی به ویژه از خود انگلستان تأثیر میپذیرفتند (ساتن، ،1372: 235).
اگر چه بیگانهستیزان به اصول دموکراتیک و ترقی ایران نظر داشتند، اما مهمترین هدفی که توسط آنها دنبال میگردید، در وهلهی اول، همان هدف استقلالطلبی بود که استقلال سیاسی و اقتصادی هر دو را شامل میشد و دیگر اهداف آنها راتحتالشعاع خود قرار میداد. آنها میخواستند با هر عاملی که باعث مداخلهی اقتصادی و سیاسی بیگانگان شود، مقابله کنند. این استقلالطلبی یکی از مهمترین ویژگیهای سالهای 1320-1332 است و شیوهی این مبارزه، ملیکردن منابع اقتصادی کشور بود که هدف از این ملی کردن، تحکیم مبانی استقلال کشور بود. اما در کنار این هدف، اهداف دیگری نیز مطرح بودند که از جملهی آنها ترقی و پیشرفت کشور و بالا بردن سطح رفاه و زندگی مردم بود. مصدق معتقد است هدف از مبارزه نخست این است که ملت ایران بتواند خود را کاملاٌ مستقل نگاه دارد تا هیچ دولت خارجی نتواند در امور داخلی این کشور دخالت کند. دومین هدفی که در این مورد توسط وی مطرح میشود، توجه به اصل موازنهی منفی به عنوان مکمل هدف اول است. او استدلال میکند که دولتهای خارجی باید به این اصل توجه داشته باشند، زیرا هنگامی که یک کشور بخواهد در ایران مداخله کند، سایر کشورها نیز مداخله خواهند کرد. سومین هدف که مصدق به طرح آن میپردازد، برطرف کردن فقر و بیچارگی در ایران است. او اعلام میکند که هیچ راهی جهت برطرف کردن فقر و بیچارگی در ایران وجود ندارد مگر از طریق عایدات نفت که متعلق به ملت ایران است و صنعت نفت به این دلیل ملی شد که اوضاع اقتصادی مردم ایران بهتر شود (قنبری، 1380: 137- 136).
اما وی تأکید میکند که هدف عمده، همان موضوع اول، یعنی قطع دخالت بیگانگان از امور داخلی ایران است. او در یکی از بیاناتش به هدف اقتصادی از ملی کردن صنعت نفت میپردازد و اظهار میدارد که مردم ایران در حالی که دارای منابع ثروت بسیار بزرگ هستند، با فقر، بیماری و جهل دست به گریبان هستند و ثروتشان توسط بیگانگان به یغما میرود. به عقیدهی او تنها راه رفع این مشکلات، فراهم کردن سرمایهی کافی و صرف آن در جهت بهبود حال عموم و بالا بردن سطح زندگی مردم بود. به نظر او میبایست سرمایهای برای خاتمه دادن به چنین وضعیتی پیدا میشد که این سرمایه از دو طریق امکان داشت فراهم شود: یکی از طریق قرض از خارج و دیگری نیز عواید ملی که مهمترین این عایدات، درآمد سرشار نفت جنوب بود. در مورد استقراض، مذاکرات ایران و خارجیها به نتیجه نرسید؛ در حالی که عایدات نفت، مال ملت ایران بود و کسی نمیتوانست حق ایران را در این مورد انکار کند. به عقیدهی مصدق، با استفاده از این عایدات، این امکان فراهم میگردید که به فقر، جهل و بیماری میلیونها نفر از مردم زحمتکش ایران، خاتمه داده شود. علاوه بر این، کوتاه کردن دست شرکت نفت جنوب، کانون تحریکات و مداخلات در امور داخلی ایران را از بین میبرد و بدین وسیله ایادی شرکت نفت جنوب که در تمام شئون ملت ایران، مداخله میکردند، قطع میگردید (قنبری، 1380: 138).
تنها مصدق نبود که میخواست از طریق ملی کردن منابع کشور و قطع ایادی بیگانگان به بهبود اوضاع اقتصادی مردم بپردازد، بلکه بیگانهستیزان همه از چنین هدفی پیروی میکردند. کاشانی نیز امیدوار بود که پس از قطع ایادی شرکت نفت جنوب، مردم ایران موفق شوند به سطح بالایی از فرهنگ برسند و بتوانند با استفاده از ثروت ملی شدهی کشور در طریق یک توسعهی اقتصادی عادلانه قدم بردارند. بنابراین، هدف اقتصادی نیز یکی از اهداف مهم ملیکردنها به شمار میآمد (علوی، 1375: 69).
از دیدگاه ملیگراها، مصلحت ایران بالاتر از هر چیز دیگری بود و معیار درستی یا نادرستی به این موضوع برمیگردید که تا چه اندازه مصلحت ایران را تأمین کرده است، بنابراین مصلحت ایران از دیدگاه آنها در وهلهی اول، استقلال کشور و سپس توسعهی اقتصادی، دموکراسی و آزادیهای مدنی بود. اگر چه ملیون معتقد بودند که مبارزهی آن،ها علیه انگلستان و شرکت نفت جنوب، مبارزهای برای کسب اسقلال و دموکراسی است، ولی کسب استقلال در عمل به مهمترین هدف آنها تبدیل شده بود؛ به نحوی که خطمشیهای دموکراتیک، تحتالشعاع کسب استقلال ملی قرار گرفتند. مجلس که مهمترین ابزار تحقق دموکراسی بود، طبق دیدگاه ملیون میبایست منحل میشد تا مبارزهی ضدامپریالیستی به سرعت پیش رود، بنابراین می،توان ادعا کرد که نهضت بیشتر ماهیت ناسسیونالیستی داشت تا دموکراتیک. تعطیل کردن نهادهای دموکراتیک نهایتاٌ منجر به ایجاد شکاف در صفوف ملیون شد. کاشانی که خود از مبارزین با امپریالیسم بود، تعطیل نهادهای دموکراتیک را به صلاح مملکت ندانست و این کار را موجب پیدایش دیکتاتوری تلقی نمود. از نظر او همزمان که با امپریالیسم مبارزه میگردید، بایستی به دموکراسی نیز احترام گذاشته میشد، زیرا کنار گذاشتن دموکراسی، باعث بیتوجهی به قانون اساسی، حقوق مردم و حتی استقلال ایران میگردید (علوی، 1375: 83- 82).
به دلیل تعطیلی مجلس بود که سرانجام او راه خود را از مصدق و طرفدارانش جدا ساخت، که این جدایی ضربهی مهلکی بر پیکر نهضت ملی ایران در مقابله با امپریالیسم بود. کسب استقلال به نظر مصدق از اولویت بسیار فراوانی برخوردار بود و از همین روی بود که مسألهی امتیازات نفت جنوب برای او بیش از هر چیز، مسألهای سیاسی بود. برای وی استقلال در اولویت اول و مسایل مالی از درجهی دوم اهمیت برخوردار بود. چون امتیاز نفت در دست یک کشور استعمارگر بود که در قرون اخیر، ضربات زیادی بر ایران وارد کرد، کوتاه کردن دست این کشور از امور ایران، موفقیت بسیار بزرگی به حساب میآمد و به دلیل تجربیات تاریخ ایران، مصدق، بریتانیا را به منزلهی دشمن اصلی ایران تلقی میکرد. به طور خلاصه، حضور بیگانگان در ایران ونفوذ سیاسی- اقتصادی آنها ناسیونالیستهای بیگانهستیز را سخت آزار میداد، زیرا آنها حاکمیت ملی ایران را محدود میکردند. به استناد همین حق حاکمیت ملی بود که صنعت نفت، ملی اعلام شد، چون هر ملتی در چارچوب سرزمین متعلق به خویش، حاکمیت دارد و برای انجام این کار، نیاز به کسب اجازه از دیگران وجود ندارد. بیگانهستیزان مدعی بودند که هر قرادادی اعم از قرادادهای حقوق خصوصی و عمومی در معرض قوانین ملیکردن، که ناشی از حق حاکمیت ملل است، میباشد و هیچ چیز نمیتواند از این کار جلوگیری کند. به اعتقاد آنها در موارد ملیکردن که دولت بر طبق حاکمیت خود تصمیمی اتخاذ میکند، تنها کاری که میشود کرد این است که از دولت ملیکننده خسارت بخواهند و دولت ایران نیز رسیدگی به خسارات را خود، قانوناٌ پیشبینی کرده بود. بیگانهستیزان معتقد بودند که طریق حفظ نژاد و ملیت یک ملت، تأمین منافع آن ملت است و تا زمانی که منافع آن تأمین نشود، امیدی به حفظ نژاد و ملیت وجود ندارد. به نظر آنها جهت حفظ منافع، حتی جنگ، چیز ناپسندی نبود و در مواقع لزوم میبایست به آن توسل جست ( مکی، 1357: 245).
اما تا زمانی که از طرق مسالمتآمیز، امکان تأمین منافع وجود داشت، جنگ لزومی پیدا نمیکرد. به همین دلیل بود که بیگانهستیزان در سیاست خارجی، خواهان اتخاذ نوعی سیاست عدم تعهد میشدند. جبههی ملی درصدد بود که از اتحاد با هر یک از قدرتهای بزرگ و به ویژه انگلستان و امریکا خودداری کند. این جریان فکری میخواست از رقابتهای موجود در بین دو قدرت، در جهت تأمین حداکثر منافع برای ایران، بهرهبرداری کند. از دیدگاه این جریان برای رسیدن به استقلالی که مورد قبول کشورهای دیگر نیز باشد، چارهای جز این وجود نداشت که یک دولت به تمام معنی ایرانی و بیطرف روی کار بیاید. چنین دولتی میبایست از هر عملی که در بین قدرتها حساسیت ایجاد میکرد، بپرهیزد و دولتی باشد که در سیاست خارجی، صداقت و امانت را شعار و سرمایهی معنوی خود قرار دهد. مجلس نیز باید طوری عمل میکرد که چنین دولتی بتواند به بقای خود اطمینان یابد تا بدین وسیله بتواند کشور را از آشفتگی درآورد (کیاستوان،1327: 271).
مصدق بر اتخاذ سیاست بیطرفی در ایران، سخت پافشاری میکرد. نخستین آزمون عدم تعهد درسیاست خارجی ایران، به هنگام تجدید موافقتنامه کمک نظامی امریکا به ایران پیش آمد؛ که این موافقتنامه با توجه به مقررات قانون “پیمان امنیت متقابل” تنظیم شده بود. وی شرایط این پیمان را نپذیرفت؛ زیرا ایران را متعهد به دفاع از منافع غرب در برابر دریافت کمکهای نظامی اعطایی مینمود. به نظر او پذیرش چنین تعهدی از سوی ایران باعث به خطر
