
کلامی یا چیزی در داخل متن وجود داشته باشد و در مقابل حجتی هم در بیرون از آن کلام یا اثر وجود داشته باشد که معنی آن کلام یا اثر برای ما نابسنده و غیرقابل، آن فهم لازمه باشد. تا همین امر موجب آن شود برای آن کسی که حال میخواهد معنی آن کلام یا متن نابسنده را بهتر تفهیم کند، دست به تأویل بزند (همان: 624).
در مقابل این امر هم باید متذکر شد که تأویل به هیچوجه به این معنا نیست که هرگونه کنش تأویلی که ذهن آن را نمیتواند حلاجی یا تجزیه و تحلیل کند نیازمند برداشت دومی باشد بلکه تأویل درست باید بر پایهی این بینش باشد که، تأویل را لحظهای کارآمد و ضروری بداند که میخواهد از پنهانکاری معنای نهایی یک متن یا سخن پرده بردارد و آن را به بهترین وجه ممکن روشن سازد.
2-2. هرمنوتیک
هرمنوتیک روشی است قدیمی که در شمار بسیاری از رشتههای معارف و انسانی، بویژه در الهیات، که پس از جنبش اصلاح دین، با سرسپردگی خاصی که نسبت به روش دستیابی به «متن» همچون موعظه که در تقابل با سنت جزمی کلیسای رم، در آن ایجاد شده بود، قرار گرفت.
لازم بذکر است که این نکته را یادآور شویم که امروزه «هرمنوتیک» را واژه ای لاتین در مقابل کلمه یا واژه «تأویل» فارسی و عربی قرار دادهاند. و به نوعی معادل همدیگر میدانند. اگرچه برخی از صاحبنظرانی دو مقوله را بطور کامل دو بحث جدا و منفک از هم میدانند ولی ما در این رساله دو مفهوم و یا اصطلاح را در کنار هم و در یک مفهوم میدانیم و کاربردشان را خیلی از همدیگر دور قرار نمیدهیم.
2-2-1. تعریف لغوی هرمنوتیک
یونانیان باستان بنابر اعتقادات خود بر این باور بودند که پیام آور خدایان نامش «هرمس» است. آنها «هرمس» را علاوه بر پیامآوری از سوی خدایان، آن را دزد و یا سوداگر و حتی تأویل کننده هم میدانستند.
در نتیجه، اصطلاح هرمنوتیک (hermeneutics ) از فعل یونانی(hermeneeutics ) به معنی تفسیر کردن مشتق شده است و از نظر ریشه شناختی با همین کلمه هرمس(hermes ) هم ریشه و هم خانواده است (احمدی ، 1378 : 501).
2-2-2. مفهوم هرمنوتیک
مفهوم هرمنوتیک با توجه منش اصلی هرمس که در یونان الهه پیامآور خدایان بود شناخته میشود و این الهه با منش ابهام شناخته شده است و در غیاب هرمس در دوران جدید تا به امروز است که نیازمند هرمنوتیک شدیم، در نتیجه مفهوم هرمنوتیک، ابهام گوهر کلام است (همان: 501).
2-2-3. جدیدترین تعاریف از علم هرمنوتیک
طی چندین سال گذشته بویژه تا عصر امروز ما، علم هرمنوتیک کلمهی شناخته شدهای در بیشتر محافل کلامی، فلسفی و ادبی است که هر روز بیش از روز پیش شنیده میشود. در نتیجه، که توجه به هر موضوعی، موجب شناخت بیشتر آن موضوع میشود و هرچه تحقیقات و تعاریف کاملتر، قانع کنندهتر و مستندتر باشد، دامنه شناخت و تفهیم ما از آن موضوع مورد نظر روشنتر است. حال به چند نمونه از جدیدترین تعاریف که در مورد علم هرمنوتیک ارائه شده است، اشاره میشود. این تعاریف عبارتند از :
1 . نظریه تفسیر کتاب مقدس.
2 . روششناسی عام لغوی.
3 . علم فهم هرگونه زبانی.
4 . مبنای روش شناختی در علوم انسانی.
5 . پدیدارشناسی وجود و پدیدارشناسی فهم وجودی.
6 . نظامهای تأویل، هم متذکّرانه و هم بتشکنانه (iconoclastic) که برای رسیدن به معنای نهفته در زیر اسطورهها، نمادها، مورد استفاده در حوزه انسانی – علمی قرار میگیرند.
به بیان دیگر هر یک از تعاریف فوق، را میتوان بیشتر از سیر یک مرحله تاریخی دانست و آنها را در تفسیر کتاب مقدس، جنبه لغوی، جنبه علمی، جنبههای علوم انسانی، وجودی، فرهنگی تقسیم بندی کرد. (پالمر، 1387 : 41 ).
2-2-4. تاریخچه تأویل و هرمنوتیک در غرب
هرمنوتیک در غرب همچون علم «تأویل» در شرق مطرح شده است. ریکور تأویل را واژهای هیجانآور میداند. او اعتقاد دارد که نیچه اسلوب جدید تأویل را پیش کشیده است (ریکور ، 1386 : 111). اما اگرچه تا آن زمان موضوع تأویل در آثار رماننویسان هم تجسم یافته بود و بعدها هم در ایدئولوژی و نقّادی بسیاری از نویسندگان و روانکاوان متن صورت گرفته بود، اما امروزه ما با معانی جدید از تأویل هم آشنا میشویم و در آثار گوناگون این معانی هر بار به نوع جدیدی از این معنی دست مییابیم.
در جایی دیگر پٌل ریکور در کتاب خود اشاره به این نکته دارد که کاربرد استفاده از واژه هرمنوتیک چندان بیخطر هم نیست (همان: 111). بلکه او اعتقاد دارد که این واژه باید «سلاحی اعجازآمیز در دست» باشد (همان: 111).
چرا که آدمی را وادار میکند بیشتر از همیشه مطمئنتر، دل گرمتر و با اطمینان بیشتری به معنایی عمیقتر و ژرفتر از آنچه که قبلا مطرح بود، دست به تأویل بزند و تأویل و هرمنوتیک اسلوبی تازه بر تسلط مفاهیم یک اثر میشود.
همانطور که گفته شد هرمنوتیک و تأویل به نوعی هم معنیاند. حال اگر معنی تأویل را به طور کامل به معنی هرمنوتیک ندانیم در مقابل با مفهوم اصلی و گستردهتری از مفهوم هرمنوتیک جدید بر میخوریم که علامتها و نشانههای بسیاری از «علم تأویل» کهن را با خود به همراه دارد.
هرمنوتیک در غرب هم بینصیب از اندیشمندان و صاحب نظران و منتقدین بسیاری نبوده است. لازم بذکر است که بدانیم سیر تحولی علم هرمنوتیک مرهون قرار گرفتن در سه دوره اصلی تاریخی است که عبارتند از :
هرمنوتیک کتاب مقدس
هرمنوتیک مدرن
هرمنوتیک معاصر
که هر کدام از این ادوار اندیشمندان و نظریهپردازان برجستهای را در خود جای داده است که ما را بیشتر و بیشتر با اصول و مفاهیم دقیق علمی و از آنچه که امروزه به نام بحثهای هرمنوتیکی یاد میشود، آشنا میکند1.
هرمنوتیک کتاب مقدس: این بخش بیشتر از آنکه به مباحث فلسفی علاقمند باشد به فهم و تفسیر متون مقدس توجه دارد.
چیزی که در قرون وسطی کانون توجه هرمنوتیک بوده است. از نخستین پیشگامان و کسانی که در این حوزه قرار گرفتهاند میتوان از «مارتین لوتر» یاد کرد که با این نام در طول تاریخ قرون وسطی و نهضت و تسلط بر کلیسا توسط پاپها و موبدان آن دوره آشنا هستیم.
هرمنوتیک در این دوره بنابر اصطلاح «لوتر»، ادراک عرفانی یا تعبیر عارفانه کتاب مقدس نیست، بلکه “ادراک معنوی” است چرا که نامومنان و ناباوران هم میتوانند به درک یا تعبیر عارفانه کتاب مقدس دست یابند، حال آنکه ادراک معنوی در اندیشه «لوتر» نوعی زندگی اصیل و آزمون درونی قانونی است که به رحمت الای در روان منجر میشود (کربن، 1373 : 65).
در تاریخ هرمنوتیک مباحث متالهین یهودی و تأویلکنندگان کتاب مقدس نقش برجستهای دارد.
هرمنوتیک به نظر «اگوستن قدیس» از تمایز معنای نخستین یا گوهر هر واژه، با معنای رمزی آن آغاز میشود و هرگونه بیان مجازی را قابل تأویل میدانست اما در مقابل هر مجازی را در معنای رمزی نمیپذیرفت.
در آیین مسیحیت هم فراوان از رموز اعداد و واژگان یاد شده است. «کٌربَن» بارها از همانندی هرمنوتیک دوره اول که از عرفان مسیحی با «لوتر» بنیان گذاشته شده در مقابل با تأویل قرآنی یاد کرده است (احمدی، 1378 :501).
هرمنوتیک مدرن در غرب هم با پیشگامان دوره خود همراه بود که برجسته ترین آنان عبارتند از : فردریش شلایر ماخر، ویلهلم دیلتای که دو بنیانگذار اصلی و مهم در پایهگذاری علم هرمنوتیک مدرن هستند. در این دوره هرمنوتیک قرن نوزده و اوایل قرن بیستم که در غرب شکل گرفت موجبات توسعه این دانش در حوزه خود و در حوزههای دیگر علوم انسانی شد.
هرمنوتیک معاصر هم مدیون ورود اندیشههای بارور سه فیلسوف نامی چون هایدگر، هانس گئورگ گادامر، و پل ریکور است. ممکن است در این دوره با دیگر اندیشهها و صاحب نظران بسیاری برخورد کنیم اما ما تنها به شرح عقاید و نظرات این سه اندیشمند میپردازیم.
این دوره هم به تأثیر از پدیدار شناسی(هوسرلی) شکل گرفت. در این دوره هدف از فهم بر ارتباط با فرد دیگر (مؤلف یا متکلم) نبوده است و دیگر وقت خود را صرف فهم متون و تفسیرهای پیشین نکرد. هایدگر، گادامر و ریکور اساسا به معنای نهایی و اصیل و برداشت آخر از فهم یک متن بیباورند. ریکور معتقد است که هرمنوتیک شگرد خاصی نیست که دانش به آن و کاربردش ویژه دانایان و متخصصان خاصه باشد. بلکه در مقابل هرمینا در نزد ارسطو به معنای تمامی سخن ، دلالت و معنا است. بلکه شاخه دیگری که معنای نهایی را میپذیرد و با نیّت مولف مرتبط میداند «هرش» از مهمترین نظریهپردازان این شاخهاند.
هرمنوتیک در غرب را میتوان «آیینی» با سابقه و بسیار کهن دانست. روش هرمنوتیک و تأویل هر دو ریشه در باور به «تقدس متن» دارد و بهگونهای محدود کردن دو جهان بیرون و درون در داخل یک متن است.
از مهمترین آثار تاریخ هرمنوتیک در غرب میتوان به کتاب «ضیافت» اثر «دانته» اشاره کرد (همان:496).
و این بیانگر آن است که حتی از دیرباز وبیشتر از آن زمانی هم که ما فکرش را بکنیم هرمنوتیک و تأویل در دو نام مختلف اما در یک راه مشترک در غرب و شرق سایهافکن بر اصول عقایدی و باور داشت از فهم متون قرار دانسته است.
تأویل یا هرمنوتیک از آن زمانی که شناخته شدند و کمکم مفهوم خود را در میان اندیشمندان، صاحب نظران و منتقدین جای انداختند، همیشه هم براحتی پذیرفته نشدند و چه بسا جدلها، مناظرهها و برخوردهای غیر منطقی و تندی هم آنها را در بر گرفت. البته خیلی هم دور از انتظار نیست چرا که هر مفهوم و اندیشهای جدید برای به بار نشستن و تثبیت شدن در جایگاه اصلی خود باید از مراحل پر مخاطره و چالشبرانگیز عبور کند تا به ظهور برسد. در نتیجه، تأویل یا همان هرمنوتیک هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیستند.
2-2-5. تاریخچه تأویل یا هرمنوتیک در شرق
اگرچه برای تأویل یا همان برداشت دوم مولف یا خواننده از متن و یا هرمنوتیک و هر اسم و اصطلاح دیگری برایش وجود دارد نمیتوان از زمان و یا حتی مکان مشخصی نام برد.
اما دقیقاً میتوان به این نکته اشاره داشت که نخستین تأویلها از متون، از کتاب مقدس ما مسلمانان «قرآن مجید» آغاز شد و به بیان واضحتر بعدها از تأویلات و برداشتهای گوناگونی که عدهای اهل باطن آنها را درست یا نادرست، از همین کتاب قرآن بدست میآوردند، راهگشا و زمینه ساز تأویلات بعدی در سایر متون و آثاری اعم از مذهبی، تاریخی و حتی فرهنگی هم شد.
سهروردی میگوید: «قرآن را چنان بخوانید که گویی تنها برای شما نوشته شده است». همگرایی تأویل و کلام مقدس، به عنوان رویدادی مهم در عرصه تأویل، رویدادی بود که اندیشمندانی مانند: «کربن» بعدها مسیرش را در تمثیلهای اشراقی و عرفانی ایران دنبال کردند و در همینجا بود که کمکم به وضوح تمام در تمام آثارش مشخص شدند (کربن، 1373 : 64).
تأویل در مشرق زمین بویژه در میان مسلمانان نظیر اخوان الصفا، حروفیان، اهل تصوف و بویژه فرقه هفت امامیه یا همان اسماعیلیه که به باطنیان هم مشهور بودند بیش از همه رواج داشت.
اخوان الصفا جز نخستین گروه از اندیشهگرایان مسلمان بودند که نه تنها میان ظاهر و باطن قرآن فرق قائل میشدند بلکه میان دین و شریعت نیز تفاوتهای بسیاری قائل بودند و در این میان فرقه اسماعیلیه هم بیشترین موافقان و همنظران از لحاظ قائل شدن ظاهر و باطن میان هر امری به اخوان الصفا نزدیک و هم نظر بودند.
اخوان الصفا یا فرقه اسماعیلیه در وهله نخست به سه علم اعتقاد داشتند، که این سه علم عبارتند از:
علم ظاهر: که به شناخت احکام و آگاهی از علومی که در روایات و حکایات قرار داشت، میپرداختند.
علمی میان ظاهر و باطن: که به اندیشه در احکام تفسیری و تأویلها و تنزیلهایی که در آنها قرار دارند میپردازد.
علم باطن: که آنرا صرفا شایسته مومنان راستین میدانستند و عامه مردم کوچه و بازار آن بیبهره بودند (احمدی، 1378 :505).
بحث ما هم در اهمیت مورد آخر جای دارد.
این گروهها و فرقههای باطنی تأویلهایی که خود آنها را به اثبات میرساندند و برای اثبات هر کدام آنها
