
تازش «محمود افغان» یاد میکند (مرعشی صفوی، 1362: 66 و 68).
«زینالعابدین شیروانی» در 1237 مه. در «ریاضالسیاحه»، چنین آورده است: «بلوك خوش و ناحيهای دلكش است و مشتمل بر چهارده پاره قريه است. در ميان جبال واقع، شمال و جنوبى وى جبال شامخه دارد. آباش معتدل و هواياش اندكى به سردى مايل. اكثر فواكه سردسيرى در آن جا ممتاز؛ علىالخصوص سيب و گلابى و گردگاناش به امتياز است (شیروانی، 1339: 852). همو در «بستانالسیاحه»، نوشته شده در 1248 مه. نوشته است: «ذكر اصطهبانات: … قصبهايست از بلاد فارس … هواى خوب دارد و آباش فراوان و در جميع خانهايش روان، باغات خوب و بساتين خرم در اوست و چند مزرعه از مضافات اوست … و چنارى به غايت بزرگ و موزون و سايهافكن از غرايب روزگار در آن قصبه است … و اصطهبانات در ميان جبال واقع شده …» (شیروانی، 1328: 106).
«اعتمادالسلطنه» در جلد نخست «مراتالبلدان»، نوشته شده در سال 1294 مه. چنین مینویسد: «… مولف گوید یکی از محققین … این بلده را دیده، گوید اولا چنان که حمد الله گفته اصطهبنات مینویسند نه اصبهانات. ثانیا قصبه است نه شهر، یعنی برزخ میان شهر و ده. ثالثا واقع است در پایهی کوهی که از سر کوه تا پایان مشجر است به اشجار سردسیری بر خلاف اغلب مواضع فارس و آبهای جاری از سر کوه به قصبه جریان دارد. نزهت و خضرت آن به درجهی کمال است. هوایاش در حد اعتدال، مرکبات مطلقا در آن یافت نمیشود. در اغلب کوچههای این قصبه آب جاری …» (اعتمادالسلطنه، 1367: 86).
در «نزهتالاخبار» «خورموجی»، نوشته شده در 1296 تا 1298 مه. دربارهی اصطهبانات چنین آمده است: «این بلوک، هوایش معتدل، مردمش رعیتپیشه، از جانب شرقی شیراز سیودو فرسخ، حاصلاش غله و پنبه و تریاک و تنباکو و انواع میوهجات، آباش از چشمهی اصطهبانات، تخمینا یکهزاروپانصد خانوار، سایر از پنجاه خانه الی دویست خانوار … از عجایب اشجار در اصطهبانات، چناری است که چهلوپنج ذرع ارتفاع و یازده ذرع قطر دارد» (خورموجی، 1380: 82-83).
«میرزاحسن حسینی فسایی» در «فارسنامهی ناصری»، نوشته شده در 1300 تا 1311 مه. دربارهی اصطهبانات چنین مینویسد: «… اصطهبانات … از جانب شمال به دریاچهی نمک بختگان مشهور به پیچکان است، هوای این بلوک در کمال اعتدال است، نارنج و انار و انجیر و میوههای سردسیری را به وجه خوبی پروراند. … آب آن از چشمه است، شکار آن، بز و پازن و قوچ و میشکوهی و کبک و تیهو است و پازهر مشهور شبانکاره از شکم بز و پازن کوهستان جنوبی آن درآورند و به قیمت جواهرهای قیمتی خرید و فروش کنند … عموم خانههای آن از خشت خام و گل و چوب ساختهاند و شمارهی آنها نزدیک به 2000 درب خانه است … در اول قصبه چناری است که در بلندی قد و کلفتی و راستی کنده و خرمی شاخه، مانندش دیده نگشته است، ارتفاعاش نزدیک به 20 ذرع شاه است و دایرهی بیخ کندهی آن بیشتر از دو ذرع است و این قصبه را چهار محله است: اول محلهی اهر، دویم و سیم تیرمنجان و کازمان، چهارم محلهی میری است و در هر محله مساجد و آبانبارهای متعدد بود …» (فسایی، 1388: 1255-1256). چشمههای «پازهری»، «بخو» و «قهری» را به مسافت کمی در جنوب اصطهبانات برمیشمرد (همان: 1592-1596).
در همهی آن چه در بالا آوردیم، چند چیز، همپیوند با این پژوهش به دست میآید که هر کدام در جای خود، باید از آن بهره جست:
1- نخستین چیزی که میبایست یادآوری کرد این است که هنوز هیچ گونه نوشتهای از پیش از اسلام یافت نشده که نامی از استهبان به گونههایی که میشناسیم، در آن آمده باشد،
2- مختصر مفید و تذکره هفت اقلیم، افسانهوار از گذشتهی باستانی استهبان سخن گفتهاند،
3- به جز نوشتههای بازپسین مانند فارسنامهی ناصری و مرآتالبلدان، بیشتر آنها بسیار کم به استهبان پرداختهاند و تنها به آوردن نام یا شناسنامهای کلی از استهبان بسنده کردهاند،
4- در بیشتر آنها کوچک بودن استهبان، یا به نوشتهی مرآتآلبلدان: «قصبه است نه شهر، یعنی برزخ میان شهر و ده» (اعتمادالسلطنه، 1367: 86) را یادآوری کردهاند. ناگفته نماند که این کوچک بودن از دید این پژوهش با سنجه و اندازههای امروزین است و گفتن از استهبان در جایگاه شهری دارای «منبر» در نوشتههای کهنتر، شاید سنجهای باشد برای شناخت آن در زمان خودش و این که در آن دوران شاید، چندان کوچک هم نبوده؛ اگر چه بزرگ هم نبوده یا شمار مردماناش اندک نبوده است. به هر روی منبر نشانهای از داشتن مسجدی درخورِ پرداختن در زمان خود است؛ مسجد جامع،
5- دارا بودن چشمه و آبِ روان از نوک کوه تا بیشتر کوچهها،
6- سردسیری، معتدل، کوهستانی، کوهپایهای، میانِ دو کوه، خوش آب و هوا، دارای باغ و درخت و بارِ فراوان،
7- دارای دژ استوار،
8- در مجمعالانساب دربارهی کوچکی شبانکاره و چهار دژ آن آمده است و به ویژه از قلعهی اصطهبانان و اصطهیار یاد میکند،
9- آب و اندازهی آن در زمانهای گوناگون، دستخوش دگرگونی و کاست و فزود بسیار است و همین ویژگی، ساخت آبانبار و مانند آن را در پی داشته است،
10- گونهگونی نام و نوشتن آن تا دورهی صفوی که پس از آن تا آن جا که بررسی شد، بیشتر اصطهبانات را آوردهاند؛ اگر چه در نخستین نوشتهای که در این باره میشناسیم -ممالک و مسالک اصطخری یا اشکالالعالم جیهانی- نیز، اصطهبانات آمده است.
پیشینه بر پایهی نوشتههای دورهی پهلوی و پس از آن
«علی سامی»88 در «تاریخ پارس در عهد باستانی» اصطهبانات را بخشی از «کورهی دارابگرد» در دورهی «ساسانی» میخواند (سامی، 1333: 22). این که استهبان در آن زمان بوده است یا چه نامی بر خود داشته، بر ما روشن نیست. هر چند در نزدیکای استهبان (قلعهدختر)، در ایج (چارتاقی و نیایشگاه سنگی، سرستونهای هخامنشی و سکههای ساسانی) (مصطفوی، 1382: 437)؛ (کیانی، 1376: 114 و 120)؛ (آلِابراهیم، 1387: 41 و 69 و 72) نیز در خیر (آتشکدهی بهرام) (گروسی، 2535)؛ (آلِابراهیم، 1387: 75)، بازماندگانی از دوران پیش از اسلام میتوان جست، با این همه در شهر استهبان امروزی، نشانهای برجای نیست و تنها «آلابراهیم» در «فرهنگ مردم استهبان»، از گورهایی در شهر استهبان در نزدیکی «مسجد کوشک» نام میبرد که از روی شیوهی خاکسپاری، شاید به جا ماندگان دوران پیش از اسلام باشند (آلابراهیم، 1383: 76).
مصطفوی همچنین «مسجد جامع استهبان» و محراب گچبری شدهی آن را بر پایهی عکسهایی که در دسترس داشته است، بازماندهی دورهی صفوی و رویهمرفته آن را اثری بیاهمیت میداند (مصطفوی، 1382: 498). با این همه «ایرج افشار» در بررسی میدانی خویش، همین مسجد و محراب کوچک گچکاری شدهاش را، مانند محراب «مسجد جامع اصفهان» (محراب اولجایتو) میداند و از ستونهای سنگیاش که کتیبههایی به خط کوفی، نسخ و کتیبهای از سال 1024 مه. دارد، سخن به میان میآورد (افشار، 1389: 125). برخی نیز پا را از این فراتر گذاشته و بنای نخستین آن را به سدهی 5 مه. بازگرداندهاند (کیانی، 1376: 126)؛ (آلِابراهیم، 1387: 56) که بر پایهی آن چه اصطخری نوشته و در سفرنامهی ابنحوقل نیز آمده است، بیراه به دید نمیآید و میتواند به یک سده پیشتر نیز برسد (اصطخری، 1373: 96)؛ (اِبنحوقل، 1366: 37-38)؛ چنانچه پیرنیا نیز ساختمان و بخشهای گوناگون آن را همپیوند با سدهی پنج مه. تا دورهی صفوی میداند (پيرنيا، 1389: 27).
نگارهی 3-3: آتشکدهی بهرام در خیر
بازماندهی از دوران پیش از اسلام در شهرستان استهبان. ماخذ نگاره: (آلِاِبراهیم، 1387)
نگارهی 3-4: محراب و ستون مسجد جامع
محراب مسجد جامع استهبان به گفتهی ایرج افشار، مانندگی با محراب مسجد جام
