
نامقدس، توضیح می دهد که ما امروزه برآنچه تجربه کردن شناختنیهای مقدس خود می نامیم، در کنارهم زندگی کرده و بایکدیگر حالات ارتباطی خاصی را تجربه میکنیم. بهاینترتیب، اعتقادات و عرف و سنت در جامعه، مجموعهای از معیارها و عقایدی را بوجود میآورند که هر چیز مقدس و نامقدسی را از یکدیگر بازشناسی میکند (حسینی،1385:44). بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که اگر شخص در محیطی زندگی کند که در آن محیط، ازدواج بهموقع یک امر ارزشی مقدس تلقی شود؛ در صورت بروز تأخیر در ازدواجش با سرزنش ها و محرومیتهای اجتماعی از طرف سایر اعضای جامعه مواجه خواهد شد که او را به سمت کناره گیری از اجتماع و انزوای اجتماعی سوق خواهد داد.از صاحبنظران رویکرد حمایت اجتماعی میتوان به هوس66 و ولز67 اشاره کرد که نتیجه میگیرند حمایت اجتماعی در مقابل ابتلا به بیماری های روانی- جسمی و اضطراب بهعنوان سپر محافظی عمل میکند. در رویکرد حمایت اجتماعی تمرکز بر کیفیت روابط است.کیفیت از عملکرد یک رابطه شناخته میشود، مخصوصا از مقدار و نوع حمایتی که آن رابطه فراهم میکند. این امر دو شکل عملکرد را در برمیگیرد: عملکرد ابزاری و اجتماعی یا بین رابطه ای. عملکرد ابزاری به فعالیتهایی مرتبط است که نتیجه ای عملی تولید میکنند، مانند کمک کردن در کارهای خانه یا بیرون (هورتولانوس وماشیلز،38:2006). عملکرد اجتماعی به شیوه ها و فعالیتهای مشترک میان افراد اشاره دارد که ابزاری نیستند و به فرد احساسی از پیوستگی، پذیرفتگی و درگیری می- دهد (حمایت عاطفی و همراهی). این رویکرد نمیتواند تمام شبکه فردی را به تصویر بکشد، بلکه فقط روابطی که در آنها مبادله حمایت صورت میگیرد. این رویکرد انزوای اجتماعی را بهعنوان فقدان روابط حمایت کننده در شبکه فردی می داند (همان:29). در این رویکرد شبکهای نیز انزوای اجتماعی توسط اطلاعات کم و بیش واقعی در مورد شبکه فردی افراد اندازه گیری میشود: دامنه شبکه، خصوصیات ساختاری یا حضور افرادی که میتوانند صورتهای مشخصی از حمایت اجتماعی را در اختیار بگذارند. انزوای اجتماعی مساوی با داشتن یک شبکه فردی با دامنه کاهش یافته یا ترکیبی یک جانبه است، هرچقدر که این شبکه کوچکتر، صمیمانه تر یا یکپارچه تر میشود، یا زمانی که روابط حمایت کننده کم میشود، احتمال انزوای اجتماعی افزایش می یابد. حمایتی که اعضای شبکه ارائه میکنند الزاما نمیتواند نیازهای یک فرد را برآورده سازد؛ بنابراین، دامنه ترکیب و ساختار شبکه و در دسترس بودن حمایت اجتماعی در رابطه با اهمیت نسبی ارتباطاتی فعلی نمیتوانند گویای نکات زیادی باشند. برای به دست آوردن بینش در رابطه با انزوای اجتماعی، رویکرد شبکه باید با رویکرد دیگری که در آن بعد خصوصی محوری است مانند رویکرد تنهایی، ترکیب شود (هورتولانوس وماشیلز،35:2006). چپل و باجر68، اشخاصی را که تنها زندگی می کنند، همراهانی ندارند، هرگز ازدواج نکرده اند و درآمد مکفی برای اداره زندگی خود را ندارند؛ مستعد انزوای اجتماعی بیشتری می دانند چرا که به نظر این دو، متغیرهای مذکور، مستقیما در سلامت اجتماعی افراد و مشارکت اجتماعیشان اثر گذار هستند(چپل و باجگر،5:1989).
کییز بعد سلامت روانی و اجتماعی را نشانه کارکرد مثبت میخواند و می گوید اگر فرد شرایط دو بعد سلامت احساسی (احساس خوب و رضایت از زندگی ) و بعد کارکرد مثبت را داشته باشد، از سلامت روانی برخوردار است. وی این وضعیت را بالندگی می نامد. افراد بالنده احساس خوبی به زندگی دارند و در رابطه با دیگران و در جامعه، فعال و سازندهاند. کییز نبود سلامت روانی را پژمردگی میخواند. افراد پژمرده، احساس خوبی به زندگی ندارند و کارکرد روانی و اجتماعیشان مشکل دارد. این افراد دچار یاس و نومیدی بوده و زندگی خود را پوچ و خالی می بینند. این وضعیت با افسردگی تفاوت دارد. کییز در یک تحلیل عامل گسترده نشان داد که بهداشت روانی دارای ابعاد هیجانی، روانی و اجتماعی است .طبق نظریه کییز فرد سالم ازنظر اجتماعی زمانی عملکرد خوبی دارد که اجتماعی را بهصورت یک مجموعه معنادار، قابل فهم و دارای قوایی برای رشد و شکوفایی بداند. احساس کند که متعلق به گروههای اجتماعی متعلق به خود است و خود را در اجتماع و پیشرفت آن شریک بداند. محتوای مقیاس سلامت اجتماعی وی طیف مثبتی از ارزیابی فرد از تجاربش در جامعه است. این مقیاس جدید با مقیاسهای سلامت اجتماعی در سطح بین فردی (مثل پرخاشگری) و سطح اجتماعی (مثل فقر و جایگاه طبقاتی) تفاوت دارد (موحدی،132:1380). بنابراین میتوان گفت فقدان روابط مؤثر باعث شکل گیری تهدیدی جدی برای سلامت فردی میشود. افرادی که روابط پایدار و معنادار با یکدیگر ندارند و در موارد نیاز کسی را برای رجوع ندارند، معمولا دچار تنهایی و در نتیجه انزوای اجتماعی میشوند. این امر اغلب منجر به مشکلات فردی جدی مانند افسردگی، کمبود اعتماد به نفس، مشکلات اجتماعی و علائم بیماریهای جسمانی میشود (هورتولانوس وماشیلز،22:2006). از دیدگاه عرف اسلامی، ازدواج و تأسيس كانون خانواده، براي سلامت و امنيت جامعه مفيد است و زمينه ارتكاب جرم و بزهکاری را كم مي كند. پيامبر گرامي (ص) مي فرمايد: «بيشتر اهل جهنم مجردها هستند.» اين حديث شريف به روشني دلالت مي كند بر اينكه گناه و ناهنجاري در ميان مجردها بيشتر است و به همين دليل، گرفتار آتش شدهاند و وقتي گناه و ناهنجاري از طريق مجردها بيشتر شود، امنيت اجتماعي و سلامت رواني اجتماع به مخاطره مي افتد. ويل دورانت، دانشمند معروف، درباره ترغيب به ازدواج و فوايد آن مي گويد: «اگر راهي پيدا شود كه ازدواج در سالهای طبيعي انجام گيرد، فحشا، امراض رواني، تنهايي بیثمر، عزلت ناپسند و انحرافات جنسي، كه زندگي را لكه دار كرده است تا نصف تقليل خواهد يافت.عشق جنسي جوانان، زودتر از توانايي اقتصاديشان فرامي رسد. ما نبايد از اين پيشامد رم كنيم و بگذاريم آن عشق افسرده شود و بميرد. ازدواجي كه بر پايه عشق تازه و نمرده دختر و پسر انجام مي شود، در طي سالهای درازي، زندگي آنها را معطّر و خوش بو مي كند، وگرنه عميق و طبيعي و آرماني نخواهد بود.» (زریاب خوئی،175:1357) به اعتقاد پلرمن و پپلاو، انزوای اجتماعی اغلب به خصوصیات شخصیتی مشخصی مرتبط است که شیوه برقراری ارتباط فرد با دیگران را تحت تأثیر قرار می دهد. عوامل مشخصی شانس فرد برای تنها شدن یا از لحاظ اجتماعی منزوی شدن را افزایش می دهد. مثالهایی از چنین عواملی عبارتند از خجالتی بودن، درونگرا بودن، فقدان مهارتهای اجتماعی فقدان علاقه به ریسکهای اجتماعی. ساختن و حفظ روابط اجتماعی نیازمند تواناییهای خاصی مانند اعتماد به نفس، احترام به خویشتن، اجتماعی بودن، وابستگی و احساس کنترل فردی است. برخی از نویسندگان تأکید دارند که تجارب زندگی اولیه درون خانواده تعیین کننده سطح اعتماد است و گسترش کنش متقابل که برای برقراری ارتباط با دیگران ضروریست. نگرش نسبت به غریبه ها، معیار ارزیابی و نگرش نسبت به همکاری و احساس اعتماد در حین فرایند اجتماعی شدن بروز میکنند و برای نگرش یک فرد نسبت به دیگران در زندگی بزرگسالی ضروری است. روانشناسان اجتماعی نیز ارتباط منظمی میان مهارتهای اجتماعی و الگوهای دلبستگی نشان می دهد، در این معنا که دلبستگی موفقتر می تواند بر رابطه با دیگران تأثیر مثبت بگذارد (هورتولانوس وماشیلز،34:2006). و همچنین، گیلیگان (1982) بیان می دارد که امکان دارد زنان بیش از مردان نسبت به انزوا آسیب پذیر باشند، زیرا دختران، شیوه ای از تفکر در مورد جهان را در خود بسط و گسترش میدهند که به حس رابطه داشتن با دیگران بستگی دارد؛ بنابراین، زنان احساس میکنند که انزوا یک شکست است. در مقابل، مردان برای استقلال ارزش قائلاند و اعتقاد دارند که نیاز به دیگری برای کاهش انزوا یک صفت زنانه است؛ بنابراین، ممکن است در مقایسه با زنان مجرد، مردان مجرد، با مسائل و دغدغههای کمتری مواجه باشند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003 به نقل از ویس،1973).
طبق نظریه محرومیت اجتماعی، افراد جزو حلقه های متفاوتی هستند، برای مثال خانواده، حلقه دوستان، حلقه شغلی، همسایگی و زندگی باشگاهی. در همه این شرایط اجتماعی، افراد موقعیت های اجتماعی اتخاذ میکنند و باید انتظارات آن نقش را برآورده سازند. عملکرد در تمام این شرایط متغیر نیازمند تواناییهای اجتماعی است: افراد باید بهصورت مداوم با ساختارهای اجتماعی اطراف خود تطبیق یافته و هنجارها و قوانین اجتماع را اجابت کنند، آنها باید با دیگران احساس راحتی داشته و قادر به کنار آمدن با آنها به شیوه های قابلقبول اجتماعی باشند (بیلینگتون و همکاران،1998: 45). با این وجود، این باعث بوجود آمدن تقاضای بالایی از فرد میشود، چراکه فرض میکند افراد مستقل و خودمختار قادر به شکل دادن زندگیهای خود فراتر از قید و بندهای اجتماعی یا گروهی هستند. آنها به تمام انواع مهارتهای اجتماعی و شناختی نیاز دارند تا بتوانند در شرایط متفاوت عملکرد مناسبی داشته باشند. افرادی که فاقد این مهارتها باشند و امکان پیوستن به روابط اجتماعی را در خود نبینند از لحاظ اجتماعی منزوی می گردند (هورتولانوس و ماشیلز،30:2006). همچنین به عقیده پیلرمن و پپلو، انزوای اجتماعی میتواند همراه با محرومیت فرهنگی باشد یعنی افراد از الگوهای رفتاری غالب، جهتگیریهای شیوه زندگی و ارزشهای جامعه محروم شوند. یا باعث محرومیت نهادی شود چرا که به امکانات تعیین شده برایشان دسترسی ندارند . همچنین به عقیده داسوان69، انزوای اجتماعی به شکل جدیدی از نابرابری اجتماعی اشاره میکند، مخصوصا در توزیع منابع غیرمادی. زمانی که افراد شانس کمتر و احتمال کمتری برای مشارکت یا درگیری در جامعه را دارند و روابط فردی ندارند یا آنها را از دست داده اند، در مواقع اضطراری با موقعیتی بدتر از کسانی روبهرو میشوند که عضو شبکهای هستند که عملکرد خوبی ندارد(بیان تأثیر عملکرد خاستگاه اجتماعی)، (هورتولانوس وماشیلز،57:2006). گودکایند70 (1977) در تحلیل الگوهای سن اولین ازدواج دختران در ویتنام نظریه ای بر این مبنا ارئه داده است که وقتی هنجارهای سنتی ازدواج در اثر تغییرات اقتصادی-اجتماعی ضعیف میشود؛ تنها عواملی که همچنان بر سن ازدواج اثر خواهد گذاشت؛ همان عوامل اقتصادی و رفاهی مانند تحصیلات، اشتغال و بویژه اشتغال برای زنان، تفاوت پایگاه اجتماعی-اقتصادی مجردین می باشد(بیان اهمیت وضعیت اشتغال و استقلال مالی)، (رضا دوست و منبنی،7:1390). میتوان اینطور نتیجه گرفت که چون افرادی که شاغل هستند و از خود درآمد مستقلی را دارند؛ به منابع مادی بیشتر دسترسی داشته و بنابراین، حتی میتوانند از این راه زمینه های بیشتری را برای مشارکت اجتماعی و گسترش روابط اجتماعی خود فراهم آورده و کمتر دچار انزوای اجتماعی گردند. از طرفی اگر فرد مجردی در سنین بالا نتواند مستقلا تأمین مالی خود را برعهده گیرد؛ امکان ابتلای وی به انزوای اجتماعی بیشتر می گردد.
اگرچه تاکنون نظریه ای نبوده که بهطور انحصاری بر انزوای اجتماعی تمرکز کند؛ اما، مطالعات تجربی بیشماری نیز به رابطه میان شبکه های فردی و عوامل زمینه ای متعدد آن پرداخته اند (هورتولانوس و ماشیلز،2006: 35). درکل میتوان از نظریات ارائه شده راجع به حمایت اجتماعی، سلامت اجتماعی، محرومیت اجتماعی و نظریات مربوط به تأثیر عرف و سنت در انزوای اجتماعی، چنین برداشت کرد: شخصی که در یک محیط بسته، ارزشی و غیرمنعطف مانند یزد زندگی میکند؛ درصورتی که مدت زمان تجرد وی طولانی گردد؛ براساس عرف و سنت جامعه و خانواده خود و با توجه به ارزشی بودن موضوع تجرد و تأهل در آن جامعه، متهم به یک وضعیت غیر قابلقبول شده و در نتیجه با ازدست دادن قدرت نفوذ خویش درجامعه، دچار افت سلامت اجتماعی و به دنبال آن کمبود حمایت اجتماعی از طرف دوستان، خانواده و دیگران خواهد شد. در اثر این وضعیت، به تدریج پرستیژ اجتماعی شخص نیز دچار افت شدیدی شده و همراه با کاهش روابط اجتماعی و مشارکت اجتماعی، کم کم از جامعه و مردم دور و دورتر
