
شرکتها داشته باشد، مثلاً اجرای یک پروژه تحقیق و توسعه بهینه ممکن است باعث افزایش ارزش بالقوه واحد اقتصادی گردد، افشای جزئیات چنین پروژههای با کیفیتی، ممکن است اطلاعات اختصاصی ارزشمندی را فراهم آورد. اما اگر بازار با شک و تردید به افشای چنین اطلاعاتی نگاه کند، چگونه مدیر میتواند کیفیت شرکت را به صورت قابل اتکا و بدون هیچ گونه هزینه اضافی آشکار سازد؟ (اسکات، 2003) 26
علامت27:
عملی است که توسط مدیر واحدهای اقتصادی با کیفیت انجام میشود، در مورد شرکتهای سطح پایین از لحاظ کیفی عقلانی نیست که مدیر چنین کاری انجام دهد، طبق مدل علامتدهی تمایز شرکتها از لحاظ نوع کیفیت، خیلی پرهزینه است. بنابراین ضرورت اساسی این است که علامتدهی توسط مدیر شرکت با کیفیت کم هزینهتر از شرکتهای با کیفیت پایین باشد. چنین علامتی قابل قبول است زیرا برای مدیر بنگاههایی با کیفیت پایین عقلانی نیست که از این کار تقلید نمایند. برای اولین بار اسپنس این سؤال را مطرح کرد که چگونه افراد مطلعتر در بازار میتوانند به صورت قابل قبول، اطلاعات خود را به اشخاص
کماطلاع انتقال دهند و به این طریق جلوی برخی مشکلات ناشی از گزینش نادرست را بگیرند. از دیدگاه او علامتدهی زمانی رخ میدهد که واسطههای اقتصادی از سنجههای قابل لمس و ارزشمند برای متقاعد کردن دیگر واسطهها استفاده کنند و نشان دهند که محصولی با کیفیت و با ارزش در اختیار دارند.
(مکرمی، 1381)
در ادبیات حسابداری علامتهای متعددی مورد مطالعه قرار گرفته و پیشنهاد شده است یکی از این علامتها، افشای مستقیم است. هیوز28 طی تحقیق در سال 1986 به این موضوع پرداخت که چگونه چنین افشایی میتواند علامت قابل قبول و معتبری باشد. در مدل او، مدیر میخواهد با افشای مستقیم، انتظارات خود از ارزش شرکت را در ابتدای دوره مالی نشان دهد. این در حالیست که سرمایهگذاران جریانهای نقدی شرکت را در انتهای دوره مالی مشاهده و سپس احتمال جریان نقدی محققشده از افشای مدیران، را ارزیابی مینمایند. برای مثال، مدیری ارزش شرکت را زیاد نشان دهد، ولی جریان نقدی آن بسیار پایین باشد، سرمایهگذار احتمال نادرست بودن افشاء را بالا ارزیابی کرده و جریمههایی را برای این کار در نظر میگیرد، درک این موضوع باعث میشود که مدیران برای ارائه گزارشات واقعی، تهیج شوند، طوری که در حالت متعادل، سرمایهگذاران میتوانند به طرز صحیحی انتظارات مدیر از ارزش شرکت ارزیابی و استنباط نمایند.29
تحقیق هیوز نشان میدهد که چگونه افشای مستقیم پدیده گزینش نادرست را کاهش میدهد و برای مسئله خطر اخلاقی کاربردی ندارد (انتظار مدیر از ارزش شرکت مستقل از تلاش اوست) نتیجه مطالعه وی بیانگر این موضوع است که شرکتها با کیفیت متنوع، میتواند خودشان را از یکدیگر متمایز نشان دهند بدین ترتیب که ارزش بازار اوراق بهادار شاید به درستی ارزش شرکت را منعکس نماید30. طیف وسیعی از علامتهای غیرمستقیم برای درک موارد افشا در آینده؛ مورد مطالعه قرار گرفتهاند. به عنوان مثال، نتایج تحقیق لیلاند و پاپل (1977) نشان میدهد، برای شرکتهای در حال تبدیل به سهامی عام که دارای مدیران متبحر هستند، درصد سود (زیان) انباشته، میتواند یک علامت باشد، زیرا عقلایی نیست که مدیران ضعیف نسبت بالایی از سود را نگه دارند. همچنین هیئت حسابرسی31 نیز میتواند علامتی برای ارزش اوراق بهادار منتشر شده باشد، زیرا احتمال دارد یک مدیر خردگرا، هنگامی که عملکرد شرکت ضعیف است، حسابرسی با کیفیت بالا (با هزینه بالا) انتخاب کند، تیمتن و ترومن (1986) و داتار، فلتهام و هیوز (1991) مدلهای علامتدهی از طریق کیفیت حسابرسی را توسعه دادند. 32
ساختار سرمایه شرکت نیز ویژگیهای علامتدهی را دارد، برای مثال شواهدی وجود دارد که ارزش بازار سهام هنگام انتشار سهام جدید افت میکند، یکی از علتها ممکن است، کاهش منافع سهامداران قبلی باشد، علت دیگر نگرانی بازار از این موضوع است که سهام جدید ممکن است توسط شرکتهایی با کیفیت پایین منتشر شود، شرکتها با کیفیت بالا، احتمالاً از طریق انتشار اوراق قرضه یا از طریق منابع داخلی، تأمین مالی مینمایند.
زیرا شرکتهای باکیفیت؛ احتمال ورشکستگی تجاریشان را پایین ارزیابی میکنند (یعنی، احتمال این که اعتباردهندگان کوتاهمدت؛ کنترل شرکت را در دست بگیرند، کم است). یا بدین سبب که این کار باعث افزایش ارزش سهام موجود و منافع سهامداران میگردد.
سیاستهای تقسیم سود نیز میتواند یک علامت باشد، نسبت بالای سود تقسیمی، ممکن است علامتی برای آینده مطمئن شرکت باشد، اما از طرف دیگر، این نسبت بالا ممکن است به این معنی باشد که شرکت انتظار سودآوری اندکی، برای تأمین مالی داخلی از طریق سود و زیان انباشته و مقصود میگردد. بنابراین سیاستهای تقسیم سود، ممکن است علامت مؤثری مثل سایر علامتها نگردد33.
علامتدهی از طریق دستکاری در سود:
انتخاب خطمشی حسابداری نیز دارای ویژگیهای علامتدهی است. شرکتها ممکن است خطمشیهای محافظهکارانه متنوعی را پذیرفته و به کار گیرند. در این صورت شرکتهای با کیفیت، ممکن است با انتخاب خطمشی حسابداری مناسب، سودآوری خود را حفظ نمایند، در حالی که شرکت با کیفیت پایین، زیان گزارش کنند. بنابراین مدیر، با دستکاری در سود از طریق انتخاب خطمشیهای محافظهکارانه و متنوع حسابداری، میتواند دیدگاه مطمئن خود راجعبه آینده شرکت را علامت دهد. یعنی ویژگی علامتدهی انتخابهای حسابداری، ارتباط تنگاتنگی با افشای اطلاعات محرمانه، مدیریت سود و مطلوب یا نامطلوب بودن آن دارد.
شاید بیشتر افراد احساس کنند، مدیریت سود نامطلوب است، چون باعث کاهش قابلیت اتکای اطلاعات صورتهای مالی میگردد، اما از طرف دیگر این سؤال به وجود میآید که «چرا به نظر میرسد، مدیریت سود همواره وجود دارد و هیئت مدیره، اعتباردهندگان، مؤسسات دولتی و سرمایهگذاران نمیتوانند مسئله مدیریت سود را حل نمایند؟» تحقیقات نشان داده، که نقطه مشترکی در پاسخ به سؤال فوق وجود ندارد. یک دلیل از دیدگاه اسکیپر (1989) این است که مدیران از اطلاعات محرمانهای آگاهی دارند که دسترسی دیگران به چنین اطلاعاتی، محدود و بسیار پرهزینه خواهد بود. برای مثال، دانستن میزان اقلام
تعهدی اختیاری شرکت حتی برای هیئت مدیره نیز خیلی مشکل است. همچنین تفسیر سایر تکنیکهای احتمالی مدیریت سود از قبیل تغییر سیاستهای حسابداری، زمانبندی سود و زیان سرمایهای و شرایط تجدید سازمان، برای افراد برونسازمانی بسیار پرهزینه و سخت خواهد بود. بنابراین یا باید مسئله مدیریت سود حل شود یا این که برخی محدودیتها در روابط مدیر هیئتمدیره و یا سرمایهگذار مدیر وجود داشته باشد. البته بایستی به این نکته تأیید کرد که عبارت «محدود و بسیار پرهزینه» در عبارت فوق به این معنی نیست که مسئله مدیریت سود لاینحل میباشد، بلکه بر این امر دلالت دارد که از لحاظ هزینه اثربخش نیست. برای مثال هیئتمدیره ممکن است از طریق استخدام یک حسابرس که گزارش کاملی ارائه میدهد قادر به تعیین میزان دستکاری اقلام تعهدی باشد، اما ممکن است احساس کند این کار فاقد ارزش است، مخصوصاً اگر هیئتمدیره هنگام انعقاد قرارداد پاداش مدیران در گام اول، انتظار برخی رفتارهای مدیریت سود کارآمد را داشته باشد. همچنین ارزیابی موجه بودن سود و زیان ناشی از داراییهای سرمایهای یا کفایت شرایط تجدید ساختار، میتواند حتی برای تحلیلگران بزرگ و سایر سرمایهگذاران خبره هم بسیار پرهزینه باشد.
چه برسد به شرکتهای سهامی بسیار بزرگ که به شدت پیچیده هستند و اغلب در بین چند صنعت گستردهاند و عملیات در سطح بین الملل اجرا میکنند.
دلیل دیگر برای پایداری (تداوم) مدیریت سود، ناشی از بعد مثبت و مطلوب آن است، در حقیقت طرفداران و منتقدان سود را میتوان هم از دیدگاه قراردادی و هم از دیدگاه گزارشگری مالی مورد ارزیابی قرار داد. از دیدگاه قراردادی، این پرسش که آیا مدیریت سود مطلوب است یا خیر؟ مرتبط با قرارداد کارآ در مقابل شکل فرصتطلبانه تئوری اثباتی حسابداری است. طبق نگرش قرارداد کارآ، دادن برخی قابلیتها به مدیران به نحوی که علیرغم قراردادهای ناقص و خشک، توانایی مدیریت سود را به آنها بدهد، نامطلوب است ما باید مراقب باشیم، شواهدی از مدیریت سود که با انگیزه پاداش، قراردادهای بدهی و دلایل سیاسی صورت میگیرد را لزوماً به عنوان مدیریت سود نامطلوب تفسیر نکنیم، چنین تفسیری زمانی معتبر است که مدیران در ارتباط با قراردادهای موجود، خارج از چارچوب و یا فرصتطلبانه رفتار کنند. بنابراین باید انتظار داشته باشیم برخی رفتارهای مدیریت سود به دلایل نگرش قرارداد کارآ تداوم داشته باشد.
از دیدگاه بازارهای سرمایه، مدیریت سود میتواند ابزاری برای انتقال اطلاعات محرمانه معتبر به بازار باشد و از این طریق پرهزینه سرمایه شرکت تأثیر بگذارد برای درک چنین پدیدهای میتوان به مفهوم ارتباط مسدودشده34 دمسکی و ساپینگتون (1987) اشاره کرد. بارها اتفاق افتاده است که مدیر (عامل)، به دلیل دانش و تواناییهایش، یک سری اطلاعات محرمانهای به دست میآورد که مخابره این اطلاعات به
کارگماران (مالکان) بسیار محدود و پرهزینه صورت میگیرد، یعنی ارتباط بین آنها مسدود شده است. دمسکی و سلپینگتون (1987) طی مطالعهای به این نتیجه رسیدند که وجود ارتباط مسدودشده، میتواند کارآیی قراردادهای نمایندگی را کاهش دهد. زیرا ممکن است مدیر از زیر بار تحصیل اطلاعات شانه خالی کند و نقشی را بپذیرد که از دیدگاه کارگماران، یک نقش یا وظیفه فرعی است (چون وقتی مدیر مشاهده میکند برای انتقال اطلاعات داخلی و یا محرمانه، چقدر با محدودیت و هزینه روبروست دیگر به دنبال جمعآوری و کسب اطلاعات تخصصی نمیپردازد). با چنین وضعی کارگماران برای حذف و یا کاهش ارتباط مسدودشده انگیزه زیادی دارند. در زمینه گزارشگری مالی نیز، مدیریت سود میتواند ابزاری برای انجام چنین کاری باشد. برای روشن شدن موضوع، فرض کنید هیئتمدیره (کارگماران) قصد دارد مدیریت را به منظور مخابره اطلاعات راجعبه سودآوری بالقوه شرکت در درازمدت، تشویق نماید. این موضوع مجموعهای از اطلاعات مدیر است. اگر مدیر به سادگی این اطلاعات را افشاء نماید. چنین افشایی معتبر و قابل قبول نخواهد بود، چون هیئتمدیره و بازار برای بررسی صحت سقم آن با محدودیت و هزینه زیادی روبرو هستند. به هر حال فرض کنید که، به خاطر فروش یکی از قسمتها، سود 300 میلیون ریالی برای شرکت تحقق یافته است، از آنجایی که ممکن است گزارش این سود خالص به مراتب بیشتر از سود بالقوه مورد انتظار در درازمدت باشد، مدیریت تصمیم میگیرد تا شرایط تجدید ساختار جدیدی را ثبت کند (مثلاً سود 240 میلیون ریالی)، بدین ترتیب مدیریت سود سال جاری را به آن سطحی که از دیدگاه او پایدار و مورد انتظار میباشد، میرساند.
این روش رفع محدودیت (انسداد) در مخابره اطلاعات داخلی توسط مدیران، تا اندازهای معتبر است. چون شامل صورتهای مالی است که مدیریت، مسئولیت قانونی آن را بر عهده دارد، اگر مدیریت شرایط تجدید سازمان را طوری گزارش کند که با برنامههای داخلی خیلی فرق داشته باشد؛ این امر موجب مخالفت حسابرس و تعهدات قانونی احتمالی خواهد شد. بنابراین هیئتمدیره ممکن است مقدار معقولی از مدیریت سود را به عنوان راهی برای اندازه مخابره اطلاعات محرمانه به بازار، ضروری بداند. بایستی به این نکته توجه کرد که بازار قابلیت حل مسئله مدیریت سود را ندارد، چون این موضوع مبتنی به اطلاعات داخلی راجعبه توان تداوم سودآوری است، اما میتوان از آن برای استنباط اطلاعات محرمانه استفاده کرد.
این موضوع که سود خالص میتواند اطلاعات محرمانه را به سرمایهگذاران منتقل کند و در عین حال از دیدگاه قراردادی نیز مفید باشد، در مطالعات بعدی دمسکی و ساپینگتون (1990) مورد کاوش قرار گرفت. آنها جریان نقدی حاصل از
