
هیبت تو نهان ماند و تو را نشناختند و بر خلاف آنچه هستی، اندازه ات کردند.»
من از کسانی که تو رابا تشبیه جستجو کردند بیزارم، در حالی که هیچ چیز همانند تو نیست و آنان هرگز تو را در نمییابند، آنان حتی تو را با خلقت برابر ساختند و به همین سبب، تو را نشناختند.
آنان برخی نشانههای تو را برگرفتند و با همان نشانهها توصیفت کردند و تو- ای خدا- از آنچه تشبیه کنندگان تو را بدان توصیف کردهاند برتری108.»
حضور امام سجاد در مسجد نبوی و ترس و نگرانی او از تشبیه و تجسیم و این کفر آشکار در بین مردم و برخاستن و با نگرانی و ناراحتی و پناه بردن ایشان به مرقد پیامبر و شروع به دعا خواندن آن هم با صدای بلند طوری که راوی متوجه شود و برای همگان روشن شود، همهاین امور نوعی اعلانیه و مبارزه آن بزرگوار در رد سخن آن گروه که از روی عمد در مسجد پیامبر حضور یافتند و گستاخانه آن انحراف اعتقادی را بین مردم رواج میدادند دارد.
این نوع رفتار امام، مقابلهای آشکار و علنی با سیاستهای حکومت اموی بود زیرا بی تردید حکومت پشتیبان این افکار و عقاید انحرافی بود و اگر حمایتهای آنها ولو به سکوت نبود هیچ کس نمیتوانست این جرئت را به خود بدهد کهاین اندیشه ضد توحیدی را در مسجد پیامبر در مقابل اذهان عمومی مردم اعلام کند. این مخالفت امام سجاد آن هم با این صراحت و روشنی افزون بر تحقیق علمی و جدال عقیدتی و فکری، بعد دیگری بهاین مبارزه میدهد و آن هم مبارزه با دوستی است کهاندیشه انحرافی تشبیه و تجسیم را رواج میدهد.
گفتار چهارم: تفکر مرجئه
1. معرفی مرجئه
کلمه ی ارجاء در لغت در دو معنا به کار میرود: یکی تاخیر انداختن امری، چنان که مشاوران فرعون درباره حضرت موسی گفتند: «قالوُا اَرجِه واَخاهُ وَ اَرسِل فِی المَدائِنِ حاشِرینَ»109؛ کار موسی و برادرش را تاخیر بینداز وآنها را بازداشت کن و ماموران خود را در شهرها بفرست تا ساحران را گرد آورند.
معنی دیگر آن، نوید دادن به کسی است.
مرجئه را بدان جهت بهاین نامیدهاندکه مرتبه عمل را پس از مرتبه قصد و نیت قرار میدادند و بر این اساس ایمان قلبی را کافی در نجات و سعادت انسان میدانستند و برای عمل نقش چندانی قایل نبودند. در نتیجه گناه را مانع نجات و رستگاری مؤمن نمیدانستند و گناهکاران را بیش از حد امیدوار میساختند110.
2. تاریخ و پیدایش مرجئه
در اینکهایمان عامل نجات و رستگاری انسان است، تردید و اختلافی میان مرجئه نبود، ولی بحث در این بود که آیا ایمان به تنهایی مایه نجات و سعادت انسان است؟ یا علاوه بر آن باید به تکالیف الهی نیز جامه عمل پوشاند؟ این مسئله در اواخر قرن اول هجری در بین مسلمانان مطرح بود و اقوال مختلفی درباره آن اظهار میشد. رأی اکثریت امت این بود کهایمان به تنهایی سبب نجات و رستگاری انسان نخواهد بود بلکه باید به دستورات الهی نیز عمل کرد. و هر گاه خطایی از انسان سر زند، باید درصدد جبران آن برآید. مرجئه معتقد بودند کهایمان (اعتقاد قلبی و اقرار زبانی) در نجات و رستگاری انسان کافی است و گناه زیانی نمیرساند، چنانکه با عدم ایمان (کفر) عمل صالح کارساز نخواهد بود111.
درباره مرجئه مطالب دیگری هم گفته شده که زمان آن مقدم بر اصطلاح پیشین است وآن مربوط به اختلافی است که درباره خلیفه سوم و امام علی میان مسلمین رخ داده بود. گروهی به هواخواهی عثمان بر ضد علی سخن میگفتند و گروهی به هواخواهی علی عثمان را مورد انتقاد و ملامت قرار میدادند. در این زمان حسن فرزند محمد حنفیه برای حل این اختلاف پیشنهاد کرد مسلمانان از دو خلیفه اول و دوم به نیکی یاد کنند ولی درباره دو خلیفه دیگر (عثمان و علی ) و کسانی چون طلحه و زبیر که با آنان مخالفت کردند سخنی نگویندو حکم و درباره آنان را به خدا و روز قیامت واگذارند112.
3. خطای مرجئه
درباره ایمان از دو جهت میتوان بحث کرد یکی از نظر احکام و آثار دنیوی آن، که در این صورت اقرار به شهادتین کافی است؛ و دیگری از نظر احکام اخروی و سعادت و رستگاری انسان، که باید گفت: اعتقاد قلبی و اقرار زبانی کافی نبوده، عمل صالح نیز لازم است. از این رو در آیات قرآن، پیوستهایمان با عمل صالح همراه آمده است، چنان که میفرماید: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْانسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُوا ْالصَّالِحَات»، (سوگند به عصر،که واقعا انسان دستخوش زیان است،مگر کسانی که گرویده وایمان آورده وکارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کرده اند.)
بالاتر از این، قرآن کریم، بر عمل تأکید بسیار کرده، میفرماید: «وَأَن لَّیسَ الانسَان ِإِلَّامَاسَعَى* وَأَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یُرَى»113،((واینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست ونتیجه کوشش او به زودی دیده خواهد شد.))
گذشته از این، آنان به تفاضل در ایمان نیز معتقد نبودند و ایمان همه افراد را در سطح میدانستند114. این عقیده نیز بر خلاف صریح آیات قرآن کریم است چنانکه میفرماید:
«هوالذی انزل السکینه فی القلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم.»
نظریه ارجاء خطر بزرگی برای اخلاق بشری است، وعاملی است برای ترویج فساد و بی بند و باری، چنانکه ابزار مناسبی در دست زمامداران مستبد و تبهکار اموی نیز بود به همین دلیل هیچ یک از زمامداران اموی با مرجئه به خاطر عقیده ی ارجاء شدیداً مخالفت نکردهاند115.
از امام صادق روایت شده که به مسلمانان در باره خطر اندیشه مرجئه برای فرزندانشان هشدار داد و فرمود: «با درو اولادکم باالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئه116»
طرفداران و حامیان اندیشه ارجاء از آنچه زمامداران و سلاطین بدان اقدام میکنند چشم میپوشند. هر چند اعمال آنان با احکام اسلامی که در آیات قرآن و متون کتاب خداوند و سنت پیامبر او آمده است، در تضاد باشد و حتی برخی از پیروان مرجئه میگویند: ایمان فقط اقرار زبان است و اگر معلوم شود که فرد گوینده در دل خویش به کفر باور دارد باز هم نمیتوان وی را کافر نامید117. این اصول در تمامی عملکردها و رفتارهای زمامداران اموی وجود داشت زیرا پیروان این اصول معتقدند که سازش با این زمامداران ستمگر درست است.
چنانکه احمد امین میگوید:
این اصول ولو به صورت غیر مستقیم در خدمت بنی امیه قرار داشت و پیروان آن بر این عقیده بودند که سازش یا حکومت اموی درست است و خلفای اموی شورش و قیام بر ضد آنها درست نیست و به همین دلیل امویان در حالی که معتزله و خوارج و شیعه را مورد هجوم قرار میداند، به پیروان مرجئه کاری نداشتند118.
4. نقش امام سجاد در مقابله با اندیشه مرجئه
مرجئه درباره امویان میگویند: آنان فرمانرایانی هستند که فرمانبرداری از آنها واجب است و نیز آنان مؤمنانی هستند که نه حکم بر کافر بودن آنها رواست، نه لعنت و نه دست درازی کردن و نه قیام بر ضد آنها.
این انحرافی که برای امت اسلام پیش آمد، نوعی ارتداد پنهان بوده که به نام اسلام با دست خلیفه و جنایتکارانی همانند او بهاین شکل درآمده بود119. از این رو، تلاشها و جهادهای امام سجاد موجب زنده شدن روح اسلامی و بیداری مسلمانان گردید و صفوف آنان را استوار ساخت و لذا فرزند مجاهد و بزرگوار او زید، توانست انقلابی را بر ضد آن جنایتکاران به راهاندازد.
همین آموزههای امام سجاد بود که توانست مسئله کافر بودن امویان و ناحق بودن حکومتشان را از خورشید هم نمایان تر سازد و حتی ابوحنیفه که به گرایش ارجا متهم بود، مجبور شد که به مخالف بودن فرمانروایان بنی امیه با آموزههای دین فتوا دهد و خشم و عدم رضایت خود از حکومت آنان را اعلام و ابراز بدارد.او محرمانه به وجوب یاری کردن زید و کمک مالی به او و قیام به همراه او بر ضد دزد حاکمی که به نام امام و خلیفه یاد میشد فتوا داد.120
گفتارپنجم: تصوف و عرفانهای کاذب
1-تعریف تصوف
تصوف مصدر باب تفعل، مصدری است که از اسم ساخته شده به معنی (صوف پوشیدن)و (پشمینه پوشی)است چنان که(تقمص)در همین باب از قمیص به معنی پیراهن گرفته شده به معنی پیراهن پوشیدن است.از میان وجوه اشتقاق مختلفی که برای کلمه ی صوفی و تصوف بیان شده منسوب داشتن آن به(صوف)به معنی پشم، از نظر قواعد صرف عربی بیشتر قابل قبول است121.
ابن خلدون (م808هـ.ق.)و برخی دیگر گفتهاند:صوفی مشتق از صوف است چون صوفیان اغلب به پوشیدن لباسهای پشمینه اختصاص یافتهاند و در پوشیدن جامههای فاخر با مردم مخالفت داشتهاند و به پشمینه پوشی میگرائیدند122.
دکتر قاسم غنی مولف کتاب (تاریخ تصوف در اسلام)پس از نقل اقبال و عقائد مسلمانان و بعضی از مستشرقین اروپایی در باره اصل و اشتقاق کلمه صوفی و متصوف نتیجه گرفته و میگوید:
حاصل آن که نزدیک ترین قولها به عقل و منطق و موازین لغت این است که صوفی کلمهای است عربی و مشتق از لغت صوف یعنی پشم و وجه تسمیه زهاد و مرتاضین قرن اول اسلام به صوفی است که لباس پشمینه ی خشنی میپوشیدند123.
2.تاریخ پیدایش صوفیگری
نام صوفی در زمان پیامبر اکرم شناخته نبوده است و این نام بر حسب ادعای صوفیه در پایان قرن دوم هجری یا اندکی بعد از آن پیدا شده است. ابن خلدون در مقدمه خود تصریح میکند که «تصوف»به عنوان خاص در قرن دوم هجری ظهور یافته است124. نام صوفی در روزگار پیامبر اکرم معروف نبوده است و چنانکه نه در قرآن و نه در روایت پیامبر اکرم و ائمه تازمان امام صادق نشانی از آن یافت نمیشود جز، در دو روایتی که پیامبر اکرم به منظور خبر از حوادث آینده و پدید آمدن چنین فرقهای را پیشگویی کرده است125.
این حقیقتی که مورخان و حتی مولفان صوفی بر صحت اعتراف کرده و نوشتهاند: تا آن زمان نامی از تصوف و صوفیگری نبود و کسانی که به دین بسیار علاقه نشان میدادند «عباد» و «زهاد» خوانده میشدند. تا اینکه در زمان امام صادق اسم صوفی به طریقه تصوف پیدا شد و عدهای از خواص اهل سنت نام صوفی بر خود نهادند126.
پارسائی اسلامی قبل از اینکه نام «تصوف» بر آن نهاده شود، صرفاً یک حرکت اخلاقی زاهدانه بود که مبانی و مبادی اجتماعی خویش را از شریعت میگرفت و این اشخاص زاهدگونه که از دنیا بریده بودند و در برابر مردم عصر خویش هیچ گونه مسئولیتی احساس نمیکردند در عصر امام سجاد هم حضور داشتند و حضرت در مقابله با آنها هم ایستادگی کردهاند.
3. نقش امام سجاد در مقابله با متصوفه و زاهد نمایان
یکی از حکمتهای سیره زهدگونه امام خط بطلان کشیدن بر روش زاهدنمایانی بود که از دنیا بریده بودند و در برابر مردم عصر خویش، کاملاً بی تفاوت و بی مسئولیت بودند واحساس وظیفه نمیکردند و فقط به عبادت و ریاضت میپرداختند. در حالی که در آن جامعه، انواع بدعتها و ظلمها رواج داشت و بر آنان لازم بود که با این عقاید به مقابله برخیزند.
حضرت علاوه بر اینکه با روش علمی خود، سیره و روش آنان را باطل اعلام کرد، به طور صریح در مقابل آنان ایستاد و در کلامی فرمود:
گروهی از این امت، بعد از اینکه از امامان دین و شجره نبوت جدا شدند، نحلهها و فرقههایی تشکیل دادند، گروهی خود را در اوهام رهبانیت گرفتار کردند127. همچنین در سالی که مردم مکه و حاجیان، برای طلب باران به گروهی از همین عابدان زاهد نما متوسل شدند و آنان دعا کردند ولی اجابت نشد، امام سجاد نزد آنان رفت و بعد از آنکه تک تک آنان را مخاطب قرار داد فرمود:
«آیا در بین شما کسی نیست که خداوند رحمان او را دوست داشته باشد؟»
گفتند: «ای جوان! ما فقط وظیفه دعا داریم و اجابت از آن اوست.»
امام فرمود: از کعبه دور شوید! چهاینکه اگر یکی از شما محبوب خداوند رحمان بود، دعایش اجابت میشد. سپس حضرت نزدیک کعبه رفت و به سجده افتاد و دعا کرد. هنوز دعایش تمام نشده بود که باران باریدن گرفت128.
حضرت در بین این جمع با سخن خود به صراحت، مطرود بودن عقیدههای آنان را از درگاه حق تعالی اعلام میدارد و با نشان دادن اجابت دعای خود، هر روشی جز روش امامان
