
شیرازی یکی از نخستین دانشجویان اعزامی به غرب بود که صنعت چاپ را بعدها به ایران آورد و نخستین روزنامهی ایرانی به نام”کاغذ اخبار” را منتشر ساخت. وی همچنین در سفرنامه خود برای نخستین بار به تشریح تاریخ انقلاب کبیر فرانسه و نظامهای سلطنتی مشروطه پرداخت که راهنمایی برای انقلابیون مشروطه گردید. میرزا جعفرخان تبریزی نیز از دیگر محصلان ایرانی بود که امیرکبیر همواره او را به دلیل کاردانی و دلسوزی میستود. ابوالحسنخان ایلچی یکی دیگر از این اندیشهگران بود که در سفرنامه خود از ولایت آزادی (انگلیس) و مجلس عوام آن به “مشورتخانه” یاد کرده است و نمایندگان آن را”وکیل الرعایا” نامیده است. گزارش مشروح او از اصول مشروطه مانند آزادی بیان، آزادی انتخابات و حاکمیت پارلمان و دیگر جنبههای رژیم مشروطه در ادبیات فارسی آن دوره همانندی ندارد. در زمینه اعزام محصلین به خارج، تا تأسیس دارالفنون در 1232ش، جمعاٌ 25 دانشجوی ایرانی به خارج اعزام شدند که کاربرد آنها در تحولات چشمگیر آن زمان غیر قابل انکار است. این افراد پس از تحصیل و بازگشت، در انتقال تجربیات و آگاهیهای خود از غرب مواردی را مطرح کردند که در افزایش آگاهی طبقات حاکم، پیرامون نوسازی غرب در ابعاد مختلف تأثیر گذاردند (حائری، 1364: 214-213).
2-2-2) میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی
پس از مرگ عباسمیرزا در سن جوانی، روند اصلاحات در ایران عهد فتحعلیشاه متوقف شد، تا آن که دورهی بعدی میرزا ابوالقاسم پسر میرزا عیسی، قائم مقام عباسمیرزا، از تبار اصلاحطلبی و نوگرایی ظهور نمود. این خانواده زمانی که عباس میرزا به ولایتعهدی انتخاب گردید، از طرف فتحعلی شاه به خاطر شهرت میرزا عیسی در فرهیختگی و دانشمندی مورد توجه دربار قاجار بوده است، ابتدا قائم مقام محمد میرزا، ولیعهد جدید، در تبریز و سپس قائم مقام عباسمیرزا پس از سلطنت محمد شاه شد. قائم مقام راه اصلاحات را همچون عباسمیرزا ادامه داد، اما برخلاف وی بیشتر تلاش خود را صرف دولت سازی نمود. عباسمیرزا مشکل ایران را در عقبماندگی تکنولوژیک از غرب، در درجهی نخست قرار داد و تمام تلاش خود را در این راه به کار گرفت، گر چه به نارساییهای سیاسی نیز وقوف داشت اما قائم مقام در درجهی نخست متوجه سلطنت و سیاست بود. از این دیدگاه، وی نخستین رجل سیاسی ایرانی است که به سلطنت مشروطه توجه نمود. از دید او شاه میبایست سلطنت کند نه حکومت. وی به یکی از مهمترین خواستههای مشروطهخواهان در انقلاب مشروطه اشاره میکند. ” و چنان میخواست که سلطان به دلخواه خود نتواند فلان پست را بلند کند و فلان عزیز را نژند نماید” (اعتمادالسلطنه، 1349: 136).
به دنبال آن، وی به اصل اساسی دیگری اقدام نمود که آن تأسیس مجلس وزارت بوده است. طبق این تفکر، که به نوعی پایهگذاری جدایی وزارت از سلطنت در ایران است، وزارت تابع مصلحت دولت است نه سلطنت و بر اساس رأی جمعی و مشورتی میان جمیع وزرا عمل میکند. قائم مقام نکته دیگری غیر از سلطنت مشروطه و مجلس وزارت مطرح مینماید که همچون آنها بر مشروطهخواهی در ایران تأثیر گذارد و آن مصلحت دولت بود. تا آن زمان مصلحت کشور، مصلحت پادشاه بود. اما قائم مقام با اندیشهای ملیگرانه، بر مصلحت دولت و نه پادشاه پا میفشارد. از نظر او دولت همان کشور بوده که مصلحت آن از همه مصالح بالاتر است. او به سفرا و کارگزاران خود میگوید: ” هر چه صلاح دولتتان است، بگویید و انصاف بدهید، خاطرتان جمع باشد و به قلب ثابت و ساکن و حواس مجموع مطمئن حرف بزنید” (قائم مقام فراهانی، 1373: 6).
بنابراین مفهوم بنیادین در اندیشهی سیاسی قائم مقام، مصلحت دولت است. وی مصلحت دولت را یگانه معیار سیاست میداند. از دید او ضابطهی تمیز ننگ و نام در قلمرو سیاست، نه اخلاق خصوصی که تأمین مصلحت دولت است. در سیاست خارجی از نگاه قائم مقام، نمایندگان دولت در واقع و نفسالامر، خود را به هر چه خیر صلاح دولت است، مأذون و مختار میدانند. معنای سخن وی آن است که مصلحت دولت از مصلحت شاه جدا است و از سوی دیگر افراد غیر مسئول و غیر دولتی همچون شاهزادگان و درباریان حق مداخله در امور مملکتداری را ندارند، بلکه صلاح دولت را تنها رجال دولت خواه تشخیص میدهند و آنان عین صلاح دولت هستند، زیرا منافع آنان عین مصالح دولت و در دل آنان جز هوای مصلحت دولت نیست(قائم مقام فراهانی، 1373: 214).
در مجموع قائم مقام همچون سلف خود از بنیانگذاران ایران جدید بود. اقدامات وی و مفاهیم به کارگرفته شده توسط او در نوشتهها و بیاناتش، راهنمایی برای مشروطهطلبان گردید. او برای نخستین بار از مفاهیمی در حوزهی سلطنت سخن گفت، که تازگی داشت. هدف قائم مقام در درجهی نخست دگرگونی بنیادین در سلطنت ایران بود که تا آن موقع به فکر هیچ دولتمردی خطور نکرده بود. در کشوری که از دوران باستان حصارهایی به دور سلطنت کشیده شده بود، قائم مقام قصد کنارگذاردن شاه از مقام اجرایی و قرار دادنش در ظاهری سمبلیک برای حفظ وحدت و سنتها همچون اروپا را داشت. مفاهیمی چون مجلس وزارت برای تفکیک قوهی مجریه از سلطنت و مصلحت دولت نیز هر گونه خودرأیی و قومگرایی را در ایران به پرسش میگرفت. بدیهی بود حافظان منافع و وضعیت موجود، اقدامات قائم مقام را نوعی دسیسه برای تضعیف سلطنت قلمداد کرده، درصدد حذف او برآیند. از همین رو، پس از گذشت هشت ماه از قائم مقامی وی اصلاحاتش، به مرگ وی منجر شد (رهبری، 1388: 126).
2-2-3) میرزاتقی خان فراهانی (امیر کبیر)
پس از قتل قائم مقام، مدتهای زیادی به طول انجامید تا مجدداً روند اصلاحطلبی از درون حکومت از سر گرفته شود. میرزا محمد تقی خان فراهانی در سال 1222ق در “هزاوه” از محال فراهان اراک از خاندان حمد قربان، آشپز قائم مقام، چشم به جهان گشود. اصلاحات امیرکبیر نسبت به سایر اصلاحطلبان قبلی گستردهتر بود و کلیهی کشور را در برمیگرفت. او بر خلاف عباسمیرزا، میرزا عیسی و میرزا ابوالقاسم، از دل سیاست بیرون آمد، نه از میدان جنگ و رشد او نیز تدریجی و در سایهی آن سه بزرگ مرد در تبریز صورت پذیرفت. میرزا تقی در زمان قائم مقام میرزا ابوالقاسم، ابتدا لشکرنویس سپاه آذربایجان، سپس ذی حسابی و آنگاه سرکردگی لشکر را بر عهده گرفت. در سال 1208ش، به سنپترزبورگ رفته، بابت قتل گریبایدوف و جهت عذرخواهی ایران، پسر عباسمیرزا، خسرو میرزا را همراهی نمود و با پیشرفتهای صنعتی، علمی و نظامی روسیه از نزدیک آشنا شد. همچنین وی در سال 1219ش، مدتی طولانی در عثمانی جهت عقد قرارداد “ارزروم” برای تثبیت مرزها سکنی گزید که با “تنظیمات”یا اصلاحات عثمانی آشنا شد. پس از بازگشت از عثمانی با کولهباری از تجربیات جدید، در سال1225ش، سرپرست ناصرالدین میرزا ولیعهد جدید شد و در سال 1227ش، به هنگام تاج گذاری ناصرالدین شاه، صدراعظم وی گردید. امیر پس از صدارت همچون سلف خویش دست به اصلاحات دامنهداری زد ولی همچون میرزاابوالقاسم پس از سه سال، معزول و در سال 1230ش، کشته شد. اصلاحات او را میتوان مقدمه جنبش مشروطه دانست که قبل از وی آغاز شده بود (مکی،1373: 60-58).
امیر مانند اصلاحطلبان سایر ممالک توجه اولیه خود را به اصلاح ارتش معطوف ساخت. او این کار را با تغییر سازماندهی ارتش و تطبیق آن با الگوی کشورهای غربی و از طریق آموزش و تمرین سپاهیان به سبک جدید آغاز نمود. از دید وی ارتش ابزار دگرگونی است. امیر با دستزدن به اصلاحاتی در نظام ارتش، کل جامعه ایران را از نوسازی متأثر کرد. پرداخت مقرری منظم، سربازگیری مرتب و سرکوب شورشهای داخلی از طریق ارتش، شورش سالار در مشهد و فتنه باب در یزد از جمله آنها بود. وی از اتریش و ایتالیا تعدادی خبره نظامی استخدام کرد و توانست” قانون جدید نظام” را پیریزی کند و با تأسیس کارخانه اسلحه سازی و ایجاد قوه بحریه، امکان گسترش تسلط نظامی بر مرزهای آبی و خاکی ایران را فراهم ساخت (آدمیت،1372: 255- 232).
در زمینهی عقبماندگی اقتصادی نیز اقدامات امیر دامنهی وسیعی را در برمیگرفت. تأسیس مرکزی برای ارزیابی ذخایر معدنی، تشویق فعالیتهای اکتشافی، حمایت از نسخهبرداری از کالاهای خارجی توسط صنعتگران داخلی، ایجاد نمایشگاهی از تولیدات جدید صنعتی در ایران، اعزام گروهی از ایرانیان به روسیه و عثمانی در سال 1230ش، برای اخذ صنایع روسی، اعزام افرادی به اتریش برای آوردن صنعت ماهوت به ایران، ایجاد موازنهی مثبت در تراز پرداختهای بازرگانی، جلوگیری از خروج طلا در ایران، ایجاد قوانین گمرکی، ممانعت از ورود کالاهای بنجل فرنگی که سبب اعتراض روسها و انگلیسیها گردید. امنیت راهها، احداث کاروانسراها، گسترش دستگاه دولتی و استخدام تعداد زیادی کارمند که سبب افزایش بودجه بیش از درآمد گردید، که این امر به کمبود مخارج دربار و شاهزادگان و… انجامید، کاهش مستمری درباریان و مبارزه با حیف و میل اموال و تجملگرایی، تنظیم نظام مالی، کاهش مالیات ارضی از جمله اقدامات امیر در این زمینه بود (آدمیت، 1372: 397-387).
در زمینهی توسعهنیافتگی حقوقی، امیر به تجدید و تعریف محاکم شرع و عرف، تخصصیساختن و مدرنسازی این حوزه، مبارزه با قضات حکومتی فاسد، تأسیس دیوانخانهی عدالت و پیریزی قوانین جزایی و حقوق عرفی پرداخت. از اصول عمده”نظم میرزا تقی خانی” این بود که حکومت به عنوان نمایندهی قدرت سیاسی دخل و تصرفی در قضاوت و امور حقوقی نکند؛ خواه آن مقام قضایی محضر شرع باشد، خواه دیوانخانهی عرفی (الگار،1369: 210- 207). در امور شهری و خدمات عمومی نیز امیر به تأسیس بیمارستان دولتی، جمعآوری متکدیان، مبارزه با بیماریهای واگیردار چون وبا، اجرای قانون چاپارخانه، قانون تذکره مسافرت و بناهای جدید پرداخت (رهبری، 1388: 129).
در حوزهی فرهنگی، امیرکبیر دست به دو اقدام اساسی زد؛ تأسیس دارالفنون و انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه. ایجاد دارالفنون در سال 1231ش، همزمان با پایان کار امیر بود، که میتوان آن را آغاز دورهی آشنایی واقعی ایرانیان با علم و فن غربی و اندیشهی تجدد دانست (بهنام، 1375: 31). انتقاد به شیوهی مدارس قدیم و آموزش سنتی از دورهی امیرکبیر به طور جدی آغاز شده بود. اندیشهی امیر در بنای دارالفنون از یک سرچشمه الهام نگرفته بود، بلکه حاصل مجموع آموختههای او بود. ذهن امیر در درجهی اول معطوف به دانش و فن جدید بود و بعد به علوم نظامی توجه داشت. در این مدرسه زبانهای خارجی، علوم سیاسی، مهندسی، کشاورزی، معدن، پزشکی، دامپزشکی، علوم نظامی و موسیقی تدریس میشد (آبراهامیان، 1377: 7).
دارالفنون نخستین مدرسهی بزرگ غیردینی بود. اکثر استادان دارالفنون از اتریش، فرانسه و… بودند. هدف امیر این بود که هر فنی در آن آموخته شود و طبقهای برگزیده در آن تربیت شوند که پیشگامان تجدد ایران باشند. اما با مرگ امیر، شاه که نخست به این مؤسسه علاقهی بسیاری نشان میداد، از آن بیمناک شد و آن را به مدرسهای برای آماده کردن کارمندان دولت و نظامیان تبدیل کرد و همین که نخستین دانشجویان فارغالتحصیل شدند، براساس بیانیه دولت، شاگردان تنها با اجازه وزیر علوم میتوانستند وارد مدرسه شوند و نیز برای پرداخت مواجب سختگیریهایی شد و آن دموکراسی علمی و تحصیلی که مدنظر امیر بود، از میان رفت (محبوبی اردکانی، 1354: 311).
دانشآموختگان دارالفنون به تدریج نقش بسیار مهمی در نوسازی ایران و رشد روشنگری و روشنفکری بر عهده گرفتند. آنها بعدها در مسند صدارت و وزارت قرار گرفتند و خدمات شایانی در پیشبرد نوسازی ایران براساس آموختههای خویش به انجام رساندند. دارالفنون کتابهای متعدد غربی را برای اولین بار به صورت سازمانیافته به زبان فارسی ترجمه کرد که به عنوان اولین کتابهای درسی جدید فارسی به چاپ رسیدند (آدمیت، 1372: 347).
اقدام دوم امیرکبیر در رشد روشنگری و گسترش دانش جدید، بنیان نهادن نخستین روزنامهی رسمی ایران “وقایع اتفاقیه” بود که زیر نظر
