
میدانست، که جدا از استعمالهای فردی آن در قالب “پارول” وجود دارد. بر این اساس، پروژهی زبان شناسی فیلم دنبال آن است که جایگاه فیلم به عنوان یک زبان در تحلیلهای خود را مشخص کند. “بارت” به نتیجهای متفاوت از “سوسور” رسید. او معتقد بود که میتوان به شکل بهتری، نشانه شناسی را بخشی از زبان شناسی دانست و نه بر عکس. بر این اساس زبان به عامترین و پیچیدهترین نظام بیانی تبدیل میشود که همه چیز را در خود فرا میگیرد. با این حال تجربه هر شخصی نشان میدهد که پیچیدگی معنا را میتوان از طریق تصویر و به شکلی متفاوت انتقال داد. بر این مبنا است که “کریستین متز” که از مریدان “بارت” به حساب میآید، سینما را یک زبان میداند نه یک نظام زبانی(لانگ) و معتقد است این زبان فاقد واحد کمینه است. ولی مانند زبان ملفوظ نمیتوان آن را به یک رمزگان از پیش موجود ارجاع داد. بر اساس دیدگاه “متز”، زبان فیلم فاقد واژگان و یا نحو از پیش موجود است. اما از پنج نوار مجزا تشکیل شده است: صدای ضبط شدهی گفتار، صدای ضبط شده محیط، صدای ضبط شده موسیقی و نوشتار(تیتراژ و میان نوشتهها). با تمام این تفاسیر، نظام مفهومی “متز” و تلاش او در شکلدهی به یک نظام نشانه شناسی منتظم در مطالعهی سینما با ناکامی مواجه میشود و او درگیر خیل عظیم پرسشهایی میشود، که چنین نگاهی ایجاد میکند. یکی از این موارد، در دسته بندی دوگانه “بارت” از معانی صریح/ ضمنی ایجاد میشود، که “متز” قادر به مفهوم پردازی آن نمیشود و خود همین دوگانهی متضاد از ایجاد یک نظم مفهومی جلوگیری میکند. چرا که اساساً بهواسطهی معانی ضمنی است که میتوان یک متن غنی را از متنی ساده و پیش پا افتاده تشخیص داد. (همان)
نظریه پردازان نشانه شناسی معتقدند، شش نظام نشانه شناسی در سینمای گویا موجود است، که بررسی کارکرد آن در شناخت سینما و دلالتهای سینمایی بسیار راهگشاست:
دسته اول، نظام نشانههای تصویری است که بیشتر به کارکرد نشانههای شمایلی اشاره دارد.
دسته دوم، نظام نشانههای حرکتی است که بیشتر به حرکتهای دوربین، تقطیع و تدوین در سینما اشاره دارد.
دسته سوم، نظام نشانههای زبان شناسانه گفتاری است که بخش جایگاه کلام، زبان گفتار، مکالمه و تفسیرهای خارجی را در سینما دارد.
دسته چهارم، نظام نشانههای زبان شناسانه نوشتاری است، که بخش وسیعی از کارکرد نوشتار در سینما از عنوان بندی فیلم، زیر نویس تا عنوان فیلم و نشانههای نوشتاری درون ساختار فیلم را در نظر دارد.
دسته پنجم، نظام نشانههای آوایی غیر زبان شناسانه است، که بیشتر به اشکال گوناگون اصوات و جایگاه صداهای طبیعی در سینما اشاره دارد.
دسته ششم، نظام نشانههای موسیقایی است، که بخشهای مورد نظر آن موسیقی متن، موسیقی فیلم نامه و هرگونه موسیقی موجود در فیلم است. (همان)
2-2- مبانی عملی
2-2-1- برخی از پژوهش های مرتبط به موضوع تحلیل گفتمان توسط محققین داخلی
سلطانی در مقاله خود تلاش کرده تا علاوه بر معرفى مبانى نظريه گفتمان ارنستو لاكلا و شنتال موف، چگونگى استفاده از اين نظريه به مثابه روشى براى تحليل گفتمانهاى سياسى-اجتماعى نشان داده شود. ابتدا نمايى كلى از اين نظريه ارائه شده و سپس جنبه هاى روشى آن مورد بررسى قرار گرفته است. در پايان نقدهايى براين نظريه به اختصار آمده است. اما پيش از هر چيز، بحثى كوتاه درباره نظريههاى گفتمان ارائه شده تا جايگاه نظريه گفتمان لاكلا و موف در ميان نظريه هاى گفتمان مشخص شود. در نهايت، براى انسجام بخشيدن به تحليلهاى گفتمانى در اين مقاله پيشنهاد شد كه از روش كلى تحليل برجسته سازىها و حاشيهرانىها استفاده شود. برجسته سازى و حاشيه رانى هم بر كردارهاى زبانى و هم بر كردارهاى غيرزبانى حاكمند و آنها را كه در حد فاصل ميان دو قطب مثبت و منفى سامان مىدهند. از اين رو با بررسى سازوكارهايى كه گفتمانهاى متخاصم براى برجسته ساختن «خود» و به حاشيه راندن «ديگرى» استفاده مىنمايند مىتوان به تحليل منسجمى از كليه كاركردهاى گفتمانها رسيد. (سلطانی، 1383)
فاضلی در مقاله خود تلاش کرده تا ضمن ارائه تعاریف مختلف از این مفهوم و “تحلیل گفتمان”، ویژگیهای مشترک آنرا برشمرارد. در ادامه انواع پژوهشهایی که بر حول محور “تحلیل گفتمان” سامان میگیرد خیلی مختصر معرفی میشود.از میان انواع مطالعات معرفی شده، این مقاله در پی بررسی نحله تحلیل گفتمان انتقادی است. ضمن ارائه مشخصات این نحله، تحلیل گفتمان انتقادی به مثابه روش در این مقاله بررسی شده است و برخی نقدهای روششناختی و مشخصات روشی آن تحلیل میشود. نقش زبان در دنیای مدرن رو به افزایش است و در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی زیاد بدان پرداخته میشود. تحلیل گفتمان و تحلیل گفتمان انتقادی نیز از رهگذر همین توجه به نقش زبان در عرصه اجتماعی پدیدار شدهاند. این توجه از آن رو افزونتر خواهد شد که دنیای امروز روی به سوی نمادین شدن هرچه بیشتر دارد و عمدهترین این نمادها زبان است.به علاوه با حذف شدن تدریجی برخی از صور اعمال قدرت آشکار در بعضی عرصههای زندگی و استقلال نسبی عرصه فرهنگ نسبت به عرصههای دیگر، لزوم تحلیل کارکردهای زبان زیادتر میشود. در دنیایی که انبوه اطلاعات در قالب زبان به ذهن افراد وارد میشود، کسب آگاهی انتقادی نسبت به زبان و کاربستهای آن برای حفظ خودمختاری فرد، جلوگیری از توجیه شدن ساختارهای سلطه و نابرابری و جلوگیری از پیشداوریهای تخاصمزا بسیار حیاتی است.(فاضلی، 1383)
سلطانی در مقالهای دیگر بر آنست تا در چارچوب نظریهی گفتمان لاكلا و موف، كه نظریهای نشانهشناختی برای تحلیل گفتمانهای سیاسی است، دلایل ظهور و افول اصلاحطلبان را تبیین نماید. فرضیه مقاله این است كه منازعات میان این گفتمانها، منازعاتی معنایی برای تعریف دالهای شناور بوده است. بر این اساس، علت ظهور اصلاحطلبان پیدایش بحران معنایی در گفتمان محافظهكار و علت افول آن، پیدایش بحران معنایی در گفتمان اصلاحطلب بود.(سلطانی، 1384)
مقاله بشیر منعکس کننده بسياري از نقشه هاي تبليغاتي غرب، به ويژه انگليس درباره ايران است که به لحاظ اهميت مورد تحليل گفتمان قرار گرفته است. تحليل گفتمان، يکي از روشهاي تحليل در علوم اجتماعي و ارتباطي است که در سالهاي اخير گسترش فراوان يافته و تحولي در نحوه برداشتها و کشف مفاهيم و معاني زباني و فرازباني بوجود آورده است. اين نوشته در صدد آن است که با ارائه چکيده اي درباره پيدايش اصطلاح «گفتمان» و «تحليل گفتمان»، مقاله مزبور را با استفاده از روش تحليل گفتماني مورد مطالعه و بررسي قرار داده و مفاهيم زباني و فرازباني آن را کشف نمايد. در اين تحليل نتايج متنابهي در باره شيوه تبليغاتي غرب و اولويت هاي آنان در مقابله با انقلاب اسلامي ايران بدست آمده است که مي تواند راهگشاي برنامه ريزي تقابلي و هوشمندانه مسئولان نظام در اين زمينه باشد. برخي از نتايج بدست آمده از اين تحليل نشاندهنده اين است که مقولات «رهبري»، «حکومت اسلامي»، «رابطه دين و سياست»، مورد هجوم تبليغاتي غرب بوده که همچنان ادامه دارد. (بشیر، 1385)
سلطانی مینویسد ارتباطات اجتماعي به عنوان يكي از علوم ميان رشتهاي در انجام تحقيقات و پژوهشهاي ارتباطي از روشهاي گوناگون تحقيق در حوزه علوم اجتماعي بهره مي برد.در جامعه ما عمده اين روشها کمي هستند و متأسفانه اين به يک سنت در محافل آکادميک ما تبديل شده است. دلبستگي به روش تحليل محتوا به تدريج، نوعي نگرش كمّي را بر انديشه محققان ارتباطي در جامعه ما حاكم كرده است. امروزه ديگر روشهاي مختلف تحليل گفتمان، به ويژه رويکردهاي مختلف تحليل انتقادي گفتمان به تدريج، جايگزين روشهاي قديمي تر تحليل کمي شده است. روشهاي تحليل کيفي، شناخت و درک عميقتري از معناهاي نهفته در متون و گفتمانهاي اجتماعي به ما ارائه مي کنند. تحليل گفتمان، روشي نوين براي پژوهش در متن هاي ارتباطي است كه براي شناخت پيام و معناي به كار رفته در پيام هاي ارتباطي كاربرد يافته است. در اين مقاله، سعي شده است تا از تحليل گفتمان ، با رويکرد سياسي به عنوان روشي براي تحليل متن رسانه اي يکي از شبکه هاي خبري بي بي سي و کشف گرايشات ايدئولوژيک در نقل اخبار که احتمالاً منجر به شکل گيري مقوله هاي خبري هدفمند و سو گيرانه شده است، استفاده گردد.( سلطانی، 1387)
حسینی زاده در مقاله خود در پی تبیین نظریه گفتمان در حوزه علوم سیاسی براساس نظریه لاکلا و موف به نظر آنها گفتمان مجموعه ای معنادار از دال های به هم مرتبط است که معنای خود را از صورتبندی گفتمانی و در تمایز با گفتمان های مخالف به دست آورده. فهم انسان از جهان و عمل او ناشی از گفتمان هاست. در جامعه پیوسته نزاع گفتمانی یا نزاع برای تفسیر جهان برقرار است و این نزاع سرنوشت جامعه را تعیین می کند. اما در این نزاع هیچ امر پیشینی و تعیین کننده وجود ندارد؛ به عبارت دیگر جهان اجتماعی عرصه امکان و تصادف است؛ چون گفتمان ها همراه با اعمال قدرت و عمل طرد و غیریت سازی به وجود می آیند و از بین می روند، بنابراین سازه هایی ذاتا سیاسی هستند. همچنین لاکلا و موف با استفاده از مفهوم هژمونی بر بعد سیاسی جامعه تأکید می کنند. به هر حال در نظریه آنها مَفْصل بندی های هژمونیک گفتمانی جامعه را پیش می برند و فهم ما از جهان را شکل می دهند.(حسینی زاده، 1388)
مقدمي در مقالهای به نام نظرية تحليل گفتمان لاکلا و موف و نقد آن، آورده که:
نظرية تحليل گفتمان لاکلا و موف درکتاب هژموني و استراتژي سوسياليستي ازجمله نظريات جديدي است که با بسط نظرية معنايي متشکل از مجموعهاي از مفاهيمِ به هممرتبط و ايجاد ساختاري نظامند از آنها توانسته به تبيين، تحليل عملکرد پديدههاي اجتماعي ـ سياسي و نيز ارتقاي ظرفيت پيشبيني، پيشگويي و تحولآفريني در جوامع دست يازد. تحليل گفتمان در بعد نظرية معنايي ريشه در زبانشناسي ساختارگراي سوسوري و در جهت نظرية اجتماعي، نظريهاي ترکيبي است و ريشه در انديشههاي افرادي مانند دريدا، فوکو، مارکس و گرامشي دارد. با اين حال، اين نظريه کاستيهايي دارد ازجمله فقدان ابزار کارآمد زباني براي تحليل و تشريح منازعات معنايي. شناسايي تعريف گفتمان و ارائة مفاهيم، مباني فلسفي هستيشناختي و معرفتشناختي آن و درنهايت طرح انتقادات وارد بر آن ـ از چشمانداز حكمت اسلامي ـ ازجملة اهداف اين مقاله است.(مقدمی، 1390)
محسنی مینویسد امروزه با افزايش انتقادهاي نظري از رويكرد اثباتگرايي، بسياري از دانشمندان علوم اجتماعي و انساني بهجاي جمعآوري دادههاي كمّي و تحليلهاي آماري، بر روشهاي كيفي تحقيق تأكيد ميورزند. يكي از روشهاي بسيار رايج پژوهشهاي كيفي، تحليل گفتمان انتقادي است. تحليل گفتمان انتقادي، بهلحاظ فلسفي مبتني بر ساختگرايي است كه با تأكيد بر عامليت انساني، واقعيت را به سازههاي انساني تقليل ميدهد. (محسنی، 1391)
اين نوشتار با اشاره به استلزامات منطقي مباني سازهگرايانة تحليل گفتمان انتقادي، به اين نتيجه ميرسد كه اين ديدگاه بهلحاظ معرفتشناختي به نسبيگرايي، سفسطه و انكار شناخت، نسبيت ارزشي، خودمتناقض بودن، امتناع صدق و كذب، و امتناع اخلاق منجر ميشود. پیغامی مینویسد، لاکلا و موف از طریق بازخوانی و ساختار شکنی نظریه های متفکرانی مانند مارکس، گرامشی، آلتوسر، فوکو، دریدا، لاکان، سوسور، و دیگران، نظریه گفتمان خود را در کتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستی(1985) شکل دادند. نظریه لاکلا و موف ریشه در دو سنت نظری ساخت گرا یعنی مارکسیسم و زبان شناسی سوسور دارد. در حالی که مارکسیسم مبنای اندیشه در امر اجتماعی را برای این نظریه فراهم می آورد، زبان شناسی ساخت گرای سوسور نظریه معنایی مورد نیاز این دیدگاه را فراهم می کند. در گفتمان لاکلا و موف آمیخته شدن دو نظریه بالا، موجب پیدایش نظریه پسا ساختارگرایانه ای می شود که بر اساس آن همه حوزه های اجتماع به مثابه شبکه ای از فرایندهای متفاوت دریافت می شود که به تولید معنا می انجامد.
