
ج) به کارهایی وارد شوند که از قواعد و مفاهیم آنها آگاهی نداشته باشند.
د) احساس کنند با دیگر شرکتکنندگان همخوانی ندارند، مثلاً در سبک یادگیریهای طولانی شکیبایی ندارند.
آنها مفاهیمی را دوست دارند که کاربردی باشند. از این رو، افراد واقع نگر وقتی بهترین یادگیری را دارند که:
الف) کار، موضوع و عنوان با هم رابطه داشته باشند.
ب) بتوانند روشهای مختلف را بیازمایند.
ج) روشهای مختلف با مزایای مشخص مانند صرفه جویی در وقت به آنهاآنها نشان داده شود.
د) به آنهاآنها الگویی نشان داده شود که بتوانند از آن تقلید کنند.
همچنین افراد واقع نگر وقتی کمترین یادگیری را دارند که:
الف) فایده فوری و ملموسی وجود نداشته باشد.
ب) تمرین یا راهنمایی وجود نداشته باشد.
ج) تمام آنچه رخ میدهد یا یاد گرفته ميشود، صرفاً نظری باشد (مامفورد، 1997؛ به نقل از عرفانی، 1389).
2-5-2-8- سبک های یادگیری دیداری، شنیداری و جنبشی: این سبک های یادگیری که به طور خلاصه VAK نامیده میشوند ، در ابتدای دهه 1920 توسط روان شناسان و متخصصان آموزش مانند اورتن105، گیلینهام106 و مونتسوری107 ساخته شده اند.
تلاش برای آموزش به کودکان نارسانویس و دیگر افرادی که روشهای مرسوم تدریس در آنها مؤثر نبود، اساس شکلگیری این سبکها بود. اولین متخصصان VAK دریافتند که افراد به طرق مختلف یاد میگیرند. برای مثال، کودکی که نمیتواند با خواندن (دیداری) به آسانی کلمات و حروف را یاد بگیرد. ممکن است با ترسیم شکل حروف با انگشتان (جنبشی) به آسانی یاد بگیرد. این مدل برای روش ترجیحی افراد به مقصود فهم و توضیح مسائل یا سبک تفکر و یادیگری غالب آنها، دیدگاهی جدید، ارائه میدهد که شامل سبکهای زیر است:
سبک یادگیری دیداری: استفاده از بینایی و مشاهده چیزهایی مانند تصویر، نمودار، فیلم، اطلاعیه، نقشه و … است.
سبک یادگیری شنیداری: انتقال اطلاعات از طریق گوش دادن است، مانند گوش دادن به کلمات خود یا دیگران.
سبک یادگیری جنبشی: این سبک تجربه های فیزیکی (مانند لمس کردن، حس کردن، نگاه داشتن و انجام دادن) و عملی را می شود.
براساس این مدل بیشتر مردم یک سبک یادگیری غالب دارند. هر چند برخی به مخلوطی از سبک ها- حتی به یک اندازه از هر سه سبک- مجهزند. گفتنی است که سبک غالب همیشه برای تکالیف مختلف کارساز نیست و یادگیرنده ها ممکن است یک سبک یادگیری را برای یک کار و ترکیبی از سبک ها را برای کاری ترجیج دهند. سبک های یادگیری دیداری، شنیداری و جنبشی با نظریه هوشهای چندگانه گاردنر108 و سبک یادگیری کلب همپوشی ندارند. این مدل چشمانداز متفاوتی برای فهم و توضیح تفاوتهای فردی افراد در سبک های غالب تفکر یا سبک های یادگیری ارائه می دهد.
2-5-2-9- سبکهای تفکر استرنبرگ: استرنبرگ گیگورنکو(1997) سبکهای شناختی و یادگیری را به صورتی بسیار جامع تقسیمبندی کردهاند:
سبکهای نظریهپردازان را در سه رویآورد کلی سبکهای شناخت محور، شخصیت محور و فعالیت محور طبقهبندی کرده و خود نیز رویآورد چهارمی با عنوان نظریه خود حکومتی ذهنی109 به آنها افزودهاند. استرنبرگ نظریه خود حکومتی ذهنی را بر این فرض استوار میداند که افراد مانند شهرها، ایالتها یا کشورها نیاز به حکومت کردن برخودشان دارند. گفتنی است که حکومتها جنبههای متفاوتی نظیر کارکرد، شکل، سطح، قلمرو، و گرایش دارند. سه کارکرد اساسی حکومت عبارت است از قانونگذاری، اجرا و قضاوت، چهار شکل حکومت مونارشی110(تک سالاری)، هیرارشی111 (مرتبه سالاری)، الیگارشی112(گروه سالاری) و آنارشی113 (هرج و مرج سالاری)، همچنین دو سطح اساسی آن کلی114 و جزئی115، دو قلمرو مسلط بر آن درونی116 (امور داخلی) و بیرونی117 (امور خارجی) و دو گرایش آن محافظه کارانه118 و آزادمنشانه119 است.
بنا بر نظریه خود حکومتی ذهنی، سبکهای حکومتی ذهنی، سبکهای حکومتی جهان انعکاسهای بیرونی ذهن ها هستند. بنابراین، به منظور درک بهتر سبک های تفکر، میتوان جنبههای حکومت را برای فهم آنچه درونی (و بیرونی) است تا حد امکان مورد بررسی قرار داد (استرنبرگ، 1988؛ به نقل از عرفانی 1389). بنا به نظریه خود حکومتی ذهنی، کارکردهای حکومتها(قانونگذاری، اجرایی و قضایی) در فرآیندهای ذهنی نیز وجود دارند. افراد مانند حکومتها نیاز دارند این کارکردها را در تفکر و عمل خود داشته باشند. هر فرد ممکن است به یکی از این کارکردها مسلط باشد. بنابراین، معیار تشخیص سبک تفکر این است که وی کدام یک از این روش ها را تریجح می دهد (استرنبرگ، 1997؛ به نقل از عرفانی 1389).
قانونگذاری (مربوط به ایجاد، تدوین و برنامهریزی): افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند خود روشهایی برای انجام دادن کارها ارائه دهند. مشکلات غیر مترقبه و از پیش برنامهریزی نشده را ترجیح میدهند (استرنبرگ، 1994؛ به نقل از عرفانی 1389). همچنین ترجیح میدهند در مشاغلی کار کنند که بتوانند تمایلات قانوتگذارانه خود را ارضا کنند. نویسنده خلاق، دانشمند، هنرمند، مجسمهساز، سرمایهگذار بانک، سیاستگذار، معمار، طراح مد، شاعر، ریاضیدان و نظایر اینها هستند.
اجرایی: افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند از قوانین و روشهای موجود پیروی کنند. تمایل دارند شکافهای ساختارهای موجود را پر کنند نه اینکه خود ساختارهایی ایجاد کنند، فعالیتهای از پیش تعریف شده را ترجیح میدهند. نظیر حل مسائل ریاضی، استفاده از قواعدی برای حل مسائل و گفتگو درباره نظریات دیگران.
قضایی: افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند قوانین، روشها و ساختارهای موجود را تحلیل و ارزیابی کنند. تمایل دارند هم محتوا و هم ساختار را ارزیابی کنند، فعالیت هایی نظیر نوشتن مقاله های انتقادی، قضاوت در مورد افراد و اعمالشان، و ارزیابی برنامه ها را دوست دارند.
شکلهای سبکهای تفکر: براساس هر یک از شکلهای گوناگون حکومتها (پادشاهی، طبقاتی، گروهسالاری و بیدولتی) در نظریه خود حکومتی ذهنی، سبک متفاوتی برای تماس فرد با جهان و مشکلات وجود دارد.
1- تکسالاری: افرادی که این سبک را دارند، هدف یا نیازی واحد در یک زمان آنان را برمیانگیزد، بنابراین از اولویتها و راه حلهای دیگر تصور محدودی دارند، تک بعدی و پرتلاشاند و معتقدند که هدف وسیله را توجیه می کند. برای حل مسئله، با سرعت تمام پیش میروند و به موانع بد و بیراه میگویند. غالباً بسیار قاطعاند. زیرا مشکلات را بیش از حد ساده میبینند و بازنمایی میکنند. نسبتاً خودآگاهی ندارند، و بیتحمل و انعطاف ناپذیرند. نظم کمی دارند، به طوری که فقط به متغیرهایی توجه می کنند که به هدف یا نیازهای آنان مربوط باشند.
2- مرتبه سالاری: افرادی که این سبک را دارند. سلسله مراتبی از اهداف آنان را بر میانگیزد. با شناخت به اینکه همه اهداف نمیتوانند به خوبی و یکسان برآورده شوند و نیز برخی از اهداف مهم تر از اهداف دیگر هستند، تمایل دارند روشی متناسب با مشکلات داشته باشند، معتقدند که هدف وسیله را توجیه نمی کند. اهداف مختلف را قابل قبول در نظر میگیرند، اما هنگامی که اولویت ها به هم نزدیک شوند و امکان تشکیل سلسله مراتب از بین برود، دچار مشکل میشوند. در جستجوی پیچیدگی هستند و دارای درک از اولویت ها، خودآگاه، بردبار و نسبتاً انعطاف پذیرند، معمولاً قاطعاند. مگر این که اولویت ها جانشین تصمیمات و اعمال شوند، در حل مسائل و تصمیمگیری منظماند.
3- گروه سالاری: افرادی که این سبک را دارند، اهداف چند گانهای که غالباً از اهمیت یکسانی برخوردارند و در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند، آنان را بر میانگیزد. روشهای چندگانه و مختلفی برای حل مشکلات دارند و از طریق اهداف تنشزا برانگیخته میشوند، در حالی که تنش از این واقعیت ناشی می شود که رضایت مندی از موانع و محدودیت ها به اندازه خود راه حل مهم است. معتقدند هدف وسیله را توجیه نمیکند، آگاهند که اهداف متعارض در انجام دادن تکالیف مداخله میکنند، در جستجوی پیچیدگی هستند (گاهی تا حدی ناامید کننده) خودآگاه، بردبار، بسیار انعطافپذیرند. در اولویتبندی مشکل دارند، زیرا از نظر آنها اولویتها اهمیت یکسانی دارند، مردد هستند و برنامههای چندگانه آنها با یکدیگر رقابت دارند، زیرا لازم است اهداف چندگانه که اهمیت یکسانی دارند، برآورده سازند.
4- هرج و مرج سالاری: افرادی که این سبک را دارند، اهداف مختلفی که غالباً طبقهبندی آنها مشکل است آنان را بر میانگیزد، روشهای تصادفی را برای حل مسائل به کار میگیرند، در برخی موارد ظاهراً نیروهایی توجیهناپذیر در پس اعمال آنها قرار دارد، خودآگاهی ندارد، و ساده انگار، ناشکیبا و بسیار انعطافپذیر هستند، چون قواعد مشخص و ثابتی برای اولویتبندی ندارند، در تعیین اولویتها مشکل دارند، در قاطعیت افراط و تفریط می کنند، از نظر گریزانند و نظام های سختگیر را طرد و با نظام های مـحدود کننده مبارزه میکنند (استرنبرگ، 1988).
2-5-2-10- ریختهای شخصیتی مایرز- بریگز120: ریختهای شخصیتی از کارهای کارل یونگ121 نشات گرفته است. یونگ (1923؛ به نقل از استرنبرگ و گریگورنکو، 1997) نظریه ریختهای شخصیتی را برای بیان مجموعهای از سوگیریها و نگرش ها طراحی کرد تا علایق اساسی فرد و تعامل او با محیط را توصیف کند. بر اساس نظریه ریخت شناسی یونگ، تفاوت های افراد شامل انواع نگرش (درونگرایی و برونگرایی) و کارکرد ادراکی (شهود و احساس بیرونی)122 و کارکرد قضاوت (تفاوت احساس درونی)123 است.
نگرشهای درونگرایی و برونگرایی حالت اصلی فرد در مواجهه با دیگران است. برونگرایان به افراد و محیط علاقه دارند، ولی درونگرایان افرادی هستند که علاقه آنها بر درون متمرکز است. همچنین فرد شهودی فردی است که تمایل به ادراک محرک ها به صورت کلی دارد و بر معنی بیشتر از جزئیات تمرکز می کند، ولی فردی که احساس بیرونی دارد، اطلاعات را واقعی و دقیق تر ادارک می کند. ابعاد تفکر و احساس درونی دو روش مجزا برای قضاوت و فهم محرک های ادراک شده هستند. قضاوتی که بر روش تفکر مبتنی باشد، منطقی، تحلیلی و غیر شخصی است. در حالی که قضاوت احساسی معمولاً ارزشی است نه منطقی. گفتنی است که براساس نظریه یونگ چند نظریه شکل گرفته است، از جمله نظریه ریخت های شخصیتی مایرز- بریگز.
نظریه ریختهای شخصیتی مایرز- بریگز براساس نظریه یونگ طراحی شده است. با وجود تفاوتهای آشکاری که بین این دو نظریه است، شباهتهای زیادی بین ابعاد این نظریه و نظریه یونگ به چشم میخورد. لیکن، مایرز و بریگز بعد چهارمی به سه بعد یونگ اضافه کردند. براساس نظریه مایرز و بریگز، بسیاری از جنبههای فعالیت ذهنی هشیار را می توان ذیل چهار روش اصلی قرار داد (پرس، 2000):
نگرش (درونگرایی و برونگرایی)
ادراک (شهود و احساس بیرونی)
قضاوت (تفکر و احساس درونی)
کنار آمدن با جهان بیرون (قضاوت و ادراک)
از ترکیب این چهار بعد اصلی، شانزده ریخت شخصیتی ایجاد میشود(استرنبرگ و گریگورنکو، 1997). مایرز و بریگز، برای سنجش سبکهای یادگیری براساس نظریه ریختهای شخصیتی، پرسشنامهای شامل129 سوال طراحی کردند. این پرسشنامه در طبقهبندی سبکهای یادگیری دانشآموزان رشتههای مختلف تحصیلی کاربرد وسیعی داشته است (بال124، 1999).
ترجیحات یادگیری برحسب ابعاد اصلی مایرز- بریگز:
برونگرایی: بحث و گفتگو، فعالیت های روانی- حرکتی، فعالیت های گروهی
درونگرایی: استدلال کلامی- خواندنی، پردازش درونی، کار انفرادی
احساس بیرونی: دقت، موشکافی و درک کامل کارها و تکالیف، پردازش خطی کارهای معمول، جزئی نگری.
شهود: سرعت، بینش و درک روابط، یافتن روشهای جدید، کلی نگری.
تفکر: مواد عینی، سازماندهی منطقی معلم، قوانین، قواعد و روی وآورآوردها.
احساس درونی: روابط شخصی، گزارش شخصی با معلم، هماهنگی، همدلی و تعادل.
قضاوت: ساختار و نظم، روش های دستور العمل رسمی، هدایت شدگی.
ادراک: انعطاف پذیری و سازگاری، حل مسئله غیر رسمی، خودمختاری.
هویت125(1992) تأثیر تفاوتهای
