
و حتی ممکن است کسانی هم که تصمیم میگیرند مجرد باقی بمانند، اضطراب و مشکلات روانشناختی داشته باشند. میتوان آسیبهایی که بیشتر گریبان مجردها را میگیرد، دسته بندی کرد. مجردهای قطعی و اجباری، هم خودشان دچار برخی آسیبها میشوند و هم جامعه را به برخی آسیبها دچار میکنند؛ اما این روزها کمتر از کلمه «آسیب» استفاده میشود و این مسائل را بیشتر «مشکلات اجتماعی» مینامند. یک زن تنها، بالقوه یک آسیب اجتماعی نیست و منبع آسیبزا به شمار نمیآید، اما میتواند منبع «مشکل اجتماعی» باشد (به نقل از ایمانی:1374).
طبق گفته های بالا و با توجه به تجربیات محقق، در واقع تجرد میتواند طی فرایندی روانی – اجتماعی، به انزوای شخص از جامعه و ابتلای او به انواع بیماری های روحی گردد. از مکانیسم هایی که تجرد را به انزوا مربوط می سازد میتوان از حمایت اجتماعی، سلامت اجتماعی، تصور خانواده و خویشاوندان، تصورات عرفی جامعه، خاستگاه اجتماعی- طبقاتی فرد درجامعه، تصور فرد از اهمیت ازدواج و تصور فرد از خود، میزان استقلال مالی فرد و همچنین وضعیت اشتغال فرد نام برد که هریک به گونه ای فرد را به کناره گیری از جامعه و انزوا می کشاند و این متغیرها را میتوان در ابعاد مختلف خود بررسی نمود. تجربه نشان داده است که یک دختر مجرد، در یک جامعه سنتی، ممکن است بارها و بارها آماج تهمت ها، انتقادات و بدگویی های اقوام و اطرافیانش قرار گرفته؛ دچار احساس سرخوردگی و انزوای اجتماعی- روانی گردد؛ همچنین ممکن است دچار احساس عدم استقلال مالی، احساس بیهودگی و سرباربودن درخانواده شود. حضور و مشارکت او درجامعه کمتر میشود و بطورکلی به تنها ماندن و جدایی از جمع متمایل می گردد.
لذا، مسئله بسیار مهم ما در این پژوهش، این است که مشخص کنیم چه مکانیسم هایی با چه شدت تأثیر و در چه جهتی میتواند موجبات انزوای اجتماعی دختران مجرد را در شهری سنتی، مثل یزد، فراهم سازد و نیز راهکارها و پیشنهاداتی را برای کمترکردن این معضل درجامعه ارائه دهیم.
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق
خانواده یکی از نهادهای اصلی و اساسی هر جامعه به شمار می آید بطوری که تشکیل خانواده برای هر فرد، میتواند منبع آرامش خاطر و فراغت از استرس ها و دغدغههای عاطفی بسیاری باشد. یک خانواده موفق همواره پشتیبان فرد برای پیشرفت فردی و اجتماعی بوده و هست (زمانی،21:1386). مسئله این است که خانواده پدری تا زمانی خاص میتواند کارکرد پرستاری، مراقبت، تربیت و پرورش فرزندان خود را به درستی انجام دهد و فرزندان، پس از رسیدن به مرحله ای از رشد و بلوغ جسمی و عاطفی، خودشان باید در پی استقلال خویش برآمده و بهعنوان پدر یا مادر در خانواده ای که خود بنا می نهند ایفای نقش کنند.اما گاه، مشکلاتی از قبیل مشکلات مالی، مشکلات جسمی و مشکلات روحی و روانی خاصی که خانواده پدری با آن درگیر است؛ این فرصت را از فرزندان سلب کرده و در نتیجه آنها را به سمت تنهایی، انزوا و جدائی از دیگر افراد جامعه سوق می دهد. در حقیقت اینگونه افراد، پس از فوت، ازکارافتادگی و یا ناتوانی مفرط والدین در تأمین نیازهای روحی و مالیشان، اشخاصی تنها، گوشه گیر و بازمانده از آرمانها و اهداف خود هستند؛ اگرچه ممکن است عده ای از آنها با رسیدن به شغل و درآمدی ثابت، احساس استقلال نسبی را یافته باشند اما آنچه مسلم است بسیاری از آمال و آرزوهایشان را در پشت موجی از غرور و تکبر ساختگی، برای دلخوشی موقت خود، پنهان کرده اند و تنها زمانی این مسئله آنها را از پای درمیآورد که به روزگار پیری و ناتوانی رسیده باشند و یا اینکه متوجه نیازهای عاطفی سرکوب شده خود شده باشند.آن وقت است که حالات افسردگی و رخوت، بی میلی و حس تمایل به کناره گیری از جامعه، به آنها دست می دهد و در کنار این وضعیت، کافی است جامعه ای که در آن رفت و آمد داشته و با مردمانش مراوده دارند، بسیار سنتی، همراه با تعصب و تنگ نظرانه با مسئله تجرد آنها برخورد کند؛ در این صورت زندگی برای چنین افرادی، چه دچار تجرد ناخواسته شده باشند و چه به میل خود تن به تجرد داده باشند؛ بسیار دشوار می نماید؛ چراکه دیگر، حالت اولیه روابط اجتماعی خود را از دست میدهند و این امر آنقدر ادامه می یابد تا اینکه شخص دچار مشکلات و مسائل روانی و جسمانی بسیار جدی می- شود (زمانی،22:1386). پس در اینجا تفصیل در باره اینکه چرا یک دختر دچار تجرد طولانی مدت شده است؛ برای محقق چندان مطرح نیست و تنها بخشی از این دلایل را که طبق مبنای نظری این پژوهش میتواند عاملی جهت انزوا و کناره گیری وی از اجتماع شود را مورد بررسی و آزمون قرار داده است.
درکشورما، تحقیقات زیادی راجع به علل و عوامل تأخیر در سن ازدواج جوانان و نیز آسیبهای ناشی از آن صورت گرفته است؛ اما هیچ یک از این تحقیقات، اولا به بررسی موشکافانه پیامدها و آسیبهای اجتماعی این امر نپرداخته است؛ ثانیا آنطور که باید و شاید به مسئله تفاوت تأثیر پذیری دختران و پسران از تأخیر در سن ازدواج پرداخته نشده است. در جامعه و فرهنگ ایرانی، به دلیل آمیختگی ارزشی-اعتقادی که با دین و آموزه های مذهبی دیده میشود؛ به تجرد دختران در دوره ای طولانی مدت بسیار متفاوت از تجرد یک پسر نگریسته میشود، ضمن اینکه پسران به دلیل شرایط جسمی و روحی ای که بهطور طبیعی دارند؛ تا مدت بیشتری امکان ازدواج و تشکیل خانواده برایشان فراهم است؛ بعلاوه، دایره انتخاب همسر برای آنها، همواره دایرهای آزادتر و پرانعطافتر از دایره انتخاب همسر برای دختران بوده و هست (زمانی،22:1386). در حقیقت دختران انتخاب میشوند و پسران انتخاب میکنند. در شهرستانها و شهرها و روستاهای کوچکتر، به ویژه این مسئله قابل تأمل است؛ مثلا، مجرد بودن، برای یک دختر یزدی، تنها تا مدت معینی (معمولا تا 30 سال) قابل پذیرش مردم و جامعه یزد می باشد و از طرفی، پیامد این عدم پذیرش اجتماعی بالاتر از این سن معین برای دختران، طرد و انزوای اجتماعی دختران بالای 30 است؛ از طرف دیگر، یک فرد، به دنبال انزوای اجتماعی در معرض خطر ابتلا به انواع بیماری های روانی و جسمی قرار خواهد گرفت؛ لذا، لازم دانسته شد تا رابطه واقعی تجرد با انزوای اجتماعی دختران بالای 30 سال یزدی و نیز عناصر دخیل در این پدیده را طی یک پژوهش، به بررسی گذارده شود. این مسئله به ویژه زمانی اهمیت می یابد که با مراجعه به آمار چند سال اخیر (ر.ک سایت مرکز آمار ایران) و مقایسه آن با جدیدترین آمار روز، واضح و مبرهن خواهد بود که نسبت دختران ازدواج نکرده در این رنج سنی، تاکنون روند صعودی قابل توجهی داشته است و رسیدگی به مشکلات و معضلات این دسته از شهروندان نیز نیازمند بررسی ها و مطالعات منسجم و بیشتری است. نتایج این تحقیق در سطح خانوادگی و فردی در زمینه آموزش های مربوط به رفتار با دختران مجرد بالای سی سال در خانه و نیز در سطح جامعه در زمینه فراهم آوردن امکانات رفاهی و تفریحی مناسب برای این دسته از شهروندان مفید خواهد بود. نکته دیگر اینکه پژوهش حاضر می تواند شدت و جهت عوامل موثر بر انزوای اجتماعی دختران را مشخص کرده و راهکارهایی را برای پیشگیری از این امر ارائه دهد. مثلا می توان گفت نیاز است تا سطح فکری والدین و اطرافیان نسبت به تجرد دختران بالای سی سال قدری انعطاف بیشتری پیدا کند تا مبادا این دسته از افراد صرفا به خاطر تجرد خود دچار مشکلات اجتماعی و فردی شوند و بتوانند مانند سایر افراد در جامعه فعالیت و مشارکت داشته باشند.
4-1 اهداف پژوهش
بهطور کلی میتوان گفت تحقیقات پیمایشی با هدف سنجش شدت و جهت تغیر یک متغیر براساس تغییرات متغیر دیگر انجام میگیرد. بهطور خلاصه اهداف اصلی و فرعی این پژوهش عبارت اند از:
1-4-1 هدف اصلی تحقیق
هدف اصلی در این تحقیق سنجش ارتباط عوامل اجتماعی- فرهنگی با انزوای اجتماعی دختران مجرد بالای سی سال یزدی می باشد و اینکه شدت و جهت این تأثیرات سنجیده شود.
1-4-2 اهداف فرعی تحقیق
1.بررسی و تعیین میزان انزوای اجتماعی دختران مجرد.
2. بررسی عوامل فرهنگی و اجتماعی مؤثر در انزوای اجتماعی دختران مجرد.
3.بررسی شدت و جهت رابطه عوامل فرهنگی با انزوای اجتماعی دختران مجرد.
1-5 کاربرد نتایج
بهطور کلی این پژوهش در دو سطح فردی و اجتماعی کاربرد خواهد داشت که این کاربردها با توجه به تجربیات محقق، شرح داده خواهد شد.
الف- در سطح فردی
در سطح فردی، انزوای اجتماعی میتواند باعث افسردگی، رخوت و گوشه گیری شخص و در نتیجه، باز ماندگی او از اکثر فعالیتهای مثبت زندگی شود. همچنین خانواده هایی که از این افراد نگهداری میکنند متحمل هزینه های مادی و غیر مادی بسیاری خواهند شد که در دراز مدت، جبران این خسارت ها حتی گاه غیر ممکن می نماید. فرد مجرد درصورتیکه نتواند تا مدت معینی استقلال خویش را در تشکیل خانواده به دست آورده و به اصطلاح عامیانه روی پای خود بایستد؛ ناگزیر از خیر آرزوهای زیادی نیز خواهد گذشت که شاید بسیاری از این آرزوها مهمترین روزنه های امید برای پیشرفت فردی و اجتماعی شخص بوده باشند. آرزوها و آمالی چون داشتن همدم، غمخوار همراه در زندگی، داشتن فرزند، تربیت فرزند و شاید هم بنیان نهادن خانواده ای بهتر از خانواده پدری که دارای شهرت و نام بهتری هم باشد؛ مواردی هستند که اگر شخص مجرد از پیشتر در سر داشته باشد؛ بخصوص با توجه به شرایط خانه پدری و بروز تجرد ناخواسته، او را بهطرف انزوا و جدایی از جامعه و مردم اطراف خویش می کشاند و علاوه برآسیبهای روحی فراوانی که بر فرد تحمیل میکند، آسیبهای جدی رفتاری و نیز جسمی را برای او درپی داشته باشد. این امر در مورد دختران بیش از پسران صدق میکند؛ چراکه پسران در انتخاب خویش آزادانه تر عمل میکنند و نیز شرایط جسمانی آنها هم طوری است که طی مدت بیشتری باوری آنها ادامه خواهد داشت و این به آنها کمک میکند که با دقت و وسواس بیشتری بتوانند دست به انتخاب شریک مناسب زندگی خود بزنند. به عقیده محقق، اگر اطلاع رسانی فرهنگی دقیقی از علل و عوامل تمایل اینگونه افراد به مجرد ماندن در مدتی طولانی و نیز شرایط روحی و نیازهای مادی و معنوی آنها، انجام شود؛ میتوان با تعدیل دید عمومی، این اشخاص را از مرگی خاموش در درون خود و خمودگی و افسردگی نابود کننده نجات داد و همچنین توانمندی های فردی آنها را شناخت و در جهت حل مشکلات و مسائل آنها و نیز خانواده هایشان بکار برد.
ب- در سطح اجتماعی
بالارفتن سن ازدواج یکی از معضلات مهم جوامع بشری است؛ زیرا با افزایش سن ازدواج، جوانان از شیوه بهنجار ارضای غریزه جنسی و آثار و فواید آن محروم میشوند. در جوامع گذشته پسران و دختران بار رسیدن به سن بلوغ، یا کمی بعد از آن اقدام به ازدواج میکردند و مجرد ماندن یک نقص اجتماعی محسوب می شد؛ اما با پیچیده تر شدن جوامع و ایجاد خواسته ها و انگیزه های کاذب، ذائقه اجتماعی تغییر یافت و تبع این تغییر ذائقه، نیاز طبیعی و غریزی به ازدواج سرکوب و این روند تا جایی پیش رفته که امروزه در بعضی جوامع غربی، جوانان بهکلی از ازدواج سرباز زده اند و آن را مانعی برای آزادی خود تلقی میکنند. تنها زمانی به ازدواج روی میآورند که نشاط جوانی را از دست بدهند و نیازمند مراقب یا پرستار باشند. متأسفانه این امر به کشور ما نیز سرایت کرده است و در پی آن ما شاهد مشکلات بسیاری همچون افسردگی و از بین رفتن نشاط در جوانان، ابتلا به وسواس زیاد در انتخاب همسر، مشکل آفرینی فرزندان بزرگ ازدواج نکرده درخانه، افزایش اضطراب و نگرانی- بخصوص در دختران- بلاتکلیفی، ازدست رفتن طراوت و زیبایی، نومیدی و تصمیم به عدم ازدواج به خاطر کاهش میل به ازدواج، احتمال افزایش بزهکاری ها و انحرافات اجتماعی و هزاران مشکل از این قبیل بوده ایم که جوانان ما را به چالش کشانده است (رجبی،1:1386). پس بالارفتن سن ازدواج، بخصوص برای دختران، جدای از اینکه اثرات منفی جبران ناپذیری از لحاظ روانی اجتماعی و حتی زیستی در سطح فردی از خود برجای می گذارد، در سطح جامعه و درارتباط با کار ویژه مذکور نیز آثار و آسیبهای فراوانی
