
شخصيت آنها متفاوت است و نيز اين حالات با توجه به مکان و زمان و روزگاري که در آن هستند نيز متفاوت خواهد بود. همانا راز زندگي در اتحاد مرد با زن در زير سايه سقفي از محبت و مهرباني نهفته است. (جلال؛ 1968: 15) و از طرفي هر يک در زندگي خود به آرامش و اطمينان خاطر نياز دارند خداوند متعال در اين رابطه ميفرمايد: ?هُوَ الذّي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجِها لِيَسْکُنَ اِليها… ? (اعراف/189) اوست که شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را از او پديد آورد تا در کنار او آرامش يابد.
و از اينجاست که عشق، يکي از جنبههاي اتصال فرد به افراد و همجنس خود و طبيعت است و اين يک اتصال مثبت ميباشد، عشق يک فعاليت است که فرد و جامعه را تغذيه ميکند و زندگاني و استمرار آن را ايجاد ميشود.
اگر اين عشق و اتصال به معشوق در زندگي براي انسان محقق نشود دچار نا اميدي و احساس ناخشنودي ميگردد بنابر اين شاعران براي فرار از اين وضعيت با شکايت و دعا به خدا پناه ميبرند، شاعران در استغفار خود به اين نا اميدي پرداختهاند و با دعا روي به سوي خدا آوردهاند تا رسيدن به معشوق را برايشان آسان گرداند و براي معشوقهي خود آرزوي سلامتي و در امان ماندن کردهاند. از جمله تصاوير دعا براي سلامتي و تندرستي معشوق، قول بشار بن برد(وفات 168 هـ ) است که درباره معشوقهاش (عبده) که ميگويد:
1- وَ إنْ إهْلَکْ فَدامُ عَليَ هَلْکِي
لَهَا طُولُ السَّلامةِ وَ الصَّلاحِ
(بشار بن برد؛ 1402: 113)
ترجمه
1- اگر من هلاک شوم اين هلاکت من ادامه پيدا کند اما معشوقهام سالم و صالح باقي بماند.
و همچنين در دعا براي معشوقهاش “صفراء” آرزوي در امان ماندن و سلامت وي ميکند و ميگويد:
1- فَقُوليِ لَها مِنيِ السّلامَةَ وَ الرَّحْمَةَ
وَ إنْ أساْلَ الْفِعالَ ما فَعَلْتِ بَعْديِ
(همان؛ 112)
ترجمه
1- از جانب من به او سلام و رحمت برسان و اگر من خواهان اقدام باشم تو بعد از من اقدامي انجام ندادي.
زن جايگاه ويژهاي در نزد بشار دارد زيرا منبع زيبايي و نيکي است او زن را به شکلهاي مختلف به تصوير ميکشد و او را از طريق خيال وصف ميکند تا بدان حد که بتواند او را آن گونه وصف کند که با چشمانش مشاهده کند. او براي معشوقهاش دعاي سلامتي و رحمت و صلاح ميکند به گونهاي دعا ميکند که خودش به انواع مصيبت و گرفتاري مبتلا شود و در اثر آن بميرد ولي معشوقهاش به سلامت باشد.
از جمله موارد دعا براي رسيدن به معشوق قول ابونواس( وفات 198 هـ ) در مورد معشوقهاش (جنان) است که خطاب به وي اظهار ميدارد:
1-فَدَيَتُکِ لَيْسَ لي عَنْکِ اِنْصرِافُ
2- وِصَالُکِ عِنْديَ الشَهْدُ المُصَّفي
وَ لا لِي فِي الْهوَيِ مِنْکِ اِنْتصِافُ
و هَجُرکِ عِنْدي السُّمَ الزَّعافُ
(ابونواس؛ 1407: 213)
ترجمه
1- فدايت شوم هيچگاه نميخواهم از تو جدا شوم و در عشقم نسبت به تو هيچگونه شکايتي ندارم.
2- در نزد من رسيدن به تو همچون يک عسل پاک و خالص است و هجران و دوري از تو براي من همچون يک سم کشنده است.
فدا کردن جان را به صورت دعا و مدح و ثنا و اظهار محبت و دوستي آورده و بيان کرده که صبري در جدا شدن از او ندارد و بر اين باور است که معشوقهاش در زمينهي عشق نسبت به او انصاف به خرج نداده است و در زمينهي محبت دو طرفه پا به پاي او به جلو نيامده است و از اينجاست که تصوير حسي وصل و هجران به تصويري ذوقي منتقل ميشود، وصل و لقاي محبوب را به عسل پاک و خالص تشبيه ميکند و جدايي و دوري از او را به سم کشنده، اين تصوير حسي ذوقي به عنوان وسيلهاي جهت بيان احساس شاعر به کار ميرود تا به معشوقهاش برسد.
ابوالعتاهيه(وفات 211 هـ ) نيز به بيان اشتياق خود براي رسيدن به محبوبهاش از طريق دعا ميپردازد و ميگويد:
1-عَلَيْکُمْ سَلامُ اللهِ اِنّي مُودِعٌ،
2- فَإنْ نَحنُ عِشنا يَجْمَعُ اللهُ بَينَنَا،
3- تَبْارَکَ مَنْ لا يَمْلُکُ الْمُلکَ غَيُرهُ
وَ عَينايَ، مِنْ مُضِّ التَفَرِقِ، تَدْمَعُ
وَ إنَّ نَحْنُ مُتْنا، فَالْقِيامَةُ تَجْمَعُ
مَتي تَنْقَضيِ حاجاتُ مَنْ لَيْسَ يَشْبَعُ
(ابوالعتاهيه؛ 1427: 216)
ترجمه
1-سلام خداوند بر شما باد به راستي که من شما را به جاي ميگذارم و چشمانم از تلخي فراغ و چند دستگي، گريان است.
2- اگر زنده مانديم خداوند ما را در کنار هم گرد آورد و اگر هم مرديم در روز قيامت در کنار هم جمع خواهيم شد.
3-پاک ومنزه است آن خدايي که فقط او صاحب و مالک تمامي جهان است نيازهاي فردي که اصلا معناي سير شدن را نميفهمد کي به پايان خواهد رسيد.
صيغهي دعا در اين متن به قول (سلام خداوند بر شما باد) آمده است. مضمون دعا همان درخواست سلامت براي معشوقه است.در حالي خود شاعر به سبب دوري معشوق نا خوش و ناراحت است. در بيت دوم مشخص ميشود که شاعر آرزو ميکند که خداوند در دنيا ميان او و معشوقهاش جمع و نزديکي ايجاد ميکند و اگر هم هر دوي آنها مردند در قيامت آنها را به هم برساند سپس از لفظ (پاک و منزه است) استفاده ميکند که تعظيم و بزرگداشت ذات خداوند متعال ميباشد و دربردارندهي معناي دعاست يعني تعظيم و مقدس داشتني که بر گرفته از اين آيات قرآن کريم است: ? تَبارَک الََّذي بِيَدهِ الْمُلکُ وَ هُوَ عَلَي کُلِّ شَيءٍ قَديرٌ? (الملک /1)
او با اين بيان خودش را از قدرت وصل نا توان جلوه ميدهد و با يک نوع دعا و درخواست تلويحي از خداوند تمامي قدرت و مالکيت جهان را از آن وي ميداند و برآورده شدن آرزويش را به تدبير مالک هستي موکول ميکند.
شاعر ابو تمام(وفات 229 هـ ) هم از خداوند متعال ميخواهد که عشق و علاقهاش به معشوقه را دوام ببخشد و ميگويد:
1-لَسْتُ إنْسي مَقالَةً لِي سِرّاً
2-حَفِظَ اللهُ لِي صَحيحَ هَوَاهُ
أحْسنُ الْحُبِّ ما يَکُونُ مُعَمّي
و کَفانِي مِنْ حبِّهِ ما أهْمُّا
(ابوتمام؛ 1427: 295)
ترجمه
1-گفتگوي مخفيانهاش را با من فراموش نکرده است بهترين حالت عشق اين است که کورکورانه باشد.
2-خداوند عشق پاک او را برايم حفظ کند و عشق او در برابر آن چه که غمگينم ميسازد مرا کفايت ميکند.
شاعر از خداوند ميخواهد که اين عشق و علاقهي محبت آميز ميان او و معشوقش را حفظ کند و از عشق، آناندازه که او را در سوز و گداز قرار دهد کفايت ميکند. دعا با صيغه خود (حفظ اليه و/کفاني) بيانگر درد و رنج شاعر و آزار و دوري و پشت کردن معشوقه به اوست و با اين دعا به يک آرامش دروني ميرسد که احساسش نسبت به درد و جدايي را آسان ميکند.
همانطور که عماره بن عقيل (وفات 239 هـ ) به خداوند متوسل ميشود که لقاء و وصال معشوقهاش را حفظ کند هر چند که در خيال باشد و در اين رابطه اظهار ميدارد:
1-حَيّاً الالهُ خيالها مِنْ دانٍ
2-لَوْ کانَ عَرَجَ اَوْ تَعْلَلَ ساعةَ
لَوْ کانَ زارَ زِيارةِ اليَقْظانِ
حَتّي نُسا ئِلهُ عَنِ اْلاَوطانِ
(عماره بن عقيل؛ 1973: 83)
ترجمه
1-خداوند خيال معشوقهام را زنده گرداند از جايي نزديک، اگر همچون فردي بيدار به ديدار بيايد.
2-اي کاش لنگ لنگان بيايد و يا اينکه ساعتي درنگ کند تا از او درباره سرزمينها سئوال کنيم.
دعا با صيغه (حيا الاله) آمده است و دعا در اين جا متوجه غير عاقل (خيال) ميشود که براي تمنا است و آن عبارت است از: درخواست چيز دوست داشتني که اميدي به آن نيست و توقع برآورده شدن آن نيست. شاعر از ابزارترجي (لو) استفاده کرده است تا نزديکي و رسيدن به معشوق را به شکل ممکن و امکان پذير قرار دهد، مضمون دعاي شاعر همان درخواست از خداوند متعال است که دوري و هجران او را به نزديکي و لقا و ديدار محبوب تبديل کند حتي اگر براي يک مدت زمان کم باشد.
در مجموع زن در نزد مرد، نمونه است و بخش کامل کننده شخصيت اوست. او با اين کار خواهان دوستي و وصال است و نزديک شدن به محبوب را بهشت و سعادت ابدي ميداند و هر زماني که در اين راه با شکست مواجه ميشود با شکايت و آه و ناله به خدا پناه ميبرد تا به درد و رنجهاي دروني خود تکيه کند و ناراحتي خويش را بر طرف نمايد شاعران علاوه بر دعا براي دوستدارانشان و محبت و رسيدن به آنها، براي آنها دعاي رحمت و در امان ماندن و حمايت الهي نيز مينمايد.
همان گونه که اسحاق موصلي( وفات 235 هـ ) براي معشوقهاش (عبيده) دعا ميکند که خداوند او را در امان دارد و حفظ نمايدو ميگويد:
1-أمِسْتُ عُبيدةُ في اْلاحسانِ واحَدَةُ
2-مِنْ اَحْسَنَ النَّاس وَجْهاً حَينَ تُبصْرُها
فَاللهُ جَارَ لَها مِنْ کُلِ مَحْذُورِ
وَ اَحْذقِ الناسِ اِنْ غَنَّتْ بِطَنْبُورِ
(اسحاق موصلي؛ 1970: 221)
ترجمه
1-عبيده در نيکي و احسان يگانه آن گشته است پس خداوند از تمامي آفات او را محافظت کند و يار و همراهش باشد.
2- هنگامي که به او نگاه کني او از نيکوترين چهرهها در ميان مردم است و هر گاه با طنبور به موسيقي و آواز بپردازد از باهوشترين مردمان است.
شاعر براي معشوقهاش (عبيده) دعا ميکند که خداوند هميشه يار و ياورش باشد. همراهي از جانب خداوند متعال، پناه بردن به اوست. (ابن منظور؛ 1408: 415) سپس او را اين گونه توصيف ميکند که داراي چهرهاي زيبا و نوراني است و که انسان با ديدنش شاد و مسرور ميگردد و همچنين اشاره ميکند به ذکاوت و هوشياري او و به کار گيري ابزارهاي موسيقي و اظهار شادماني شنودگان زماني که او با طنبور موسيقي سر ميدهد.
4-1-07 دعاي شاعران براي افراد نيکوکار
شاعران نوعا در ميان قصايدشان در حق افراد نيکوکار (فقيهان و عالمان) زمانشان اشعار دعايي متنوعي سرودهاند زيرا اين افراد جايگاه ويژهاي در ميان مردم و نزد خلفا و رجال دولتي داشتند، که از آن جمله قول صالح بن عبد القدوس (وفات 167 هـ) در مدح ابي هذيل علاف است زماني که وي بر مردي مانوي نگريست و او را ساکت کرد:
1- اَبا هَذيلُ هَداکَ اللهُ يا رَجُلُ
فَانْتَ حَقاً لِعُمري مُعْضَل جَدَل
(صالح بن عبد القدوس؛ 1967: 129)
ترجمه
1-اي ابا هذيل خداوند تو را هدايت کنداي مرد به راستي که تو براي من مايه دردسر و گرفتاري در زندگي هستي.
دعا با صيغه (خداوند تو را هدايت کند) آمده است زيرا خداوند هدايتگر به سوي راه درست است و اين يک دعاي خير است تا شخص ممدوح، عمل صالح و بر طبق هدايت انجام دهد و از اين جا است که دعا به به اين معني، براي همراهي با عمل ممدوح آمده است و در حق افراد صالح به کار ميرود.
دعبل خزاعي (وفات 246 هـ ) نيز ضمن مدح معاذ بن جبل بن سعد حميري که از فرزندان عبد الرحمن فقيه است براي سلامتي وي دعا ميکند و ميگويد:
1-وَ إذَا ياسَرَتْهُ صادَفْتَهُ
2- وَ إذَا عاسَرَتْهُ ألفْيَتْهُ
3- فَأَحْمَدُ اللهُ عَليَ صُحْبَتِه
سَلِسَ الْخُلْقِ، سَليَِم النَّاحِيةِ
شَرِسْ الرَايِ اَبَّياً داهِيةِ
وَ أَسْالُ الرَّحْمنَ مِنْهُ العافِيَةِ
(دعبل خزاعي؛ 1417: 161)
ترجمه
1-هر گاه بر او آسان بگيري با او روبرو ميشوي که داراي اخلاقي نرم و خوش خو و فردي درست و سالم است.
2- اما زماني که بر او سخت بگيري در حالي با او همراه ميشوي که بداخلاق و سرباززننده و دردسر ساز است.
3- پس من خداوند را به خاطر همراهي با او سپاس ميگويم و از جانب او از خداوند خواهان سلامتي هستم.
بعد از آن که شاعر به تعدادي از صفات اخلاقي نيکو، شجاعت و راي قاطع ممدوح اشاره ميکند، به خاطر همنشيني و همراهي با او خدا را شکر ميکند، و سپاس و ستايش خداوند متعال در بردارنده شکر و سپاس از نعمتهاست و همچنين دربردارندهي معناي دعا و ذکر، (ابن منظور؛ 1408: 347) مصراع آخر بيت سوم با صيغه (و از خداوند رحمان ميخواهم) آمده است يعني: او را ميخوانم و از او خواهان عافيت و تندرستي هستم.
شاعر ممدوح خود را اين گونه وصف ميکند که او از جمله کساني است که اگر خدا را بخواند و از او
