
عقل عملي مربوط ميشده نه عقل نظري و در پيامبر ايجاد انگيزه و اراده مينموده است. مثل: “فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا”326 “وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ”327 “وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لايَشْعُرُونَ”328 به نظر ايشان بسياري از اين موارد گيرنده وحي عقل عملي بوده و ايجاد انگيزه در مخاطب کرده است. مثلا آيه سوم که مربوط به حضرت يوسف است، در حقيقت حضرت را اميدوار ميکند و اين مربوط به عمل است. لذا بخش مهمي از محتواي مکاشفه پيامبران شامل اين امور ميشود.
13- ايجاد قوّت قلب:
خداوند بسياري از مکاشفات پيامبر را باعث قوّت قلب او ميداند. پس محتواي آنها صرفاً ادراکي نيست و بسياري از امور احساسي و عاطفي دخيل است. ” كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ “329 ما قرآن را تدريجي نازل نموديم تا قلب تو را تثبيت کنيم، “وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلا”330 اين آيه شريفه ميفرمايد که ما کفار را در خواب توي پيامبر کم نشان داديم تا شما نترسيد و قلب شما قوّت بگيرد.
14- مأموريت پيامبر:
در بسياري از مکاشفات پيامبران، دستوراتي به ايشان داده ميشد. مثل خواب حضرت ابراهيم عليه السلام که در آن مأمور شد فرزند خود را ذبح نمايد. ” قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ”331 حضرت اسماعيل خواب پدر را امر ناميد. پس از طرف خدا به حضرت ابراهيم دستور داده شده بود که ذبح فرزند کند و اين امر در منام و مکاشفه اتفاق افتاد. هر چند ابن عربي خواب حضرت را نيازمند تعبير ميدانست و مطالبي در اين زمينه دارد که قابل قبول نميباشد.
15- حالات مدهوشي و بيخودي:
يکي از محتواهاي غير شناختي اين مکاشفات حالات پيامبر است، البته به نظر ميرسد اين حالات از لوازم و تبعات مکاشفات باشد نه جزو آنها. در روايات بسيار آمده است که، وقتي که وحي بر پيامبر نازل ميشد و خداوند مستقيم و بدون واسطه فرشته وحي ميفرستاد، بر پيامبر خيلي سخت بود و به او حالت مدهوشي دست ميداد. اين مال آن بود که وحي سنگين و دشوار بوده است.332در قرآن آيات اول سوره مزمل و مدثر به اين نکته اشارت دارد که وحي باعث لرزيدن وي شده است “يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ”333 البته محتواي اين مکاشفات به اين موارد محدود نميشود و بسيار متنوّعتر است. و لکن ما در اينجا به همين موارد اکتفا ميکنيم با نگاهي به موارد فوق تنوّع بسيار آنها روشن ميشود و اينکه برخي شناختي و برخي غير شناختي بودهاند.
سه ديدگاه درباره پديده وحي:
به طور کلي سه نظريه در باب ماهيت قرآن وجود دارد. گروه اول معتقدند که هم لفظ و هم معناي قرآن از طرف خداوند متعال نازل شده است،334 و پيامبر اکرم هيچ نقشي در نوع و محتواي وحي خود نداشته است و صرفاً يک پيام رسان راستگو و صادق است که پيام را تمام و کمال دريافت ميکند و به مردم ابلاغ ميکند. پيامبر در اخذ و تلقي، فهم و ابلاغ وحي معصوم است و هيچگونه اختياري در اين زمينه ندارد. اين نظريه خلاصه نظريه مشهور بين علماي اسلامي و مفسّران قرآن است که به نظر ميرسد صحيحترين و جامعترين نظريه و مطابق حقايق و ظواهر قرآن کريم باشد. اين گروه به آيات متعددي از قرآن استناد ميکنند و همچنين از دلايل برون قرآني نيز ياري ميجويند.
تلّقي اين گروه در نوع دريافت وحي يکسان نيست و هر کدام اين وحي را به گونهاي بيان ميکنند. مثلاً برخي معتقد به افعال گفتاري بودن اين وحياند، و برخي آنرا از نوع کلام مطابقي ميدانند.
برخي از معتقدان به اين نظريه در جامعه ما: جناب جوادي آملي، مصباح يزدي و لاريجاني ميباشند.
حال بايد پرسيد که اين قول با کدام يک از وجوه سه گانه مورد ادعا سازگار است. ( ادراکي، يا احساسي يا تفسيري؟). به نظر ميرسد که موجّهترين صورت اين قول، ادراکي و شناختي بودن آن است اگر چه عواطف و ادراکات مستقل قابل انکار نيستند. به بيان ديگر هسته اين وحي ادراک است و به صورت تبعي دو وجه ديگر نيز جاري هستند.
نظريه دوم:نظريه کساني است که معناي قرآن را از جانب خدا ميدانند و الفاظ آنرا از سوي پيامبر اسلام ميدانند. اين نظريه کساني چون عبدالکريم سروش است. البته کلام ايشان در کتابهاي مختلف خالي از ابهام و ايهام و چند پهلويي نميباشد و به درستي نميتوان وجه خاصي را از کلام ايشان برداشت نمود.
کلام ايشان با هر سه نظريه سازگاري دارد و احتمال هر سه نظر هست. اوگاهي از شناخت و گاهي از عواطف و گاهي تفسير امر قدسي صحبت ميکند.335
نظريه سوم: معتقد است که هم لفظ و هم معناي قرآن از طرف پيامبر اسلام است. اين نظريه را جناب شبستري بيان ميدارد. اين نظريه و نظريه سابق در کلام مسلمانان نيز قائل داشته است. زرکشي در کتاب البرهان خود اين دو قول را به برخي از گذشتگان نسبت ميدهد.
اين نظريه نيز موضع خود را به صورت واضح و شفاف بيان نميکند، ولي به نظر ميرسد که مناسبترين صورت اين قول، قول به عاطفي بودن اين وحي است. و لکن به نظر ميرسد که ظاهر قرآن و تلقي مسلمانان از قرآن و ساير ادّله با اين نظريه همخواني چنداني نداشته باشد.336
تجارب ديني مؤمنان و غير مؤمنان ( کفار)
بخش زيادي از آيات قرآن به بررسي تجارب ديني مؤمنان پرداخته است. اين تجارب جداي از تجارب انبياء عظام الهي است. ما به تعدادي از اين تجارب اشاره ميکنيم:
1- تجربه ديني مادر حضرت موسي(ع):
“وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ…”337 علامه طباطبايي در ذيل اين آيه شريفه ميفرمايد: وحي به معناي تکلم مخفي و پنهان است و در قرآن به معناي سخن گفتن خداوند با برخي از مخلوقاتش به صورت الهام يا القاء در قلب به کار رفته است. و حي به زنبور عسل و به زمين ( در سوره زلزال) از همين نوع است. ولي آنچه مسلم است اين وحي از نوع وحي به انبياء نبوده است. اين يک نمونه از تجربه ديني غير انبياء است.338
2- وحي به حواريون:
“وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي ِ”339 علامه طباطبايي اين مورد را از موارد الهام ميداند که براي ديگران هم اتفاق افتاده مثل مادر حضرت موسي(ع).340 البته رؤيت مائده الهي هم نوع ديگري از تجربه ديني بود. زيرا آيتي از طرف خدا بود که تعلّق آنرا به خدا اثبات مينمود. لذا آيات بعدي هم متضمن نوع ديگري از تجربه ديني است.
3- وحي به زن حضرت ابراهيم:
زماني که فرشتگان عذاب قوم لوط به پيش حضرت ابراهيم آمدند341 و خبر از عذابي نزديک دادند و به او وعده فرزند هم داده شد. زن حضرت ابراهيم آنجا ايستاده بود و فرشتگان را ديد و از خبر خوش آنها شادمان گرديد. زن حضرت ابراهيم به عنواني زني مؤمن توانست چنين تجربهاي پيدا کند. و همچنين آيات ديگري دراين زمينه بسيار زياد است.
اما نکتهاي که اينجا وجود دارد اين است که در بسياري از آيات قرآن چنين مشاهداتي به کفار و غير مؤمنين نسبت داده شده است و از سوي ديگر، وجود چنين مشاهداتي براي ايشان در برخي آيات ديگر انکار شده است و لذا بديهي است که بايد بين اين دسته آيات جمع بندي مناسبي صورت بگيرد. پس اين سؤال پيش ميآيد که چه تجاربي براي مؤمنان و چه تجاربي براي کفار امکان پذير است و در نتيجه اينکه آيا بين مؤمنين و کفار ( غير مؤمنين) در تجارب ديني تفاوتي وجود دارد؟ جواب اين سؤال آن است که مشاهدات و تجارب انواعي دارند و برخي از آنها مختص به مؤمنين است و برخي اقسام آن بين مؤمنين و مشرکين مشترک است.
1- دسته اول: آياتي که مشاهدات ابتدائي را براي همگان امکان پذير ميداند. يعني بين مؤمن و کافر در مشاهدات حواس خمس تفاوتي نيست. خداوند در خطاب عامي نسبت به همه انسانها ميفرمايد: “وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِيلا مَا تَشْكُرُونَ”342
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه شريفه ميفرمايد: اشاره به اين است که خداوند343 به انسان حواس ظاهري و فکر را عطا فرموده است. اين مال همه انسانهاست و تمايز انسان با جماد و نبات به اين امور است. مراد از فؤاد هم نفس انساني است که انسان به وسيله آن ميتواند امور دنيوي خود را به پيش ببرد.
در برابر اين آيات آياتي است که خداوند کافران و منکران را مورد عتاب و سرزنش قرار ميدهد که چرا از اين ادراکات به خوبي استفاده نميکنند. “وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلا أَبْصَارُهُمْ وَلا أَفْئِدَتُهُمْ”344 و خداوند ميفرمايد آن چشم و حواسي که کافران از آن محروم اند اين حواس نيست. “فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ”345 بنابراين غير مؤمنين با مؤمنين در حواس ظاهري و فکر و انديشه مشترک اند اگر چه از آنها درست استفاده نميکنند.
2- در ديدن ملائک در هنگام مرگ هر دو شريک هستند و کفار نيز توانايي مشاهده و تکلم با ملائک را دارا هستند. “وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِكَةُ بَاسِطُو أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ”346 علامه طباطبايي در ذيل اين آيه ميفرمايد که فرشتگان به آنها خبر ميدهند از عذابي که در انتظار آنهاست. “وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ “347 پس غير مؤمنين قدرت چنين مشاهداتي را هم دارا ميباشند. علامه طباطبايي اين رؤيت را در برزخ348ميداند و لکن تفسير البرهان آنرا هنگام قبض روح ميداند و همين هم مطابق با ظاهر آيات ميباشد.
3- مشاهده فرشتگان در قيامت:
اين مورد هم براي غير مؤمنين امري ممکن است. ” يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا”.349 در تفسير الميزان ذيل اين آيه آمده است. اين آيه يکي از اعتراضات مشرکان به پيامبر را بيان ميکند و آن اين است که اگر بشري بتواند ملائکه يا خداوند را ببيند و با او صحبت کند، بايد ساير افراد بشر هم بتوانند چنين کاري را بکنند. و اين اعتراض فقط مختص مشرکين مکه نبود و در تمام ادوار مطرح بوده است: “قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا”350، ” مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ”351. و اگر هم نزول وحي امر بشري نيست چرا با آن فرشتهاي نميآيد يا گنجي از آسمان نميافتد و… در اين آيه خداوند به نزول ملک (فرشته) اشاره ميکند و ميفرمايد اين امر در قيامت اتفاق خواهد افتاد و لکن زماني است که مرگ شما فرا برسد. بنابراين اين آيات: ” لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا”352 اعتراضي است به رسالت پيامبر اسلام و انکار چنين امري است. آنها فکر ميکنند که اگر فرشته را ببينند به نفع آنهاست و خداوند در جواب ايشان ميفرمايد زماني که فرشته را ببينند خواهند دانست که اين به نفع آنها نبوده است.353
4- مشاهده فرشته به صورت بشر در دنيا:
اگر داستان دحيه کلبي را بپذيريم که در آن جبرئيل به صورت انساني درميآمد و همه مردم مؤمن و غيرمؤمن او را ميديدند، اين مورد هم موردي عام براي همه مردم خواهد بود.354 مانند تمثلي که جبرئيل براي حضرت مريم پيدا کرد. اينها حداقل اموري است که ديدن آن همگاني است.
5- مشاهده اسماء و صفات خدا در دنيا و همچنين مشاهده ملکوت آسمانها و زمين فقط براي مؤمنين امکان دارد: استاد جوادي ميفرمايد: وجه خداوند سبحان همان است که در قيامت ظهور ميکند. البته اگر کسي اهل توحيد ناب باشد،هماکنون ميتواند آنرا مشاهده کند.355
بنابراين تکلم با خداوند “وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا”356 وديدن ملکوت آسمانها و زمين ” وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ”357 و تکلم با فرشتگان “وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ
