
من چه نشانه و علامتی آشکار شود، جاماسبِ بیدخش گفت هنگامی که هوشیدر پیدا آید، این چند نشان در جهان پیدا باشد. یکی این که شب روشنتر باشد دیگر این که هفتورنگ جای بهلد «و» به سوی خراسان بگردد. سوم اینکه مردمان با یکدیگر مخالفت بیشتر ورزند. چهارم اینکه… . هوشیدر، نخستین فرزند از سه پسر آینده زردشت است که سی سال به پایان هزارهی زردشت مانده از مادر متولد میشود و پاکسازی جهان را از آلودگیهای دیوی به عهده میگیرد، جهان را از بدکاران و دیوخویان تهی میکند و آفرینش اورمزدی را میگستراند و آسایش مردمان را تأمین میکند (عفيفي، 1374: 648-649؛ بهار، 1386: 187؛ راشدمحصل، 13:1370، 17، 26، 39، 45).
30-1 s©ø¦ns [سوشانس]:در زامياديشت محل ظهور او از مشرق و كنار درياي كيانسيه ياد شده و چنين آمده: هنگامي كه استوت اِرتِ پيك مزدااهورا پسر ويسپ تئوروئيري از آب كيانسيه بدر آيد، گَرز پيروزمند، آزنده گرزي كه فريدون دلير داشت هنگامي كه اژيدهاك كشته شد… او دروغ را از اينجا، از گيتي راستي، بيرون خواهد كرد.
در فروردين يشت ما در سوشيانت چنين مورد ستايش قرار گرفته: فَروهَر پاكدين دوشيزه اَردت فذري را ميستاييم، كسي كه همچنين ويسپ تئورونيري ناميده ميشود. از اين جهت كه كسي را خواهد زاييد كه همهي آزارهاي ديوها و مردمان را دور خواهد نمود… در بندهش زادگاه سوشيانس، خونيرس (=كشور مركزي) ياد شده و چنين آمده كه: سوشيانس اندر خونيرس زاده شود، كه اهريمن را نابود كند، و رستاخيز و تنِپسين كند. در زند وهومن يسن نيز پس از ظهور سوشيانس و نابودي فريب و پتياره (=اهريمن) سوشيانس آفريدگان را پاك كرده و رستاخيز و تنپسين خواهد بود.
در مينوي خرد، كيخسرو از ياران سوشيانس ياد شده كه به ياري خرد ميتوانند رستاخيز و تنپسين را انجام دهند.
در بندهاي 88 تا 96 زامياديشت آمده: “پس از ظهور سوشيانس گيتي پر از عدل و حكمت گردد، سعادت روي آورد، انديشه و گفتار و كردار نيك ظفر يابد، جهان از دروغ پاك شود،خشم نابود گردد، راستي به دروغ چير آيد، منش ناپاك از منش پاك شكست بيند، امشاسپندان خرداد و اَمرداد ديوهاي گرسنگي و تشنگي را براندازند، اهريمن بگريزد”. در بند 10 يسناي 26 آمده: “فروهر مردان پاك را ميستاييم. فروهرهاي زنان پاك را ميستاييم. همهي فروهرهاي نيك تواناي پاك پارسايان را، از كيومرس تا به سوشيانت پيروزگر ميستاييم”. غالباً وِرِترغن يا ورترجن (بهرام) كه در اوستا به معني پيروزگر است، صفت سوشيانت شده است.
سي شبانهروز خورشيد به بالاي آسمان بايستد. نخست از جهانيان مردهي گرشاسپ، پسر سام، را برانگيزند، (تا) بيوَرْاسب را به گزرزَنَد و كُشد و از آفريدگان باز دارد. هزارهي سوشيانس آغاز شود كه هزارهي او كه تن- كِردار است، پنجاه و هفت سال بُوَد. دربارهي اين سه پسر زردشت كه اوشيدر، اوشيدرماه و سوشيانساند، گويد كه پيش از آنكه زردشت جفت گيرد، آنگاه، ايشان فرّهي زردشت را در درياي كيانسه، براي نگاهداري، به آبان فرّه، كه ايزد اناهيد است، سپردند. اكنون نيز گويند كه سه چراغ در بُنِ دريا بدرخشد، به شب (آنها را) همي بينند. يكي يكي را، چون ايشان را زمانهي خود برسد چنين شود كه كنيزكي براي سرشتن بدان آب كيانسه شود و او را فرّه در تن آميزد، آبستن شود. ايشان، يكي يكي، به زمانهي خويش، چنين زاده شوند.
سوشیانس آفرینش را دوباره پاک بسازد و رستاخیز و تنِ پسین باشد (=واقع شود). سه پسر زردشت یعنی هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانس هر یک به ترتیب در آغاز هزارههای بعدی ظهور میکنند و دین زردشتی را که بر اثر رواج نامردیها به بیسامانی کشیده شده است از نو رونق میبخشند. منظور از دریاچهی “سه تخمه”، دریاچهی هامون است. سبب آن که آنرا “سه تخمه” گفتهاند، آن است که نطفهی زردشت که سه پسر آیندهی او یعنی هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانس از آن خواهند زاد، در این دریاچه نگهداری میشود. سوشیانس، سومین و آخرین فرزند آینده زردشت است که سی سال به پایان هزاره هوشیدرماه از مادر متولد میشود. او آخرین نجاتبخش دین زردشتی است و هزاره او پنجاه و هفت سال به درازا میکشد و به رستاخیز میپیوندد.
سوشیانس پیروزگر که مرتب کنندهی مردگان است، در تن پسین رستاخیز را به یاری او بهتر میتواند انجام دهد. و سوشیانس با کیخسرو و آنان که رستاخیز و تنِ پسین کنند به سبب نیرو و یاری خرد (این کار را) بهتر میتوانند انجام دهند. سوشیانس در پایان هزارهی ششم ظهور میکند. در بازگشت از این گفتگو کیخسرو سوار بر “وایِ دیرنگ خدا” به استقبال سوشیانس میآید و کارهایی را که کرده است از قبیل برافگندن بتکدهی کنار چیچست و زدن افراسیاب تورانی شرح میدهد. بعد سوشیانس به کیخسرو میگوید که دین را بستای، کیخسرو دین را ستایش میکند. در آن مدت پنجاه و هفت سال کیخسرو فرمانروا و سوشیانس موبدان موبد است. در همین زمان طوس به نزد گرشاسب میرود و او را به دین میخواند و گرشاسب از بیم تیر طوس گرز خود را بر زمین میافگند و دین را میپذیرد پیش از برانگیختن مردگان سوشیانس سپاهی برمیانگیزد و به کارزار با دیو بدعت (=اَهلموغی) میرود، یشتی میخواند و آن دیو به بالا و پایین زمین میدود و سرانجام در سوراخ زمین میرود و شهریور امشاسپند بر این سوراخ فلز گداخته میریزد و او را محبوس میکند و سرانجام این دیو به دوزخ میافتد. با پنج بار یشت کردن سوشیانس همهی دیوان نابود میشوند. دورهی 57 سالهی سوشیانس دورهی تکامل موجودات اورمزدی است همهی دیوان از نسل دو پایان و چهار پایان نابود میشوند، پیری و بیماری و مرگ و آزار و ظلم و بدعت و همهی بدیها از میان میرود. گیاهان همیشه در سرسبزی و رویشاند و همهی آفریدگان در خوشی به سر میبرند. هفده سال گیاه خوراک مردم است، سی سال آب و ده سال خوراکشان مینوی است.
46- پنجاه و هفت سال به فرشگرد کرداری باز (=باقی مانده)، سوشیانس زاده شود «برای» به انجام رسانیدن آنچه که با زردشت آفریده شد. سوشیانس نیز در خونیره زاده خواهد شد. آخرین پسر زردشت که سوشیانس است جهان را به کلّی از بدی پاک میکند و بدان سان که در آغاز بود در میآورد و زمینهی فرشگرد (=بازسازی جهان) را آماده میسازد.
بندهش: رستاخیز و تن یسین رامرد پرهیزگار کند [که] هست سوشیانس پیروزگر. هزاره سوشیانس پنجاه و هفت سال است. سه منجی از دوشیزگانی زاده میشوند که هنگام سر شستن در دریاچه کیانسه، به نطفه زردشت آبستن میگردند و این چون سه چراغ است که در بن دریا میدرخشد. نزدیک به پایان هزاره اوشیدرماه، ضحاک از بند رها شود. بیوراسب بس آفریده را به دیوکامگی تباه کند اندر آن هنگام سوشیانس، پسر زردشت، به پیدایی رسد. سی شبانه روز خورشید به اوج آسمان بایستد. نخست از جهانیان مرده گرشاسب، سام، را برانگیرند. [او] بیوراسب را به گرز زند و کشد و از آفریدگان باز دارد. هزاره سوشیانس آغاز شود که هزاره او که تن کردار است، پنجاه و هفت سال بود.
در نامه دینکرد چنین آمده است:
سی شبانه روز درنگ [خورشید به] فرجام هزاره اوشیدماه و آغاز رسیدن سوشیانس پیروزگر به همپرسگی هرمزد و ایستادن خورشید به بالا [به] همان گونه به نیروی دادار، [اهریمن] اندر کوشش به کلی شکست یافتن و خورشید از بالا [به] همانگونه برفتن.». در پایان هزاره اوشیدرماه دختری به نام ارددبد به آب خواهد رفت و از او سوشیانس زاده خواهد شد. «ماه سپندارمذ، روز اشتاد، به گاه اوزیرین، به پیش نمازی سوشیانس و به اتفاق این شش فرشگردساز، برای قیام همه روشن تخمگان، نیایش فرشگردسازی را فراز سرایند نیایش که کرده شد، به همان گونه که جم در سوورای زرین [نواخت سوشیانس پیروزگر آن گاودم (=نفس را بگرداند و برخواند که «برایستید، دارای تن هستید، که [چون] در گذشتید ایردان [تن شما را] نگهداری کردند.». سوشیانس در هزاره سوم به پیامبری میرسد. و بخش گاهانی اوستا را به کار میگیرد. در هزاره سوشیانس رستاخیز برپا میشود. سوشیانس سپاه میآراید و به جنگ دروج میرود و با نیایش دینی وفلزگداخته، آنان را میمیراند. دیوان یکدیگر را میخورند و سروش آزدیورا از میان میبرد و هرمزد اهریمن را بدان سوراخی میراند که از آن آمده بود.سوشیانس با فرشکرسازان، با یاری هرمزد اجرای تن مردگان را فراهم میآورند. یزش بازسازی مرده را سوشیانس با باران [آغاز] کند و گاو هدیوش را بدان یزش کشند. از پیه آن گاو و هوم سپیدانوش آرایند و به همه مردم دهند و همه مردم جاودانه بیمرگ شوند.نرسی پسر ویونگهان، توس پسر نوذر، گیو پسر گودرز، پیرزد و استوزد، پسر پور و دخشت. ایشان به هنگام فرشکرد، به یاری سوشیانس آیند. دیگر سام یا کرشاسب است که ضحاک را خواهد کشت (عفيفي، 1374: 562؛ اوشيدري، 1371: 334-335؛ بهار، 1375: 154، 183، 188، 200-201، 228، 277، 290 و 1378: 142-143؛ راشدمحصل، 1366: 97، 129، 140 و 1370: 19، 36، 40، 46؛ تفضلی، 1354: 45، 72، 87، 93).
36-1 stard [گيج]: (بهار، 1312: 94) در ترجمهی فارسی خود واژهی stard را آورده است. (کیا، 1331: 10) او نیز همچنین از همین واژهی پهلوی استفاده کرده است. (میرزای ناظر، 1373: 71) از واژهی بیهوش استفاده کرده است که نگارنده در فرهنگ لغت مکنزی چنین معادلی برای این واژهی پهلوی نیافته است. نگارنده واژهی “گیج” را بهترین ترجمه برای “stard” یافته است. (عریان، 1371: 144) نیز واژهی “گیج” را مناسب دیده است.
38-1 b§ hamb¦r§nd [پر كنند]: (بهار، 1347: 94) اين فعل را “به امبارند” ترجمه كرده. (كيا، 1331: 11)”بينبارند” آورده است. (ميرزاي ناظر، 73:1373)”بينبارند” نوشته است. (عريان، 1371: 144)”انبار كنند” ترجمه كرده است. نگارنده “پر كنند” را مناسبتر ديده است.
47-1padex[کامیاب]: (بهار، 1347: 95) اين واژه را “پتکان” ترجمه کرده است. (كيا، 1331: 11) در ترجمه خود واژه “پدیخ” که کلمه پهلوی است آورده است. (ميرزاي ناظر، 75:1373 ) “نیکبخت” نوشته است. (عريان، 1371: 145)”آسوده” ترجمه کرده است. نگارنده واژه “کامیاب” را مناسب تر دیده داست.
47-2ab§zag[پاک]: (بهار، 1347: 95)”ابیژگ”در ترجمه خود آورده است. (كيا، 1331: 11)”ویژه”در ترجمه اش نوشته است. (ميرزاي ناظر، 75:1373 )”ویژه” نوشته است. (عريان، 1371: 145)”پاک”در ترجمه اش آورده است. نگارنده نیز واژه “پاک” را مناسب تر یافته داست.
47-3a-pety¦rag[بی بدختی]: (بهار، 1347: 95)”اپتیارگ”واژه پهلوی را در ترجمه اش آورده است. (كيا، 1331: 11)”بی پتیاره” نوشته است. (ميرزاي ناظر، 75:1373 )”بی پتیاره”ترجمه کرده است. (عريان، 1371: 145)”بی پتیاره”آورده است. نگارنده نیز واژه “بی بدختی” را مناسب تر دیده داست.
47-4 frazaft[به پایان برسد]: (بهار، 1312: 95) معادلی که برای این واژه آورده است “فرچفت” است. (کیا، 1331: 11)”فرجفت” آورده است. (میرزای ناظر، 1373: 77) از واژهی “فرجامید” استفاده کرده است. (عریان، 1371: 140)”فرجام یافت” برای این واژهی پهلوی آورده است. نگارنده عبارت “به پایان برسد” را مناسبتر دانسته است.
فصل چهارم
واژهنامه ریشهشناختی
4-1 واژهنامه
a-¦
[LWTE] ab¦g: با
قيد
از صورت ایرانی باستان: *up¦ka-,*ap¦ka- (نيبرگ، 1974: 21). هند و اروپایی آغازين: *upo-: “همراهي” (پوکرنی، 1959: 1106). سنسکریت: up¦k¦-: “نزديگ” (مایرهوفر، 1986: 105). فارسي باستان: up¦-: “با، همراه” (كنت، 1953: 176). اوستایی: up°-: “با، همراهي” (بارتولومه، 1904: 388). فارسي ميانه مانوي: ab¦g (بويس، 1977: 4). فارسي ميانه كتيبهاي: ab¦g؛ پهلوي اشکاني كتيبهاي: ab¦g. پازند: aw¦-. فارسي نو: با (نيبرگ، 1974: 203). 35، 46
[QDM] abar: اَبَر، بر، بالا، روي، ضد، عليه
حرف اضافه، قيد
فارسی باستان: upariy- (کنت، 1953: 176). اوستایی: upairi- (بارتولومه، 1904: 394). فارسي ميانه ترفاني و پهلوي اشکاني ترفاني: abar (بويس، 1977: 6). فارسي ميانه كتيبهاي: abar (ژينيو، 1972: 33). پازند: awar
