
گمان میشود که اطلاعات گوشدهندگان به طور فعالی درگیر فرآیند فعال در برقراری ارتباط هستند، زیرا از پیشینهی اطلاعاتی جهان و زبان برای بازسازی پیام گویندگان استفاده میکنند (چستن، 2000). شاید گوشدادن یکی از مهمترین مهارتهای ارتباطی ماست که اکثر ما آن را خوب انجام نمیدهیم. گوشدادن فعال نیاز به تمرکز و درگیرشدن ذهنی دارد.
5-2 مهارت صحبتکردن
صحبتکردن یکی از مهارتهایی ست که در برقراری رابطهی کلامی نقش مهمی ایفا میکند.
این مهارت یک مهارت تولیدی ست و اگرچه مهارتهای تولیدی در یادگیری سهم چندانی ندارند ولی به طور قطع یادسپاری را تقویت مینمایند.
صحبتکردن نمایانگر قابلیت صحبتکننده است. اما این قابلیت به صورت خود جوش شکل نمیگیرد. زبان ابتدا باید در ذهن ایجاد شود، و با تمرین فرد میتواند زبانی را درک کرده و به آن زبان صحبت کند (چستن، 2000). مهارت صحبتکردن به فراگیر کمک میکند تا زبانی را که میداند، فعال نماید.
5-3 مهارت خواندن
خواندن یک فرایند از بالا به پایین است که در آن خوانندگان ابتدا باید تعداد سیگنالهای زبانشناسی را تشخیص دهند و سپس از مکانیسم پردازش اطلاعات زبانشناسی خود بهره برده و به این سیگنالها نظم ببخشند (براون، 2000).
خواندن فرایند پیچیدهای ست و قابلیتهایی را در خوانندهی ماهر در بر میگیرد که به صورتی یکپارچه در کنار هم نمود یافته، به طوری که این طور مینمایاند که متن نوشته شده خود به طور خودکار و طبیعی معنا را انتقال میدهد (برکو26، 2005). خواندن یک مهارت اساسی و مکمل در یادگیری زبان است، مهارتی دریافتی، که در آن خواننده از نویسنده پیامی را دریافت میکند.
5-4 مهارت نوشتن
نوشتن یک مهارت تولیدی ست که نویسنده مقاصد خود را توسط آن بیان میکند و مسلماً فردی از این مهارت به شیوهای مطلوب بهره میبرد که به اندازهی کافی بر نظام نوشتاری و دستور زبان اشراف داشته باشد. علاوه بر این، محتوا و پیام متن نوشته شده نیز اهمیت خاص خود را دارند. برخلاف مهارتهای گفتاری، برای نوشتن میتوان از قبل برنامهریزی کرد و حتی در آن تجدید نظر نمود (ورنیر، دل مورال، دل گوستی و باربوزا27، 2008).
5-5 فراگیری زبان
فراگیری زبان به منظور صحبتکردن و درک آن چیزی متفاوت از خواندن و نوشتن به آن زبان است. نظریات متفاوتی در باب چگونگی فرآیند فراگیری زبان مطرح شده است. دیدگاه فلاسفهی عقل گرا (تأکید بر اصالت عقل) و تجربهگرا (تأکید بر اصالت ادراکات حسی) بر نظریات زبانشناسی نیز سایه گسترده است. طرفداران نظریهی شناختگرا، معتقد به اصالت عقل و از این رو ذاتیبودن زبان هستند در حالی که پیروان نظریه رفتارگرا ذهن انسان را صفحهی سفیدی میدانند، فاقد هرگونه آمادگی برای پذیرش زبان (حق بین، 1372). میدان فراگیری زبان همواره جایگاه جدل این دو گروه بوده و هست.
میزان حقایق قطعی و کلی شناخته شده پیرامون فراگیری زبان، هنوز بسیار محدود است، بویژه اینکه اکثر تحقیقات روی کودکانی که در محیط آنها انگلیسی بهکار میرود، انجام شده و صحت فرضیهها را باید با جمعآوری اطلاعات از دیگر زبانها آزمود. بیشک، مهارتهای تقلیدی، مکانیسم زبانآموزی همگانی، آگاهی شناختی و درونداد ساختمند، همگی در پیشبرد روند فراگیری زبان سهیم اند (گلفام، 1371).
6- فراگیری زبان اول
گروه نظریه پردازان عقلگرا انسان را در بدو تولد مجهز به دانش زبانی میدانند در حالی که تجربهگرایان به هیچگونه توانایی ذاتی برای فراگیری زبان اول معتقد نیستند و شکلگیری زبان اول را وابسته به محیط و پاسخ به ادراکات محیطی میدانند.
بدون شک این دیدگاه تجربهگرایان برای آموختن زبان سادهای مثل سخنگویی طوطی، متقاعدکننده است … و درنهایت این دیدگاه، تنها هنگامی علمی و عملی خواهد بود که بزرگسالان، در تمام جزئیات زبانآموزی کودک مداخله کرده باشند … توانش زبانی آنچنان که تجربهگرایان مدعیاند، زاییدهی تعلیم و فرآیندهای شرطیسازی نیست. بلکه کودک قواعد دستوری هستهی زبان یا زبانهایی را که به وی عرضه میشود به یاری استعدادهای خاص و شالودههای ذهنی ویژه، از راه شنیدن گفتارهای محیط خود، بدون تأثیر از آموزش والدین کشف میکند (فرهمند، 1372).
کودک با اطلاعات زبانی اندکی که از محیط دریافت میکند، زبان مادری خود را در مدت بسیار کوتاهی میآموزد و بالقوه قادر است تعداد بسیار زیادی جمله تولید کند (ملکی، 1378). به اعتقاد چامسکی کودک به جای حفظ و ذخیرهی جملات زبان بر اساس اطلاعات زبانی محیط خویش، مجموعهی محدودی از قواعد دستوری را کشف کرده و فرا میگیرد. این مجموعه با خصوصیات ذاتی ذهن و مغز وی مطابقت دارد و کودک با فراگیری آن به چنان درجهای از خلّاقیت میرسد که میتواند به راحتی نهتنها جملات کاملا بدیع بسازد، بلکه جملات بدیع دیگران را درک کند و در مورد درستی یا نادرستی آن قضاوت نماید (قرشی، 1377). تمام کودکان در محیطی عادی و دارای شرایط رشد زبان مادری خود را روان و کارآمد فرا میگیرند. به علاوه فراگیری زبان اول به طور طبیعی و بدون آموزش خاص صورت میگیرد و در عین حال این امر بدون هیچ سعی آگاهانه و در خور توجه و دقت به زبان صورت میگیرد (براون28، 2000).
اهمیت زبان اول یا زبان مادری، به عنوان اولین زبانی که کودک با آن تکلم آغاز میکند و توسط آن با دیگران ارتباط برقرار میکند از این رو ست که این زبان بخشی از هویت شخصی او شده و نمایندهی فرهنگ و اجتماع او میشود.
7-1عوامل موثر در فراگیری زبان اول
عوامل گوناگونی در فراگیری زبان اول مؤثرند که برخی از آنها به لحاظ اولویتی در مرتبههای بالاتر قرار دارند، زیرا بدون آنها در واقع تکلمی صورت نمیپذیرد. عوامل زیستی، هوش و عوامل محیطی از جمله عوامل اساسی در فراگیری زبان اول هستند.
الف: عوامل زیستی:
1. رشد داخلی
کودک مراحل رشد را بهطور طبیعی طی میکند و در هر مرحله تواناییهایی را کسب مینماید.
کودک برای سخن گفتن باید به مرحلهای از رشد برسد که تواناییهای لازم را به دست آورده باشد. در صورت بروز اختلالی در روند رشد کودک، سخن گفتن او نیز به تأخیر خواهد افتاد.
2. دستگاه گویایی
دستگاه گفتار شامل دیافراگم، ششها، عضلات سینه، دهان، زبان، لبها و دندانها میباشد. سلامت و تکامل این اعضاء لازمه ی سخن گفتن است و اختلال هرکدام از آن ها در تکلم بروز میکند.
3. دستگاه عصبی مغز
رشد عادی کلامی با هماهنگی دستگاه سیستم اعصاب مرکزی و اعصاب حسی-حرکتی ارتباط مستقیم دارد.
4. دستگاه شنوایی
گوش، باید بتواند صداهای متفاوت را دریافت کند. و مغز بتواند این صداها را تعبیر و تفسیر نماید، اکنون فرد میتواند سخن بگوید.
ب: هوش
فراگیری زبان اول و رشد تکلم رابطهی مستقیمی با رشد هوش عمومی دارد.
کودکان باهوش حرف زدن را زودتر از افراد کم هوش آغاز کرده و گنجینه لغات وسیعتری نسبت به بقیه دارند و جملات طولانیتر و با مفهومتری را بیان میکنند.
ج: عوامل محیطی
1. خانواده
شکلگیری فراگیری زبان اول و سپس پرورش آن در خانواده رخ میدهد. شرایط عاطفی خانواده به کودک حس امنیت و اعتماد به نفس میدهد و در واقع گوشی شنوا برای حرفهای اوست. از طرفی روابط خانوادگی و تعامل با کودک باعث میشود که او از طریق ارتباط با دیگران، طرز به کارگیری صحیح واژهها و اصلاح واژههایی را که به کار میبرد یاد بگیرد. تحصیل و والدین نیز به نوبهی خود نقش پررنگی در فراگیری بهتر زبان اول دارد.
2. اجتماع
ارتباط کودک با افرادی غیر از اعضای خانواده، میزان و چگونگی این رابطه، نوع افرادی که با آنها تماس حاصل میکند و بازخوردهایی که میبیند بیشک در رشد کلامی او تأثیرگذار خواهد بود.
7-2 مراحل فراگیری زبان اول
الف) مرحلهی پیشزبانی
این مرحله شامل گریهکردن، بلعیدن (صدای بلع)، صدای آب دهان بیرون دادن، خندیدن، آقونآقون کردن، تولید برخی از اصوات زبانی (البته بهتعبیر بزرگسالان) بهصورت صامت و مصوت، تلاش در ترکیب اصوات زبانی تولیدشده و در نهایت تولید حدود بیست و پنج واژه به نسبت مبهم است (فهیم، 1377). کودک از سه ماهگی تا شش ماهگی، صدا هایی مانند ک و گ را تولید مینماید. در شش ماهگی او شروع به غان و غون کرده و صدا هایی مانند م، ن ، نگ، ف و س را تولید میکند.
ب) مرحلهی زبانی:
1. دورهی یک-کلمهایها
بعد از یکسالگی، کودکان یادگرفته اند که صداها به معانی مرتبط اند؛ آن ها یککلمهایها را تولید میکنند که بیان کنندهی یک کلام میباشند. کودک در این مرحله، یککلمهایها را برای ابراز احساسات، بیان فعالیتهای مربوط به خود و یا نامگذاری استفاده میکند.
2. دورهی دوکلمهایها
با توجه به آنچه دوکلمه تعریف میشود، این سطح از رشد زبانی از 18 ماهگی تا 20 ماهگی ست. در این سطح کودک دو کلمه را به هم پیوند می زند و یک عبارت می سازد؛ در واقع این مرحله اولین سطحی ست که میخواهد از گرامر استفاده کند، هر چند که اشتباهاتی نیز دارد. همهی کودکان سراسر جهان در این مرحله به یک شکل زبان را به کار میبرند در واقع آنها از پایهایترین اطلاعات خود برای تولید زبان استفاده میکنند (لوین و مانش،2011).
3. گفتار تلگرافی
بین دو تا سهسالگی، کودک کلام بیشتری تولید می کند به طوری که این سطح در ردیف چند کلمه ای ها قرار می گیرد (یول،1996). در این سطح کودک به شکلی کلمات را کنار هم میگذارد که به ساختار جمله را دارند ولی به لحاظ دستوری درست نیستند.
4. گفتار سلیس
در این سطح که بعد از سهسالگی کودک است، او دستور زبان و علم نحو (الگوی شکلگیری جمله ها) را میآموزد. مهارتهای دریافتی زبانی در این مرحله پیچیدهتر میشود و همچنین میتواند جملات چند قسمتی را درک کند. بیشتر کودکان روانتر صحبت کرده و به تدریج و پیوسته گرامر صحیحتری را به کار میبرند (شونکوف،2003).
8- یادگیری زبان دوم
دانستن زبانهای دیگر، به معنای در آغوشگرفتن فرصتهای بیشتر است.
یادگیری زبان به عنوان یکی از راههای برقراری ارتباط با دیگر جوامع و فرهنگها از سالهای دور مورد توجه بشر بوده است. از آنجایی که زبان سیستمی از نمادهای قراردادی خاص و ویژهی هر فرهنگ است درنتیجه فقط برای افرادی معنادار است که سیستم آن فرهنگ را آموخته باشند. این افراد هستند که میتوانند از این زبان جهت برقراری ارتباط و تأثیرگذاری متقابل بهره برند. در همین راستا، بشر همواره کوشیده است زبان دیگر ملتها را یاد بگیرد و زبان خود را نیز به آنها بیاموزد. یادگیری زبان دوم، به معنی یادگیری یک زبان تازه توسط فردی است که پیش از آن، زبانی را به عنوان زبان اول یا زبان مادری آموخته است. هرکسی که در مدرسه یا هنگام رفتن به کشوری خارجی، در تلاش است تا زبان دومی را یاد بگیرد، میداند که این یادگیری با فراگیری زبان مادری متفاوت است (فرامکین و رود من، 1988). یادگیری زبان دوم دنیای جدیدی برای زبانآموز ترسیم میکند، امکان تبادل دانستهها و فرهنگها، تجربههای نو وکسب اطلاعات جهت حفظ منافع ملی از جمله مزایای یادگیری زبان دوم است.
8-1 عوامل موثر در یادگیری زبان دوم
در یادگیری زبان دوم، سیستم زبانی جدیدی در ذهن زبانآموز شکل میگیرد ولی این شکلگیری به تدریج اتفاق میافتد وعوامل متعددی در آن دخیل و تأثیر گذارند. در این میان میتوان به عواملی از قبیل متغیر فراگیر، متغیر عاطفی، متغیر شناختی، متغیر اجتماعی، متغیر زیست شناختی و متغیر آموزشی اشاره کرد.
1. متغیر فراگیر
نقش فراگیر در نظریههای شناختی بسیار قابلتوجه است به طوری که دانش درونی و ذهنی فراگیر مهمترین متغیرها در فرآیند یادگیری هستند.
2. متغیر عاطفی
خودباوری، نگرش، پشتکار و انگیزه از
