
عنوانبندی را به جای آنکه بر روی زمینه مشکی نمایش دهند،بر روی یک تصویر ثابت، برهمنمایی میکردند.
با ناطق شدن سینما، هرچند نوآوریهایی صورت گرفت اما علیرغم حذف میاننوشتهها، عنوانبندی فیلمهای ناطق چندان تفاوتی با صامت نداشت نهایت آنکه با توجه به گونههای مختلف فیلم، تغییراتی به صورت قراردادی در تصویر پیشزمینه عنوانبندی که نوشتار فیلم بر آن ظاهر میشد انجام میدادند.
در سالهای قدرت داشتن نظام استودیویی در فیلمسازی هالیوود، از روی شیوه عنوانبندی میشد حدس زد که محصول کدام شرکت بزرگ فیلمسازی است اما با محدودیت هایی که از سال 1948 توسط دیوان عالی در امریکا برای شرکتهای بزرگ فیلم سازی اعمال شد، دوران سلطه یک جانبه تهیه کنندگان رو به افول نهاد و زمینه برای خلاقیت بیشتر کارگردانان فراهم شد.
به ویژه در دهههای ۶۰ ۷۰ میلادی با قدرت گرفتن تهیهکنندگان و فیلمسازان مستقل که خارج از حیطه نفوذ هالیوود کار میکردند، فیلمهایی با عنوانبندیهای خلاقانهتری در آمریکا ساخته شد.
سائول باس، طراح، گرافیست و تبلیغاتچی موفق امریکایی، توانست در همان قلمرو فیلمسازی تجاری هالیوود دهه 50 میلادی به بعد، عنوانبندیهای خلاقانهای را بسازد که شاید از همه مشهورتر برای فیلم تجاری جیمز باند بود.
او توانست تحولی اساسی در طرح و اجرای عنوانبندی فیلم ایجاد کند در طرح و اجرای عنوانبندی فیلم ایجاد کند که تأثیراتش تا چندین دهه ادامه یافت. ابداعات او در عنوان بندیهای فیلم باعث جلب توجه تماشاگران بسیاری شد و همین موجب ترغیب تهیهکنندگان برای در خدمت گرفتن افراد خلاق دیگری جهت ساختن عنوانبندی شد در نتیجه، به دنبال و همزمان با سائول باس، افراد دیگری به ساختن عنوانبندی مشغول شدند این استقبال از فیلمهای هالیوودی باعث شد که تهیهکنندگان اروپایی که فیلمهای تجاری و مردمپسند میساختند بیش از گذشته به ساختن عنوانبندی های جذاب توجه کنند.
دگرگونی که سائول باس در این زمینه ایجاد کرد در درجه اول مرهون رشد سینمای تجربی در آمریکای سالهای پس از جنگ دوم جهانی بود. فیلمسازان معروف به زیرزمینی که اغلب هنرمندان هنرهای تجسمی مانند «اندی وارهول» بودند با حذف تمامی اصول زیباییشناسی و معیارهای اخلاقی، به ابداعات آزادانهای دست زدند که تأثیر مهمی در خلق نوآوریهایی در ساختن عنوان بندی فیلم داشتند.
عامل دیگری که در این تحول مؤثر بود، رشد رسانههای ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون در میان مردم بود این رسانهها بیش از هر چیز، اهمیت پیامرسانی با حداکثر سرعت و جذابیت فراوان برای مخاطبان در یک جامعه سرمایهداری مبتنی بر تولید و مصرف را دنبال می کردند. گسترش صنعت بستهبندی (packaging) که از رشتههای مرتب با گرافیک است باعث شد که به فیلم به عنوان یک محصول صنعتی که نیازمند بستهبندی مناسب است توجه شود. بنابراین، عنوانبندی فیلم مبدل به آن پوشش شد که قابل مقایسه با جلد کتاب است، در کنار این عنوانبندی، آنونس و پوستر که بر روی هم مجموعه تبلیغاتی یک فیلم را تشکیل میدادند نیز اهمیت روزافزونی یافتند.
البته در طول تاریخ سینما، اهمیت پوسترسازی به عنوان یک اثر «گرافیکی ایستا» دارای سنتی قدیمی بود و به همان روزهای نخستین سینما بازمیگشت؛ در حالی که ساختن آنونس بعداً شروع شد. متأسفانه اطلاعات کافی و مناسبی از اولین آنونسها در دست نداریم ولی آنچه مسلم است، نمایش صحنههای جذاب یک فیلم به همراه گفتار مناسب و در عین حال استفاده از ویژگیهای گرافیکی کاربرد خطوط و تصاویر به شیوههای متحرکسازی که به معرفی داستان فیلم و بازیگران بپردازد، از قویترین و مهمترین کاربردهای گرافیک در سینماست که برای همگان شناخته شده به نظر میرسد.
مهمترین سرچشمههای تحول در عنوانبندی فیلم را باید در گرایشی در هنرهای تجسمی در خلال دهه 60 میلادی جستجو کرد. این گرایش هنر حرکتی در سرآغاز دهه 60 بود که تحت تأثیر نفوذ تکنولوژی در زندگی انسان بوجود آمد. «هنر حرکتی» کوششی بود تا فرمهای مختلف هنری را با تکنولوژی و علم در هم آمیزد. «موهولی ناگی» (Laszlo Moholy-Nagy)، هنرمند مجارستانی الاصل که اولین فتوگرام ها یعنی عکاسی بدون دوربین را در 1921 خلق کرد که برجستهترین افراد در این زمینه بود او در سال 1923 به دعوت «والترگروپیوس» (Walter Gropius) برای تدریس هنرهای تجسمی در مدرسه باهائوس (Bauhaus) به آلمان رفت و از سال 1930 به بعد چند فیلم انتزاعی سیاه و سفید ساخت و هنگامی که نازیها در آلمان به قدرت رسیدند و مدرسه باهائوس با تضییقات روبرو شد، ابتدا به انگلستان مهاجرت کرد و در آنجا برای فیلم علمی-تخیلی «چیزهایی که میآیند» صحنههای نقاشی متحرک را کشید و سپس به امریکا رفت تا به تدریس هنرهای تجسمی بپردازد. او عاقبت در سال 1946 در شیکاگو درگذشت.
اندیشه «هنر حرکتی» به دهه دوم قرن بیستم باز میگردد. «فوتوریستها» در پی نمایش حرکت در کارهایشان بودند. آنها خواستار تکثیر اشیاء در حین حرکت و نفوذ اجسام در یکدیگر بودند اما تمایل آنها به نتیجهای نرسید زیرا در یک تصویر ثابت میخواستند شیئی متحرک را نشان دهند.
در فاصله سالهای 1913 تا 1920، «نوآم گابو» (Naum Gabo) با مجسمههایش به تجارتی بدیع در زمینه «هنر حرکتی» دست زد. هنرمندان دیگری همانند «رودچنکو» (Alexander Rodchenko) و «منری» (Man Ray) نیز همین اندیشه را در مورد فرم و رنگ گسترش دادند. عاقبت هنر حرکتی که در دهه 70 حتی به معماری و تزئینات داخلی نیز رسوخ کرده بود، در دهه 80 رو به افول نهاد و اندیشه ایجاد توازن میان اختراع علمی و تخیل هنری به کنار گذاشته شد.
«هنر حرکتی» تأثیرات زیادی بر سایر هنرمندان تجسمی به ویژه گرافیستها بر جای گذاشت و بیگمان باید آن را از منابع بسیار مهم در ابداعات «سائول باس» برای ساختن عنوانبندی فیلم محسوب کرد. از حدود دو دهه پیش، عنوان بندی فیلمها به سمت هرچه سادهتر شدن حرکت کرده است و دیگر ترفندهای «سائول باس» خریداری ندارد مگر برای بعضی فیلمها یا خلق برخی صحنههای ویژه امروزه شرکتهای فیلمسازی ترجیح میدهند که از عنوانبندیهای معمولی استفاده کنند و جنبههای تبلیغاتی فیلم را به امور دیگری بسپارند. اما در تولیدات تلویزیونی به ویژه با رقابتهایی که شبکههای ماهوارهای با یکدیگر دارند، همچنان اهمیت عنوانبندی حفظ و حتی بیشتر نیز شده است وسعی میشود در مدت زمان کوتاهتری به نمایش درآید.
3-8-3 اهمیت و جایگاه طراحی عنوانبندی سینمای امروز
کاربرد هنر گرافیک، به دلیل درک صحیح از تصویر و تسلط بر بیان تصویری طراح، تاثیر به سزایی در طراحی عنوانبندی فیلم دارد، زیرا طراح گرافیک، با آگاهی لازم میداند که یک نقطه یا سطح یا رنگ و به طور کلی تمام عناصر بصری، در ترکیبات گوناگون خود در برگیرنده چه مفاهیم خاصی هستند. یک طراح گرافیک برای القای یک یا چند مفهوم در تصویر، به همراه موسیقی، میداند که چه میخواهد.
اگر چه طراحی عنوانبندی فیلم هنوز برای بعضی از فیلمسازان کاری اضافی و تجملی محسوب میشود، اما برای اکثریت فیلمسازان امروزی، امری جدی تلقی میگردد.رابرت براونجان (Robert Brownjohn) که عنوانبندی زیبای فیلم شب ژنرالها (The Night of the Generals) از کارهای مشهور اوست میگوید: «عنوانبندی بخشی کمارزشتر از بقیه فیلم نیست.عنوانبندی مانند جلد کتاب میباشد که با ذوق کامل طراحی شده تا خریدار را جلب کند.»
در تایید گفته بالا حتی میتوان از فیلمهای بسیاری نام برد که اعتبار آنها به عنوانبندیشان بستگی شدید دارد. به عنوان نمونه میتوان از فیلمهای دور دنیا در هشتاد روز، پلنگ صورتی و هفت نام برد که از آن به عنوان شاهکار گرافیک متحرک یاد میشود.
خلاقیت و نوآوری در یک اثر عنوانبندی را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد.
• خلاقیت در ایدهپردازی و نوع روایت مفهومی اثر
• خلاقیت در فرم، ساختار و شیوهی اجرایی اثر
دامنه بروز خلاقیت در شیوههای اجرایی در عنوانبندی بسیار گسترده است و طراح عنوانبندی میتواند در استفاده از عناصر و کیفیات بصری ( مانند حرکت، ریتم و رنگ و …)، گونههای عنوانبندی ( انیمیشن، گرافیک متحرک و …)، تدوین، فیلمبرداری، موسیقی و … نوآوری و خلاقیت به خرج دهد.
برای مثال میتوان از شیوهی الکتروگرافی (photographic Electro ) که تورستن فلیش (Thorsten Fleisch) در عنوانبندی فیلم وارد خلاء شو (Enter The Void ) از آن استفاده نموده است. این روش اجرایی از خصوصیات ابزار دیجیتالی است و جلوههای آن که حالتی شبیه رعد و برق دارد، را به وجود میآورد. طراح در این شیوه ابتدا حروف را با صفحات آلومینیوم به صورت برجسته درآورده و بر روی تابلوی الکترونیکی نصب کرده است. بعد به آن سی هزار ولت برق وصل کرده و از این اتفاق عکاسی کرده است و به جلوههای بصری الکتروگرافیکی رسیده است. این شیوه در طراحی عنوانبندی برای اولین بار استفاده شده و یکی از روشهای اجرایی جدید محسوب میشود که در دهه آغازین قرن بیست و یکم ابداع شده است.
طراح گرافیک در دنیای چند رسانهای (Multimedia) امروز میتواند به صورتهای مختلف اندیشههای خود را بیان کند و ساخت عنوانبندی برای فیلم که از اجزای جداییناپذیر فیلم و حکم شناسنامه و معرفی فیلم را دارد را میتوان یکی از عرصههای مهم برای پیاده کردن اندیشههای یک طراح گرافیک بهشمار آورد.
شیوه گرافیک متحرک، گرافیکیترین و مطرحترین شیوه ساخت عنوانبندی است که طراح گرافیک علاوه بر تسلط بر طراحی گرافیک، باید به درک صحیحی از سینما، زیباییشناسی تصاویر متحرک، موسیقی و … دست یابد.
3-9 گرافیک تلویزیونی
3-9-1 طراحی گرافیک در تلویزیون
تلویزیون از زمان پیدایش، جای خود را به عنوان رسانهای فراگیر،جذاب و پرطرفدار در علوم ارتباطات تثبیت کرد. این رسانه از آغاز همراه با رشد بی حد و مرز فنی و تکنولوژیک، توانست امکانات وتواناییهای هنرهای دیگر را نیز در اختیار بگیرد.
اما در میان هنرهای زیبا تلویزیون بیش از هر رسانه دیگری به دلیل وجود الفبای تصویری مشترک و یگانگی زبان بصری، به هنرهای تجسمی وابسته است. این وابستگی به اندازهای است که گاهی تلویزیون را ادامه عکاسی و نقاشی میدانند؛ عکاسی به لحاظ ثبت و ضبط تصاویر از طریق دوربین و لنز بر روی فیلم، و نقاشی از نظر زبان تصویر، اهمیت عناصر تصویری و نقش آنها در به وجود آمدن تصویر. زیربنای هنر تجسمی و رسانه تلویزیون،درک تصویر است و تلویزیون برای شکلگیری تصویر به عناصر بصری نیاز دارد.
خط، نقطه، شکل،سطح، رنگ، بافت، تیرگی و روشنی، عناصری هستند که همنشینی آنها و ارتباطشان بر روی صفحه سبب میگردد تا تصویردیده شود. «دیده شدن»، هدف مشترکی است که هم تصاویر تلویزیونی و هم آثار تجسمی به آن منظور خلق میشوند. اهمیت عناصر بصری در یک تصویر نیز ناشی از این هدف است. باید پذیرفت که نقش اصلی را در بیان اثر برعهده عناصر بصری است، زیرا هر عنصر بصری دارای «انرژی تصویری» است و خالق اثر با توجه به نقش و قدرت عناصر بصری، نحوه کنار هم قرار گرفتن و چیدهشدنشان در صفحه و با رعایت کیفیتهای بصری، انرژی مورد نظر را در تصویر تعیین میکند.
طراح گرافیک قبل از خلق اثر، در گامهای نخستین به اتود نیاز دارد و پس از به نتیجه رسیدن اتود و رضایتبخش بودن آن، ابزار و تکنیک مورد نیاز را انتخاب و آفرینش اثر را آغاز میکند تولید و خلق آثار مرتبط به گرافیک تلویزیونی، تنظیم و نگارش کثیری از مخاطبان در یک زمان و آگاهی سریع از بازخورد انتقال تصویر شدهاند، از سوی دیگر با موانع و محدودیتهای رسانهای مواجه هستند.
3-9-2 ارتباط گرافیک با تلویزیون
گرافیک، شاخهای کاربردی از هنر تجسمی است که بیشتر از گرایشهای دیگر این هنر، در خدمت تلویزیون قرار گرفته است. در این رسانه، تقاضا برای گرافیکی کردن تصاویر روز به روز در حال افزایش است و شرکتها و مؤسسات
