
روايات متعدد از طريق عامه و خاصه وارد شده که پيامبر(ص) به علي(ع) و فاطمه(علیها السلام) و حسنين (علیهم السلام) نظر کرده و فرمودند: «انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم»118 و در دفعات متعدد به حضرت علي(ع) فرمودند: «حربک حربي»119، و معلوم است که جنگ با پيامبر(ص) کفر و ارتداد است.
حکم به جواز قتل یا مصادره اموال یا نجاست، که در روایات آمده است، مربوط به گروه نواصب میشود نه همه اهل سنت، چنانکه همین روایات، مورد استناد تهمت زنندگان است. اما بیشتر اهل سنت، اهلبیت(علیهم السلام) را به عنوان صحابی یا تابعی دوست دارند و حضرت علی(ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند و دشمنی و جنگ با او را نمیپذیرند. پس این روایات که عدهای را کافر به کفر فقهی میدانند، شامل اکثر اهل سنت نیستند.
ب- کفر نفاق:
کساني که بغض و دشمني نسبت به اهل بيت(علیهم السلام) دارند ولي آن را آشکار نميکنند، و خودشان ميدانند که نسبت به ايشان بغض دارند، اينها کافر به کفر نفاق هستند، چنانکه پيامبر(ص) فرمودند: «ياعلي؛ لا يبغضک الا منافق»120 و همچنين در مورد حضرت علي(ع) که فرمودند: «بغضه کفر»121 که از دو تعبير کفر و نفاق در مورد بغض، نوع کفر معلوم ميشود. این گروه در ظاهر محکوم به اسلام هستند.
پ- کفر ضلالت:
اکثر عامه با تبعيت از آبا و اجداد و با تقصير و قصور يا از روي جهل، گمراه شده و از صراط مستقيم خارج شدهاند، وگرنه عنادي با اهل بيت (علیهم السلام) ندارند. منظور برخي از روايات همين افراد هستند که به کفر ضلالت دچارند نه کفر فقهي. چنانکه امام صادق(ع) در روايتي فرمودند: «اگر کسي شهادتين بگويد و به واجبات عمل کند ولي در امر امامت منحرف باشد مسلمان گمراه است».122 به تعبیر دیگر؛ در این روایات، کفر در مقابل ایمان است نه کفر در مقابل اسلام. این وجه بهترین وجه برای جمع بین روایات است و با تفاوتهایی که پیش از این میان اسلام و ایمان ذکر شد، محدوده و حکم هر کدام معلوم میشود.
ت- کفر در مرتبه عمل:
چون رسول خدا(ص) و اهل بيت او (علیهم السلام)، خليفة الله هستند و اوامر و نواهي ايشان امر و نهي خداست، لذا اطاعت ايشان اطاعت خدا و طغيان در مقابل ايشان، طغيان در مقابل خدا محسوب ميشود، (مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ)123، «من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصي الله».124 چون ايشان هميشه به حق دعوت ميکنند لذا عصيان ايشان کفر به حق خواهد بود و روايات زيادي هم به اين مطلب اشاره کردهاند، مثل روايت پيامبر(ص) که فرمودند: «طاعت علي رام شدن است (در مقابل خدا) و معصيت او کفر است. پرسیدند، چطور طاعت علی انقیاد و معصیت او کفر است؟ فرمودند: چون علی شما را به سوی حق میبرد، که اگر اطاعت کنید [در مقابل خدا] سر فرود آوردهاید، و اگر طغیان کنید، به خدا کفر ورزیدهاید».125 لذا شريک قرار دادن برای ايشان در مقام اطاعت، شريک قرار دادن براي خدا در طاعت است. با این روایت، علت تعبير شرک و کفر براي مخالفان روشن ميشود. از این وجه هم، حکم کفرِ فقهی و خروج عن المله استفاده نمیشود، بلکه کفر عملی منظور است که یکی از درجات کفر است در مقابل درجات ایمان (قلبی، لسانی، عملی).
ث- کفر جحود:
در برخی روایات مذکور، بین کسانی که معرفت به امامت دارند و آن را انکار میکنند، و کسانی که معرفت به امامت ندارند و انکار یا قبول نمیکنند، فرق گذاشته شده است «مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالًّا».] در امثال این روایت، میتوان گفت کسانی که از روی عناد و دشمنی با اهلبیت(علیهم السلام) امامت ایشان را منکر شوند کافر هستند، به کفر فقهی، چون اینها در جرگه نواصب و دشمنان محسوب میشوند. ولی کسانی که در اثر جهل به حق ایشان دچار انحراف شدهاند، اگرچه گمراه هستند ولی کافر فقهی و خارج عن المله نیستند. با تحلیل روایات معلوم میشود که طبق روایات اهلبیت(علیهم السلام) اکثر مخالفان ایشان کافر به کفر فقهي و کفر در مقابل اسلام نيستند، بلکه اکثر آنها ـ که ناصبي و محارب نيستند و عنادی با حق ندارند ـ مسلمان هستند ولی مؤمن واقعی نیستند، مگر کساني که مستضعف هستند؛ که آنها حکم مخصوص خود را دارند.
ارتداد منسوب به صحابه نیز امری متفق علیه است که هم در صحیح بخاری چندین بار تکرار شده ـ که اشاره کردیم ـ و هم در منابع شیعه آمده است، و با توجه به قرائن و شواهد موجود در روایات اهل سنت و شیعه، منظور از ارتداد در این روایات از نظر شیعه، انحراف از امامت است، نه ارتداد فقهی که باعث خروج از اسلام شود.
حال با توجه به موارد ارائه شده می توان بیان نمود که منشأ تکفیر عامه در کلمات فقهای شیعه، به مسئله امامت برمیگردد، کسانی که امامت را مثل نبوت از اصول دین اسلام میدانند، لازم است منکران آن را کافر و خارج از دین بدانند، مثل منکر نبوت. لذا برای بررسی نظر علمای امامیه درباره تکفیر یا عدم تکفیر عامه، به بحث اصل یا فرع بودن امامت اشاره میکنیم. در اینکه آیا امامت از اصول دین است یا نه چند نظر در بین علمای اسلام وجود دارد:
اشاعره و معتزله معتقدند امامت و مباحث مربوط به آن، از موضوعات علم فقه است و طرح مباحث امامت در اواخر كتب كلامى، نه به دليل كلامى بودن آن، بلكه صرفاً براى رعايت عادتى است كه از ديرباز در اين باره جارى بوده، وگرنه جايگاه اصلى طرح آن، علم فقه است.
قاضى عضدالدين ايجى (متوفى 756 ه.ق.) از متكلمان بزرگ اشعرى مىنويسد: «و آن در نزد ما از فروع است و براى پيروى از گذشتگان، ما آن را در علم كلام آورديم»126 و جوینی127 و غزالی128 نیز بر این مطلب تصریح کردهاند.
نظریه فوق، مبتنى بر نظريه وجوب نصب و تعيين امام بر مردم است. بنابراين، از ديدگاه آنان، تعيين و برگزيدن امام، فعلى از افعال مكلّفان است، و چون افعال مكلّفان، موضوع علم فقه است، پس مباحث امامت نيز مربوط به علم فقه است.
بيشتر انديشمندان اماميه، امامت را از اصول دين دانستهاند و معتقدند اعتقاد به امامت لازم است و انكار آن موجب كفر مىشود. شيخ صدوق، انكار امامت را همچون انكار نبوت و توحيد مىداند و مىگويد: «واجب است معتقد باشد به اینکه منکر امام مانند منکر نبوت است و منکر نبوت مانند منکر توحید است».129 شيخ مفيد (متوفى 413 ه.ق.) مىگويد: «امامیه اتفاق دارند بر اینکه هر کس یکی از امامان را انکار کند و آنچه خدا آن را از طاعات واجب کرده انکار کند، کافر گمراه است و مستحق خلود در آتش است»130. همچنین فقها در باب غسل میت، عامه را در حکم کفار قرار دادهاند. شیخ مفید میگوید: «جایز نیست مؤمن، مخالفِ حق در ولایت را غسل دهد؛ و جایز نیست نماز بر او بخواند مگر در صورت تقیه که در این صورت او را لعن میکند نه دعا». و شيخ طوسى در توضیح کلام او مینویسد: «وجه گفتار شیخ مفید این است که مخالف اهل حق کافر است، و واجب است حکمش حکم کفار باشد،مگر آنچه با دلیل خارج شده است، پس غسل بر او مانند غسل کفار جایز نیست و نماز بر او مانند نماز بر منافق است. و امت اجماع دارند بر اینکه غسل کافر جایز نیست».131
سيد مرتضى نیز، امامت را همچون نبوت، از كبار اصول دين به شمار آورده است.132 ابننوبختی در الیاقوت گفته: «کسی که نص بر امامت را قبول نکند، نزد همه اصحاب ما کافر است و نزد برخی از اساتید ما فقط فاسق است». علامه حلی در شرح این فقره مینویسد: «مخالف نص، نزد اکثر اصحاب کافر است، چون نص با تواتر از دین محمد(ص) ثابت است، پس یکی از ضروریات دین است که منکرش کافر است، و برخی از اصحاب ما فقط به فسق او حکم کردهاند، و اختلاف در حکم آنها در آخرت کردهاند که اکثر قائل به خلود در آتش هستند».133
از متأخّران نيز، عدهاى امامت را در زمره اصول دين قرار دادهاند كه از جمله مىتوان به مقدس اردبيلى،134 سيد نوراللّه تسترى،135 محقق لاهيجى، ملا صالح مازندرانى،136 صاحب حدائق،137 ملا محمدمهدى نراقى138، صاحب جواهر139، و شيخ مرتضى انصارى140 اشاره كرد. همچنين برخى از علمای معاصر اماميه، نظر فوق را برگزيدهاند كه از باب نمونه مىتوان از محمدحسن مظفر،141 محمدرضا مظفر،142 و آيةاللّه مرعشى143 نام برد.144
عدهای از فقها نیز در احکام فقهی، مثل نماز بر جنازه،145 ادای زکات و طهارت،146 مخالفان اهلبیت(علیهم السلام) را در ردیف غیرمؤمنین قرار دادهاند.
در بررسی اقوال مذکور ـ با چشمپوشی از ادلهای که به آنها تمسک کردهاند ـ باید به چند نکته توجه داشته باشیم، تا منظور این بزرگان به دقت فهمیده شود:
همه این بزرگان، امامت را از اصول دین میدانند، ولی همه اینها قائل به کفر فقهی عامه نیستند، بلکه در شرح روایات کفر عامه تأکید دارند بر اینکه این کفر در مقابل ایمان است نه در مقابل اسلام. برای نمونه: صاحب جواهر مىگويد: «فلعلّ ما ورد فى الأخبار الكثيرة، من تكفير منكر على عليه السّلام محمول على إرادة الكافر فى مقابل الإيمان».147
شيخ انصارى با اينكه امامت را از اصول دين مىداند، با نسبت دادن كفر به مخالفان، به شدت مخالفت كرده، در پاسخ كسانى كه براى اثبات كفر مخالفان، به روايات استناد كردهاند، مىنويسد: «أنّ المراد بهذا الكفر، المقابل للإيمان الّذى هو أخصّ من الإسلام».148
دین، عبارتی عامتر از مذهب است و غالباً منظور از آن اسلام است، وقتی میگوییم فلان اعتقاد جزء اصول دین است، لازمه این گفتار این است که حتماً باید بگوییم منکر این اصل خارج از دین اسلام و کافر فقهی است. و اینکه ما بگوییم مثلاً امامت از اصول دین است ولی منکر آن خارج از دین نیست، بلکه خارج از ایمان است، ظاهراً کلامی متناقض است. فلذا ظاهر کلام این بزرگان که هم اصل دین بودن امامت را پذیرفتهاند و هم عدم خروج از اسلام را قبول کردهاند، پذیرفتنی نیست؛ مگر اینکه بگوییم «چون دین حق و اسلام واقعی، تشیع است لذا وقتی تعبیر میآورند به اینکه امامت اصل دین است، منظورشان اصل بودن برای دین واقعی است. اما وقتی میگویند منکر امامت خارج از دین نیست، منظورشان اسلام در مقابل ایمان است که بر طبق ظاهر مردم حکم میکند». با این بیان هم جمع بین کلمات فقها درست میشود، هم جمع بین فتاوا و روایات درست میشود، هم معلوم میگردد که نظر قدمای شیعه و نظر متأخران شیعه (که میگویند امامت از اصول مذهب یا ایمان است) یکسان است و اختلاف در تعبیر است.
حکم کافر که در احکام شرعی بر مخالفان جاری شده، احکامی است که در آن ایمان شرط شده نه اسلام؛ لذا مخالفان را در ردیف کفار قرار دادهاند؛ مثلاً در وجوب غسل میت و تجهیز آن، لازم است میت مؤمن باشد،149 یا در ادای زکات لازم است، فقیر مؤمن باشد ـ چنانکه علامه در منتهی150 و در کلام شیخ مفید و شیخ طوسی در التهذیب اشاره کرده است ـ یا در جواز غیبت عامه، در این موارد و امثال اینها، مخالفان در ردیف کفار قرار میگیرند، نه به این دلیل که کافر خارج از اسلام هستند، بلکه به این دلیل که خارج از ایمان هستند. فلذا این کلمات دلالت بر تکفیر فقهی نمیکنند. بنابر این لازمه تلقى امامت به مثابه اصلى از اصول دين، خروج اكثر فرق اسلامى از حوزه اسلام و دين است؛ در حالى كه اين لازم، پذيرفتنى نيست.151 براى حل اين معضل، راهحلهايى ارائه شده است، از جمله:
الف. اصول اسلام و اصول ايمان
برخى ديگر كوشيدهاند با فرق گذاشتن ميان اصول اسلام و اصول ايمان، به پاسخ مسئله دست يابند و گفتهاند: آنچه ملاك اسلام و كفر است، اصول اسلام است، نه اصول ايمان. بنابراين، چون مخالفان امامت، اصول اسلام را باور دارند، مسلماناند.152
ب. اصول دين و اصول مذهب:
برخی گفتهاند اصول اعتقادى به دو دسته تقسيم مىشود؛ اصول دين و اصول مذهب. بنابراين، انكار امامت، انكار اصلى از اصول يك مذهب خاص (شيعه) است و انكار چنين اصلى، موجب كفر نمىشود.
این راهحلها در حقیقت یک راهحل، با عبارات مختلف است، كسانى هم كه امامت را از اصول مذهب انگاشتهاند، رواياتى را كه دال بر كفر مخالفان امامت است، حمل بر كفر مقابل ايمان كردهاند، و اين
