
زردشتيان پارسي هند هنوز هم از برخي از اين تعويذها استفاده ميكنند (كانگا، ص 141-145؛ بويس، پايگاه ايراني ديانت زردشتي، ص 63 به بعد). همچنين افسوني به پهلوي و فارسي بر ضدّ موجودات زيانكار و نيروهاي اهريمني ديگر در دست است (متون پهلوي، ص 84؛ قس: مُدي، ص 125-126؛ زند خُرده اوستا، ص 121-122؛ ابوريحان بيروني، ص 229؛ تحفهالغرائب، ص 217). در افسون ديگري به پهلوي از فريدون نام رفته و از او خواسته شده است كه چشمهي خشك شدهاي را جاري سازد (روايت پهلوي، به كوشش دابار، ص 201-202؛ همان، به كوشش ويليامز، ج 1، ص 229، ج 11، ص 256). در منابع دورهي اسلامي، پايهگذاري طبّ و كشف انواع ترياكها را بدو نسبت دادهاند و گفتهاند كه مبدع تعويذها نيز بوده است (حمزهي اصفهاني، ص 34؛ طبري، ج 1، ص 226؛ بلعمي، ص 148؛ ابن بلخي، ص 36؛ حمداله مستوفي، ص 84). انتساب قدرت جادويي به فريدون به قدمت اوستاست. در روايتي (يشت 5، بند 61-65) گفته شده است كه او پاوروَه، كشتيران ماهر را در هوا معلق نگه داشت، تا آنجا كه او در جستجوي خانهاش سرگردان شد و سه روز و سه شب در هوا به اين سو و آن سو ميرفت، تا اينكه ايزدِ اردوي سورا اناهيتا او را رهانيد. در منابع پهلوي و اسلامي، به فريدون نيز مانند ديگر پهلوانان و پادشاهان اساطيري دوران باستان، شماري از كردههاي مربوط به تمدن آغازين ايراني منتسب شده است، از آن جمله است: پايهگذاري شهر سَملان/ سَمران، شهري شگفتانگيز در پَدِشخوارگر و آتشكدههايي در سه ناحيهي مختلف. او را مبدع نجوم و فلسفه دانستهاند (ماركوارت، ص 20، 99-101؛ بندهش، فصل 6، بند 209؛ فصل 8، بند 127، 139؛ دينكرد، ص 596، سطر 13؛ گرديزي، ص 5-6؛ بلعمي، همان جا، ج 2، ص 398؛ طبري، ج 1، ص 229-230؛ ثعالبي مرغني، ص 65؛ يعقوبي، ص 178؛ حمداله مستوفي، همان جا). پيوستگي نزديك فريدون با گاو قابل توجه است. نياكان او پسوند “گاو” دارند. اين پيوستگي چه بسا در گزارشهاي بعدي تأثير كرده باشد، از جمله، گرز معروف او با سرِ گاو (گرزِ گاو سر، مثلاً در فردوسي، ج1، ص 71، بيت 257-261، ص 82، بيت 444؛ ابن بلخي، ص 12، 36؛ طبري، ج1، ص 228؛ ثعالبي مرغني، ص 34؛ ابن اسفنديار، ص 58)، پرورش او به شير گاوي به نام بَرمايون، و اينكه نخستين كسي بود كه در جشنِ “درِمزينان” (16 دي؛ ابوريحان بيروني، ص 226؛ گرديزي، ص 246) گاو سواري كرد، و نشستن او بر گاو هنگام شكار (ابن اسفنديار، همان جا) و بستن مازندرها به سُم گاوِ برمايون (دينكرد، ص 814، سطر 11 به بعد). گويند فريدون دو برادر بزرگتر داشت كه او را در نبرد بر ضد ضحاك ياري رساندند: بَرمايون (فردوسي، ج1، ص 70، بيت 253-254، ص 72، بيت 272: برمايه) و كتايون (بندهشن، فصل 11، بند 229؛ دينكرد، ص 320؛ فردوسي، همان جا). بنابر داستاني، اين دو برادر كوشيدند تا با رها كردن تخته سنگي از كوه، فريدونِ خفته را بكشند، اما او از نيروي جادويي خود بهره برد و سنگ را باز ايستاند (گرديزي، ص 4). بر اساس روايتي، فريدون نخست بيمرگ بود، ولي اهريمن او را ميرنده كرد (مينوي خرد، فصل 8، 27)، زيرا هم به اهرمزد ناسپاس شد (روايت پهلوي، به كوشش دابار، ص 139؛ همان به كوشش ويليامز، ج 11، ص 78) و هم اينكه ايرِز/ ايرج را بر دو پسر بزرگتر برتري داد (ثعالبي مرغني، ص 42؛ مينوي خرد، ص 111). در منابع دورهي اسلامي، فريدون مانند پهلوانان ايراني ديگر، با برخي شخصيتهاي كتاب مقدس و قرآني مانند نوح (ابوريحان بيروني، ص 46) ابراهيم (مقدسي، ج3، ص 142، 144) و نمرود (ابوحنيفهي دينوري، ص 8) يكي انگاشته شده است. رواج عناصر سامي در افسانهي فريدون به دورهي اسلامي نيز مربوط ميشود، براي نمونه، داستاني كه بنابر آن، او در بطن مادرش دو قلو بود و تولد اعجابانگيز او (مقدسي، ج 3، ص 142) كه به الگوي داستان يعقوب و عيسي پرداخته شده است. فريدون با گرز گاو سر خود نرهي ديوان نگهبان كاخ را فرو كوبيد و ارنواز و شهرناز، خواهران جمشيد را كه ضحاك به ستم به مشكوي خود برده بود، رهانيد. ازآن سو، پيشكار ضحاك، كُندرو (گَندَرو)، شتابان خود را به ضحاك رساند و ماجرا را بدو باز گفت و ضحاك سراسيمه خود را به تختگاه و كاخ خود رساند، ولي فريدون با گرز گاو سر خود بر سرش كوبيد. اما سروش، پيك هرمَزد، ظاهر شد و به او پيغام داد كه ضحاك را نبايد بكشيد، بلكه بايد او را به دماوند كوه ببرد و در آنجا به بند كشد و فريدون چنين كرد (فردوسي، ج1، ص 64-86؛ ثعالبي مرغني، ص 32-35). در شاهنامه فريدون با لقب “فرّخ” (=خجسته) شناخته ميشود و اين لقب بارها براي او به كار رفته است (فردوسي، ج 1، ص 85، بيت 489؛ ص 93، بيت 72؛ ص 104، بيت 237). در تاريخ ملي ايران فريدون آخرين فرمانروايي است كه جهان متحد را زير فرمان داشت و پس از او اين يكپارچگي فرمانروايي براي هميشه از بين ميرود. در شاهنامه داستان فريدون شكل نهايي خود را مييابد و كارنامهي اين فرمانروا سراسر ستايشانگيز است و حتي در ماجراي تقسيم فرمانروايي خود، كه پسر كهتر را به جانشيني خود در ايران، يعني مهمترين و آبادترين سرزمينها، بر ميگمارد، انتقادي متوجه او نميشود. در شاهنامه در بيتي چنين آمده است:
ببينيد تا جمّ و كاووس شاه
چه كردند كز ديو جستند راه
(فردوسي، ج6، ص 554، بيت 1831)
در اين بيت، برخلاف آنچه در مينوي خرد آمده است، فريدون در زمرهي گناهكاران همراه دو تن ديگر نيست. گذشته از جادو، برخي ديگر از روايات رازآميز در ماجراهاي مربوط به فريدون ديده ميشود. در شاهنامه آمده است كه هنگامي كه فريدون گرز گاو سر را بر سر ضحاك كوبيد، ناگهان سروش بيامد و در گوش فريدون رازي گفت كه او را نكشد (فردوسي، ج1، ص 84، بيت 477). در شاهنامه، به اين پرسش، كه چرا فريدون ضحاك را نكشت، پاسخ داده نشده است. نبرد فريدون و گرشاسپ با ضحاك، بن مايهي هند و اروپايي دارد و اسطورههاي مشابهي در ميان اين اقوام ديده ميشود. اما “راز” در بيت مورد نظر در شاهنامه در مورد نگُشتن ضحاك، بيگمان به علتي كه در متون پهلوي براي اين كار فريدون آمده است، مربوط نميشود. واژهي راز در متنهاي پهلوي مربوط به دستهاي از رازهاي ديني است كه معمولاً با عرصههاي آفرينش و فرجامشناسي و نيز آگاهي از شيوهي خاص نبرد با ديوان و اهريمن ربط دارد (شاكد، ص 49-56). آن رازي كه، در شاهنامه، سروش در گوش فريدون ميگويد همین است كه در اين روايت ميبينيم كه بنابر تقدير ازلي، كشتن ضحاك نه در آن زمان به دست فريدون به انجام ميرسيد و نه در هيچ جاي ديگري. دقيقي (ص95)، در بيتي، هم به گاو بَرمايون اشاره دارد و هم گفته است كه جشن مهرگان را فريدون كه گفتهاند در روز مهر از ماه مهر ضحاك را بند كرد (ثعالبي مرغني، ص 36؛ قس: ابوريحان بيروني، ص 223)، بنياد نهاد (همچنين نك. بيتي از مُنجيك ترمذي در مدبّري، ص 236؛ منوچهري دامغاني، ص 174؛ گرديزي، ص 6؛ فرّخي سيستاني، ص 221؛ امير معزّي، ص 215؛ ابن بلخي، ص 36). به روايت ابوريحان بيروني (همان جا) بستن كُستي و باژ (زمزمه) گفتن از همين زمان رايج شد. همچنين برپايي جشن ديگري به نام “درامزينان” (16 دي) نيز به دوران فريدون منسوب است (همان، ص 226؛ همچنين نك. صفا، ص 486). بنابر برخي منابع ديگر، فريدون باني جشن سده نيز بوده است (عنصري، ص 21؛ نوروزنامه، ص 19). برخي شاعران ديگر از گُرز فريدون (منوچهر دامغاني، ص 58؛ خاقاني شرواني، ص 113؛ لامعي، ص 40؛ سنايي، ص 377، 852)، بخش كردن جهان بين پسرانش (ابوحنيفه اسكافي، نك. مدبّري، ص 590)؛ جام فريدون (مُنجيك ترمذي، نك: مدبّري، ص 590)، افسوني كه بدان جادوان را بند ميكرد (امير معزّي، ص 142) و گذرا و بدون كشتي از جيحون (عنصري، ص 132) متن اندرزنامهاي آمده است كه گفته شده بر ديوارهاي كاخ فريدون نگاشته بودند. همچنين متن كوتاهي از اندرزهاي فريدون در كتاب ثعالبي مرغني (ص 40-41) آمده است.
فريدون نخستين كس بود كه لقب كي گرفت او را كيآفريدون گفتند و معني كي پاك باشد. چنانكه گويند روحاني. يعني كار وي خالص و پاك است و به روحانيت پيوسته است و گويند كه معني كي سودجوي باشد و به پندار بعضيها كي به معني شكوه باشد و افريذون وقتي ضحاك را بكشت، شكوه يافت (153، طبري (1)) (صديقيان، 1386: 194). در شاهنامه با صفت خوب رخ آمده است (59، شاهنامه (1)). فريدون دين ابراهيم (ع) را پذيرفته بود (10، نوروز). فريدون نخستين كسي است كه كشورهاي روي زمين را قسمت كرد. فريدون چيره و غالب بود كه زمين را ميان اولاد خود قسمت كرد (145، 146، آثار). دانش پزشكي را او بنياد نهاد و از گياهان، دارويي براي دفع بيماريهاي جانداران ساخت (33، پيامبران). اول كسي كه به علم نجوم اندر شروع كرد، او بود و زيج خوارزمي او تأليف فرمود (156، تفسير (5))”.
از جمله كساني كه اناهيتا را ستايش ميكند و از او ميخواهد كمكش كند فريدون است. اجداد فريدون همه نام گاو دارند. در اوستا سخن از اقوامي است كه به نظر ميردسد فرزندان فريدون نامشان از آنها گرفته شده است. در هزارة سوم زماني كه فريدون جهان را ميان سه پسرش بخش كرد جنگهاي ايرانيان با غيرايرانيان در گرفت. در آن هزاره سلم و تور ايرج را كشتند. در ادبيات پهلوي آمده كه ضحاك كسي است كه بر جمشيد پيروز ميشود ولي از فريدون شكست ميخورد و در پايان جهان از بند رها ميشود و به دست گرشاسپ نابود ميشود. دينكرد دربارة اينكه چرا فريدون اجازه كشتن ضحاك را نداشت چنين نوشته است. چون بدن ضحاك پر از جانوران موذي است و اگر او را ميكشت همه جا از اين جانوران پُر ميشد.
“(28) و آمد در زندگانی فریدون به ایرج پسر فریدون همانا وحی از دادار بردن و بدان انتشار داد و ورزید داد آزادگی را [و] درخواست کرد برترین آرزو را به خواستاری از پدرش فریدون؛ و حاصل آمد از سوی دادار آن آرزو به آفرین (=دعای) فریدون.
(29) و آمد اندر همان رحلت فریدون، [به] خاندان ایرج؛ رفت [پیوند/وخش] با نریو سنگ ایزد به منوچهر و از آن پُرشمارگی [و کثرت] بود.
همی تخمه (=فرزندان، نسل) ایرج را. جمشید در اوستا دارای سه فره یا فرهای با سه جلوه است: «یکی از آنها که فره خدایی- موبدی است به مهر میرسد؛ فره شاهی به فریدون میپیوندد و فره پهلوانی و جنگاوری را گرشاسب به دست میآورد. آب و آتش و گیاه پیش هرمزد خدای به گله ایستند. گله این کنند که «فریدون را باز زنده کن تا ضحاک را بیوژند، چه اگر تو، هرمزد، این نکنی، ما به گیتی نتوانیم بودن» آتش گوید که «ندر خشم» و آب گوید که «نتازم»”.
هرمزد با امشاسپندان پيش روان فريدون رفتند و از او درخواست كردند ضحاك را از ميان ببرد ولي او گفت نميتوانم. طبق اساطير ريك فردايي و اوستايي فريدون جزء خدايان فضايي است. شباهت افسانة هندي كه در آن سه برادر هستند كه كوچكترين آنها ثريته نام دارد به داستان سه پسر فريدون ميتوان گفت كه اصلي هند و ايراني دارد. پيروزي فريدون بر ضحاك به او لقب پيروزترين مردمان بعد از زردشت داده است و باعث ميشود كه بخشي از فرّه جم را بدست آورد.
فريدون صاحب سه پسر به نامهاي سلم، تور و ايرج است. او سه دختر شاه يمن به نامهاي آرزو ماه و سهي را براي آنان ميگيرد (دوستخواه، 1383: 157، 164؛ 192؛ 351؛ عفيفي، 1374: 578-580؛ بهار، 1375: 81، 180-181، 184، 191-192، 207-208، 228، 238، 280، 473، 475، 491 و 1378: 92، 128، 137، 150-151، 155؛ راشدمحصل، 1366: 90 و 1370: 18، 44، 74، 93، 110-114، 114، 126-128، 201 و 1389: 201، 369-374، 381، 384، 390؛ صديقيان، 1386: 194، 202؛ فردوسی و شاهنامه سرایی، 1390: 368-369؛ آموزگار، 1386، 57-60).
“فریدون چو شد بر جهان کامگار
می روشن و چهره شاه نو
ز ضحاک شد تخت شاهی تهی
ز سالش چو یک پنجه اندر کشید
ببخت جهاندار هر سه پسر
بدو گفت بر گرد گرد جهان
سه خواهر ز یک مادر و یک پدر
نهفته چو بیرون کشید از نهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
نخستین به سلم اندرون بنگرید
دگر تور را داد توران زمین
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
ندانست جز خویشتن شهریار
جهان نوز داد و سر
