
فقيه در استنباط به طور كامل شرايط عرف زمان صدور روايات را مورد بررسي قرار دهد و سپس حكم موضوع را بيان كند.62
2-6 نقش احوال آدميان در تحول فقه اجتهادي
احوال شخصي آدميان نيز در تحول و تطور فقه اجتهادي تأثير دارند و بدين جهت بايد فقيه در مقام استنباط حکم آن ها را به گونه کامل رعايت کند و پيامبر اسلام شرايط احوال پيروان خود را در مقام فرمان شرعي رعايت ميکرد.63
2-6-1 نمونه اي از تحول آدميان در تحول اجتهاد
1. نمونه اول: از رسول خدا روايت شده که به عايشه فرمود: اگر نزديکي زمان قوم تو، به جاهليت نبود، هر آينه خانه کعبه را خراب ميکردم و براساس قواعد ابراهيم آن را ميساختم. اين سخن رسول خدا نمايان گر اين است که حالتي که قوم عايشه بر آن بوده اند؛ يعني همان قرب عهد آنان به جاهليت، مورد اعتبار قرار گرفته شده است.
2. نمونه دوم: اين که ما در پاسخ هاي رسول خدا و ائمه مشاهده ميکنيم که مناسب احوال مردم، احکام را بيان ميکردند و در برابر يک پرسش، پاسخهاي گوناگون ميدادند. سبب اين اختلاف، اختلاف احوال سؤال کنندگان بوده است، همانند پزشکان که دارو را با توجه به اختلاف احوال بيماران تجويز ميکنند.64
3. برخي در مفتي شرط کرده اند که بايد عالم و آگاه به عادات و عرف و احوال مردم باشد.65
2-7 اسلام و مقتضيات زمان
در ميان اديان و مذاهب، هيچ دين و مذهبي مانند اسلام در شئون زندگي مردم مداخله نكرده است. اسلام در مقررات خود به يك سلسله عبادات و اذكار و اوراد و يك رشته اندرزهاي اخلاقي اكتفا نكرده است؛ همان طوري كه روابط بندگان با خدا را بيان كرده است، خطوط اصلي روابط انسان ها و حقوق و وظايف افراد را نسبت به يكديگر نيز در شكل هاي گوناگون بيان كرده است. قهراً پرسش انطباق با زمان در باره ي اسلام كه چنين ديني است بيشتر مورد پيدا ميكند.66
يكي ديگر از جهاتي كه به اسلام امكان انطباق با مقتضيات زمان ميدهد، جنبه ي عقلاني دستورهاي اين دين است. اسلام به پيروان خود اعلام كرده است كه همه ي دستورهاي او ناشي از يك سلسله مصالح عاليه است، و از طرف ديگر در خود اسلام درجه ي اهميت مصلحت ها بيان شده است. اين جهت، كار كارشناسان واقعي اسلام را در زمينههايي كه مصالح گوناگوني در خلاف جهت يكديگر پديد ميآيند آسان ميكند. اسلام اجازه داده است كه در اين گونه موارد كارشناسان اسلامي درجه ي اهميت مصلحت ها را بسنجند و با توجه به راهنمايي هايي كه خود اسلام كرده است مصلحت هاي مهمتر را انتخاب كنند. فقها اين قاعده را به نام-اهم و مهم- مينامند.67
بوعلي در شفا نيز ضرورت-اجتهاد- را روي همين اصل بيان ميكند و ميگويد: چون اوضاع زمان متغير است و پيوسته مسائل جديدي پيش ميآيد، از طرف ديگر اصول كلي اسلامي ثابت و لايتغير است، ضرورت دارد در همه ي عصرها و زمانها افرادي باشند كه با معرفت و خبرويت كامل در مسائل اسلامي و با توجه به مسائل نوي كه در هر عصر پديد ميآيند پاسخگوي احتياجات مسلمين بوده باشند.68
2-8 نقش زمان و مكان در اجتهاد
منظور از زمان و مكان در مبحث اجتهاد، مفاهيم فلسفي آن دو نيست، بلكه مراد مجموعه شرايطي است كه در اشياء و هم چنين افعال و تفكرات انسان هاي يك عصر تحت تاثير پيشرفت هاي علمي و تحولات طبيعي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و رابطه ي متقابل افراد و جوامع، رخ مي نمايد و عرصه ي حيات فردي و جمعي مردمان آن عصر را از گذشته متمايز مي سازد. بدون شك زمان و مكان به معني مذكور، بر اجتهاد و روند آن تاثير انكارناپذيري دارد. از همين رو برخي از روايات بر آگاهي از زمان و حوادث آن تاكيد نموده اند. امام صادق(ع) شناخت زمان را موجب در امان ماندن از اشتباهات دانسته، مي فرمايد:
-العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس- كسي كه آگاه به زمانش باشد اشتباهات بر او هجمه نمي آورند.
امام علي(ع) درباره اهميت شناخت رخدادهاي زمان چنين مي فرمايد:
«اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه» آگاهترين مردمان به زمان كسي است كه از رخدادهاي آن متعجب نمي شود.69
2-9 دخالت دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد
از بررسي شرايط و نيازهاي مادي و معنوي انسان بدست ميآيد كه در عرصه ي هستي به دو دسته قوانين مختلف و متمايز نيازمند ميباشد:
2-9-1 احكام و قوانين ثابت و پايدار:
اين گونه احكام از مصالح حيات انساني محافظت كرده و در هر زماني تداوم معقولانه ي آن را براي بشر تأمين ميكنند. تفاوتي نميكند كه انسان در كجاي اين زمين زندگي ميكند و داراي چه رنگ و نژادي باشد. اموري چون: عبوديت در بُعد معنوي و چگونگي تأمين نيازمنديهاي او به تأمين غذا، مسكن، ازدواج و… در بعد مادي نمونههايي از اين امور ثابت هستند.70
اگر تمام احکام و مناسک و مسائل ديني دائما تغيير يبابند و هر لحظه بر مبناي ميل هر شخص شکل و سامان متفاوت بپذيرند ناکار آمد و هيج و قت به هدف خود نخواهند رسيد. در نظام خدا ديندار و کلا جامعه ديني همواره بايد نظم خاص ديني بر احوال باطني و اعمال ظاهري افراد حاکم باشد تا زمينه هاي عيني و روحي مناسب براي رسيدگي به تجربه هاي ديني فراهم کند. اين انضباط مستلزم نوعي شکل گرايي مي باشد.
2-9-2 احكام متغير و غيرثابت:
برخي از احكام و قوانين به حسب تغييرات اجتماعي تغيير ميكنند؛ زيرا شرايط زماني و مكاني در چگونگي آن تأثير ميگذارد. چه، احتياجات بشري تنها منحصر به احتياجات ثابت و لايتغير فطري نبوده و احتياجاتي متغير متناسب با شرايط زماني و مكاني هم دارد. لذا بايد قوانيني هم باشد كه اين نيازهاي او را بر آورده ساخته و به احتياجات واقعي و عيني او در اين قسمت پاسخ دهد.71
يکي از مهمترين شرايط احکام فقهي قابل اجرا بودن آنهاست به تعبير ديگر تکليف لايکاف جايز نيست شرايط ممکن است که رفته رفته به نحوي تغيير کند که دست کم پاره اي از احکام فقهي امکان تحقق عملي خويش را از دست دهند در چنين موقعيتي لاجرم بايد آن احکام مربوطه با توجه به مقتضيات زمان و مکان چنان تغيير بپذيرند که قابليت تحقق عملي يابند در غير اينصورت نامعتدل و عبث خواهد بود.
2-10 مفهوم نسخ در احكام
از آن جا كه اگر ناسخ و منسوخ از هر جهت همانند و برابر باشند، نسخ كردن عمل لغو و بيهودهاي خواهد بود؛ لذا حق تعالي قضيه كليهاي شرطيهاي بيان فرموده مبني بر اين كه هر آيهاي را كه نسخ فرمايد يا آن را از يادها ببرد؛ حتما بهتر از آن يا همانند آن را ميآورد و اين همانندي و برتري ممكن است از جهت تناسب با شرايط جديد مصلحت و فايده براي مردم يا ثواب و پاداش الهي باشد.
مرحوم فيض كاشاني اين آيه را اين گونه معني كرده است: «هر آيهاي كه حكم آن را بر ميداريم يا رسم آن را بر ميداريم و حفظ و ياد آن را از دل ها و از دل تو يا محمد(ص) برطرف و تبديل ميكنيم، بهتر از آن را از جهت بزرگي پاداشتان و سازگاري بيشتر با صلاح و مصلحتتان ميآوريم و غرض ما از نسخ و تبديل آيات، مصالح شماست؛ زيرا مصالح با دگرگوني اعصار و اشخاص مختلف ميشود. به گونهاي كه چيز سودمندي در يك عصر و براي يك شخص، گاهي در عصر ديگر و در مورد شخص ديگر زيانبار است و ملاك خداوند در نسخ و تبديل آيات، مصالح شماست. زيرا مصالح با دگرگوني اعصار و اشخاص، مختلف ميشود. به گونهاي كه چيز سودمندي در يك عصر براي يك شخص، گاهي در عصر ديگر و در مورد شخص ديگر زيانبار است و خداوند بر نسخ و تبديل به خاطر مصالح و منافع شما تواناست.
اگر چيزي به حكم عقل مباح شمرده شود و دليل شرعي خلاف آن وارد شده باشد، گفته نميشود كه شرع، حكم عقل را نسخ كرد يا اين كه حكم عقل، منسوخ است يعني ناسخ و منسوخ بايد از يك سنخ باشند. همچنين «ننسها» از نسيان است كه دو معني احتمالي دارد: يا به فراموشي سپردن واداشتن به فراموشي و يا امر به ترك نمودن فرد يا گروهي را به ترك فعل يا رسمي خاص واداشتن. اولي در مقابل ذكر يادآوري و دومي در مقابل انجام فعل است و ممكن است هر دو معني، مراد آيه شريفه بوده باشد. زيرا مثلاً هم يهود و نصارا را به ترك آيين و كتاب خود و ايمان به اسلام و قرآن امر فرموده و هم چون مومن شدند، رسم و آيين گذشته را از يادشان برده و چيزي ديگر را در انديشه و دل و عمل ايشان جايگزين آن كرده است. همين طور در مورد احكام قرآن كريم يا سنّت رسول اكرم(ص) و غيره. مثلا عدّه زن شوهر مرده از يك سال به چهار ماه و ده روز تقليل يافت. يا براي مومنان به خاطر اين كه ضعيف شده بودند، برابري يك نفر در برابر ده كافر را به يك نفر در برابر دو نفر صد در برابر دويست تخفيف داد يا قبله را تغيير داد و غيره.
نسخ در احكام يعني امر، نهي، بازداشتن تحريم، آزاد گذاشتن، منع كردن و مباح كردن اتفاق ميافتد، اما در اخبار خبرها، ناسخ و منسوخ نيست و نسخ ممكن است به صورت برداشتن آيهاي و زائل كردن لفظ آن يا حكم آن يا تلاوت آن باشد. اما چون هر آيهاي الهي براي هدايت مردم است، لذا وقتي مضمون آيه و شريعتي صلاحيت و مناسبت خود را در مرحلهاي از دست بدهد، نقش آن هم به پايان ميرسد و آيه و تشريعي جديد مناسب با شرايط جديد و براي هدايت جديد مردم به مصالح و فوايد جديدشان خواهد آمد و ابواب معرفت نويني به روي مردم گشوده ميشود و دين خدا اين گونه زنده ميماند و كمال مييابد. در مورد آيات قرآن كريم گفته ميشود كه نسخ آيات منسوخ به منزله زوال عملي آنهاست، هر چند كه لفظاً در قرآن كريم باقي بماند. گاهي هم عين ظاهر آيه تبديل ميشود يا معجزهاي جاي معجزه قبلي را ميگيرد.
معناي«آيه» علامت و نشانه آشكار است و حقيقتش براي هر چيزي آشكار كننده و ملازم آن چيز است، به گونهاي كه چون علامت و آيه آشكارساز چيزي ادراك شود، آن ديگري كه ذاتاً يا خودش درك نشده، ادراك ميشود، چون حكم هر دو يكي ست و اين مطلبي آشكار در محسوسات و معقولات است. هر كه بداند كه شناختن راهي، ملازم راهيابي به آن است و سپس به آن علم دست يابد، ميداند كه آن راه را يافته است و هر كه بداند كه چيزي مصنوع و ساخته شده است، ميفهمد كه آن چيز ناگزير صانع و سازندهاي دارد:«و في كل شي ء له آيه تدل علي انه واحد»
بر اين اساس، صعوبت و سهولت و سختي و آساني هر آيه و تشريعي چه براي زندگي اجتماعي و عمومي و چه حيات فردي در هر دورهاي بايد مناسبتر و سازگار تر با آن دوره و مرحله نسبت به دورهي قبل از آن و براي مردم مفيدتر و رهگشاتر و پرثوابتر باشد، هر چند ظاهرًا دو آيه ناسخ و منسوخ مثل هم باشند. غايت آيهي ناسخ و آيه منسوخ يكي است. اما هر يك از آنها ويژگيهايي دارند كه در زمان خاصي به نتيجه ميرسند و مقتضاي هر زمانهاي، آياتي با ويژگيهاي مناسب آن زمان است و به همين خاطر بايد توجه داشت كه علم بي انتها، قدرت مطلقه و مالكيت و سلطنت خداوند متعال در تمام عالم هستي كائنات موجب ميشود كه آيهاي را خلق كند و آنرا در عالم هستي به حركت درآورد يا در تشريع انساني داخل كند براي مصلحتي معين در مقطع زماني خاص؛ و پس از تغيير شرايط و مصالح، آن آيه را زائل يا آن شريعت يا حكم شرعي را نسخ و به جاي آن آيه ي ديگري ابداع فرمايد. همان قدرت و حكمت و حكومت مالكيت كه او را قادر بر ايجاد ميكند، همچنين حاكي از قدرت او در نابودي وجود فعلي و تبديل آن به وجود ديگر است و فعليت هيچ چيزي، قدرت او را تعطيل و محدود نميكند. 72
2-11 علت تغيير قبله مسلمانان
وقايع تاريخي همواره داراي اثرات مختلفي مي باشند. هر اتفاق بنا بر اقتضاي خود داراي اثراتي خاص مي باشد. حادثههاي تاريخي که منشأ احکام و تشريع احکام اسلام هستند و يا در حوزه کلام و اعتقادات تاثير گذار هستند در ميان مسلمانان از اهميت ويژهاي برخوردار هستند يکي از اين وقايع مهم تغيير قبله از«بيت المقدس» به سمت«کعبه » است.
يک نماز با دو قبله: پيامبر اسلام(ص) قبل از هجرت در مکه به سمت بيت المقدس نماز مي گزاردند و پس از هجرت نيز تا 19ماه به سمت بيت المقدس نماز گزاردند پس از اينکه نوزده ماه از هجرت گذشت به دستور الهي و وحي رباني قبله به سمت کعبه تغيير يافت. درباره اين که چرا خداوند متعال دستور به تغيير قبله دادند نکات بسيار مهمي نهفته است. يکي از مهم ترين
