
تغییرات معنوی در افراد میشود (تدیسکی، پارک171 و کالهون، 1998).
در ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺗﺪیسکی و ﻛﺎﻟﻬﻮن (2004) این اﻋﺘﻘﺎد وﺟﻮد دارد ﻛﻪ ﺣﻮادث ﻧﺎﮔﻮار ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﺪن و ﺳﺴﺖ ﺷﺪن ﭘﺎﻳﻪ ﻃﺮﺣﻮارهﻫﺎی ﻗﺒﻠﻲ میﺷﻮد. در اﻳﻦ ﻓﺮاﻳﻨﺪ اﻫﺪاف، ﻋﻘﺎﻳﺪ و روشيﻫﺎ ﻣﻌﻨﺎیابی ﻗﺒﻠﻲ ﻧﺎﻛﺎرآﻣﺪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و ﻧﻤﻲﺗﻮان ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از آﻧﻬﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﭘﻴﺶآﻣﺪه را ﭘﺮدازشﻛﺮد. این ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺮوع ﻓﺮاﻳﻨﺪ ﻣﺮور ذﻫﻨﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﻛﻪ در ﭘﻲ آن اﺳﺖ ﺑﺮاي ﺣﺎدﺛﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﺪ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻓﺮاﻳﻨﺪ ﻣﺮور ذﻫﻨﻲ ﺣﺎدﺛﻪ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ اﺳﺖ، اﻣﺎ آن ﻧﺸﺎن دﻫﻨﺪه ﻧﻮﻋﻲ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺎزﺳﺎزي ﻃﺮﺣﻮارهﻫﺎی ﻗﺒﻠﻲ می ﺷﻮد. این ﻣﺮور ذﻫﻨﻲ ﺑﺎﻋﺚ اﻳﺠﺎد روایتی ﺟﺪﻳﺪ از زﻧﺪﮔﻲ میﺷﻮد ﻛﻪ در آن اﻫﺪاف و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻫﺎي ﺟﺪیدی ایجاد ﺷﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺣﻮادث ﺳﺨﺖ زﻧﺪﮔﻲ را ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺑﺪﻫﻨﺪ. در واﻗـﻊ در این رواﻳﺖ ﺟﺪﻳﺪ، ﺣﻮادث ﺳﺨﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪه زﻧﺪﮔﻲ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﻓﺮﺻﺖﻫﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻲﺗﻮان از ﻣﻴﺎن آﻧﻬﺎ ﺑﻪ رﺷﺪ ﺷﺨﺼﻲ بیشتری ﻧﺎﺋﻞ ﮔﺸﺖ (دامسک،2012).
این تغییرات مثبت در سه حوزه ی کلی رخ می دهند : تغییر در اولویت ها و اهداف زندگی، تغییر در روابط با دیگران و احساس قدرت درونی بیشتر. این مفهوم، یعنی رشد پس از ضربه دارای اهمیت سازشی است (تدسچی و کالهون،2004) و قرن هاست که شناسایی شده، اما فقط در طی چند سال اخیر است که مورد تحقیق قرار گرفته است (افلک172 و تنن173،1996؛ تدیسکی، پارک و کالهون،1998).
ﻧﻘﺶ ﺣﻮادث ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ در اﻳﺠﺎد رﺷﺪ ﭘﺲ از ضربه ﺑﺮرﺳﻲ ﺷﺪه اﺳﺖ، از ﺟﻤﻠﻪ داﻏﺪﻳﺪﮔﻲ، ﺳﺮﻃﺎن، ﺣﻮادث راﻧﻨﺪﮔﻲ، ﺗﺠﺎوز ﺟﻨﺴﻲ، ﺟﻨﮓ، ﺟﺮاﺣـﻲ و ﺑﻴﻤـﺎری. تاکنون تحقیقات زیادي در ﻣﻮرد اﻧﻮاع ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻣﺜﺒﺘﻲ که ﻳﻚ ﻓﺮد ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺑﺮ اﺛﺮ روﺑﺮو ﺷﺪن ﺑﺎ ﻳﻚ ﺿﺮﺑﻪ رواﻧﻲ ﺗﺠﺮﺑﻪ کند، اﻧﺠﺎم ﺷﺪه، اﻣﺎ ﻋﻮاﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ رﺷﺪ را اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎ ﺗﺴﻬﻴﻞ ﻛﻨﺪ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺤﻘﻘﺎن ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪاﺳﺖ. اﻣﺎ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل اﻟﮕﻮﻫﺎي ﻧﻈﺮي ﻛـﻪ در این ﺣﻮزه ﻣﻄﺮح ﺷﺪه (ﻛﺎﻟﻬﻮن و ﺗﺪیسکی، 1998؛ ﺷﺎﻓﺮ174 و ﻣﻮس175،1992و 1998) ﺑﻪ ﺑﻌﻀﻲ از ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ در رﺷﺪ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮده اﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻃﺒﻘﻪ ﻛﻠﻲ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ، 1) ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺣﺎدﺛﻪ، 2) ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺷﺨﺺ، 3) ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺤﻴطی، 4) ارزیابی و واﻛﻨﺶﻫﺎي اﻧﻄﺒﺎﻗﻲ (سیاﮔﻞ176 و ﻫﻤﻜﺎران، 2005). در اﻳﻦ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺣﺎدﺛﻪ ﻛﻨﺘﺮل ﺷﺪه اﺳﺖ زیرا ﻫﻤﻪ اﻓﺮاد ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻳﻚ ﻧﻮع ﺑﻴﻤﺎري را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮده اﻧﺪ. ﺧﻮش بینی ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﻣﺘﻐﻴﺮ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺷﺨﺺ و ﺳﺒﻚهای ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ای ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ روش ارزیابی و اﻧﻄﺒﺎﻗﻲ ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺻﻔﺘﻲ ﭘﺎﻳﺪار و ﻧﮕﺮﺷﻲ در ﻣﻮرد اﻧﺘﻈﺎر وﻗﻮع ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻣﺜﺒﺖ در آﻳﻨﺪه ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺷﺪه اﺳﺖ (ﺷﻲﻳﺮ177و ﻛﺎرور178،1985). ﺑﺴﻴﺎري از ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﺑﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﺆﺛﺮ ﻧﮕﺮش ﺧﻮش ﺑﻴﻨﺎﻧﻪ در اﻓﺮاد دﭼﺎر ﺑﻴﻤﺎري ﻫﺎي ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪه ي زﻧﺪﮔﻲ اﺷﺎره ﻛﺮده اﻧﺪ. ﮔﻴـﻮن179، اﺳﺘﻮﻣﻞ180، ﮔﻴﻮن، اوﺳﺎچ181، ﻛﺮﺗﺰ182 و ﻛﺮﺗﺰ (1993) ﺧﻮشﺑﻴﻨﻲ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻨﻨﺪه ﻣﻬﻢ اﻓﺴﺮدﮔﻲ، ﺳﻼﻣﺖ ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ، و اﺛﺮ ﻧﺎﺷﻲ از ﻣﺮاﻗﺒﺖ از ﺑﻴﻤﺎران در ﻧﻈـﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺤﻮ ﻛﺮﺗﺰ، ﻛﺮﺗﺰ، ﮔﻴﻮن و ﮔﻴﻮن (1995) درﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ واﻛﻨﺶ ﻣﺮاﻗﺒﺎن ﺑﻪ ﻣﺮاﻗﺒﺖ از ﺑﻴﻤﺎران ﺳﺮﻃﺎﻧﻲ ﻣﺜﻞ اﻓﺴﺮدﮔﻲ و اﺣﺴﺎس ﻓﺸﺎر را ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﻣﻲ کند. در یک ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺳﻄﻮح ﺑﺎﻻي ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ ﺑﺎ ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ ﻛﻤﺘﺮ ﻗﺒﻞ از ﻋﻤﻞ ﺟﺮاﺣﻲ (ﻣﻮﻧﺘﮕﻮﻣﺮي183 و ﮔﻠﺪﻓﺎرب184، 2003)، و ﺳﺎزﮔﺎري ﺑﻬﺘﺮ ﭘﺲ از ﻋﻤﻞ ﺟﺮاحی (اﺳﻜﻨﻮل185، ﻧﻮﻟﺰ186 و هارلو187، 2002)، ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﻮد (ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از ﻛﻮﺳﺘﺎر،2005). در ﻳﻚ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ي ﻃﻮﻟﻲ ﺗﻮﺳﻂ آﭘﺪﮔﺮاف188و ﻣﺎرﺷـﺎل189(2005)، ارﺗﺒﺎط ﺑﻴﻦ ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ ﻏﻴﺮواﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ و ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺑﺎ رﺷﺪ ﭘﺲ از ضربه، روي 258 ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺧﺸﻮﻧﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮرﺳﻲ ﺷﺪ. در اﻳﻦ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻫﻢ ﺧـﻮش ﺑﻴﻨـﻲ ﻏﻴﺮواﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ و ﻫﻢ ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ ﻣﻮﻗﻌﻴﺘﻲ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲﻛﻨﻨﺪه رﺷﺪ ﭘﺲ از ﺳﺎﻧﺤﻪ ﺑﻮدﻧﺪ.
ﺗﻌﺪادي از ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻧﻘﺶ ﺷﻴﻮه ﻫﺎي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﺮس را در اﻧﻮاع ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻫﺎي دﺷﻮار ﺑﺮرﺳﻲ ﻛﺮده اﻧﺪ. در ﺑﻴﺸﺘﺮ اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺷﻴﻮه ﻫﺎي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﺮس ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻻزاروس و ﻓﻮﻟﻜﻤﻦ190(1984) ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﺮ اﺳﺎس اﻳﻦ ﻣﺪل واﻛﻨﺶ ﻓﺮد ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺳﺘﺮس زا به وﺳﻴﻠﻪ روﺷﻲ ﻛﻪ او ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ را ارزﻳﺎﺑﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و ﻣﻘﺪار ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ادراك ﺷﺪه از ﺧﻮد ﺑﺮاي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ، ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﺷﻮد. روش ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ در اﻳﻦ ﻣﺪل ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﻼﺷﻲ رﻓﺘﺎري و ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺑﺮاي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺳﺘﺮس زا ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ دو ﻃﺒﻘﻪ ﻛﻠﻲ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﻮد، اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻣﺴﺄﻟﻪ191 و اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻫﻴﺠﺎن192. اﻓﺮادي ﻛﻪ از اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ مسأله اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲ کند، به طور ﻓﻌﺎﻟﻲ ﻣﻲﻛﻮﺷﻨﺪ ﻛﻪ در ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺳﺘﺮس زا ﺗﻐﻴﻴﺮ اﻳﺠﺎد ﻛﻨﻨﺪ، ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر از ﻃﺮﻳﻖ ﻣﻬﺎرت ﻫﺎي ﺣﻞ مسأله انجام می شود. از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ، اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻫﻴﺠﺎن روي ﺗﻐﻴﻴﺮ واﻛﻨﺶ ﻫﺎي دروﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﺷﻲ از وﻗـﻮع ﺣﺎدﺛﻪ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻤﺮﻛﺰ دارد. دﻳﮕﺮ راﻫﺒﺮدﻫﺎي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ اي ﺷﺎﻣﻞ اﺟﺘﻨﺎب اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ روﻳﮕﺮداﻧﻲ از روﺑﺮو ﺷﺪن و ﻓﻜﺮ ﻛﺮدن در ﻣﻮرد ﺣﺎدﺛﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد (ﻛﻮﻟﻴﻨﺰ193، ﺗﻴﻠﻮر و اﺳﻜﻮﻛﺎن194،1990) ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ ﺳﺒﻚ ﻫﺎي اﺟﺘﻨﺎﺑﻲ اﺛﺮات ﻣﺨﺮﺑﻲ روي ﺳﺎزﮔﺎري (ﻓﺮﻳﺪﻣﻦ195، ﻧﻠﺴﻮن196، ﺑﺎﺋﺮ197، ﻻن198و ﻫﻤﻜﺎران، 1992)، ﺑﺎزﺗﻮاﻧﻲ و ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﻲ (ﻛﺎرور199، ﭘﻮزو200، ﻫﺎرﻳﺲ201، ﻧﻮرﻳﮕﺎ202، ﺷﻲﻳﺮ و ﻫﻤﻜﺎران،1993) دارﻧﺪ، در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﻫﺎي ﻓﻌﺎل ﺗﺮ (ﻣﺜﻞ روش ﻫﺎي ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻣﺴﺄﻟﻪ) اﺛﺮات ﻣﺘﻀﺎدي دارﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻛﺎر ﮔﺮﻓﺘﻦ اﻧﻮاع ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ از راﻫﺒﺮدﻫﺎي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪاي ﻧﻴﺰ ﺑﺮاي ﺑﻬﺒﻮد از ﺿﺮﺑﻪ ی رواﻧﻲ ﻣﻔﻴﺪ اﺳﺖ و اﺣﺘﻤﺎﻻً ﻣﻮﺟﺐ رﺷﺪ ﻓﺮد می شوند. در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻛﻮﻟﻴﻨﺰ و ﻫﻤﻜﺎران (1990) راﺑﻄﻪ ﺑـﻴﻦ اﻧﻮاع ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ از ﺳﺒﻚ ﻫﺎي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ اي و ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻨﻔﻲ در ﺑﻴﻤﺎران ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﺳﺮﻃﺎن ﻣﻮرد ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. ﻧﻮع ﺳﺒﻚ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ اي از ﻃﺮﻳﻖ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻋﻮاﻣﻞ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻋﺒﺎرت ﺑﻮدﻧﺪ، از ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻣﺴﺄﻟﻪ (اﺳﺘﻔﺎده از ﺣﻤﺎﻳﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﻃﻼﻋﺎت)، اﺟﺘﻨﺎب یا ﻓﺮار ﻓﻜﺮي (اﺳﺘﻔﺎده از اﻓﻜﺎر ﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ و رؤﻳﺎ ﮔﻮﻧﻪ)، ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﻴﺮي (ﺟﺪاﺳﺎزي ﺧـﻮد از ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪ اﺟﺘﻨﺎب از درﮔﻴﺮ ﺷﺪن ﺑﺎ ﻣﺸﻜﻞ)، ﺗﻤﺮﻛﺰ ﻣﺜﺒﺖ (ارزﻳﺎﺑﻲ ﻣﺠﺪد ﺣﺎدﺛﻪ ﺑﻪ ﺷﻴﻮهاي ﻣﺜﺒﺖ)، اﺟﺘﻨﺎب یا ﻓﺮار رﻓﺘﺎري (رﻓﺘﺎرﻫﺎي ﺗﺴﻜﻴﻦ دﻫﻨﺪه ﺗﻨﺶ). ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻳﻦ روش ﻫﺎ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻌﻨﺎداري ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻣﺜﺒﺖ راﺑﻄﻪ داﺷﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺟﺰ روش ﻓﺎﺻﻠﻪﮔﻴﺮي.
پژوهشهای بسیاری، رشد پس از ضربه را در ارتباط با متغیرهای گوناگون بررسی کردهاند. تاکو203، کالهون، تدیسکی، گیلریواس204، کیلمر205 و کان206 (2007) در پژوهشی دریافتند که نمرات مقیاس رشد پس از ضربه در نمونة ژاپنی، با نشانگان پس از سانحه ارتباط مثبتی دارد و با انواع مختلف سانحه، همبستگی دارد. هم چنین، سولومون207 و دکل208 (2007) دریافتند حتی مددکاران اجتماعی مرتبط با امور سانحهدیدگان، تغییرات مثبت روانشناختی در خود احساس میکنند.
ویس209 و برگر210 (2008) در پژوهش خود به بررسی رشد پس از ضربه در مهاجران پرداختند و دریافتند مهاجرت همچون بسیاری از وقایع فشارزا میتواند به رشد پس از ضربه منجر شود. هم چنین ویس و برگر (2006) بیان کردهاند که مطالعة رشد پس از ضربه در میان فرهنگ ها، آشکار کرده است که رشد پس از ضربه در عین اینکه مفهومی فرهنگ وابسته است، معنایی کلی و جهانشمول نیز دارد که به لزوم مطالعة این مفهوم در بافتهای گوناگون فرهنگی اشاره میکند. پژوهشهای چندی نیز بر ارتباط بین رشد پس از ضربه با مفاهیم روانشناختی، تأکید میکنند؛ برای نمونه، پردازش شناختی (کالهون و همکاران، 2000؛ اسکور211و رئومر212، 2002)، راهبردهای مقابلهای (هافمن213، 2006؛ فرانکلین214، 2006) و عوامل بیرونی همچون حمایت اجتماعی (کوستار215، 2005) به عنوان همبستههای رشد پس از ضربه شناخته شدهاند. بر اساس چنین زمینهای، فرض این پژوهشها بر آن است که خودکارآمدی اجتماعی افراد، میتواند از رشد پس از ضربه اثر بپذیرد. بنابراین، در قالب پژوهشی علی- مقایسهای، به بررسی رابطة متغیرهای یاد شده پرداخته شده است.
رویکرد روان شناسی مثبتگرا216، با توجه به استعدادها و توانمندیهای انسان (به جای پرداختن به نابهنجاریها و اختلال ها)، در سالهای اخیر مورد توجه روان شناسان قرار گرفته است. این رویکرد، هدف نهایی خود را شناسایی سازهها و شیوه هایی میداند که بهزیستی و شادکامی انسان را بهدنبال دارند. از این رو عواملی که سبب سازگاری هر چه بیشتر آدمی با نیازها و تهدیدهای زندگی گردند، بنیادی ترین سازه های مورد پژوهش این رویکرد میباشند. در این میان، تابآوری217 جایگاه ویژهای در حوزه های روان شناسی تحول، روان شناسی خانواده و بهداشت روانی یافته است، به طوری که هر روز بر شمار پژوهش های مرتبط با این سازه افزوده میشود. گارمزی218 و ماستن219 (1991) تابآوری را ”یک فرآیند، توانایی، یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز با شرایط تهدیدکننده“، تعریف نمودهاند. به بیان دیگر تابآوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است (والر، 2001).
در ادبیات روان شناسی اصطلاح رشد پس از ضربه گاهی مترادف با تاب آوری آورده شده است. اصطلاح تاب آوری، یعنی در شرایط آسیب زا پرورش یافتن، آسیب ندیدن و به رشدی بیش از پیش دست یافتن. فرایند تاب آفرینی صرفا محدود به دوره كودكی نیست و می تواند تا سالمندی نیز تداوم یابد. در تاب آوری، وجود برخی از ویژگی های فردی و نیز محیطی اهمیت دارد. تاب آوری فقط داشتن فهرستی از ویژگی ها نیست، تاب آوری نتیجه فرآیندی تاب آفرینانه در زندگی واقعی است (دامسک،2012).
تاب آوری، ظرفیتی ذاتی است اما رفتار تاب آورانه اكتسابی است. تاب آوری، پیامد پیمودن فرآیندی تاب آفرین است. تاب آوری در حقیقت فرآیند زندگی است. فرآیندی كه در آن هر كس می تواند بر تنش ها و رویدادهای ناگوار غلبه كند. منطق تاب آوری شباهت بسیار به منطق واكسیناسیون دارد.
تاب آوری، نوعی مهارت زندگی محسوب می شود. مهارتهای زندگی، توانایی های رفتار مثبت و انطباقی است كه فرد را قادر می سازد تا با خواسته ها و چالشهای زندگی روزمره مقابله كند. آموزش مهارتهای زندگی طراحی شده است تا تمرین و تقویت مهارتهای روانی – اجتماعی را منطبق با بافت فرهنگی و رشدی فرد تسهیل كند. این مهارتها رشد فردی و اجتماعی را ارتقاء می دهد، از حقوق انسانی محافظت می كند و از مشكلات بهداشتی و اجتماعی پیگیری می كند.
در روان شناسی تحقیقات زیادی در مورد تأثیر منفی حوادث و سوانح ناگوار انجام شده، و تشخیص اختلال استرس پس از ضربه به منظور صورتبندی این اثرات سوء گذاشته میشود. اما اختلال استرس پس از ضربه تنها بخشی از واکنش افراد به مشکلات سخت زندگی را توجیه میکند، و تحقیقات جدید نشان میدهند که ممکن است این حوادث باعث تسهیل در ایجاد تغییرات مثبت در زندگی انسان شود (کریمر220 و همکاران،2001). در منابع از تغییرات مثبت تحت عنوان رشد پس از ضربه یاد میشود. یکی از موضوعات مورد توجه در این حوزه تعیین عوامل تسهیل کننده رشد پس از ضربه است(دامسک،2012).
تاب آوری به عنوان حفظ سلامتی و عملکرد موفقیت آمیز یا سازگاری با یک بافت و موقعیت تهدیدآمیز یا آزارنده تعریف می شود (گارمزی،1993؛ لوتار221و همکاران،2000). البته تابآوری، تنها پایداری در برابر آسیبها یا شرایط تهدیدکننده نیست و حالتی انفعالی در رویارویی با شرایط خطرناک نمیباشد، بلکه شرکت فعال و سازنده در محیط پیرامونی خود است. میتوان گفت تابآوری، توانمندی فرد در برقراری تعادل زیستی- روانی، در شرایط خطرناک است (کانر222و دیویدسون223، 2003). افزون بر این، پژوهشگران بر این باورند که تابآوری نوعی ترمیم خود با پیامدهای مثبت هیجانی، عاطفی و شناختی است (گارمزی، 1991؛ ماستن، 2001؛ راتر224، 1999؛ لوتار و همکاران، 2000). کامپفر225 (1999)، باور داشت که تابآوری، بازگشت به تعادل اولیه یا رسیدن به تعادل سطح بالاتر (در شرایط تهدیدکننده) است و از این رو سازگاری موفق در زندگی را فراهم میکند. در عین حال کامپفر(1999)، به این نکته نیز اشاره می نماید که سازگاری مثبت با زندگی، هم میتواند پیامد تابآوری بهشمار رود و هم به عنوان پیشآیند، سطح بالاتری از تابآوری را سبب شود. وی این مسأله را ناشی از پیچیدگی
