
سپس آیه: «یا أَیهَاالرسُولُ بَلغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک الآیة» را تلاوت نمود.
ج: ابن حمید، از جریر، از مغیره، از شعبی نقل میکند که عایشه گفت: «هر کس بگوید محمد کلامی را پنهان کرده و بیان نکرده است قطعا دروغ گفته و بزرگترین افترا را به خداوند زده است.»
د: یعقوب بن إبراهیم، از ابن علیة، از داود بن أبی هند، از شعبی، از مسروق نقل میکند: کسی که گمان کند محمد چیزی از کتاب خدا را پنهان کرده به یقین بزرگترین افترا و تهمت را زده است زیرا خداوند به پیامبر فرمود: «یا أَیهَا الرسُولُ بَلغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبک الآیة»
مثنی، از عبد الله بن صالح، از لیث، از خالد، از سعید بن أبی هلال، از محمد بن الحمیم، از مسروق بن الأجدع، گفت: روزی خدمت عایشه رسیدیم و شنیدم که فرمود: بزرگترین تهمت و افترا این است که بگوییم پیامبر چیزی را پنهان کرده است.
3- روایاتی که بیان میکنند آیه درباره ابلاغ و عدم کتمان مکر و خبث باطن یهودیان توسط پیامبر اکرم است.
الف: مثنی، از عبد الله بن صالح، از معاویه، از علی بن أبی طلحه، از ابن عباس، حول آیه: «یا أَیهَا الرسُولُ بَلغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلغْتَ رِسالَتَهُ» میگوید یعنی اگر چیزی از آنچه درباره یهود را به تو نازل کردم پنهان کنی در واقع رسالت مرا ابلاغ نکردهای.
ب: حدثنا بشر بن معاذ، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتادة: یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک الآیة، أخبر الله نبیه أنه سیکفیه الناس و یعصمه منهم، و أمره بالبلاغ. ذکر لنا أن نبی الله قیل له: لو احتجبت فقال: «و الله لأبدین عقبی للناس ما صاحبتهم»109
ج: حارث بن محمد، از عبد العزیز، از سفیان الثوری، از شخصی، از مجاهد، میگوید وقتی آیه: «بَلغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبک» نازل شد پیامبر فرمود من یک نفر بیش نیستم چگونه عمل کنم؟ وقتی که مردم جمع شدند آیه: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلغْتَ رِسالَتَهُ الآیة» نازل شد.
د: هناد و ابن وکیع از جریر، از ثعلبه، از جعفر، از سعید بن جبیربیان میکند وقتی «یا أَیهَا الرسُولُ بَلغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلغْتَ رِسالَتَهُ وَ الله یعْصِمُک مِنَ الناسِ» نازل شد رسول الله فرمود: مرا نترسانید زیرا خداوند حافظ من است.
و: حدثنی یعقوب بن إبراهیم و ابن وکیع، قالا: ثنا ابن علیة، عن الجریری، عن عبد الله بن شقیق: أن رسول الله کان یعتقبه ناس من أصحابه، فلما نزلت: وَ الله یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ خرج فقال: «یا أیها الناس الحقوا لملاحقکم، فإن الله قد عصمنی»110
نقد و بررسی
1- آیه مورد بحث با آیه قبل و آیه بعدی خود هیچ ارتباطی ندارد، خطاب در آن دو آیه درباره اهل کتاب است.
2- قرآن در آیه قبل از آیه تبلیغ میفرماید: «وَ لَوْ أَنهُمْ أَقامُوا التوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیهِمْ مِنْ رَبهِمْ لَأَکلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یعْمَلُون»111 (و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوى آنها فرو فرستاده شده است، بر پا مىداشتند از نعمتهاى آسمانى و زمینى برخوردار مىشدند؛ برخى از ایشان امتى میانهرو هستند و بسیارى از آنان آنچه انجام مىدهند زشت است.) و در آیه بعد از آن میفرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیءٍ حَتى تُقیمُوا التوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیکمْ مِنْ رَبکمْ وَ لَیزیدَن کثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبک طُغْیاناً وَ کفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین»112 (بگو: اى اهل کتاب! تا تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است بر پا ندارید بر حق نیستید؛ و بىگمان آنچه از پروردگارت به سوى تو فرو فرستاده شده است بر سرکشى و کفر بسیارى از آنان مىافزاید پس بر گروه کافران اندوه مخور) علت ناسازگاری این آیه عبارت «… وَ الله یعْصِمُک مِنَ الناس…» میباشد که نشان میدهد حکمی که رسول خدا متصدی بیان آن است و مأمور به تبلیغ آن شده، امری مهم است که بیم خطر بر جان ایشان یا پیشرفت دینشان میباشد ولی اوضاع و احوال اهل کتاب در آن روزی که مامور به ابلاغ این دستور بودند یعنی در حجه الوداع و آخرین روزهای عمر حضرت طوری نبوده که از ناحیه آنان خطری متوجه رسول خدا شود تا خداوند بر اساس آن تضمین بر حفظ و حراست پیامبر از خطر دشمن دهد، چون مسأله یهود و نصاری در سال دهم هجرت حل شده بود و قبادل گوناگون یهودیان مانند بنی قریظه، بنی نظیر و بنی قینقاع، یهودیان خیبر و سایرین یا تسلیم مسلمانان شدهاند و جزیه میپردازند یا ترک وطن کردند. علاوه بر این سوره مائده در اواخر عمر شریف پیامبر پس از سال دهم هجری بوده و در آن زمان همه اهل کتاب از قدرت و عظمت مسلمین در گوشهای غنوده بودند. افزون بر آن در این آیه و پس از آن تکلیفی طاقت فرسا برای اهل کتاب نبود تا در ابلاغ آن خطری متوجه رسول خدا شود پس این آیه در بین آیات قبل و بعد خود در یک سیاق نیست و پیامی مستقل ارائه میکند.113
3- قرآن موجود بر اساس ترتیب نزول نبوده تا بتوان به سیاق آن بر ظهور یک معنا تمسک کرد.
4- سیاق بر فرض ظهور داشتن، قرینه مقامی است و در برابر نص روایات و قرینههای دیگر ظهوری نخواهد داشت.
5- وجود این آیه در بین آیات یهود ممکن است اشاره به این نکته باشد که منافقانی که پیامبر از آنها خوف داشت به منزله یهود و از سنخ آنان در کفر و ضلالتند.114
جمع بندی
در این گفتار پس از بیان شأن نزول آیه و اتفاق مفسران شیعه بر این شأن نزول، به بیان دیدگاه مفسران شیعه پرداخته شد که مصداق آیه را علی بن ابی طالب میدانند و دلیل آنها بر این مصداق مبتنی بر چند نکته است:
الف: اهتمام خداوند متعال به این موضوع تا حدی که اگر ابلاغ نشود رسالت پیامبر ابلاغ نشده است و این امری جز مسأله امامت و جانشینی امیرالمؤمنین علی نیست.
ب: مشکل بودن ابلاغ این امر برای رسول خدا به دلیل خوف از سرپیچی مردم نسبت به این مسأله و از بین رفتن زحمات 23 ساله، و این حالت خوف جز برای ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین چیز دیگری نبوده است زیرا بر اساس آیات، پیامبر در بیان مسائل مهم و اساسی، و حتی در بیان مسائلی که مورد قبول مردم نبوده کوتاهی نکرده و ترس به خود راه نداده است.
ج: شیعه و سنی روایات صحیح السند بیان نمودهاند که مصداق (ما انزل الیک من ربک) امیر مؤمنان است.
– علمای اهل سنت برای انحراف اذهان عمومی از ولایت امیر مؤمنان بر اساس روایات صحابیان و تابعان برداشتها و دید گاههای متفاوتی بیان کردهاند مثل نزول آیه در مورد حراست مکه و نزول آیه درباره رجم و قصاص و نزول آیه درباره جنگ با بنی انمار و نزول درباره مکر یهود.
– طبری نیز در شأن نزول آیه سه قول – اعرابی که قصد کشتن پیامبر را داشت، ترس پیامبر از قریش، و ابلاغ خبث باطن یهود – را بیان میکند و قول سوم را صحیح میداند و اختیار مینماید.
– آیه تبلیغ با آیات قبل و بعد که مربوط به یهود است ارتباطی ندارد، برفرض که سیاق هم ظهور داشته باشد، قرینه مقامی است و در مقابل روایات که نص هستند اساسی ندارند در نتیجه آیه تبلیغ از آیات اثبات کننده امامت و ولایت امام علی میباشد.
گفتار سوم: آیه مباهله
یکی دیگر از بارزترین آیات قرآن کریم که منزلت و امامت اهل بیت رسول خدایعنی امام علی و همسر گرامیش فاطمه زهرا و دو فرزند برزگوارش امام حسن و امام حسین را آشکار میسازد آیه مباهله است. خداوند در این آیه میفرماید:
«فَمَنْ حَاجک فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُم نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْکاذِبین»115 (هرگاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.)
معنای واژه مباهله
بدون شک یکی از محوریترین واژهها در آیه مورد بحث لفظ «مباهله» است.
لغت نگاران ریشه مباهله را از «بهل» به معنای رها کردن دانستهاند و گفتهاند: «به شتری که پستان هایش رها و آزاد شده تا بچه اش هرچه بخواهد شیر بخورد، شتر باهل گفته میشود و به زنی که از شوهرش جدا شده و در واقع آزاد و رها گردیده «امراه باهله» گویند و مباهله را از همین ریشه به معنای «لعن ونفرین کردن که نوعی از دعا کردن به بدی است» دانستهاند و آن را همان ملاعنه به معنای «نفرین کردن دو گروه در برابر یکدیگر و به همدیگر» یاد کردهاند.116
ابن فارس در مقاییس اللغه مینویسد: «باء، هاء و لام سه ریشه لفظ بهل را صورت بستهاند، اما صورت اول به معنای رها و آزاد شدن است و دوم به معنای دعا کردن و سوم معنای کمبود آب را میرساند؛ در حالت اول وقتی عرب میگوید: «بهله» به معنای آن است که او را آزاد گذاشتم و رهایش کردم و در صورت دوم به معنای درخواست شدید در دعا است و لفظ مباهله به این معنا بر میگردد، چون هر کدام از دو طرف مباهله کننده از دیگری چنین درخواستی دارد و همین معنا در کلام خدای متعال آمده است.»117
با این بیان واژه مباهله در نزد اندیشمندان، بار معنایی پیوند خورده با وضع لغت آن را دارد و آن عبارتست از اینکه: هرگاه افراد در گفت و گوی علمی پس از اقامه استدلال علمی و برهان عقلی روشن نتوانستند پاسخی اقناعی یا اسکاتی دریافت کنند، در این حالت هریک بر حق دیگری نفرین میکند و میگوید اگر من بر حق هستم و تو بر خلاف، به کیفر الهی گرفتار شوی. پس مباهله موضوعی تاریخی بوده و در آن زمان رواج داشته است.118
شأن نزول آیه مباهله
علی بن ابراهیم قمى در تفسیرش از امام صادق روایت کرده که فرمود: نصاراى نجران وقتى براى شرفیابى حضور رسول خدا حرکت مىکردند، سه نفر از بزرگانشان به نام اهتم و عاقب و سید با آنان همراهى نمودند، در مدینه وقتى موقع نمازشان رسید، ناقوس نواخته به نماز ایستادند، اصحاب رسول خدا عرضه داشتند: یا رسول الله این مسجد تو است، مسجد اسلام است، چرا باید در اینجا ناقوس بنوازند؟ رسول خدا فرمود: کارى به کارشان نداشته باشید، بعد از آنکه از نمازشان فارغ شدند، به رسول خدا نزدیک شده، پرسیدند: مردم را به چه دینى دعوت مىکنى؟
فرمود: به شهادت دادن به اینکه جز الله معبودى نیست و اینکه من فرستاده خدایم و اینکه عیسى بندهاى است مخلوق که مىخورد و مىنوشید و سخن مىگفت پرسیدند: اگر مخلوق و بنده بود پدرش که بود؟، در اینجا به رسول خدا وحى شد که به ایشان بگو:
شما درباره آدم چه مىگوئید؟ آیا بندهاى مخلوق بود، مىخورد و مىنوشید و سخن مىگفت و عمل زناشویى انجام مىداد یا نه؟ رسول خدا همین سؤالات را از ایشان کرد، جواب دادند: بله بندهاى مخلوق بود و کارهایى که برشمردى مىکرد، فرمود: اگر بنده بود و مخلوق پدرش که بود؟ مسیحیان مبهوت و مغلوب شدند و خداى تعالى این آیه را فرستاد: «إِن مَثَلَ عِیسى عِنْدَ الله کمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ…»119 و نیز این آیه را که فرمود: «فَمَنْ حَاجک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ- تا جمله- فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْکاذِبِینَ». رسول خدا به ایشان فرمود: پس با من مباهله کنید، اگر من صادق بودم لعنت خدا بر شما نازل شود و اگر کاذب باشم لعنتش بر من نازل شود، مسیحیان گفتند: با ما از در انصاف درآمدى، قرار گذاشتند همین کار را بکنند، وقتى به منزل خود برگشتند، رؤسا و بزرگانشان مشورت
