
اختيار وي قرار دهند.
– از ميان برداشتن واسطهها با استفاده از اينترنت و فناوريهاي ديگر امكان حذف بعضي از توزيع كنندگان و عمدهفروشان از زنجيره تأمين را با ايجاد رابطه مستقيم بين توليد كنندگان و مشتريان فراهم ساخته است.
– همچنين فناوري امكان كوچك كردن انبارها را كه به آن جايگزيني پيوسته كالاهاي خارج شده از انبار ميگويند -كه در صنايع مختلف متفاوت است- فراهم ساخته است. مثلا در صنعت خودروسازي، اين مهم به معني آن است كه لاستيك خودروها دقيقاً به تعداد مورد نياز به شركت توليدي حمل شود، نه بيشتر.
– شركتهاي تداركاتي براي كاستن از هزينه هاي خود به بازيافت ضايعات روي آوردهاند كه شامل بازيافت هر چيز از پاكتهاي خرده فروشي گرفته تا بستههاي حمل كالا و نوارهاي پرينتر ليزري مصرف شده است و به صورت يك روند درآمده است. زيرا دور ريختن زباله بيشتر از بازيافت آن، هزينه برميدارد.
– وسيله حمل و نقل، كاميون، كشتي، هواپيما، قطار يا تركيبي از كاميون و قطار، هر چه باشد، با اين هدف است كه كالا به موقع ارسال شود تا تقاضاي مشتري برآورده شود. ابزارهايي كه براي ارسال به موقع و درست كالا به كار ميروند، شكلهاي مختلف فناوري پيشرفته و مقدار زيادي مهارتهاي انساني و دانش فني است.
ارسال به موقع كالا12
«ارسال به موقع كالا، موضوع مهمي است كه آن را مشتري اندازه ميگيرد نه اداره راهآهن. روند ثابتي به سوي كاهش هزينه و افزايش رضايت مشتري وجود دارد. نقطه عزيمت خود را همين جا قرار دهيد.»
امروزه براي شركتهاي كامپيوتري همچون Income، شركتهاي تداركاتي همچون Customized Transportation Inc. (CTI) و Leastways Logistics Services و توليد كنندگاني همچون فيليپس، هدف اصلي جلب رضايت مشتري است. در عرصه مديريت تأمين، اين اهداف به مديريت موجودي كالا در انبار وارسال كالا براي تكميل به موقع اين جدولهاي زماني توليد تعبير ميشود.
فرض كنيد كه قطعات كامپيوتري درست به موقع از فوجي (FUJI) ژاپن به مينياپوليس مينهسوتاي آمريكا ارسال ميشود. در گذشته، توليدكننده بر پايه پيشبينيهاي فروش شش ماهه يا يك ساله، مواد اوليه كافي براي توليد در انبار خود نگه ميداشت. اين فرايند، بيش تر حالت جنس در انبار بود. ارسال طبق اين سيستم، نسبتا كند صورت ميگرفت. چون انبار پر از كالا بود، نيازي احساس نميشد كه از شركت هاي باربري بخواهند مواد اوليه را هر چه سريعتر و مطمئنتر تحويل دهند و نيازي به اين نبود كه اجناس تحويل شده، بدون درنگ در دفتر ثبت شود.
كوچك كردن انبارها و كل فرايند، باعث سرعت بخشيدن به كار ميشود. واحد خريد شركت بايد كالاهاي موجود در انبار را تحت نظارت دقيق خود داشته باشد، بتواند اطلاعات را بدون درنگ به تأمين كنندگان منطقه ياخارج از كشور تحويل دهد و از كارشناسان حمل و نقل انتظار داشته باشد تا هر چه سريعتر و مطمئنتر نسبت به ارسال كالا، جوابگو باشند. رديابي و پيگيري كالا در مسير لازم است تا توليد بدون تأخير ادامه يابد.
شركتهاي باربري، شركتهاي خدمات حمل بار و شركتهاي حمل و نقل از انواع فناوريها براي تسريع در ارسال كالا با دقت هر چه تمامتر، استفاده مي كنند. علاوه بر استفاده از ماهواره براي رديابي و پيگري فناوري بيسيم براي انتقال صدا و ديتا نيز در حال تكامل است و همينطور سيستمهاي حمل و نقل هوشمند (ITS) كه از آنها مي توان به صورت يك ابزار پيگيري و رديابي در انبار استفاده كرده و به ترخيص كالا در جادهها، گمرك و حتي در عبور از مرزها كمك كرد. كارشناسان تداركات و حمل و نقل بيشماري نيز خدمات رديابي و پيگيري روي وب را همراه با ديگر خدمات مديريت زنجيره تأمين، ارائه ميكنند.
با اينكه هنوز عمدتاً اين شركتهاي بزرگ هستند كه به ارسال به موقع كالا مبادرت مي كنند، اما عرضه كنندگان فناوري پيشبيني ميكنند كه در آينده اين شيوه، حتي براي توليدكنندگان متوسط و شركت باربري، حمل و نقل يا خدمات حمل بار گسترش بيشتري پيدا كند. البته مسئله وجود نداشتن دانش فني و فناوري نيست بلكه مسئله اصلي، اعتماد است. همانطور كه خود اين شركتها ميگويند، هيچ كس نميخواهد مسئوليت تعطيلي يك خط توليد را به دليل تحويل ندادن يك سفارش يا تحويل ندادن كالا، بر عهده بگيرد.
مروري بر روند شكلگيري مديريت زنجيره تأمين
در دهه شصت فرانسوا پرو با ارائه نظريات مربوط به قطب صنعتي و قطب توسعه، تجمع هاي مكاني بخش صنعت را از ديدگاه نظري مورد مطالعه قرار داد. پس از آن آلبرت هيرشمن با نظريه پيوندهاي صنعتي به مبحث توسعه پيوندهاي پيشين و پسين پرداخت. مباحث كليدي نيمه دوم قرن بيستم بيشتر متمايل به برنامه ريزي و سياست گذاري مناطق اقتصادي و مخصوصاً مناطق صنعتي بود، در مباحث كليدي اواخر دهه 80 و اوايل دهه 90 به عناوين نظري چون تخصص هاي انعطاف پذير، نواحي و خوشه هاي صنعتي، زنجيره ارزشي كالا بر اساس تقسيم كار و نيز بخشهاي ايجاد مزيت رقابتي و جايگاه خوشهها در آن پرداخته شده است. پس از دهه هشتاد و مخصوصاً در دهه نود رويكرد به برنامهريزي منطقهاي و صنعتي پر رنگتر بود و عنايت خاصي به خوشهسازي و تحليلهاي خوشهاي در راستاي توسعه منطقهاي مبتني بر قابليتهاي فناورانه گرديد. با وجود اين، خوشهها مدتها به صورت ناپيدا فعاليت ميكردند و در گروههاي همپوشانصنعتي و گروههاي بزرگتر صنعتي پنهان بودهاند.(دين محمدي، دل انگيزان، صادقي، 1385)
در دهه نود پروفسور پورتر (Porter, 1990 & 1998) نوع ديگري از نگرش را در مورد تحليل مسائل مربوط به مناطق مطرح نمود كه در آن نحوه قرار گرفتن بنگاههاي اقتصادي در طول و عرض يكديگر و ارتباطات عمودي و افقي بين آنها در كنار نحوه تعامل با نهادهاي ملي و محلي و تمامي عوامل درگير در فرايند توليد بهصورت يك كل به نام “خوشه” مورد بررسي قرار ميگيرد. چارچوب تحليل خوشه اي امكان جديدي براي مطالعه اقتصادي مناطق به دست ميدهد كه در آن نقش و تأثير هر يك از عناصر لازم در يك محيط اقتصادي بهراحتي قابل درك و سياستگذاري است. (دينمحمدي، دل انگيزان، صادقي، 1385)
خوشه صنعتي امروزه از واژهها و مفاهيم نو در ادبيات اقتصاد منطقه اي و اقتصاد صنعتي به شمار ميآيد. مناطق پيشرفتهاي از جهان همچون آريزونا، كاليفرنيا، فلوريدا، مينه سوتا، شهرها و مناطق اروپايي چون ايتالياي شمالي، آلمان جنوبي، بريتانياي كبير و دانمارك، ژاپن و كشورهاي در حال توسعه اي چون هندوستان و چين و نيز كشورهايي چون كره، تايوان و مالزي همگي توسعه خوشه هاي صنعتي را مبناي استراتژي هاي توسعه صنعتي در مناطق مختلف خود قرار دادهاند. بهنظر ميرسد با استفاده از تحليلهاي خوشهاي و مجموعه مشخصي از مفاهيم برنامه ريزي توسعه، بتوان سؤالات اساسي در حوزه مطالعات اقتصاد منطقهاي و صنعتي را پاسخ داد. در ميان مجموعه دانشهاي مطالعات منطقهاي، دانش خوشهها نوآوري جديدي است كه نوآوريهاي جديد بيشتري را نيز به دنبال داشته و خواهد داشت (دين محمدي و ديگران 1385، ازFeser, 1998 Enright, 1996 😉
در يك فهم عمومي، تحليلهاي “خوشهاي” ميتوانند به صورت يك مجموعه از فعاليتها انگاشته شوند، كه نظريات گرفته شده از رشته دانشهاي جغرافيا، مديريت، علوم اجتماعي و اقتصاد را در خدمت رشد اقتصادي منطقه قرار ميدهند. تحليلهاي خوشهاي مي توانند كمك شاياني به تجزيه و تحليل رشد ثروت در اقتصاد منطقهاي داشته و با اشاعه و ارائه معاني فكري مؤثر درباره وابستگي هاي بين بخشي و درون بخشي، و ايجاد يك تصوير واحد از اقتصاد منطقه اي، امكان برقراري زمينه سياستگذاري مؤثرتر را به وجود آورند. چارچوب تشكيل يك خوشه بر چند اصل مبتني است:
اول وجود بنگاههاي اقتصادي در عرض و طول يكديگر.
دوم وجود نهادهاي ملي ومحلي هماهنگ كننده و ارتباط دهنده.
سوم وجود قوانين و مقررات تسهيل كننده ارتباط.
تعاريف ارائه شده براي خوشه و خوشهها بسيارند كه ما فقط به چند تايي از آنها اشاره خواهيم كرد:
خوشه عبارت است از تمركز جغرافيايي نهادها و شركتهاي مرتبط با يكديگر در يك حوزه خاص (Porter, 1998).
به صورت معمول خوشههاي صنعتي به صورت يك گروه از بنگاهها و مؤسسات اقتصادي و غيراقتصادي هستند كه به صورت افقي و عمودي با يكديگر در ارتباطند، با يكديگر همكاري دارند و همچنين با يكديگر رقابت مي كنند. زمينههاي همكاري متنوعي بين آنها وجود دارد، مانند خريدهاي مشترك، استفاده از شبكههاي توزيع مشترك، ارتباطات تكنولوژيكي، تحقيقات مشترك، زمينه هاي آموزش كاركنان، آموزش مشترك مديران، برنامههاي استاندارد سازي جمعي، مطالعات مشترك بازار، خريد تكنولوژي هاي قابل استفاده مشترك و نيز استفاده از زمينه هاي بازار كار مشترك مثل تشكيل ذخيره سرمايه انساني مشترك.(Enright ,1996). انبوهي از شركتهاي مجتمع شده در يك محدوده جغرافيايي نظير تأمين كنندگان منابع و مواد اوليه و متقاضيان کالا و خدمات كه برخي از ارتباطات را با يكديگر دارا هستند. اين شركتها معمولاً داراي توليدات مکمل و يا مشابه در محصول، فرايند و يا يك منبع هستند (NGA, 2002).
آنچه كه مهم است نكاتي است كه در تمامي تعاريف به آنها اشاره شده است:
1- تمركز در يك منطقه جغرافيايي
2- وجود ارتباط درون بنگاهي و درون صنعتي بين بنگاههاي عضو
3- در طول هم قرار گرفتن بنگاهها در درون خوشه (ارتباطات عمودي)
4- وجود سازمانهاي غيرتجاري در كنار بنگاههاي تجاري در درون يك خوشه
5- همكاري بين بنگاهها و انجام اقدامات مشترك و جمعي
6- وجود رقابت بين اعضا
7- هم رشته بودن بنگاهها در يك شاخه يا دسته صنعتي خاص (تشکيل زنجيره ارزش)
8- وجود تهديدها و فرصتهاي مشترك براي بنگاههاي درون خوشه
9- پيدايش خدمات تخصصي فني، مديريتي و مالي در خوشه
10- وابستگي به يك منطقه خاص جغرافيايي – اقتصادي
11- برهم افزايي رقابت و همكاري در خوشه
12- كارايي جمعي و بهره برداري از صرفه هاي اقتصادي بيروني
13- فرایندهای اصلی مدیریت زنجیرهی تأمین توسط اعضای عمومی زنجیرهی تأمین
(دين محمدي، دل انگيزان، صادقي، 1385)
بنگاه هاي درون خوشه، نهادهها را از ساير اعضاي خوشه خريداري مي کنند و با تکيه بر خدمات ساير بنگاهها درون خوشه،به طور جمعي ظرفيت توليد خود را در کسب جايگاه در بازار هاي بين المللي افزايش مي دهند.در مواردي نيز در صدد کسب و ارائه تصوير مشترکي از فعاليت هاي خوشهاند.اماخوشهها نهادهاي همکاري بين بنگاه نيست. بنگاههاي درون خوشه با يکديگر رقابت هم مي کنند در واقع همانطور که جدول زير نشان مي دهد کاهش رقابت بين اعضاء خوشه و انتقال ان به بيرون از خوشه و از طرفي تقويت همکاري در خوشه، مهمترين هدف در پيشراني توسعه خوشه است.
فرایندهای اصلی مدیریت زنجیرهی تأمین توسط اعضای عمومی زنجیرهی تأمین (Global Supply Chain Forum) تعريف شده و عبارتند از:
• مديريت روابط مشتري (Customer Relationship Management)
• مديريت سرويس مشتري (Customer Service Management)
• مديريت تقاضا (Demand Management)
• تكميل سفارش (Order Fulfillment)
• مديريت جريان توليد (Manufacturing Flow Management)
• مديريت روابط تامين كنندگان (Supplier Relationship Management)
• توسعه و تجاري نمودن محصول (Product development and Commercialization)
• مديريت برگشت (Return Management)
اين فرآيندها در شكل 1 نيز مشخص شدهاند. مايكل همر اعتقاد دارد هنگامي كه فرآيندها درون سازمان پياده سازي شدند لازم است آنها را مابين كمپانيها نيز پيادهسازي كنيم.مرحله بعدي مؤثر نمودن و ساده كردن فرآيندهايي است كه بين كمپانيها هستند. اينجاست كه جنگ بر سر درآمد و سود بيشتر در ميگيرد و برنده آن كمپانيهايي خواهند بود كه شيوهاي جديد براي كسب و كار خود بيابند و فرآيندهايي را بصورت طولي در سازمان طرح نموده و مديريت نمايند. اين كمپانيها آنهايي خواهند بود كه از بازده بالايي برخوردارند.(عاملي، 1380)
