
آن مقامات شوراي همكاري وعده دادند كه فصل جديدي از مناسبات را با ايران آغاز خواهند كرد ولي اين وعدهها عملي نشد، اين شورا حتي به تلاشهاي ايران درباره بند 7 قطعنامه 598 كه متضمن همكاري كليه كشورهاي منطقه براي بررسي راههاي افزايش امنيت و ثبات منطقه است، توجه كافي نكرد.
گفتار چهارم :هيئتهايي صلح و ميانجيگري در جنگ ایران و عراق:
پس از آغاز جنگ ميانجيگران بسياري از طرف كشورها و سازمانهاي مختلف بينالمللي براي خاتمه جنگ عراق و ايران فعال شدند. هر يك از اين ميانجيگران سعي كردند از طريق تشويق دو كشور به مذاكره و ارائة پيشنهادهايي براي صلح و پايان جنگ، به اين منازعه خاتمه بخشند اما هيچ يك از اين ميانجيگران در كار خود موفقيتي كسب نكردند. براي درك بهتر موضوع، هيئتهاي ميانجيگري و نتايج كار هر يك را مرور ميكنيم:
به دنبال شروع جنگ ايران و عراق هيئتهايي از طرف سازمان ملل متحد، سازمان كنفرانس اسلامي، جنبش عدم تعهد، شوراي همكاري خليجفارس و سازمان آزاديبخش فلسطين تلاش خود را براي اختتام جنگ آغاز نمودند. پس از صدور قطعنامه 479 ، شوراي امنيت در 5 نوامبر 1980 (14 آبان 1359) در بيانيهاي از تلاشهاي دبيركل و پيشنهاد او مبني بر اعزام نمايندهاي جهت مذاكره با ايران و عراق پشتيباني كرد؛ در پي آن هيئتي به سرپرستي اولاف پالمه به عنوان فرستادة ويژة سازمان ملل به تهران و بغداد سفر كرد. او سعي نمود با جمعآوري اطلاعات از طرفين گفتوگو نقش ميانجي را ايفا كرده و طرفين را به خاتمة جنگ تشويق نمايد. اما به علت مخالفت ايران با مذاكره تا زماني كه نيروهاي عراقي در خاك ايران حضور داشتند و اصرار عراق بر حاكميت كامل بر اروندرود، مأموريت اولاف پالمه با شكست روبهرو گرديد.
علاوه بر ميانجيگري سازمان ملل، از طرف سازمان كنفرانس اسلامي نيز هيئتي به رياست ضياءالحق رئيسجمهور پاكستان و همچنين حبيب شطي دبيركل اين سازمان، پيشنهاد آتشبس و مذاكره را به ايران و عراق ارائه داد. اين مأموريت نيز به دليل اصرار عراق بر حاكميت كامل بر اروندرود و شرط ايران بر مبني خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران، به شكست انجاميد.
علاوه بر آن، هيئتي از سازمان آزاديبخش فلسطين و سازمان جنبش عدم تعهد به سرپرستي وزير امور خارجة كوبا (آوريل 1981) فعاليت خود را آغاز نمود كه ايران و عراق پيشنهاد چهار مادهاي آنها را دربارة نظارت بر عقبنشيني نيروهاي عراقي رد كردند. به اين ترتيب تلاشهاي جنبش عدم تعهد و سازمان آزاديبخش فلسطين نيز ثمري نداشت.
همچنين در ماه مه 1983 وزيران خارجة كويت و امارات براي ارائة طرح ميانجيگري شوراي همكاري خليجفارس به تهران و بغداد سفر كردند كه تلاش آنها نيز براي پايان جنگ نتيجهبخش نبود.
هيئتهايي نيز از طرف كشورهاي ژاپن، تركيه و سنگال سعي نمودند كه ايران و عراق را به پايان جنگ ترغيب نمايندولي هيچكدام موفقيتآميز نبود.
در مجموع هيئتهاي ميانجي اعزامي به ايران و عراق نتوانستند موفقيتي در زمينة نزديكي نظرهاي طرفين به هم و يافتن راهي براي پايان جنگ به دست آورند و به طور كلي همة آنها ناكام ماندند. هيئتهاي مذكور تنها توانستند نظرهاي طرفين مخاصمه را به دست آورند و آن را براي طرف ديگر مخاصمه بازگو كنند. البته ناگفته نماند كه با گذشت زمان اين امر خود فايدهبخش بوده است. زيرا دو كشور ايران و عراق هر چه از جنگ ميگذشت پارهاي از خواستهها و شروط خود را تعديل ميكردند. در واقع حضور هيئتهاي صلح در دو كشور تنها به شفاف شدن خواستهها و مواضع دو كشور منجر ميشد و اين شفافيت در پايان جنگ به نوبة خود توانست محتواي قطعنامه 598 را معين كند.
گفتار پنجم: سازمان كنفرانس اسلامي و جنگ ايران و عراق
با آغاز جنگ ايران و عراق تقسيمبندي جديدي در ميان كشورهاي اسلامي به وجود آمد كه به تدريج انسجام و شدت بيشتري يافت. كشورهاي قدرتمند و فعال اين سازمان به دو جناح حامي عراق و طرفدار ايران تقسيم شدند. كشورهاي طرفدار ايران نيز خود به دو دسته تقسيم شدند. برخي همچون سوريه و ليبي شديداً تجاوز عراق را محكوم كردند و برخي ديگر نيز چون الجزاير و سازمان آزاديبخش فلسطين موضعي ميانه و واسطهگونه اتخاذ كردند. گروه دوم در عين حال كه از حمله عراق به ايران خوشحال نبودند از محكوميت عراق نيز خودداري ميكردند.
اما از همان ابتدا كشورهايي همچون عربستان، كويت، مصر و اردن ضمن طرفداري از ادعاهاي ارضي عراق خواستار برقراري آتشبس فوري و بدون قيد و شرط بودند كه به معناي تثبيت موقعيت عراق در مناطق اشغالي بود. حمايت اين كشورها از عراق در سازمان كنفرانس اسلامي بعد از فتح خرمشهر به وسيله رزمندگان اسلام، آشكارتر گرديد و جناحبندي داخل سازمان نيز چارچوب واضحتري يافت. در اين زمان اتخاذ سياست مهار ايران از طرف امريكا باعث شد كه كشورهاي ميانهروي سازمان وادار به حمايت كامل از عراق در مقابل ايران شوند به گونهاي كه در اواخر جنگ فقط سوريه و تا حدودي نيز ليبي بود كه از ايران حمايت جدي ميكردند. همين امر آنها را در مقابل اكثريت حامي عراق و گروه بيتفاوت داخل سازمان قرار داد.
به طور كلي مواضع سازمان را در مقابل جنگ ايران و عراق ميتوان در پنج محور زير خلاصه كرد؛ اين پنج محور شيوة برخورد سازمان و روند اقدامات آن درباره جنگ را مشخص ميكند:
1ـ تأكيد سازمان بر مسئله آتش بس .
2ـ عدم توجه به مرزهاي شناخته شده بينالمللی .
3ـ برخورد ضعيف سازمان با مسئله تجاوز و تعيين متجاوز.
4ـ قدرداني سازمان از مواضع عراق درمورد مصوبات سازمان.
5ـ بيتفاوتي سازمان به نقض قوانين بينالمللي زمان جنگ به وسيلة عراق.
هرچند كه سازمان در ابتداي جنگ بر آتشبس فوري تأكيد ميكرد كه به معناي تثبيت تجاوزات عراق بود اما بعد از اصرار ايران بر عقبنشيني نيروهاي متجاوز به مرزهاي بينالمللي، سازمان با ارائه طرحهايي خواستار عقبنشيني نيروها گرديد. سازمان در اين طرحها مرزهاي شناخته شدة بينالمللي را به فراموشي سپرده، در ابهام قرار داد و درخواست مذاكرة طرفين دربارة تعيين مرزها و وضعيت اروندرود را نمود كه اين مسئله به معناي عدم قطعيت قرارداد 1975 بود و ميتوانست هر نوع عقبنشيني را تا تعيين مرزها به تعويق اندازد.
به دنبال پيروزيهاي ايران در آزاد كردن مناطق اشغالي و فتح خرمشهر و عقبنشيني عراق از بخشهايي از خاك ايران سازمان، تشكيل كميتة شناسايي متجاوز را پيشنهاد نمود اما چون اين موضوع را به اجراي آتشبس مشروط كرد ايران آن را نپذيرفت. به دنبال رد طرح سازمان ايران از طرف سازمان به جنگطلبي متهم گرديد و از اين پس سازمان هم آشكارا به نفع عراق تغيير جهت داد و در اين باره ميتوان به قدرداني سازمان از موضع عراق در قبال مصوبات آن و بيتفاوتي به نقض قوانين بينالمللي زمان جنگ به وسيلة اين كشور اشاره كرد. در مراحل پاياني جنگ نيز سازمان فعاليت خود را حول حمايت از قطعنامه 598 متمركز ساخت و از ايران و عراق ميخواست كه قطعنامه فوق را بپذيرند.
فصل چهارم
مواضع سازمان ملل در جنگ ایران و عراق
مبحث اول -وضعیت سیاسی حاکم بر روابط بین الملل در زمان کاربرد عراق از تسلیحات شیمیایی:
از آنجا كه حقوق بين الملل هنوز به آن حد از قوام و استحكام نرسيده است كه معادلات سياسي در آن تاثير نداشته باشد؛ بلكه يكي از مهمترين عناصر موثر در شكل گيري و پيشرفت حقوق بين الملل، روابط بين دولتهاست بنابراين در اين مبحث وضعيت سياسي حاكم بر روابط بين الملل و جامعه جهاني در زمان كاربرد عراق از تسليحات شيميايي را بررسي ميكنيم تا روشن شود در چه فضاي سياسي از حقوق بين الملل انتظار واكنش مناسب نسبت به تمامي جوانب اين قضيه از جمله تجارب تسليحات شيميايي ميرفته است.
بدون شك غير از زياده خواهيهاي حزب بعث و شخص صدام، شرايط سياسي و بين المللي آن روز در سمت و سويي بود كه با وجود اعزام مجروحين شيميايي ايراني به بيمارستانهاي اروپايي، چشمان مجامع بين المللي بر روي اين واقعيت بسته بود.
آدام رابرترس در اين باره ميگويد: «قصور جامعه بين الملل در واكنش به حمله عليه ايران در سال 1980 و قصور آنان در اقدام عملي در برابر استفاده عراق از گازهاي شيميايي و تداوم فعال تجارت حتي در خصوص سلاح، به صدام حسين ميتوانست اين درس را به خوبي ياد داده باشد كه او ميتواند سازمانها و حقوق بين الملل از جمله حقوق جنگ را با مصونيت و خيال آسوده ناديده بگيرد». 62
روزنامه كيهان به نقل از ايندي پندنت مينويسد: كشورهاي غربي كه نگران توسعه اسلام مبارز از سوي ايران بودند، اجازه دادند عراق از سلاحهاي شيميايي در جنگ عليه ايران استفاده كند. اين روزنامه تاكيد كرد؛ كشورهاي غربي حتي حاضر نشدند عراق را به خاطر كاربرد سلاح شيميايي عليه كردهاي اين كشور به سزاي اعمالش برسانند.63
از طرفي، در فوريه 1982 به رغم مخالف شديد كنگره، دولت ريگان نام عراق را از ليست كشورهاي حامي و عامل تروريسم خارج نمود.
هم چنين طبق اسنادي كه اخيرا آرشيو امنيت ملي آمريكا از طبقه بندي خارج كرد و دانشگاه جورج واشنگتن آن را منتشر ساخت64 آمريكا با پيشنهاد عراق مبني بر عدم ذكر نام هيچ كشوري در قطعنامهها و بيانيههاي شوراي امنيت به عنوان استفاده كننده از سلاح شيميايي موافقت نمود. و علاوه بر آن مقامات آمريكايي به مقامات عراقي اعلام كردند با وجودي كه آمريكا موضع بيطرفي در جنگ اتخاذ كرده اما سياست حمايت از عراق را در پيش دارد.
واشنگتن پست بعد از 20 سال در مقالهاي با نام آمريكا نقش كليدي در ساخت تسليحات شيميايي عراق داشت مينويسد:
جانبداري آمريكا از عراق در سند اداري 14 مورخ 26 نوامبر 1983 شوراي امنيت ملي ثبت شده است. اين يكي از تصميمات سياست خارجي زمان ريگان بود كه هنوز به صورت محرمانه باقي مانده است به گفته مقامات سابق آمريكا اين دستورالعمل تاكيد ميكند كه امريكا بايد هر كاري كه لازم است قانوناً انجام دهد تا از شكست عراق در جنگ با ايران جلوگيري كند اين دستورالعمل رياست جمهوري در حالي صادر شد كه گزارشهاي مبني بر استفاده عراق از گاز شيميايي منتشر ميشد. 65
همچنين در اين مقاله به نقل از ديويد نيوتن66 سفير سابق آمريكا در بغداد كه روابط دو كشور را از سطح نازل به بالاترين سطح ارتقاء داد مينويسد:
اصولا اين سياست (فروش تسليحات كشتار جمعي به عراق) قابل توجيه بود. ما نگران بوديم مبادا عراق در جنگ با ايران شكست بخورد زيرا در آن صورت عربستان و منطقه خليج فارس مورد تهديد قرار ميگرفت. به هر حال با گذشت حدود دو دهه از جنگ بين ايران و عراق و در زماني كه آمريكا براي حمله به عراق به دنبال توجيهات قابل قبول ميگشت، انتشار اطلاعات و اسناد متنوع در سال گذشته بيانگر اين مطلب بود كه به قدري عراق از حمايت قدرتها و كشورهاي جهان در جنگ برخوردار بود كه علاوه بر در اختيار گذاشتن فراوان سلاحهاي متعارف، ساخت و تجهيزات سلاحهاي غير متعارف نيز با پيشرفت قابل ملاحظهاي در برنامههاي تسليحاتي عراق قرار داشت.
به نحوي كه در سال 1984، به دنبال عمليات استانچ، بسياري از كشورها از فروش سلاح و قطعات يدكي به ايران خودداري ورزيدند و عراق تنها اميد فروشندگان بين المللي اسلحه شد. در سراسر اين جنگ عراق به چشم خريدار كاملا قانوني نگريسته ميشد در حالي كه ايران در صحنه بين المللي به خصوص بازار اسلحه مطرود و رانده شده بود».67
آقاي گري ميلهالين68 استاد دانشگاه ويسكانسين 69 آمريكا و مدير طرح ضد هستهاي در آمريكا به همراه معاون خود كلي موتز70، با انتشار مقالات زيادي در مجلات و روزنامههايي چون وال استريت و نيويورك تايمز بارها بيان كردند كه دليل لشكر كشي اخير آمريكا به عراق اشتباهات گذشته بوده است.اشتباهاتي چون پر و بال دادن به يك ديكتاتور و مهمتر از آن تجهيز تسليحاتي متعارف و غير متعارف عراق، و بيان ميكنند ما سربازانمان را جايي ميفرستيم كه خود قبلاً آن
