
خطرآمیزی شود. در نهایت، این کودک بسیار در پی هر شکست و اشتباه، مضطرب و ناراحت خواهد شد، البته به خاطر نوع رفتار و واکنش یک مراقب (پدر یا مادر) کمالگرا (برونز،1980؛ به نقل از پلین، 2006).
به همین ترتیب، بلات70 (1995؛ به نقل از پلین، 2006) ادعا کرد که بیتوجهی، طرد، کنترل بیش از حد، انتقاد و سوء استفاده توسط والدین، میتواند به وسیله کودک در همان زمان درونی71 شود و این ویژگیها میتوانند بازنماییهای72 خود و دیگران در کودک را تشکیل دهند. بنابراین نگرشهای والدین نسبت به کودکان میتواند یک منبع بسیار مهم برای رشد و توسعه کمالگرایی در کودک باشد.
بخش دوم : گستره نظري مربوط به حرمت به خود
تعاریف
حرمت خود، دركي است كه فرد از خود دارد، اما اين درك با قضاوت هاي ارزشي همراه است و در برگيرنده ميزاني از حرمت به خويشتن و خويشتن پذيري است و بنابراين حس ذهني و ديرپايي از ميزان پذيرش خود به شمار مي رود (بدنار، 1989؛ كارسيني،1984؛ شعيري و چترچي، 1383؛ به نقل از آقاجانی، خرمایی، رجبی و رستم اوغلی خیاوی،1391). حرمت به خود مقدار ارزشی است که ما به خود نسبت می دهیم، همانند دیگر جنبه های فردی این جنبه در محـاوره با دیگران اکتساب می گردد و انعکاسی است از این که دیگران چه نظری نسبت به ما دارند، به عبارت دقیق تر، حرمت به خود مقدار ارزشی است که فکر می کنیم، دیگران برای مابه عنوان یک شخص قائل هستند(ساندفرد و فرانک73 ،1965). حرمت به خود واژه ای است که به احساس فرد نسبت به ارزشمندی و تایید او نسبت به خودش مربوط است (بلاسکویچ و توماکا74،1991). به عقیده کوپر اسمیت (1967)، حرمت به خود بر اساس ارزیابی ها و قضاوت هایی است که شخص درباره ویژگی های خود دارد و به احساسات منفی یا مثبت شخص درباره خود گفته می شود. حرمت به خود قضاوت شخصی نسبت به ارزشمند بودن است که به صورت نگرش فرد نسبت به خودش توصیف می شود. فرانکن75 (1994؛ به نقل از صدرالسادات و شمس،1380) حرمت به خود را غــرور و افتخاری می داند که وقتی فرد به نقایص خویش واقف مــی شود، آنها را می پذیرد و سعی می کند آنها را مرتفــع نماید. از نظــر وی فرد در این راه نیروهای ذاتـــی و کیفیت مثبت خود را پرورش می دهد (صدرالسادات و شمس، 1380).به عقیده روزنبرگ (1965؛ به نقل از جان و مک- آرتور76،2004) حرمت به خود نگرش مطلوب و نامطلوب نسبت به خود است. حرمت به خود یک نیاز اولیه برای همه انسان هاست، حرمت به خود خصوصیتی است که راه خود را در درون انسان باز مـی کند، حرمت به خود متأثر از عوامل درونی و بیرونی است؛ منظور از عوامل درونی، عواملی است که از درون نشأت می گیرد یا خود شخص آن را ایجاد می کند مانند نقطـــه نظرها، باورها، اعمال یا رفتار شخصی و عوامل بیرونـی، همان عوامل محیطی هستند، مانند پیام هایی که کلامـی و غیر کلامی انتقال پیدا می کنند و تجربه هایی که بانی و باعث آن پدر و مادر، آموزگاران، اشخاص مهم در زندگـی، سازمان دهندگان و فرهنگ هستند (براندن، ترجمه قراچــه داغی، 1380). ارزش حرمت به خود صرفاً در این نیست که به ما امکان می دهد تا با چالش های زندگی بهتر روبــرو شویم و از فرصت های مطلوب بهره برداری بیشتری داشته باشیم. ما با حرمــت خود زیاد به احتمال بیشتـــری در برابر مشکلاتمان می ایستیم، اما در شرایط کمی حرمــت به خود، احتمال اینکه تسلیم شویــم و یا از همه تـــوان خود استفاده نکنیم بیشتر می شود (براندن، ترجمه قراچه داغی، 1380).
تاریخچه بررسی در زمینه حرمت به خود
در بررسی حرمت به خود، اولین کار توسط ویلیام جیمز77 در سال 1890انجام شده است. وی به توضیح تمییز بین خود شناخته شده و خود شناسانده پرداخت و آن را به سه عنصر مــادی (بدن، خانواده، خانه)، اجتماعی(فرد در عین داشتـــن سطوح مختلف اجتماعی برای سایر افراد قابل شناخت است) و روحانی (حالات هوشیاری و تمایلات) تقسیم کـــرد. او معتقد بود که تصور فرد از خود در حین تعاملات اجتماعی، یعنی از زمانی که متولد شده و مورد شناسایی دیگران قرار می گیرد، شکل می گیرد (شریفی، 1390).
استور78(1979؛ به نقل از بیابانگرد، 1382) بر اساس مکتب روان پویایی، فرمولی برای حرمت به خود تهیه نمود که این چنین است: نوزاد پس از تولد به طور فزاینده ای از وابستگی و ناتوانـی خود و نیاز به بزرگسالان آگاه می شود، اگـر نــوزاد در خانواده ای متولد شده باشد که آن خانواده پذیرنـده وی باشــد و مورد محبت، نوازش و علاقه قرار گیرد، به تدریج در طی رشد و تکامل خود احساس ارزشمندی میکند و والدین را به عنوان موضوعات خوب درونی میسازد. بــر اثر تکرار تایید و تصدیقات بیرونی، حس ارزشمنــدی در فرد درونی میشود. حال اگر این نوزاد در خانوادهای بدنیا آمده باشد که مورد پذیرش، لطف و نـــوازش قرار نگیرد، از همان ابتدا دچار احساس فقدان ارزشمندی می گردد و این نقیصه در طی فرایند رشد درونی، به گونه های مختلف بررفتار فردتاثیرمی گذارد.
بالبی79 (1973؛ به نقل از شریفی، 1390) حرمت به خود را قسمتی از شخصیت می داند و اهمیت کسب امنیت در دوران کودکی را نیز به عنوان اصل کلی، و پایه ای برای درونی کردن حرمت به خود متذکــر می شود.
روزنبرگ80 (1965) نخستین مطالعات علمـی را در زمینه ِ حرمت به خود انجام داد، و تأثیر متغیرهای اجتماعی (طبقه اجتماعی، نژاد، مذهب، ترتیب تولد و ارتباط بین والدین ) را بر حرمت به خود گروه زیادی از نوجوانــان مورد بررسی قرار داد و با انجام این کار موجب رواج یافتن مقیاسهای اندازه گیری حرمت به خود شد.
کوپر اسمیت(1967) تحقیق گستردهای را در زمینه منشاء حرمت به خود انجام داده و حرمت به خود را یک ارزشیابی فردی معرفی کرده است که معمولاً با توجه به خویشتن حفظ می شود. در این تحقیق حرمت به خود با پرسشنامهای 50 مادهای اندازه گیری شد و بیشتر مواد آن از مقیاسهایی که قبلاً راجرز به کار برده بود، استخراج گردید. ایـن پرسشنامه به دانشآموزان مدرسه دولتی کانکیتکات مرکزی داده شد و آنها برای مشخص کردن گروههایی با حرمت به خود بالا، متوسط و پایین به کار رفت. در مقایسه با کودکان دارای حرمت به خود پایین، کودکان با حرمت به خود بالا، شجاعت، استقلال و خلاقیت بیشتری داشتند. معانی اجتماعی مربوط به واقعیت را نیز کمتــر می پذیرفتند مگر اینکه با مشاهدات شخصی آنها مطابقت داشت و کمتر تحت تاثیر عوامل محیطی قرار میگرفتند. علاوه بر این قابل انعطاف تر، تخیلی تر، و در پیدا کردن راهحلهای بدیع برای مسائل تواناتر بودند. در رابطه با منشأء حرمت به خود در این تحقیق نتایج نشان داد که به نحوی که معمولاً تصور میشود، شاخصهای بیرونی اعتبار اجتماعی مانند ثروت، میزان تحصیل و شغل، تاثیر کامل و معنیداری بر حرمت به خود ندارد. به نظر میرسد که کودکان در قضاوت از خویشتـن تحت تاثیر فرایند ارزیابی انعکاس یافته 81 قرار دارند که در آن عقاید آنها درباره خود از کسانی اخذ میشود که برایشان مهم اند و سپس این عقاید را در قضاوت هایشان از خویشتن به کار میبرند. کوپراسمیت یافتههای خود را به این ترتیب خلاصه میکند: به طور کلی منشأ حرمت به خودرا میتوان با توجه به سه شرط ارائه نمود: پذیرش کامل یا تقریباً کامل از کودکان از طرف والدین، مشخص کردن دقیق محدوده اعمال آنها و احترام و آزادی در اعمال فردی که در این محدوده مشخص وجود دارد (کوپر اسمیت،1967).
نظریه های مرتبط با حرمت به خود
نظر آلبرت الیس
الیس(2003؛ به نقل از شریفی، 1390) درباره حرمت به خود می گوید: احترام به خود از طریق تایید دیگران بدست نمی آید، بلکه بدین گونه حاصل می شود که خود را دوست داشته باشیم و بخواهیم از علایق و خواسته های خودمـان تبعیت کنیم و به جای اینکه دیگران خود ما شوند، خود حقیقتاً خودمــان را بشناسیم. در صورت رسیدن به این حقیقت حرمت به خود پدید میآید.
نظر ویلیام جیمز
کوپر اسمیت (1967) در مورد نظر جیمز درباره حرمت به خود میگوید: شاید متقاعد کنندهترین مطلب در مورد حرمت به خود توسط ویلیام جیمز گفته شده باشد. قانونمندی نظریات او تا حد زیادی از علوم روان شناسی و جامعه شناسی و تا اندازهای از فلسفه ناشی شده است. او نتیجه گرفت که آرزوها و ارزشهای انسان نقش اصلی را در توجه به خویشتن بازی میکنند. یعنی شخص پیشرفتهایی را که در رسیدن به این آرزوها دارد، مورد ارزیابی قرار میدهد، اگر در رسیدن به آرزوهای خود موفق شده، حرمت به خود او بالا میرود، اما اگر نتواند در جهت رسیدن به این آرزوها موفق شود، حرمت به خود او کاهش مییابد. به طور کلی ویلیام جیمز فرمول زیر را ارائه می دهد: (حرمت به خود مساوی است با موفقیت تقسیم بر ادعاها). طبق این فرمول، حاصل تقسیم موفقیت ها بر ادعاها، حرمت به خود نامیده می شود. جیمز میگوید: همه مردم به نحوی سعی میکنند احساس حقارت را از خود دور کنند. او به خود اجتماعی82 توجه زیادی دارد و زمینههایی مثل دوستان، خانه و خانواده اهمیت بیشتری میدهد. مثلاً اگر شخص داشتن یک همسر با شغل معلمی را برای خود شایسته میداند میزان موفقیت او در رسیدن به این هدف، حرمت به خود خانوادگی او را مشخص میکند (کوپر اسمیت،1967).
نظر جرج مید
مید (1987؛ به نقل از شیرانی ،1382) به فرآیند سازگاری با گروه اجتماعی اهمیت بیشتـری میدهد، او معتقد است که تصورات و نگرشهای شخص نقش زیادی در زندگی او دارند. این تصورات می تواند مربوط به موفقیتهای درونی یا بیرونی باشد. نکتهای که باید به آن توجه نمود، این است که تصورات شخص بر اساس بازخوردی که از نظر دیگران بدست می آید، تشکیل می شود. بنابراین شخص، خصوصیات خود را به گونهای درک میکند که دیگران آن خصوصیات را به او نسبت میدهند. او نتیجه میگیرد حرمت به خود بر اساس انعکاس ارزیابیهای دیگران به وجود میآید و این اجتماع است که برای افراد معیارهای زندگی را تعیین میکند. یعنی اینکه نظرات دیگران در شخص درونی میشود و حرمت به خود او را تشکیل میدهد.
اجزاء حرمت به خود
حرمت به خود از دو جزء تشکیل شده است:
1) کارآیی خود: یعنی اعتماد به توانایی خود در فکر کردن، یادگیـری، انتخاب و تصمیمگیری درست و به شکل وسیع تر، توانایــی خود در کنترل چالش ها و تغییرات.
2) احترام به خود: یعنی اعتماد به حق خود برای شاد بودن و به شکل وسیع تر، اعتماد به این که پیشرفت، موفقیت، دوستی، احترام، عشق و رضایت مندی برازنده فرد است (براندن، 1996).
اهمیت حرمت به خود
مزلو (1962؛ به نقل از شیهان، ترجمه گنجی، 1383) معتقد است که وقتی برای خود احترام قائل میشویم، احساس ارزشمندی و شایستگی میکنیم، در غیـر اینصورت در مقابله با زندگی احساس حقارت، دلسردی و ناتوانی میکنیم. برای دستیابی به این هدف باید خود را خوب بشناسیم، سازگار باشیم و بتوانیم فضایل و نقاط ضعف خود را به طور عینی تشخیص دهیم، وقتی این نیازها را بر طرف کردیم، آن گاه به سوی عالیترین نیاز یعنی به تحقق خود روی میآوریم و میتوانیم خود را بشناسیم و استعدادهای خویش را شکوفا سازیم. سطح حرمت به خود بر چگونگی رابطه با دیگران و سلامـت روانی ما تاثیر زیادی دارد. حرمت به خود یک ضرورت حیـاتی برای هر انسان است و برای رشد طبیعی و سالم لازم است. عدم پذیرش خود و دیگران، ترس از ترک شدن، استفاده از شیوه های دفاعی، اعتیاد، مشکلات مربوط به مدیریت زندگی، تصمیم گیری و برقراری ارتباط با دیگران از پیامدهای حرمت به خود پایین به شمار می آید.
وقتی حرمت به خود پایین باشد، مقاومت در مقابله با ناملایمات از بین می رود. افرادی که از حرمت به خود پایین برخوردارند، بیشتر تمایل به اجتناب از مشکــلات دارند تا این که با آن ها روبرو شوند و به طور کلی ویژگی های منفی بیش از ویژگی های مثبت در آن ها مشاهده می شود (براندن،2001). افرادی که به فکر و ارزش های خود اعتماد واقعی دارند، نسبت به خود احساس امنیت دارنـد، می خواهند همه چیز را
