
باشد و اینکه ایدههایی که توسط چنین رهبرانی ارائه میشود ممکن است برای پیروانشان خیلی پیشرفته باشد .
سایمونتون52(1999): افراد با درجه هوش بالا لزوماً کارهای بزرگ را به انجام نمیرسانند و ممکن است در زمینه نفوذ در افراد، به سختی بتوانند بر افراد نفوذ داشته باشند. سایمونتون اظهار میدارد که هوش نهفته، فقط در توانایی فرد برای تصرف دانش نیست بلکه هدف استفاده از دانش درجهت رشد داروینی( نظریه داروین) و فرایندهای تکاملی است.
بول و هوجیبرگ53(2000): تئوریهای رهبری مدرن باید بر دانش، ارزشها، تجربیات و ساختار روانی مؤثر بر انتخابهای استراتژی و خلاق رهبری تاکید کند. همچنین ادعا میکنند که مهمترین و بنیادیترین بخش برای تبدیل شدن به یک رهبر استراتژیک مربوط به ارزشها، اصول، دستورالعملها، و استانداردها است.
وینستون و پترسون54(2006): بیان میدارند که تعریف کاملی از هوش وجود ندارد و به یک تعریف تعاملی از هوش پرداختند. وینستون و پیترسون اظهار داشتند که رهبر به یک توانایی ذهنی به منظور الف) تفکری عمیق، منطقی و تحلیلی ب) داشتن مهارت خود شناسی ج) داشتن مهارتهای تفکر بحرانی د) یادگیری از شکستها ه) تفکر استراتژیک ر) تفکر خلاق، نیاز دارد.
اکثریت جنبههای هوش در مدل هوش توسط استنرنبرگ55(2004)، ویلهلم و انگل (2004) قرار گرفتهاند. یک جنبه اختصاصی و واحد که در تعریف هوش توسط وینستون و پترسون مطرح شده است، به دست آوردن خودشناسی است. این جنبه از هوش توسط پانتون و کار56(1999) به عنوان خود راهبری فردی توصیف شده است. پانتون و کار اظهار داشتند که خود راهبری افراد، یکی از ویژگیهای شخصی است که شامل شناخت وعلاقه است. در جدول زیر جنبههای ترکیبی از هوش که توسط استرنبرگ(2004)، ویلهلم و انگل(2004)، وینستون و پترسون(2006) مطرح شده است، نشان داده شده است(گوایچارد، 2011).
جدول 2-1. جنبههای ترکیبی از هوش
وینستون و پیترسون(2006)
ویلهلم و انگل(2004)
استرنبرگ(2004)
تفکر عمیق، منطقی و تحلیلی
مهارتهای تفکر بحرانی
تفکر استراتژیکی
تفکر خلاق
یادگیری از شکستها
داشتن خود شناسی
حل مسئله
تفکر بحرانی
قضاوت اقتضایی
هوش عملیاتی( دانش پایه)
توانایی تفکر تحلیلی
توانایی تفکر خلاق
هوش عملیاتی( دانش ضمنی)
سان تزوز فاکتورهای هوش را که مربوط به تواناییهای رهبری است به صورت زیر بیان میکند.
1. بررسی مسائل به صورت سیستماتیک
2. درک محیط کسب و کار و انعطاف پذیری
3. عدم پیروی از قوانین متعارف و قراردادی
4. تحلیلی بودن
5. عدم مخالفت با تغییر و تشویق برای تغییر
مدل هوش استراتژیک یک ابزار عملی است که فاکتورهای ذهنی، اخلاق، توانایی حل مسئله، قضاوت موقعیتی، تفکر خلاق و خودیادگیری را برای اندازه گیری هوش استراتژیک شکل میدهد. به طور کلی با توجه به توضیحاتی که درباره هوش و مؤلفههای آن و درباره ویژگیهای هوش رهبر ارائه شده مدلی از اندازه گیری هوش استراتژیک ارائه شده است( گوایچارد،2011)
شکل 2-2. شکل هوش استراتژیک
تفکر بحرانی:
پول و الدر57(2006): با توجه به فرایند تصمیم گیری سازمانی و توانایی فردی در تفکر بحرانی بیان میکنند که تفکر بحرانی طریقه ای از تفکر است درباره هر موضوع، محتوا و مسائل که در آن متفکر، کیفیت تفکر خود را از طریق در اختیار گرفتن ماهارانه ساختارهای اصلی تفکر و اعمال استانداردهای فکری بهبود میبخشد. همچنین اظهار داشتند که تفکر بحرانی به افراد اجازه میدهد :
1) علت تصمیم گیری خود را بهتر درک کنند.
2) نقطه نظرات رقابتی خود را بهتر درک کنند.
3) به صورت خلاقانه تفکر کنند.
4) به صورت استقرایی و قیاسی تفکر کنند.
5) درباره بحران و بهبود تجربیات خود تأمل کنند.
کربی و گودپاستر58(2007) به سادگی متفکر بحرانی را به عنوان فردی تعریف کردهاند که:
1) درباره همه چیز سؤال میپرسند.
2) کسی که تأثیر نفوذ فرایند فرهنگ آموزی را درک میکند.
3) افراد را آنگونه که هستند ببینند، نه آن که ما دوست داریم آنها چگونه باشند.
همچنین متفکر بحرانی را به عنوان فردی که میتواند از ایدههای خودش چشم پوشی کند و خشم، غرور،خودبینی و حالت تدافعی خود را کنترل کند و پذیرای انتقاد سازنده باشد تعریف کردهاند.
الدر(1996): در تعریف خود از متفکر بحرانی تاکید میکند که فردی است که الف) به هر دو شیوه استقرایی و قیاسی تفکر میکند. ب) تعصبات خود را در فراین تصمیم گیری میپذیرد. ج) خود راهنمایی دارد.
همانطور که از شرح خلاصه ای از تفکر بحرانی مشهود است، تقسیرهای بسیار گسترده ای درباره این الگو وجود دارد. پول و الدر(2007) نظراتی مشابه با کار و همکاران(2007) ارائه دادند که مؤلفههای کلیدی تفکر، در سطوح بالاتر و برهان در خود افراد وجود دارد؛ کسانی که خود هدایتی، خود انگیزگی، خود هماهنگی و خود اصلاحی داشته باشند( گوایچارد،2011).
تفکر خلاق:
هوش خلاق یکی از جنبههای مهم از هوش فردی است. خلاقیت در جنبههایی از شناخت فردی شامل: الف) توانا بودن در اثرگذاری مثبت ب) داشتن احساس ایجاد انگیزه و محرک روانی ج) توانایی ساخت و ترکیب افکار و ایدهها در ارتباط با ایدهها و بینشهای جدید. باندورا59(1997) همچنین اظهار داشت خلاقیت به منزله یکی از بارزترین اشکال بیان انسانی است. نوآوری عمدتاً شامل بازسازی و سنتز دانش با هدف روشهای جدید تفکر و انجام کارها است. خلاقیت به یک حد خوبی از امکانات شناختی نیاز دارد تا بتواند راههای تفکری را که مانع از شناسایی ایدههای جدید و کشف دانش جدید میشود را نادیده بگیرد)باندورا، 1997).
استرنبرگ(2004): افراد بسیار باهوش به طور مستمر به تولیدات جدید و با کیفیت و ایدههای مناسب برای موقعیتهای معین میپردازند؛ و متفکران خلاق در خارج از چارچوب و هنجارها فکر میکنند.
پول و الدر(2006) درباره اهمیت تفکر خلاق بیان داشتند که یک توانایی فردی در انعکاس و نشان دادن میزان انحراف مجاز از اخلاقیات، خودخواهی، پیروی از رسوم و عقاید عادی و غیر انتقادی، آموزشهای اجتماعی، دیدگاههای تلفیقی، دیدگاههای جایگزین، تمایلات خودمحورانه و میزان دوری از ریاکاری است.
موانع خلاقیت شامل موارد زیر است ( بنیس60 1997):
1. ترس از انتقاد و عدم پذیرش
2. مدیریت و کنترل کردن افراد به جای هدایت و راهنمایی کردن آنها
3. وجود فضای یادگیری در شرایط اضطراب؛ که در آن افراد اعتقاد به از دست دادن اثربخشی، اعتماد به نفس و هویت دارند.
شاین61 اظهار داشت موانع توانایی فرد در فکر کردن در خارج از چارچوب و هنجارها مربوط به فرهنگ جامعه و سازمان است.
باندورا(1997) و پترسون(2003) اظهار داشتند که به منظور بهبود چشم انداز خلاقیت، یک رهبر: 1) نباید سریع از افراد انتقاد کند. 2) اجازه دهد تا افرادی که کم حرف هستند به صورت باز در ارائه نظرات سهیم باشند. 3) باعث افزایش خود کارآمدی و اثر مثبت فردی در افراد شود. 4) شرایط طوفان مغزی را ایجاد نماید. 5) تواضع و نوع دوستی رهبران را افزایش دهد( گوایچارد، 2011).
پترسون(2003) ادعا میکند، خلاقیت رهبر با تواضع و نوع دوستی نسبت به پیروان در ارتباط است. پترسون توضیح میدهد که این یک عمل متقابل است، که یک لایه از اعتماد را بین رهبر و پیروان ایجاد میکند، که به نوبه خود باعث میشود تا پیروان از چشم اندازها و مأموریتهای سازمان پیروی کنند.
فرایند خود یادگیری:
یکی از اندازه گیریهای اصلی خودیادگیری( یادگیری مستقیم فرد از خود) که توسط گوگلی المینو62(1977) ارائه شده است شامل اندازه گیری جنبههای: 1) آزادی( باز بودن شرایط) در یادگیری 2) تصور کلی و عقیده فردی 3) داشتن ابتکار عمل و استقلال 4) پذیرش مسئولیت یادگیری فردی 5)علاقه به یادگیری 6) خلاقیت 7) جهت گیریهای آینده 8) داشتن مهارتهای حل مسئله(گوگلی المینو،1977).
پانتون و کار(1999) خودیادگیری فردی را به عنوان ویژگی شخصیتی که شامل شناخت، آگاهی و علاقه است، تعریف کردهاند. همچنین اظهار داشتند که ویژگیهای جمعیت شناختی مانند سن، جنس، وضعیت تأهل و سطح تحصیلات بالایی که دارند، ممکن است با خودیادگیری افراد در ارتباط باشد. در این ارتباط لیچ و ریو(2000) به این نتایج دست یافتند که: 1) سن رابطه مثبت و معنی داری با خودیادگیری و تفکر بحرانی دارد. 2) اعضای مسن تر بیشتر تمایل دارند خود را به عنوان یک خود یادگیرنده احساس کنند. 3) جنسیت ارتباطی با خود یادگیری شخصی ندارد. 4) جنسیت در تفکر بحرانی بی اهمیت است.
هوش هیجانی:
دسبورو و آشکاناسی63(2002)، اظهار داشتند که هوش هیجانی نقش اصلی را در نزدیک شدن به رهبری و کمک به اثر بخشی رهبری بازی میکند و یک ماهیت کلیدی رهبری در موقعیتهای اجتماعی است. همچنین اظهار داشتند که جنبههای هوش هیجانی در نظریههای رهبری متعدد آشکار است که شامل رهبری تحول، رهبری کاریزماتیک، رهبری استراتژیک و تبادلات رهبر و عضو است.
هوش هیجانی، توانایی بررسی احساس و هیجان فردی و تشخیص تمایز بین آنها و استفاده از نتایج اطلاعات حاصله در تفکر و عملکرد فردی است. بنابراین هوش هیجانی مجموعه ای مهم از یک سری از قابلیتها است مانند: توانایی که فرد قادر به حفظ انگیزه خود و مقاومت در برابر مشکلات است، به تعویق انداختن و کنترل کردن فعالیتهایی که ناشی از یک انگیزه آنی و بدون تفکر است، منظم کردن رفتار و خلق و خوی خود، توانایی در عدم اغتشاش و ضعف فکری و امیدواری به همدلی افراد ( خلعتبری و همکاران، 2011).
هوش هیجانی ممکن است باعث حفظ مزیت رقابتی در سازمان شود. تأثیر رهبری که دارای هوش هیجانی است بر اعضای سازمان میتواند به طور مستقیم باعث اثر بخشی سازمان و افزایش مزیت رقابتی شود( کولاکوگلو،2011).
شخصیت یک مفهوم انتزاعی است که شامل اعمال، احساسات، شناخت و انگیزه افراد است. با وجود داشتن بسیاری از ویژگیهای شخصیتی مشترک، انسانها دارای شخصیت منحصر به فرد، خود هستند. شخصیت در طولانی مدت پایدار باقی میماند، با این وجود شخصیت افراد از یک موقعیت به موقعیت دیگر قابل تغییر است( همان).
لیل اپنسر64 چهار مورد از شایستگیهای هوش هیجانی را به عنوان نقاط قوت منحصر به فرد رهبران بیان میکند(گلمن و همکاران، 1385):
1. پشتکار برای نیل به نتایج خوب
2. توانایی در پیش قدم شدن
3. مهارت در همیاری و کار گروهی
4. توانایی رهبری تیمها
حیطههای هوش هیجانی و مهارتهای مرتبط( همان).
مهارت فردی:
این قابلیتها مشخص میکنند که ما چگونه خود را مدیریت میکنیم.
• خودآگاهی
• خودآگاهی هیجانی: تفسیر هیجانات خود و شناخت تأثیر آنها بر عملکرد، استفاده از “حس درونی”65 در تصمیم گیری، به عنوان راهنما.
• خودسنجی دقیق: شناخت محدودیتها و نقاط قوت خود.خود سنجی دقیق به رهبر این فرصت را میدهد که بفهمد چه موقع درخواست کمک نماید و در پرورش کدام قدرتهای رهبری متمرکز شود.
• خود باوری و اعتماد به نفس:شناخت کامل ارزش و تواناییهای خود.
• مدیریت خود
• خودداری هیجانی: تحت کنترل درآوردن هیجانات و تکانههای مخرب .چنین رهبری تحت استرس زیاد یا طی یک بحران، آرامش و ژرف اندیشی خود را حفظ میکند.
• شفافیت: نشان دادن درستی و صداقت، مورد اطمینان بودن. شفافیت( رک بودن قابل اعتماد با دیگران درمورد احساسات، باورها و اعمال خود) موجب یکپارچگی میشود. چنین رهبرانی با روی باز اشتباه و کوتاهی خود را قبول میکنند.
• تطابق: انعطاف پذیری در تطابق دادن خود با موقعیتهای متغیر یا موانع پیشرو.
• پیشرفت: انگیزه بهبود عملکرد برای حصول به معیارهای درونی برتری و فضیلت. رهبران دارای قدرت در پیشرفت امور، دارای استانداردهای والای فردی هستند که آنان را به جست و جوی مستمر رفع نقصهای اجرایی، هم درمورد خود و هم درمورد افراد تحت رهبریشان وا میدارد.
• پیشگامی: آمادگی حرکت و استفاده از
