
پيامبر فقط در يک قوه او صورت گرفته يا اين که تجربه او در تمام ساحتهاي وجودي پيامبر صورت گرفته است؟ آنچه ما ميخواهيم در اينجا مطرح کنيم اين است که لااقل برخي از تجارب انبياء در تمامي ساحتهاي او صورت گرفته و فقط در يک ساحت صورت نگرفته است. يعني پيامبر تجربههايي را پشت سر گذرانده که در آنها هر سه نوع ادراک حصولي و همچنين ادراک حضوري صورت گرفته است.
ملاصدرا در اسفار بيان ميدارد که برخي از کساني که با اين علوم آشنايي کامل نداشتهاند گمان کردهاند که پيامبر ادراک حسي نسبت به فرشته وحي نداشته است. اما اين حرف نادرست است.
دليل اين سخن در دو مقدمه قرار دارد: اول اينکه نفس شامل تمام قواي خود است و اين باعث تعدد نفوس نميشود. ” النفس في وحدتها کل القوي…” مقدمه دوم اينکه پيامبر انسان کامل است و داراي قواي متعددي است و تمام قواي او بايد به کمال خود برسند و اگر برخي از اين قوا مدرک قدسي نداشته باشند به کمال نخواهند رسيد. ملاصدرا درباره کيفيت نزول وحي و ارتباط با عالم قدس ميگويد:
“… يتمثل لروحه البشري صورة ما شاهد ها بروحه القدس و تبرز منها الي ظاهر الکون، فيتمثّل للحواس الظاهرة سيما السمع و البصر لکونها اشرف الحواس الظاهرة، فيري ببصره شخصاً محسوساً في غاية الحُسن و الصباحة و يسمع بسمعه کلاماً منظوماً في غاية الجودة و الفصاحة …. وهذا الامر المتمثل بما معه او فيه ليس مجرد صورة خيالية لا وجود لها في خارج الذهن و التخيل، کما يقوله من لا حظّ له من علم الباطن و لا قدم له في اسرار الوحي و الکتاب کبعض اتباع المشائين….437
در مواردي از قرآن هم که اشاره شد که وحي به قلب و به صورت شهودي صورت گرفته است، ساير قوا نيز به صورت تبعي توانستهاند به نوبه خود از اين مشاهده استفاده کنند.
2ـ ادراک خيالي:
دومين نوع ادراکي در تجارب ديني شناختي قرآن يافت ميشود درک خيالي است. ادراک خيالي طيف وسيعي را در برميگيرد و از جهاتي مهمتر از تجارب ديگر به شمار ميروند. قوّه خيال تمام مکاشفات قواي ديگر را تجزيه وتحليل نموده و به آنها صورت ميدهد و در خزانه خود نگه ميدارد. خود اين قوه نيز به صورت مستقلي به تجربه ميپردازد. عالم خيال که در محازات قوه خيال وجود دارد، موجوداتي مختص به خود دارد. جن، شيطان،فرشتگان مثالي، ارواح برزخي و تجليات الهي438 از ساکنان اين عالم به شمار ميآيند. بنابراين قوه خيال اين توانايي را دارد که با تمام اين موارد مواجه شود. مکاشفه و خواب ( رؤيا) مهمترين زمانهايي هستند که تجارب خيالي در آنها شکل ميگيرد اگر چه در زمانهاي ديگر هم وجود دارد. همين امر سبب ميشود که طيف اين تجارب بسيار گسترده باشد و معمول تجارب انبياء و عرفاء در اين قوه صورت ميگيرد. وجود موجوداتي مثل شيطان و جن به همراه سرکشيها و طغيانهاي خود قوه خيال باعث ميشود که مواظبت از اين قوه بسيار مهم باشد. عقل و شرع دو عاملي هستند که ميتواند اين امور را کنترل کنند. اکنون به بررسي اين موارد ميپردازيم:
1ـ ابراهيم و ذبح فرزند ” إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى”439 حضرت ابراهيم (ع) در رؤيا ميبيند که فرزند خود را ذبح ميکند. اين خواب به منزله امر الهي براين عمل بود. اين آيه نمايانگر نمونهاي از تجربه ديني در عالم رويا و خيال ميباشد.
ابن عربي معتقد است که اين رؤيا در عالم مثال مقيّد ( خيال متصل) اتفاق افتاده ونياز به تعبير داشت، اما از آنجا که حضرت ابراهيم به عالم مثال مطلق ( خيال منفصل) عادت داشت که نياز به تعبير ندارد، گمان نمود که بايد فرزند را ذبح کند، در حالي که از همان آغاز هم ميبايست قوچي قرباني کند.440
ولي اين سخنان به نظر صحيح نميرسد، و مقام حضرت ابراهيم (ع) اجل و بالاتر از اين مراتب است. و ايشان مقصود خداوند را درست متوجه شده و لکن غرض تزکيه نفس بود که حاصل شد و خداوند ابراهيم را سرافراز نمود.دليل اين مطلب آن است که خداوند فرمود: اي ابراهيم به وظيفهات عمل کردي. ” قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا”441 بنابراين مکاشفه حضرت ابراهيم نياز به تعبير نداشته بلکه خود مطابق واقع بود.
2ـ رؤياي حضرت يوسف:
“إِذْ قَالَ يُوسُفُ لأبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ”442 اين رؤيا هم در پايان سوره تصديق ميشود آنگاه که حضرت يوسف ميفرمايد: “يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا”443 علامه طباطبايي در ذيل تفسير آيه سوره يوسف ميفرمايد: مراد از تأويل رؤيا آن چيزي است که حقيقت خارجي رؤيا را تشکيل ميدهد و رؤيا آنرا در لباسها و صورتهاي مختلف قرار ميدهد. هرکسي به تناسب قواي ادراکي خود حقيقت خارجي را به صورتي ميکشد. مثلاً يوسف برادران و پدر و مادر خود را مانند ماه و ستاره و خورشيد تصور نمود.
اين رؤياها پديدههاي شخصي هستند که فقط براي صاحب آن پديده پيش ميآيد. وليکن ميتوان آنرا براي ديگران توصيف نمود. قوه خيال، حقايق معقول يا مثالي را گرفته و به آنها صورت خارجي ميدهد و امور معقول را تشبيه به محسوس مينمايد تا براي انسان و ديگران قابل درک باشند. بنابراين حقايق غيبي ميتواند با اين روش مشاهده شوند و پرده از روي آنها کنار برود.
نکتهاي که حائز اهميت است اين است که در اين رؤيا و رؤياي پيشين از لفظ ” حق و صدق” نام برده شد. بنابراين روشن ميشود که حالات متضاد اين دو ” کذب و بطلان” نيز در رؤياها امکان دارد. و در رؤيا و تعبير آن بايد از اين آفات جلوگيري نمود.
3ـ رؤياي شجره ملعونه:
خداوند متعال در قرآن از خوابي خبر ميدهد که پيامبر اسلام را پريشان نمود. “و ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ “444 اين آيهاي است که بعد از آن پيامبر هرگز خندان ديده نشد. در تفسير قمي445 آمده است که پيامبر (ص) در خواب ديد که ميمونها از منبر شريف حضرت بالا ميروند و اين باعث ناراحتي پيامبر گرديد. پيامبر فرمود: اين ميمونها بنياميه هستند. و سوره قدر به همين مطلب446 اشاره دارد که ميفرمايد: ” ليلة القدر خير من الف شهر”447 يعني شب قدر از هزار ماه حکومت بنياميه که در آن شب قدري نباشد برتر است. اين آيه شريفه رؤيايي از پيامبر را بيان ميکند که نياز به تعبير دارد و حيواني تعبير به انسانهاي خاصي شدهاند.
4ـ رؤياي فتح مکه:
پيامبر در خواب ديد که او و اصحاب سرها را تراشيدهاند و به زيارت خانه خدا مشرف شدند.
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ”448 اين خواب نياز به تعبير نداشت هر چند تحقق آن يک سال طول کشيد. اين خواب وعدهاي بود به پيامبر اسلام براي فتح مکه، وعدهاي که محقق شد.
اين آيه حجيت رؤياهاي پيامبر را تأييد ميکندو براي آنها بار معرفت شناسانه قايل شده است بنابراين اصل حجيت رؤياي پيامبر در اين آيات مفروغ عنه است، با اينحال مورد تأکيد قرار گرفته است. اما اين آيه نيز رؤياها را به دو دسته صادقه و کاذبه تقسيم ميکند که بسيار با اهميت است و نشان ميدهد که هر رؤيايي قابل اعتماد نيست، زيرا در بسياري از رؤياها احتمال تدليس و اشتباه وجود دارد.
5ـ تمثّل جبرئيل بر حضرت مريم “فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا”:449
در صفحات گذشته پيرامون اين آيه شريفه بحث نموديم و گفتيم عدهاي اين آيه را از مصاديق تجربه حسي دانستهاند و برخي آنرا از مصاديق تجربه خيالي. که تفسير اين آيه و استدلال به آن بنا هر قولي متفاوت ميشود.
6ـ رؤياي ديگري از پيامبر:
در احاديث اهل سنت نقل شده است که پيامبر فرمود: در خواب ديدم که ظرف شير مينوشيدم و چنان سيراب شدم که شير از انگشتان من بيرون زد، و آن شير را به علم تعبير نمودند. اين رؤيا هم 450 از مواردي است که مکاشفه پيامبر در حال رؤيا صورت گرفته است. بنابراين اين تجارب در جايي رخ ميدهند که معاني معقول بخواهند صورت محسوس به خود بگيرند و در اين صورت از قوه خيال کمک ميگيرند.
7ـ از برخي آيات قرآن چنين برميآيد که قرآن بر قوه خيال پيامبر نازل شده است.
” نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ”451 و ” نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ، عَلَى قَلْبِكَ “.452اين آيات نشان ميدهد که نزول قرآن بر قلب پيامبر بوده است. علامه طباطبايي ميفرمايد: مراد از قلب ” نفس” پيامبر است.
ايشان اقوال ديگران را هم ذکر ميکنند و رد ميکنند: برخي گفتهاند نفس پيامبر دو مرتبه دارد، روح الامين و قلب. پيامبر از يک مرحله نفس خود مطالبي را به مرحله ديگر ( قلب) القاء ميکند. علامه اين قول را بسيار سخيف ميخواند. و اين قلب، همان قلب از جنس گوشت و ماهيچه در سينه انسان هم نيست، بلکه مراد نفس انسان است که فرشته خدا بر آن نازل ميشود.
علامه وجه اين را که فرمود ” علي قلبک” و نفرمود” عليک” اين ذکر ميکند که شايد مقصود453اين است که حواس ظاهري در وحي دخالت ندارد، اگر چه پيامبر فرشته را ديد و سخن او را شنيد و ليکن از گوش و چشم مادي خود بهره نبرد. و اگر به صورت مادي بود و حواس ظاهري دخيل بود، ديگران هم آنچه پيامبر ميديد، ميديدند و ميشنيدند. اما علامه به صراحت معلوم نميکند که کداميک از قواي نفساني پيامبر وحي را دريافت ميکند.
علامه در سوره بقره هم مراد آيه از قلب را بيان نميکند و صرفاً به استناد روايات ميگويد مراد از قلب آن قلبي است که وقتي چشم ميخوابد نميخوابد و بيدار است و از خود غافل نميشود.454
به نظر ميرسد که مراد از قلب در اين آيه شريفه قوه خيال باشد. زيرا وحي در ماهيت اصلي خود محسوس نيست و از عالم قدس ميآيد. عالم عقل هم که بدون هرگونه صورتي است و علامه انکار ميکند که معاني وحي بر پيامبر455 برسد و حضرت براي آن صورت سازي کند که بنابراين قوه خيال تنها محتمل است.
اما اينکه قرآن و وحي خداوند شهودي باشد هم به نظر صحيح نمي رسد زيرا که خداوند از نزول فرشته و واسطه در وحي صحبت ميکند و اين با تکلم مستقيم با خداوند سازگار نيست. علاوه بر اينکه در وحي مستقيم به پيامبر حالت بيهوشي و از خود بيخودي دست ميدهد در حاليکه در نزول قرآن چنين حالتي به پيامبر دست نداد.456 فقط در ذيل سوره انعام چنين حالتي به پيامبر نسبت داده شده و حتي در نزول سوره انعام هم پيامبر مدهوش نشد و صرفاً سنگيني را احساس نمود.
مگر اينکه اينجا اشکال کنيم که رؤيت جبريل خود ميتواند به گونة علم شهودي باشد، به بيان ديگر کسي ادعا ندارد که در نزول قرآن شهود مستقيم خدا صورت گرفته، بلکه شهود مستقيم جبرئيل صورت گرفته و در اين صورت اشکال ندارد که جبرئيل را با علم شهودي دريافت و نه به اقسام سه گانه علم حصولي به بيان ديگر دربارة علم شهودي دو مبنا وجود دارد، عدهاي آنرا همان علم حضوري ميدانند ولي نظرية صحيحتر آن است که آنرا گونة ديگري از علم بدانيم. در هر صورت ادعاي فارابي457 و ابن سينا بر اين است که وحي بر قوه خيال پيامبر نازل شده است و در اين جا همين مقدار بحث کافي است و براي تفصيل آن بايد کتابهاي ديگر مراجعه شود.
8ـ حضرت ابراهيم و ملکوت “وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ”458 علامه در ذيل اين آيه شريفه ميفرمايد: معني ملکوت در اينجا همان معناي لغوي آن است.ملکوت يعني وجود اشياء از حيث نسبت آنها با خداوند و قيام آنها به ذات خداوند است.459 مراد ربوبيت خداوند نسبت به اشياء است.علامه در جاي ديگر460 ميفرمايد که ملکوت باطن اشياء است برخلاف ظاهر محسوس اشياء. حضرت ابراهيم با نفس شريفش باطن اشياء را مشاهده نمود. وي به صورت پراکنده در دو جا اعلام ميکند که حضرت ابراهيم با قلب خود رؤيت461 نمود.اما مراد خود را از قلب يا نفس روشن نميسازد. ولي به نظر ميرسد که آنچه
