
بودن دورا را به چندین فاکتور نسبت داد: تجربه او از موضوعاتی که با آنها مواجه شده بود، وضعیت شخصیش، وضعیت بلوغش و شاید محیط اجتماعی وسیع تر او که برای افرادی که به دین یهود اعتقاد داشتند ناسازگار بود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003 به نقل ازدیکر،1991). عضویت دورا در یک گروه اقلیت که مورد تبعیض قرار می گرفتند میتوانست به وابستگی اش به خانواده کمک نماید و نیز میتوانست از چیزی فراتر رود که ممکن است از کسی که مقبولیت اجتماعی بیشتری دارد؛ انتظار رود (اسپیرا و کرامر ریچاردز، 2003 به نقل از گلد استین،1995). فروید به این نتیجه رسید که حرکات و علائم دورا از انتظار طولانی او در عشق ورزیدن به یک زن ناشی میشود (فروید، 1905). او این مسئله را با توجه به گزارش دورا در مورد لذتی که از نگاه کردن به یک نقاشی مربوط به حضرت مریم و کودک تجربه کرده بود استنباط نمود. ممکن است که کلین (1963) لذت نفسانی را که دورا توصیف نمود نسبی و بهعنوان نمودی از انزوای او تلقی نماید. از دید کلین، انزوا شامل اشتیاق برای یک رابطه ایدئال بین مادر و نوزاد است که در آن فرد میتواند بدون گفتن کلمه ای تصوری متداول از رابطه اولیه مادر و نوزاد را درک کند. فروید در این مقالات درمورد نظریه تمایلات جنسی (b1905)، نظریه خود را تعمیم می دهد و بیان می دارد که عشق، همیشه باید به بازیابی مجدد موضوع اصلی عشق -معمولا مادر- مربوط شود.خانم برگمن15 (1987) بر این نکته تأکید دارد که همیشه عشق ایدئال باید به یافتن مجدد عشق از دست رفته کودکی مربوط شود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،66:2003).
2-5-1-2 انزوای اجتماعی، تجرد و جنسیت (لاینرمن،گیلیگان،راکر و برگمن و مانتر)
ممکن است جنسیت بر احتمال یک فرد از تجربه تجرد و ظرفیت فرد برای غلبه بر تنهائی حاصل از آن تأثیر بگذارد. بر اساس نظر لاینرمن16، محیط روانی و اجتماعی به طرز ناگسستنی ای بخصوص برای جنس مؤنث بالای 30 سال، بههمپیوستهاند. او تصور می نماید که کمیابی شریک مذکر مناسب، بیش از تناقض درون روانی موجب انزوای اجتماعی میشود. گیلیگان17 (1982) بیان می دارد که امکان دارد زنان بیش از مردان نسبت به انزوا آسیب پذیر باشند، زیرا دختران، شیوه ای از تفکر در مورد جهان را در خود بسط و گسترش میدهند که به حس رابطه داشتن با دیگران بستگی دارد؛ بنابراین، زنان احساس میکنند که انزوا یک شکست است. در مقابل، مردان برای استقلال ارزش قائلاند و اعتقاد دارند که نیاز به دیگری برای کاهش انزوا یک صفت زنانه است؛ بنابراین، ممکن است در مقایسه با زنان مجرد، مردان مجرد با مسائل و دغدغههای کمتری مواجه باشند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003 به نقل از ویس،1973). همچنین، تحلیل گران روانی اینگونه در نظر میگیرند که به دلیل آنکه احتمال بیشتری وجود دارد که مردان مجرد یا متارکه کرده بالای 35 سال، زنان جوانتر را برای ازدواج انتخاب کنند، مردان شایسته اندکی برای زنان میان سال تحصیل کرده وجود دارند. درحالیکه برخی از افراد میتوانند به راحتی مجرد باشند، آن دسته از افراد که نمیتوانند اینگونه باشند؛ افرادی هستند که به دنبال درمان هستند (هورتولانوس وماشیلز،23:2006). لاینرمن (1991) اعتقاد دارد که انزوا و عدم رابطه جنسی باعث درد و رنج میشود. او همانند راکر18 (1993) به طرز حساسی بر مسائل موجود در درمان زنان مجرد تأکید می نماید. راکر (1993) در مورد فاکتورهای حقیقی که زنان مجرد روان کاوی شده به صورت بی اختیار با آن مواجه اند دچار تردید است و این همان چیزی است که راکر آن را بهعنوان شانس نسبی پیدا کردن یک جفت تلقی می نماید. راکر اعتقاد دارد که در غیاب مردان دیگر در زندگی این زنان، تداعی حالات جنسی میتواند تجلی نیازهای افراد بالغی باشد که نباید بهعنوان حالات دفاعی شخص تفسیر شود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،18:2003) .ام وی برگمن (1985) به بحث در مورد زنان مجردی می پردازد که در اواخر سالهای باروری خود به درمان رو میآورند. او اعتقاد دارد که تاریخ آنان از فرضیه اولیه نقش مادری در ارتباط با مادران خودشان آنها را در خصوص پذیرفتن دوباره آن نقش مردد باقی می گذارد. او ادعا میکند که واژگونی نقش، تناقض های نسبت به جنس مخالف را شدید کرده و اعتقاد دارد که بیماران او از اجتناب به انجام روابط جنسی بهعنوان یک دفاع در برابر به کار رفتن بهعنوان پرورش دهندگان استفاده میکنند. در اینجا تاکید بر انگیزه های روانی انتخاب این زنان برای مجرد ماندن است. این زنان برخلاف بسیاری از زنان مجرد بالای 35 سال اعتقاد داشتند که باید جفتی برای آنها وجود داشته باشد و از این دیدگاه طرفداری نمیکند که هیچ مردی برای آنها وجود ندارد. این ایده که انتخاب هایی وجود دارد در حال قوت گیری است و حتی ممکن است به شخص کمک کند تا اگر اشتیاق داشته باشند جفتی را برای خود پیدا کنند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،20:2006). هیرسچمن و مانتر19 (1988) با زنان بزرگسالی که پرخور هستند کار کرده اند. پرخوری اغلب زمانی رخ می داد که زنان مجرد بودند. از دید آنها ایدئال سازی فرهنگی زنان لاغرتر منجر به ریسک انزوای اجتماعی افراد پرخور وسواسی میشود؛ بنابراین، امکان دارد که مقاومت آنها منجر به برآیند دقیقی شود که از آن ابا می شد. زنی که می گوید هیچ مردی برای او وجود ندارد از طریق پذیرش این واقعیت که در گروه سنی او مردان مجرد کمتری نسبت به زنان مجرد وجود دارند انزوا خود را تحمل میکند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،20:2003).
2-5-1-3 انزوای اجتماعی در ارتباط با محیط زندگی شخص (نظریه سیلورمن، هورتولانوس و همکارانش)
دکتر دی سیلورمن20 (1998 ) با ادغام نظریه دلبستگی، شامل ایدههای بالبی21، با مفاهیم تحلیلی روانشناختی دیگر، شخص منزویای را توصیف میکند که از طریق مقاومت در برابر روابط بهوسیله وابسته شدن به روابط منفی قبلی اعتقاد داشت که به دوری از حالت انزوا متمایل بود. (به نقل از اسپیرا:2003) مطالعات دیگر انزوای اجتماعی را با محیط زندگی فرد مرتبط می دانند. فرض این است که فضای محیطی میتواند ارتباط اجتماعی را حمایت کند و محرک آن باشد یا فرد را از آن بازدارد. برای مثال، به عقیده هورتولانوس و همکارانش، در یک همسایگی که اکثر مردم در طی روز مشغول کار هستند، احتمال کمتری برای برقراری ارتباط وجود دارد. ترکیب بندی جمعیت همسایگی نیز ایفا کننده نقشی است: زمانی که افراد اشتراکات کمی داشته باشند (سن، خانه، قومیت، موقعیت اقتصادی اجتماعی)، پتانسیل رابطه کمتر و احتمال غریبه ماندن بیشتر میشود. همین مطلب زمانی که ساکنان یک محله شیوه های زندگی کاملا متفاوتی دارند یا زمانی که مشاجرات بین آنها وجود دارد نیز صدق میکند. شانس انزوای اجتماعی زمانی افزایش می یابد که مردم دیگر احساس امنیت در محله نداشته باشند برای مثال در اثر میزان بالای جرم و جنایت یا تغییر سریع جمعیت محله در مدتی کوتاه (هرتولانوس و همکاران،80:1992).اگرچه عوامل بسیار متعددی میتواند شانس انزوای اجتماعی را به گونه ای که توصیف شد افزایش دهد، اماهیچ عامل حیاتی برای تبیین آن شناسایی نشده است. تحقیقات گسترده درزمینه افراد منزوی اجتماع نشان می دهد که در بیشتر موارد ترکیب پیچیده عوامل مختلف و شرایط باعث این امر است که خود به تنهایی عامل نمی باشند. انباشت چنین مشکلاتی برای افرادی اتفاق می افتد که به شیوه های متعدد با عواملی سروکار دارند که زندگیشان را تحت تأثیر منفی قرار می دهد؛ بنابراین دلیل آن در مجموعهای خاص از رویدادها، شرایط و خصوصیات فردی نهفته است(همان، همان صفحه).
در آخر باید اذعان نمود که این مقدار مشکلات نیست که باعث آزردگی می گردد بلکه تعادل میان مشکلات و مسئولیتها و قدرت فرد است.همچنین، دورکیم در بحث از امور مقدس و نامقدس، توضیح می دهد که ما امروزه برآنچه تجربه کردن شناختنیهای مقدس خود می نامیم، در کنارهم زندگی کرده و بایکدیگر حالات ارتباطی خاصی را تجربه میکنیم. به اینترتیب، اعتقادات و عرف و سنت در جامعه، مجموعهای از معیارها و عقایدی را بوجود میآورند که هر چیز مقدس و نامقدسی را از یکدیگر بازشناسی میکند (حسینی،22:1385)
2-5-2نظریات جامعه شناختی انزوای اجتماعی (با تمرکز بر رویکرد ارتباط اجتماعی)
طبق نظریات هورتولانوس وماشیلز22 راجع به انزوای اجتماعی، روابط اجتماعی بخشی ضروری در زندگی انسانی است. انسانها موجوداتی اجتماعی هستند که به دلایل بسیاری به یکدیگر وابسته اند. آنها به شیوه- های گوناگونی در شبکه ای از افراد مرتبط و غیرمرتبط با یکدیگر قرار دارند، آنها بخشی از اجتماعهای بزرگی هستند که در آن دارای هویت می باشند. داشتن چنین ارتباطات اجتماعی متنوعی زندگی اجتماعی افراد را شکل می دهد.
از دیدگاه وان در پل23، شیوه ای مؤثر برای مطالعه ارتباط اجتماعی تحلیل شبکه ای است. در این شیوه، تمایزی میان شبکه های کلی (گروههای انسانی کاملا تعریف شده مانند بخشی در یک شرکت) و شبکه های انفرادی (یا خودمحور) مردم است (نظامی از روابط که فرد مشخصی به عنوان شخصیت اصلی در آن قرار میگیرد). (وان در پل،22:1993). به عقیده فیسچر24، گروههایی که فرد بهطور مستقیم با آنها درگیر است را می توان به سه شیوه مختلف نگریست. نخست، بهطور رسمی. این به معنای درگیری نقشهای شناخته شده اجتماعی با حقوق و الزامات مشترک دو جانبه است، برای مثال رابطه کارفرما-کارمند. دوم، رابطه ای که در آن افراد برای یکدیگر اهمیت داشته و احساس نزدیکی نسبت به هم میکنند. و سوم، ارتباط یا مبادله ای که در آن افراد با کسانی درگیر می شوند که فعالیت هایی برای مبادلات مادی و یا خدمات احساسی با آنها دارند. اگرچه هر سه شکل درگیری به میزان زیادی با یکدیگر همپوشانی دارند، بیشتر تحقیق شبکه بر روی نوع سوم متمرکزمی شود که به روابطی می پردازد که در آن ارتباط و مبادله کالا اتفاق می افتد. (فیسچر،133:1982).
از دیدگاه بیلینگتون25 و همکارانش، شبکه فردی می تواند شامل افرادی باشد که نقشهای اجتماعی بسیار مختلفی دارند: اعضای خانواده، دوستان، آشنایان، همسایه ها، همکلاسی ها، همکاران، یا اعضای یک سازمان یا نهاد مشترک و غیره. حوزه شبکه فردی می تواند بسیار متغیر باشد. برخی افراد دارای شبکه ای گسترده هستند در حالیکه عده ای دیگر فقط چند فرد در شبکه فردی آنها وجود دارد. کیفیت روابط نیز می تواند به میزان قابل توجهی متغیر باشد: روابط میان اعضای یک خانواده معمولا بسیار مؤثرتر بوده و درگیری دو جانبه بالایی در آن وجود دارد، اما روابط با همکاران یا دیگر اعضای یک نهاد یا سازمان مشترک بیشتر جنبه عملی یا کاربردی دارد. اهمیتی که افراد به روابط مختلف میدهند در هر فرهنگ و در هر فرد متفاوت است (بیلینگتون و همکاران، 19:1998).
روابط اجتماعی همواره یکی از مضامین مهم علوم اجتماعی بوده است. روانشناسی اجتماعی بهطور کلی بر اهمیت روابط اجتماعی برای کاربردهای فردی تمرکز دارد. جامعه شناسی روابط اجتماعی را در اصل سنگ بنای جامعه می داند(هورتولانوس وماشیلز،44:2006).
2-5-2-1 اهمیت روابط اجتماعی
2-5-2-1-1روابط اجتماعی و تندرستی فردی
از دیدگاه برخی از جامعه شناسان، شبکه فردی عامل مهمی در زندگی روزمره انسانها است. بنابراین جای تعجبی وجود ندارد که زمانی که از افراد پرسیده شود تا عواملی که به نظر آنها برای تندرستی مهم است، ارتباطات اجتماعی خود را در اولویت بالایی قرار میدهند. این مورد مخصوصا در روابط اصلی (خانواده و همسر) صدق میکند، اما روابط اجتماعی نیز در معنای کلی تر به این قضیه مرتبطند (هرتولانوس و همکاران،212:1912). در سالهای اخیر، مطالعات بسیاری ثابت کرده اند که افرادی که در شبکه ای از روابط فردی قرار دارند، بهطور کلی سطح بالاتری از تندرستی را تجربه میکنند تا افرادی که فاقد این روابط بودهاند. آنها گرایش بیشتری به سلامتی داشتهاند (تیجوس 1994، ساراسون و همکاران 2001؛ پسکولیدو و لوی 2002، جیهول و گیجبرس 2004).
نخستین طبقه بندی نقشهای کلی روابط اجتماعی توسط ویس26 (1974) ارائه شده است. او روابط
