
می دهند که امیدواری با بهزیستی روان شناختی رابطه مثبت دارد. تبیین رابطه امیدواری با بهزیستی روان شناختی، کار چندان دشواری نیست. امیدواری و تاب آوری، قادرند تغییرات بهزیستی روان شناختی را به طور ترکیبی پیش بینی کنند. با ارتقای تاب آوری، فرد می تواند در برابر عوامل استرس زا و همچنین عواملی که سبب به وجود آمدن بسیاری از مشکلات روان شناختی می شود، از خود مقاومت نشان داده و بر آن غلبه کند (رودیگرز300،2006؛ جورج301،2010).
تدیسکي (1999) معتقد است، «اثرات انطباقي ضربه به صورت يك حس یکپارچگی از خود گستره بزرگتري از هويت يابي، يك حس مطلوب و رضايت بخش از خود، احساس شايستگي و ارتجالي بودن به هنگام مواجه با چالش هاي زندگي يا تغيير در روابط بين فردي به طور خاص، روابط نزديكتر با افراد خانواده و افراد شاخص ديگر(منظور وابستگان و آشنايان)، آشتي گرايي، توانمندي فزون يافته براي محافظت از خود و جلوگيري از روابط سوء استفاده مآبانه، نوع دوستي بيشتر، افزايش اراده براي پذيرش كمك، حساسيت فزون يافته به ديگران و باز بودن به تجربه بيشتر براي رفتارهاي جديد و يا يك اندريافت از وجود فرد، امكانات تغيير يافته، عقايد قوي، معنايابي در زندگي و ادراكات جديد از زندگي ظاهرمي شود».
جوزف و لاينلي (2006) اين تغييرات مثبت را تغيير در روابط بين فردي (قدرشناسي بيشتر از اعضاي خانواده و دوستان، صميميت و نوع دوستي) تغيير نظر به خود (پذيرش ضعف ها و محدويت هاي خود، احساس خردمندي، قوي بودن) و تغيير در فلسفه ي زندگي (اعم از احساس معنا، فاني دانستن دنيا و زندگي، تازگي روزهاي زندگي) مي داند. اين دو نظريه پرداز با اعمال اصلاحاتي، «نشانه هاي رشد پس ضربه اي» را شامل، مواردي چون تغيير در امكان ارتباط بيشتر با ديگران، تغيير در امكانات جديد براي ظهور يك دگرديسي در اهداف، تغيير در توانمندي فردي، تغيير در هويت، تغييراتي در ابعاد معناي زندگي و اساس روحاني زندگي و تغييراتي در اندريافت از زندگي، شامل، ظهور تغيير در برخي از نظام هاي باوري، معرفي كرده اند (جوزف و لاينلي،2008).
زولنر و ماركر (2006) نشانه هاي ارايه شده به عنوان تغييرات مثبت ناشي از قرار گرفتن در يك حادثه ي فلاكت بار را افزايش سطح قدرشناسي از زندگي، تنظيم اصول و مباني جديد براي زندگي احساس افزايش قدرتشخصي، تعيين و تشخيص توانايي هاي جديد توسعه و بهبود روابط صميمي و يا تغييرات مثبت روانى مي دانند. به طوركلي مي توان گزارشات رشد در افراد دچار ضربه شده را در پنج گروه تغييرات درك شده در خود302، مثل، خودكارآمدي و خودتأييدي بالا، روابط تغيير يافته با ديگران، روحانيت افزايش يافته يا تغيير در فلسفه زندگي خودآگاهي بالاتر از امكانات قبلي و يك اندريافت بزرگتر از زندگي طبقه بندي كرد (گروباف و ريسيك، 2007).
معنويت و مذهب كه گاهي افراد آنها را با عنوان سلامت معنوي و اعمال مذهبي تعبير مي كنند با هم همپوشاني دارند، به اين ترتيب كه هر دو چارچوب هايي را ارائه مي دهند كه از طريق آنها، انسان مي تواند معني، هدف و ارزشهاي متعالي زندگي خود را درك كند. معنويت به مثابه آگاهي از هستي يا نيرويي فراتر از جنبه هاي مادي زندگي است و احساس عميقي از وحدت يا پيوند با كائنات را به وجود مي آورد. مذهب به تشويق مناسك روزمره مثل نماز وروزه تمايل دارد، اما معنويت سطوح جديد معني وراي تمام عملكردها را جستجو مي كند. اكثر افراد معنوي مذهبي هستند، ولي عكس آن صادق نيست. بسياري از مردم به معنويت از طريق مذهب دست مي يابند. با توجه به متفاوت بودن افراد، آنچه ممكن است براي فرد يا حساس راحتي و آرامش ايجاد كند، ممكن است براي ديگري كارايي نداشته باشد. بنابر اين، نيايش، خواندن كتابهاي مقدس و آسمانی، يا حضور در مراسم مذهبي و یا مکان های مذهبی، از جمله منابعي هستند كه بعضي افراد مذهبي با برخورداري از آنها مي توانند در مواجهه با حوادث تنش زاي زندگي، آسيب كمتري متحمل شوند. نتايج پژوهش مک کلاین303و همكاران (2003) نشان داد كه سلامت معنوي، اثر قوي بر نااميدي پايان زندگي در بيماران مبتلا به سرطان دارد. براي بيماران مبتلا به سرطان، كه در مراحل انتهايي بيماري خود قرار دارند، آرامش معنوي و مذهبي، ممكن است حتي از سلامت جسمي و رواني، مهم تر باشد. ابرایت304و لیون305(2002) در مطالعات خود نشان دادند ارتباط بين افراد مهم زندگي مثل پدر، مادر و همسر، منابع حمايتي، راهكارهايي مثل تمركز فكر روي چيزهاي ديگر به جاي سرطان، فعاليت هاي فيزيكي يا ورزشي، بازي و سرگرمي به عنوان عوامل مهم در اميد بيماران سرطاني مشخص شده اند.
سلامت معنوی و مذهبی ميتواند کیفیت زندگی را بهبود بخشد. چگونگی رابطه ی معنویت و مذهب با سلامت انسان به روشنی مشخص نیست. برخی از بررسی ها نشان دادهاند که باورها و اعمال معنوی یا مذهبی باعث ایجاد حالت روانی مثبت در بیمار شده و به وی کمک ميکنند تا احساس بهتری داشته باشد و همچنین، باعث دلخوشی اعضایی از خانواده که مراقبت از بیمار را بر عهده دارند ميشود.
سلامت معنوی و مذهبی ميتواند با کاهش اضطراب، افسردگی، خشم و ناراحتی، کاهش احساس انزوا (احساس تنهایی) و خطر اقدام به خودکشی، عدم استفاده از مشروبات الکلی و مواد مخدر، پایینتر آوردن فشار خون و خطر ابتلا به بیماریهای قلبی، کمک به سازگاری بیمار با عوارض سرطان و درمان آن، افزایش توانایی لذت بردن از زندگی در طول درمان سرطان، ایجاد حس رشد شخصیتی در بیمار در نتیجة کنار آمدن با سرطان، افرایش احساسات مثبتی (از قبیل، امیدواری و خوشبینی، رهایی از احساس حسرت خوردن، خشنودی از زندگی، احساس آرامش درونی)، به بهبود سلامت جسمي و کیفیت زندگی بیماران کمک کند. سلامت معنوی و مذهبی همچنین کمک ميکند بیمار عمر طولانیتری داشته باشد.
دلسردی معنوی ميتواند بر سلامت جسمي فرد نیز تأثیر بگذارد. دلسردی معنوی ميتواند موجب شود که بیماران سختتر با سرطان و درمان آن کنار بیایند. ممکن است بهیاران به منظور تقويت مسائل معنوی بیماران، آنها را تشویق به ملاقات و گفت و گو با افراد معتمد مذهبی یا معنوی بکنند. این کار ميتواند سلامت جسمانی، کیفیت زندگی و توانایی سازگاری بیماران را بهبود بخشد.
معنویت و مذهب، از مسائل کاملاً خصوصی هستند. بیماران از پزشکان و بهیاران انتظار دارند که به باورها و مسائل معنوی و مذهبی آنها احترام بگذارند. بیماران مبتلا به سرطانی که با تکیه بر معنویت، تلاش به سازگاری با بیماری ميکنند، باید بتوانند بر روی حمایت گروه بهیاری حساب کنند. این حمایت شامل ارائة اطلاعاتی دربارة افراد یا گروههایی که ميتوانند پاسخگوی نیازهای معنوی یا مذهبی وی باشند نیز ميشود. بیمارانی که نخواهند به هیچ وجه دربارة مسائل معنوی حرف بزنند نیز از گروه بهیاری انتظار دارند که به خواستههایشان احترام بگذارند.
ارزشهای مذهبی و معنوی برای بیمارانی که در حال کنار آمدن با سرطان هستند، اهمیت دارد. اغلب کلمههای معنویت و مذهب بهجاي یکدیگر استفاده ميشود، اما برای بسیاری این دو، معنای متفاوتی دارند. ميتوان مذهب را به عنوان مجموعهاي از باورها و اعمال مشخص تعریف كرد، که معمولاً توسط مردم اجرا ميشود و مورد تأیید آنها است. تعریف معنویت، ميتواند به شکل حس صلحجویی و آرامشطلبی هر فرد، هدفمندی وی و نحوة ارتباطش با دیگران، و باورهایی مربوط به معنای زندگی در نزد وی باشد. ممکن است بتوان معنویت را در یک مذهب یا به روشهای دیگری یافت یا بیان كرد. شدت اعتقادات و درجة معنویت در افراد متفاوت است.
بسیاری از بیماران مبتلا به سرطان با تکیه بر باورها و اعمال مذهبی یا معنوی برای کنار آمدن با بیماریشان تلاش ميکنند. به این کار، سازگاری معنوی ميگویند. بسیاری از مراقبتکنندگان نیز به سازگاری معنوی باور دارند. هر كس، با توجه به آداب و سنن فرهنگی و مذهبیش، نیازهای معنوی متفاوتی دارد. بعضي از بیماران و اعضایی از خانوادهشان که مراقبت از آنها را بر عهده دارند از پزشک انتظار دارند دربارة مسائل معنوی با آنها صحبت کند، اما ندانند که این موضوع را باید به چه شکلی مطرح کنند.
این موضوع که حمایت پزشک از سلامت معنوی در بیمارانی که وضعیت بسیار وخیمي دارند، کیفیت زندگی آنها را بهبود ميبخشد، روز به روز بیشتر مورد توجه قرار ميگیرد. بهیارانی که وظیفة درمان مبتلایان به سرطانِ در حال سازگاری با بیماریشان را بر عهده دارند، به دنبال راههای جدیدی هستند که بتوانند از طریق مسائل مذهبی و معنوی به بیماران کمک کنند. ممکن است پزشک بپرسد که کدام مسائل معنوی برای بیمار اهمیت دارد، البته نه فقط در مواقعی که بیمار در حال مرگ است، بلکه ممکن است این سؤال را در طول درمان نیز از وی بپرسد.
بیماری های سخت مانند سرطان، ممکن است موجب دلسردی معنوی شوند. بیماریهای سخت مانند سرطان، گاهي موجب ميشوند که بیمار یا اعضای خانوادة او که مراقبت از وی را بر عهده دارند، در باورها یا ارزش های مذهبیشان دچار شک ميشوند و در نتیجه دچار دلسردی معنوی ميشوند. برخی از بررسیها نشان دادهاند که مبتلایان به سرطان ممکن است فکر کنند که مورد تنبیه واقع شده اند یا ایمانشان را پس از تشخیص سرطان از دست بدهند. دیگر بیماران ممکن است در حین کنار آمدن با سرطان دچار اندکی دلسردی معنوی شوند.
در سالهاي اخير تحقيقات بيشماري در مورد ارتباط مذهب و سلامت روان انجام شده است. اين تحقيقات به طور كلي نشان داده اند كه يك ارتباط مثبت بين مذهب و سلامت روان وجود دارد (اليسون306، 1994). اما در برخي تحقيقات، ارتباطي مبهم و نامفهوم، بين جنبه هاي مختلف دين داري و سازش روان شناختي گزارش شده است. به نظر مي رسد، اعتقادات مذهبي مي توانند اثرات مثبت و منفي بر سلامت روان داشته باشند و بسته به ديدگاههاي مذهبي شخص، رويدادهاي مشابه در زندگي افراد ميت واند به شيوه اي كاملاً متفاوت مدنظر قرار گيرند.
در مطالعه تايلر307 (1983) بر روي قربانيان سرطان مشاهده شد كه بعضي قربانيان، سرطان را به عنوان يك مبارزه يا آزمايش الهي كه از طرف خدا براي ايمان آنها طرح شده است، مي دانستند، درحالي كه عده اي ديگر آن را به عنوان يك تهديد در نظر مي گرفتند (پارك و كوهن308، 1990). آلپورت (1963) معتقد بود كه تنها مبدأ دروني و نه مبدأ بیروني، سلامت رواني را بهبود مي بخشد. به اين ترتيب او بر اهميت رابطه ی بين مذهب دروني و سلامت رواني تأكيد مي ورزيد (جان بزرگي، 1378). طبق نظر ويلكلين309(1990) اين تمايز بين مذهب دروني و مذهب بیروني، تنها تمايزي است، كه بيشترين سهم را در مطالعه تجربي مذهب داشته است. به نظرآلپورت (1967)، كوتاه ترين راه براي تقسيم بندي مذهب از نظر موضوعي اين است كه بگوئي مشخصي كه از بيرون برانگيخته شده، مذهبش را مورد استفاده قرار مي دهد در حالي كه، شخصي كه از درون برانگيخته شده با مذهبش زندگي مي كند.
شخصي كه جهت گيري مذهبي دروني دارد، انگيزه هايش را در خود مذهب، مي يابد. چنين اشخاصي، مذهب و شخصيتشان يكي مي شود. در حالي كه اشخاصي كه جهت گيري مذهبي بیروني دارند، براي رسيدن به اهدافي ديگر به سمت مذهب مي روند. به عبارت ديگر به سمت خداوند مي روند، بدون اين كه از خود روي بگردانند (ويتن، 1994). واتسون و همكاران (1994) عقيده داشتند كه جهت گيري هاي مذهبي مي توانند به عنوان يك الگوي تجربي مفيد براي كشف ارتباط بين خلوص ايمان با شخصيت و سلامت روان به كار روند.
8-2. مطالعات انجام شده در ایران
این واقعیت وجود دارد که ایرانیها عموماً دارای زمینة فکری و عقاید مذهبی ویا معنوی هستند. با اینحال، بعضیها عقاید متفاوتی دربارة زندگی پس از مرگ، باور به معجزات در درمان بیماریهای لاعلاج، و این گونه باورها دارند چنین تفاوتهایی به دلیل جنسیت، میزان تحصیلات و پیشینه ی قومي یا خانوادگی است.
تحقیقات مربوط به مذهب در ایران نیز بیشتر در زمینه های، رابطه با جهت گیری دینی درونی – بیرونی (رمضانی،1375)، اعتقادات دینی (عمران نسب،1377)، و میزان عبادت (بهرامی مشعوف،1373)، و تأثیر آنها در سلامت روان بوده است
