
القبله».86
– ملا على قارى در شرح فقه اكبر اينطور مىفرمايند: «اعلم ان المراد باهل القبله الذين تفوق على ماهو من ضروريات الدين كحدوث العالم وحشرالاجساد و علم الله تعالى بالكليات و الجزئيات و ما اشقبه ذالك من المسائل المهمات فمن واجب طول عمره على الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفى الحشر او نفى علمه سبحانه و تعالى بالجزئيات لايكون من اهل القبله و ان المراد بعدم تكفير احد من اهل القبله السنة انه لايكفر احد مالم يوجد شئ من امارات الكفر و علاماته و لم يصدر عنه شئ من موجباته و فى شرح مقاصد فلا نزاع فى كفر اهل القبلة المواطب طول عمره على الطاعات باعتقاد قدم العالم و نفى الحشر و نفى العلم بالجزئيات و نحوذالك من موجبات الكفر».87
– در شرح عقايد نفى نبراس چنين مىفرمايد: اهل القبله فى اصطلاح المتكلمين مصدق بضروريات الدين الى قوله فمن انكر شيئاً من الضروريات الى قوله لم يكن من اهل القبله و لو كان مجاهداً بالطاعات و كذالك من باشر شيئا من امارات التكذيب كسجود الصنم و الاهانة بامر شرعى و الاستهزاء عليه فليس من اهل القبله و معنى عدم تكفير القبله ان لايكفر بارتكاب المعاصى ولا بانكار الامور الخفيفة غير المشهورة هذا ما حققه المحققون ولاشك فى تكفير من انكر ان القرآن كلام الله بل قال انّه كلام محمد او غيره من الخلق ملكان بشراً و لانكفرا حداً من اهل القبلة بذنب مالم يستحله ان شاءالله».88
– عن النبى: «انّه قال لايحل دم امرء مسلم يشهد ان لا اله الا اللّه و انّى رسول الله الّا باحدى ثلاث».89
با توجه به موارد بالا به درستی قابل مشاهده است که علمای فقه اهل سنت نیز از تکفیر اهل قبله امتناع نموده اند که در ذیل به اختصار به بررسی آن می پردازیم.
حرمت تكفير نزد پيشوايان چهارگانه اهل سنّت:
الف- فقه حنفى:
از ابوالحسن علىّ بن احمد فارسى نقل شده كه گفته است: روايت كرده براى ما فقيه، نصير بن يحيى كه گفته است: شنيدم ابو مطيع حكم بن عبد الله بلخى مىگفت: در مورد اصول اهلسنّت و جماعت از ابوحنيفه، نعمان بن ثابت (رضى الله عنه) پرسيدم؛ جواب داد: اينكه هيچ كسى از اهل قبله را به دليل گناهى تكفير نكنى، ايمان را از كسى نفى نكنى، امر به معروف و نهى از منكر كنى، بدانى هر چيز كه به تو رسيده است، مىبايست به تو برسد، و هر چيز كه به تو نرسيده، نمىبايست به تو برسد (ايمان به قضا و قدر الهى) و از هيچكدام از اصحاب رسول خدا تبرّى نجويى90.
ب- فقه مالكى:
هيچ شخصى به دليل گناه كافر نمىشود. از آنجايى كه در كافر دانستن مرتكب گناه كبيره اختلاف وجود دارد و قول درست اين است كه او كافر نمىشود. كسى كه حكم به اسلام او شده است به واسطه گناه صغيره باشد يا كبيره- از اهل قبله بودن خارج نمىشود. البته به شرط آنكه آن گناه را حلال نداند. مذهب همه اهل سنّت در گذشته و حال همين است؛ به جز خوارج كه گفتهاند: هر گناهى، كبيره است و هر گناه كبيرهاى اعمال را حبط مىكند و مرتكب آن كافر است. و به جز معتزله كه گفتهاند: هر گناه كبيرهاى حبط كننده عمل است و مرتكب آن جايگاهى ما بين دو جايگاه دارد؛ نه مومن ناميده مىشود و نه كافر؛ بلكه به او فاسق مىگويند. اين نظر بنا بر مبناى آنها در حسن و قبح عقلى است91.
پ- فقه شافعى:
شافعى گفته است: هيچ كس از اهلقبله تكفير نمىشود؛ به استثناى مجسّمه (قائل به جسمانى بودن خداوند متعال) و منكر علم خداوند متعال به جزئيات92.
ت- فقه حنبلى:
تكفير مسلمان به دليل گناهى كه مرتكب شده يا اشتباهى كه انجام داده است؛ مانند مسائلى كه اهل قبله در مورد آنها با هم اختلاف و نزاع دارند. خداوند متعال مىفرمايد: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ93. در روايت صحيحى ثابت شده است كه خداوند متعال اين دعا را مستجاب كرد و خطاهاى مسلمانان را بخشيد. خوارج از دين برگشتهاى كه پيامبر اكرم به پيكار با آنها دستور داده و امير المومنين علىّ بن ابىطالب يكى از خلفاى راشدين با آنها جنگيده؛ و پيشوايان دين از صحابه و تابعين پس از آنها بر پيكار با آنها اتّفاقنظر دارند؛ را هيچوقت علىّ بن ابىطالب، سعد بن ابى وقّاص و ديگران از صحابه تكفير نكردند؛ بلكه با وجود پيكار با آنها، آنها را مسلمان قلمداد كردند و حتّى بر اساس اينكه خون هدر آنها را بريزند با آنها پيكار نكردند؛ بلكه بر اموال مسلمانان حمله كردند؛ امير المومنين علىّ بن ابىطالب براى دفع ستم آنها با آنها جنگيد؛ نه به دليل كافر بودنشان، بر همين اساس حريم آنها را به اسارت نگرفت و اموالشان را به غارت نبرد94.
در پرتو اين احاديث فراوان و روشنگر از رسول گرامى اسلام و سخنان انديشمندان اسلامى درمىيابيم كه تكفير مسلمان، كارى سهل و ساده نيست بلكه بسيار دشوار و خطير است. خداوند تبارك و تعاى مىفرمايند: ولاتكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائتهم البينات و أولئك لهم عذاب عظيم؛95 و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند آن هم پس از آنكه نشانههاى روشن پروردگار به آنها رسيد و آنها عذاب عظيمى دارند همچنین از آراء پيشوايان چهارگانه اهلسنّت و فقها، مفسّران و محدّثان آنها كه در مطالب گذشته ارائه شد؛ براى ما آشكار مىشود كه پديده تكفير كه امّت اسلامى ما در اين زمانه به آن مبتلا شده است كه عصمت و مصونيت مسلمانان را از بين برده و خونها و اموال و ديار آنها را مباح شمرده است؛ هيچ پايه و اساسى در نظريّات مجتهدان ندارد.
1ـ2ـ2ـ3. گفتار سوم: تکفیر در فقه شیعه
برخی از وهابیون بر این مطلب تأکید دارند که شیعه اهل تکفیر هستند، و صحابه و زنان پیامبر(ص) و خلفا را کافر میدانند، و به تبع آن، تابعان آنها که اهل سنتاند نیز کافر خواهند بود. مثلاً محمد بنعبدالوهاب در رسالة فی الرد علی الرافضة میگوید: «دعواهم ارتداد الصحابه»؛96 یعنی یکی از ادعاهای شیعه این است که صحابه مرتد شدهاند، و با توجه به اینکه معنای فقهی ارتداد را مد نظر قرار داده، در ادامه، هدم کل دین را از لوازم ارتداد صحابه میداند.97
ابنجبرین در شرح عقیدة الطحاویه میگوید: «رافضه احادیث اصحاب را قبول ندارند، چون آنها را کافر میدانند»98 و برخی ادعا کردهاند که شیعه ریختن خون اهل سنت را مباح میداند.99 و گاهی مینویسند: «اهل سنت در نزد شیعه امامیه اثناعشریه کافر هستند»100 و این اتهامی به شیعه است،101 و مغالطهای است برای فریب ناآگاهان. اینکه شیعه برخی صحابه را کافر میداند، یا به مخالفان امامت کافر اطلاق میکند، کفر به معنای خروج از اسلام که اینها قصد کردهاند نیست، بلکه کفر به معانی دیگر آن است که با اسلام قابل جمع است در مسئله تکفیر اهل سنت از جانب شیعه، مسائلی هست که عدهای آنها را دستاویز قرار داده و بدون فهمیدن حقیقت کلام و اعتقاد شیعه، به شیعه نسبت تکفیر میدهند. از جمله این مسائل میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
روایاتی که در آنها تصریح به کفر مخالفان شده است.
کلمات علما که تصریح به کفر مخالفان کردهاند.
کلمات علما، که امامت را از اصول دین میدانند.
تعابیر علما در مسائل فقهی مانند احکام زکات، طهارت، احکام میت، و دیگر ابواب.
حکم به جواز قتل و مصادره اموال مخالفان.
میتوان اینها را در دو بخش، روایات و کلمات و فتاوای علما بحث کرد که با بررسی این دو بحث، نتیجه منقح شده و موضع امامیه درباره تکفیر اهل سنت مشخص میشود.
الف. موضع روایات اهلبیت(علیهم السلام) درباره اسلام و کفر عامه
شکی نیست که در روايات اهل بيت(علیهم السلام)، درباره مخالفان، تعبير کافر و مشرک وارد شده، و در برخی نفی ایمان از غیرمعتقدان به امامت اهلبیت(علیهم السلام) شده است، که برخی از آنها روایات صحیحه هستند، و در کتب حدیثی مثل کافی، وسائل الشیعه، بحار الانوار و …، در ابوابی با این عنوان جمع شده است؛ ولی فهم منظور این روایات نیاز به مقدماتی دارد که بیان خواهیم کرد. در اینجا برای نمونه به برخی از این روایات اشاره کرده، آنها را بررسی میکنیم.
– امام صادق(ع) فرمودند: «امام نشانهای بین خدا و خلق است، هر کس او را بشناسد، مؤمن و هر کس انکار کند کافر است».102
– امام رضا(ع) از پیامبر(ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند: «من و علی دو پدر این امت هستیم، هر کس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر کس انکار کند خدا را انکار کرده است».103
– امام باقر(ع) فرمودند: «علی دری است که هر کس داخل آن شود مؤمن و هر کس خارج شود کافر است».104
– امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس در کفر دشمنان و ظالمان بر ما شک کند کافر است».105
– امام باقر(ع) فرمودند: «دوستی ما ایمان و بغض ما کفر است».106
– امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس با امامت امام برحق، کسی را که از جانب خدا نیست، شریک کند، مشرک شده است».107
– روايت صحيح و مشهور متفق عليه، که با الفاظ مختلف و معناي واحد در کتب متعدد وارد شده است این است که رسولالله(ص) فرمودند: «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية».108 اين روايت را با الفاظ ديگر نيز ذکر کردهاند مثل: «من مات بغير إمام مات ميتة جاهليّة»109 و «من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية».110
– همچنین روایت متفق علیه دیگری که بارها در صحیح بخاری ذکر شده این است: «پیامبر(ص) میفرمودند: در قیامت گروهی از اصحابم بر من وارد میشوند که آنها را از حوض کوثر دور میکنند. میگویم خدایا اینها اصحاب من هستند. حقتعالی میگوید، نمیدانی که بعد از تو چه کردند؛ آنها به روشهای قبلیشان برگشتند».111
اگر به تاريخ صدر اسلام بنگريم، اکثر صحابه پيغمبر خدا(ص) که در مدینه بودند، در مسئله خداپرستی مرتد نشده بودند، ولي بسیاری از آنها در امر امامت به راه صحيح نرفتند و با پيامبر مخالفت کردند و در حق اهل بيتي که پيامبر امر به مودت و تبعيت از ايشان کرده بود ظلم روا داشتند. اين مطلب باعث شد از حدود ايمان خارج شده و به روش جاهلی برگردند و مستحق عذاب الاهي باشند، اگرچه در زبان ذکر «لااله الا الله» داشتند، ولي چون دست از دامان ولي الاهي و حجت زمان خود کشيدند، به قهقرا رفتند.
اينکه در روايات تعبير «کافر» و «مشرک» در مورد مخالفان اهل بيت(علیهم السلام) وارد شده، جاي تردید نيست، ولی اجماع بر این است که خود امامان(علیهم السلام) و اصحاب ایشان، با آنها مثل يک مسلمان رفتار میکردند،112 و شيعيان در همه زمانها با عامه، مثل برادر معاشرت کردهاند. پس بايد ببينيم منظور اين روايات چيست؟ و کسي که ایمان به امامت اهل بيت (علیهم السلام) ندارد، چه حکمي دارد؟
عامه که تعبير کفر در مورد آنها شده است، مراتبي دارند و کفر همه آنها به يک معنا نيست، و بين کسي که از روي علم و عداوت مخالفت کرده با کسي که از روي جهل گمراه شده فرق است. به همين جهت به انواع کفر در مورد آنها اشاره ميکنيم تا منظور روايات روشنتر شود.113
الف- کفر فقهي و خروج عن المله:
برخي از مخالفان با طغيان در مقابل اهل بيت(علیهم السلام) و اظهار دشمني با اهل بيت(علیهم السلام) از حکم اسلام خارج شده و جزء مسلمانان محسوب نميشوند، که چند گروه هستند:
الف. نواصب:
کساني که بغض پیامبر(ص) یا يکي از اهل بيت(علیهم السلام) را آشکار کنند،114 و آشکارا به دشمني با ايشان بپردازند. اين گروه به اجماع شيعه از حکم اسلام خارج و در حکم کفارند، چنانکه فقها فرمودهاند: «لاريب في نجاسة الناصب منهم»115 و در روايات هم حکم نجاست آنها آمده است.116 و همچنين در روايات عامه هم آمده که پيامبر(ص) فرمودند: «من ناصب علياً الخلافة بعدي فهو كافر، و قد حارب اللّه و رسوله، و من شكّ في عليّ فهو كافر».117
ب. محاربين:
کساني که با اهل بيت (علیهم السلام) جنگ کنند، معلوم است که جنگ کردن بالاترين درجه نصب و اظهار عداوت است، وقتي حکم نصب ثابت شد، حکم جنگ به طريق اولي ثابت ميشود. در
