
کمتري نسبت به چیز هاي نوع نشان می دهند در پیگیري هدف خود چندان استوار نیستند و به سادگی دچار خشم می شوند و به ندرت تقاظاي کمک می کنند و رهنمود بزرگسالان را یا نادیده می گیرند یا قبول نمی کنند و خیلی زود از تلاش براي انجام کاري دست می کشند .کودکانی که نا ایمن دوسوگرا هستند در بزرگسالی همسران رمانتیک انتخاب می کنند و در صد طلاق در آنها بالا است. برقراري ارتباطات موقتی و زودگذر ، عاطفه سطحی ،اجتناب از برقراري ارتباط چشمی ، رفتارهاي تخریبی نسبت به خود و دیگران ، بیرحمی نسبت به حیوانات ، ضعف در خودکنترلی ، رشد ناکافی وجدان ، الگوهاي تغذیه اي نامناسب ، ضعف در برقراري ارتباط با همسالان ، چسبندگی به افراد از دیگر نشانه هاي مشکلات دلبستگي است. (شعیبی ، 1392).
8-2تداوم الگوهاي دلبستگي
بالبي اظهار ميكند كه كيفيت روابط با مراقبين در كودكي منجر به فعال شدن و راهاندازي الگوهاي فرد ميشود و تصويرهاي روابط اجتماعي بزرگسالي را فراهم ميسازد. مدلهاي فعال ساز دروني همان طرحوارههاي ذهني هستند و عبارتند از انتظار فرد خاصي نسبت به خود اين انتظارات تصاوير ذهني هستند كه براساس انواع تعاملات مكرري كه فرد دارد ايجاد ميشوند. مثلاً اگر كودك صدمه جسمي ببينند اين صدمه به سرعت موجب ناخشنودي وي ميشود و در او اين انتظار ايجاد ميشود كه آن شخص موجب ناراحتي او شده و مدتهاي طولاني زمان لازم است تا اين كودك اطمينان مجدد و راحتي نسبت به آن شخص بدست آورد. مدلهاي فعالساز دروني ناشي از يك فرايند طبيعي تصاوير ذهني از موقعيتهاي اجتماعي يا فردي خاص ميباشند. تجربيات اوليه كودك موجب ميشود تا او فرصتهاي محيطي خود را به حداكثر برساند و روابط اجتماعي حمايتي خود را شكل بدهد افزايش احساس امنيت كودك به او اجازه ميدهد تا از تجربه دروني خود بيرون بيايد و بتواند به شناخت بيشتر دست پيدا كند و خود و ديگران را درك كند و بفهمد كه رفتارش به وسيله حالات، افكار، احساسات، باورها و اميال خودش سازمان مييابند. (خوشابی ،1386)
9-2مفروضههاي اساسي دلبستگي
– دلبستگي فقط به دوره نوزادي محدود نميشود و در مراحل بعدي زندگي تداوم دارد و زندگي فرد را تحتتاثير قرار ميدهد (عطاري ، 1385) .
– دلبستگي به دوران بزرگسالي وقوع رابطه فرد با ديگران، مواجهه با تنيدگيها و مشكلات زندگي، مديريت عواطف و هيجانها، سازگاري زناشويي و پارهاي از مسايل ديگر تعميم مييابد. (ميكولنيسر ، 1998) .
– انتظار ميرود كودكاني كه دلبستگي شديد به مادرانشان دارند، در آينده از لحاظ اجتماعي برونگرا باشند، به محيط اطرافشان توجه نشان دهد و بخواهند كه در اطرافشان كاوش كنند و بتوانند با ناراحتي مقابله كنند. (ماسن ، 1380).
– كودكان دلبسته ايمن نقش رهبري اجتماعي داشته، در فعاليتها پيش قدم هستند؛ برعكس كودكان دلبسته ناايمن از لحاظ اجتماعي گوشهگير، كم فعاليت و در پي پيگيري هدف ضعيف هستند كه اين نوع تفاوتها ارتباطي با هوش كودكان ندارد (واترز، ويپمن، اسروف، 1979؛ به نقل از احمدي، 1380)
– بولبي (1980) معتقد است كه هيجانها قوياً با دلبستگي در ارتباط هستند، و ميگويد بسياري از تنشهاي هيجاني طي شكلدهي، نگهداري، قطع و بازسازي ارتباطات دلبستگي نقش بازي ميكنند. (جوادي ، 1383).
10-2دیدگاه روانشناسان و نظريه دلبستگي
1-10 -2نظريه روان تحليل گري27
به گفته فرويد28 اگر كودك شيرخواري ميتوانست فكر خود را بيان كند، بيشك اعتراف ميكرد كه مكيدن پستان مادر مهمترين چيز در زندگي است (كريس، 1383). از نظر روان تحليلگري رابطه بين كودك و مادر ناشي از توان برآورده كردن نيازهاي بيولوژيكي كودك از سوي مادر است.
نياز كودك به غذا و كاهش درد، نمايانگر «لذت جوي حسي است» فرويد مي گفت در دوران شيرخوارگي هر چيز كه به غذا خوردن كودك مربوط باشد از مهمترين سرچشمههاي كسب رضايت براي او قلمداد ميشود. هنگامي كه از كودكان مراقبت يا غذايشان تامين ميشود، توجهشان كه از انرژي ليبيد و نشات ميگيرد، بر كسي كه ا ين لذايد را فراهم ميكند متمركز ميشود، فرويد اين فرايند را «نيرو گذاري رواني» ناميد. از اين ديدگاه نيروگذاري صورت گرفته توسط نوزاد موجب ايجاد رابطه عميق و پايدار ميشود كه ميتواند در شكلگيري شخصيت وي نقش داشته باشد و زندگي آينده وي را متأثر سازد. (ماسن، 1380).
2-10-2نظريه رفتار گرايي
رفتارگرايان نيز فرض را براين گذاشتهاند كه گرسنگي، تشنگي و درد غرايزي اساسي هستند كه كودكان را به عمل وا ميدارند؛ ولي آنها مفهوم ليبيدو را كه قابليت اندازهگيري نداشت نپذيرفتند و نيروگذاري رواني را كه فرويد مطرح كرده بود چون قابل مشاهده نبود قبول نكرده و به جاي آن سائقهاي بيولوژيكي و ساير پاسخهاي قابل اندازهگيري را مطرح نمودند.
از نظر رفتارگرايان آنچه نيازهاي بيولوژيكي كودكي را ارضا ميكند (يعني سائق را كاهش ميدهد) «تقويت كننده اوليه» ناميده ميشود مثلاً غذا براي كودك گرسنه تقويت كننده اوليه محسوب ميشود. افراد و اشيايي كه به هنگام كاهش سائق حضور دارند از طريق تداعي با تقويت كننده اوليه «تقويت كننده ثانويه» ناميده ميشوداز اين نظر مادر كودك به عنوان منشاء هميشگي تامين غذا و آسايش، تقويت كننده ثانويه محسوب ميشود. بنابراين كودك نه فقط به هنگام گرسنگي و درد به دنبال او است؛ بلكه در مواقع بسيار ديگري نيز وابستگي عمومي خود را به او نشان ميدهد. (ماسن ، 1380).
3-10-2نظریه كردار شناسي
طبق نظر كردار شناسان هر يك از انواع حيوانات با مجموعهاي از «الگوهاي عاملي ثابت» به دنيا ميآيند. الگوي عملي ثابت عبارت است از رفتاري كليشهاي و متوالي كه در صورت وجود محركِ محيطي مناسب كه به آن «رها كننده» ميگويند بروز ميكند. بعضي از الگوهاي عملي ثابت فقط در فاصله زماني محدودي در دوران رشد حيوان فرصت بروز دارد كه به آن، دوره حساس يا بحراني ميگويند. محركهاي رها كنندهاي كه قبل يا بعد از دوره بحراني ظاهر ميشوند، در رفتار حيوان تاثير نگذاشته و يا تاثير كمي ميگذارند. اين موضوع كه نوزاد انسان به هنگام تولد آمادگي بروز رفتارهايي دارد كه نه نتيجه رفتارهاي قبلي است و نه براساس كاهش سائق، توجه «جان بولبي» را به خود جلب كرد، بولبي متذكر شد كه از نوزاد انسان رفتارهايي سرميزند كه باعث ميشود اطرافيان از او مراقبت كنند و در كنارش بمانند؛ اين رفتارها شامل گريه كردن، خنديدن و سينهخيز رفتن به سمت كسي ميشود. از نظر تكاملي اين الگوها از لحاظ انطباق پذيري ارزش دارند، زيرا همين رفتارها باعث ميشود كه از كودكان مراقبت لازم به عمل آيد تا زنده بمانند.بولبی معتقد بود كه تبيين رفتارهاي بزرگسالي ريشه در دوران كودكي دارد؛ با اين تفاوت كه به نظر آنها انگيزش انسان توسط «سيستمهاي رفتاري ذاتي» به جاي سائقهاي زيستي مثل ميل جنسي و گرسنگي راهنمايي ميشود كه سازش يافتگي و بقا در فرايند انتخاب طبيعي تسهيل ميشود (خوشابی ،1386).
11-2تحقیقات فروید و هورنای در مورد دلبستگی
1-11-2فروید
اولین کسی بود که اظهار داشت پیوند عاطفی نوباوه با مادر، مبناي تمامی روابط بعدي است و پژوهش درباره پیامدهاي دلبستگی، با دیدگاه فروید هماهنگ است. نظریه روان کاوي، تغذیه را شرایط اولیه اي در نظر میگیرد. زمانی که مادر گرسنگی بچه را رفع میکند، بچه ها یاد میگیرند نوازشهاي نرم، لبخندهاي گرم و کلمه هاي تسلی بخش او را ترجیح دهند. گر چه تغذیه، زمینه ساز مهمی براي رابطه نزدیک است، دلبستگی فقط به ارضاي گرسنگی وابسته نیست. در واقع قصد اصلی و اولیه نظریه پردازان دلبستگی این بود که علت ایجاد نزدیکی و رابطه نوزاد با مادر، نه به دلیل نیاز به غذا و تامین سلامت جسمی نوزاد است؛ بلکه ایجاد نوعی رابطه امن و کسب امنیت روانی نوزاد است که بین مادر و فرزند چنین رابطه گرم و سرشار از صمیمیت ایجاد میشود. (شعیبی ، 1392).
2-11-2کارن هورناي
پس از سال ها مطالعه و بررسی به این نتیجه رسید که انگیزه اصلی رفتار انسان، احساس امنیت است. به باور او، اگر فرد در رابطه با اجتماع به خصوص کودك در رابطه با خانواده، احساس امنیت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسی می شود. از نظر هورناي، عواملی که از طرف جامعه و به خصوص خانواده، در کودك احساس ناامنی ایجاد کند عبارتند از: تسلط زیاد، بی تفاوتی، رفتار بی ثبات، عدم احترام براي احتیاجات کودك، توجه و محبت بیش از حد، عدم گرمی و صمیمیت کافی، تبعیض، محافظت شدید. واگذاري مسئولیت زیاد یا عدم آن، پرخاشگري و خشونت براي کسب احساس امنیت. کودك در مقابل این عوامل، روش هاي مختلفی از خود نشان می دهد و هم آنها را فرا می گیرد . این رفتارها نوع شخصیت و منش او را تشکیل می دهند.(لطفی کاشانی ، 1380).
12-2دلبستگي و روابط اجتماعي
مهم ترین خصوصیت نظریه دلبستگی بالبی، اشاره به اثرات بلندمدت تجربیات مرتبط با دلبستگی است. کار بالبی با بزرگسالان نیز نشان داده که سبک هاي دلبستگی دوران کودکی تا زندگی بزرگسالی ادامه می یابند. همانطور که قبلا اشاره شد، روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت ما دارند و براي کودکان، این رابطه ابتدا با والدین برقرار می شود، ودر بزرگسالان دلبستگی با یک زوج برقرار می شود. تجربیات اولیه ي کودك موجب می شود تا او فرصتهاي محیطی خود را به حداکثر برساند و روابط اجتماعی حمایتی خود را شکل بدهد. افزایش احساس امنیت کودك به او اجازه می دهد تا از تجربه ي درونی خود بیرون بیاید و بتواند به شناخت بیشتري دست پیدا کند و خود و دیگران را درك کند و بفهمد که رفتارش بوسیله ي حالات، افکار، احساسات، باورها و امیال خودش سازمان می یابند. دلبستگی منجر به ساخت یک چارچوب و سازمان می شود و همه ي اطلاعات مربوط به دلبستگی در این چارچوب قرار می گیرند و از این صافی عبور می کنند. بالبی معتقد است دلبستگی در رابطه ي والد کودك به رابطه ي بزرگسالی فرد انتقال می یابد و می تواند بر رفتار، شناخت، هیجانات در هر زمانی از زندگی، از نوزادي تا بزرگسالی تأثیر بگذارد.کیفیت و الگوي دلبستگی در روابط بزرگسالی ممکن است شبیه الگوي دلبستگی فرد در رابطه با والدش باشد. تداوم این الگوهاي اولیه در دوره هاي بعدي به دو روش تبیین می گردد:
اول اینکه انتظار می رود یک رابطه ي باثبات بین کودك و مراقب به وجود بیاید که تا بزرگسالی ثابت باقی بماند. دوم اینکه رشد مدل هاي ذهنی یا ابراز دلبستگی که خارج از آگاهی فرد اتفاق می افتد می تواند رفتارها، افکار و احساسات او را در موقعیت هاي بعدي راهنمایی و هدایت نماید. درواقع یک رابطه ي دلبسته ي ایمن می تواند عملکرد و شایستگی را در روابط اجتماعی تسهیل نماید. مهم ترین ویژگی روابط دلبسته، احساس امنیت و تعلق است بطوري که فرد دیگر احساس تنهایی و ناراحتی نکند. بالبی در تحقیقی دریافت یک عامل متمایزکننده ي کودکان بزهکار از کودکان دچار مشکلات هیجانی این بود که کودکان بزهکار اغلب جدایی هاي بلندمدت ناشی از بیماري یا مرگ والدین، فروپاشی خانواده و … را تجربه کرده بودند، اما کودکان با مشکلات هیجانی چنین تجربه هایی را نداشتند . ،» محرومیت جدي از مراقبت مادر «، نوجوانی بی عاطفه، روابط سطحی و خصومت کودك نسبت به دیگران همراه با تمایلات ضداجتماعی را موجب می شود.( لطفی کاشانی ، 1380)
13-2تعریف رشد اجتماعی 29
روانشناسی رشد، شاخهای از علم روانشناسی است که منشا و تغيير رفتار و پديدههای روانی 30و جسمی 31 انسان را از بارداری تا مرگ با تاکيد بر تغييراتی که در خلال دورههای مختلف زندگی رخ میدهد، مطالعه میکند. در واقع روانشناسی رشد، علمی است که درباره چگونگی قوانين حاکم بر رشد در جنبههای جسماني، ذهنی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی در سنين مختلف و نيز تاثير وراثت و محيط در رشد بحث میکند .حوزه تغييرات اين رشته به موضوعاتی چون مهارتهای حرکتی، رفتار اجتماعي و شخصيت مربوط میشود. اين رشته، دگرگون شدن متغيرهای روانی و تاثيرات محيط و تجربه را در مراحل رشد مشخص ساخته و چگونگی شکلگيری و از بين رفتن آنها را توضيح
