
ر فرانسه و جنگهاي ناپلئون نيز كه داراي انديشههاي انقلابي همچون برابري، آزادي و ناسيوناليزم بودند هرچند به گونه نظري، ديپلماسي سنتي را مورد ترديد قرار دادند ولي با وجود طرح آرمانهاي نو از سوي وارثان انقلاب فرانسه، ديپلماسي آنان همچنان داراي ساختار سخت ديپلماسي سنتي اروپايي بود. شكست ناپلئون و شكلگيري اتحاد مقدس كه بر پايه آن براي نخستين بار كشورهاي اروپايي يكدل و همرأي براي ستيز با فرانسه- دشمن مشترك- متحد شدند، از نقاط عطفي بود كه در روند ديپلماسي به وجود آمد. اتحاد مقدس در كنگره وين از 18 نوامبر 1814 تا نهم ژوئن 1815 قدرت خود را نشان داد (سروستانی 1389، 21).
در اين كنگره گذشته از تصميماتي كه در زمينه خاندانهاي سلطنتي اروپا، وضع فرانسه و مرزهاي آن گرفته شد، عرف و سنن ديپلماتيك هم مورد بازبيني قرار گرفت و ترميم و نوسازي شد. در پي برگزاري اين كنگره، در طول سده نوزدهم به جز سالهاي آخر آن كه به جنگ جهاني اول انجاميد به سبب چيرگي همكاري بر دشمني ميان كشورهاي اروپايي، ديپلماتها اعتبار و جلوه ويژهاي كسب كردند، فهم و درك عامه از مسائل سياسي به سرعت رشد كرد و ديپلماسي در همان حال كه مخفي بود، تجربهاي از آنچه را كه سپس ديپلماسي باز ناميده شد پشت سر گذاشت. با تشتت در اتحاد مقدس در پي درگيريهاي روسيه و عثماني و تضاد منافع دول اروپايي و با دور شدن از كنگره وين ديپلماسي سنتي بار ديگر جايگاه خود را به دست آورد (سروستانی 1389، 21).
كنفرانس صلح لاهه يكي ديگر از تجربياتي بود كه سبب سرعت گرفتن ديپلماسي مخفي به سوي ديپلماسي باز شد. در اين كنفرانس كه هدف آن پيدا كردن راههايي براي دستيابي به صلحي پايدار در جهان بود، براي نخستين بار گذشته از بيست كشور اروپايي، دو كشور آمريكايي يعني مكزيك و ايالات متحده و چهار كشور آسيايي يعني ايران، سيام، چين و ژاپن نيز شركت داشتند. در كنفرانس دوم لاهه در 1907 قواعد گوناگوني در زمينه مسئله جنگ و حل اختلافات ايجاد شد و از آنجا كه حقوق بينالملل به گونه بيمانندي زير اثر دو كنفرانس فوق قرار داشت، ضربه ديگري بر يكي از اصول ديپلماسي سنتي يعني «تنازع بقا» وارد شد. مهمترين دستاورد اين كنفرانسها، طرح مسائلي بود كه در گذشته در پشت پرده حل ميشدند و اين بار به آساني در ميان جمع شركت كنندگان به ميان آورده شدند (سروستانی 1389، 22-21).
در اوايل اين قرن، انديشمندان و كارشناسان بين ديپلماسي و ديپلماسي نوين تمايز قائل شدند. شيوهي نوين بر اساس اين فرضيه عمل ميكند كه تغييرات وسيع جهاني، انقلابهاي سياسي و روابط بينالملل، جريان ديپلماسي و نيز ديپلماسي عمومي را تغيير دادهاند. از آنجا كه افراد بيشتري گرايش به شركت در جريانهاي سياسي پيدا كردهاند، بسياري از جوامع از حكومتهاي استبدادي به حكومتهاي دموكراسي تبديل شدهاند. انقلاب به وجود آمده در ارتباطات و فناوري اطلاعات، افزايش ميزان تأثير رسانهها حتي در دورافتادهترين نقاط دنيا و ظهور اينترنت، به جهاني شدن ارتباطات الكترونيكي، افزايش تعداد شبكهها و مخاطبان رسانهها منجر شده است. چنين تغييرات تكان دهندهاي، حتي شكل قدرت را در سياستهاي امروزي عوض كرده است و نه تنها قدرت نظامي و اقتصادي، بلكه جريان كنترل اطلاعات، ارزشها و وجهه يك ملت يا رهبر نيز ميتواند تعيين كنندهي وضعيت يك جامعه از ديدگاه بينالمللي باشد. ريانان ويكرز تفاوت ديپلماسي با ديپلماسي نوين را مانند تفاوت آشكار بين فعاليتهاي اطلاعاتي داخلي با فعاليتهاي اطلاعاتي بينالمللي، ديپلماسي سنتي با عمومي و همچنين تفاوت بين ديپلماسي فرهنگي و تجاري با مديريت خبري ميداند. ولي از آنجا كه چنين تعرييفي، گيج كننده و محدود است ميتواند NPD را مشتمل بر اركان زير دانست: عاملان دولتي و غيردولتي مانند NGOها از NPD پيروي ميكنند. NPD «قدرت نرم»، ارتباط دوجانبه، ديپلماسي عمومي راهبردي، مديريت اطلاعات، ايجاد نشان ملي و وجهه الكترونيكي استوار است و بالاخره NPD به دروني كردن سياست خارجي پرداخته و با مسائل كوتاهمدت و بلندمدت سروكار دارد (گیلبوا 1382، 99).
2-2- مفهوم دیپلماسی سنتی
كارشناسان مختلف ديپلماسي سنتي را شيوه به اجرا درآوردن سياستهاي خارجي يك كشور از طريق برقراري ارتباط سياسي بين حكومتهاي ملل مختلف تعريف نمودهاند. برخي از كارشناسان، ديپلماسي را به عنوان نقش مطبوعات و ديگر رسانهها در امور بينالمللي تعريف نمودهاند كه توسط حكومت و گروههاي غيرحكومتي براي اثرگذاري بر افكار عمومي، به منظور هدايت و اجراي سياست خارجي به كار ميرود. عليرغم اين كه چنين مفهومي از ديپلماسي به درستي بازيگران اين عرصه را مشخص مينمايد، برداشتي بسيار گسترده از اين مقوله دارد؛ زيرا اگرچه در ديپلماسي رسانهها، بازيگران غيرحكومتي، بخش خصوصي بر افكار عمومي اثرگذارند، كنترل بازيگران غيرحكومتي در اين عرصه به وسيلهي حكومت كار بسيار پيچيدهاي است. بر اين اساس، برخي از كارشناسان براي محدود نمودن دامنهي عمل ديپلماسي، آن را به عنوان يك فرآيند دولتي تعريف نمودهاند؛ براي مثال، هانس تاچ ديپلماسي را به عنوان يك فرآيند حكومتي براي برقراري رابطه با مردم كشورهاي خارجي تعريف كرده كه دربرگيرندهي تلاشهايي است كه يك كشور به منظور اثرگذاري بر افكار عمومي براي ايجاد تصوير مثبت از عقايد و ايدهآالها، نهادها و فرهنگ، اهداف و سياستهاي ملي خود انجام ميدهد. چنين برداشتي از مفهوم ديپلماسي را وزارت امور خارجه آمريكا نيز پذيرفته است. اين مفهوم دربرگيرندهي تلاشهايي است كه فراتر از روابط ملي، حكومتها به منظور ايجاد تفاهم، مذاكره، اصلاح و اثرگذاري بر مخاطبان خارجي انجام ميدهند تا از اين طريق مبنايي براي ايجاد اعتماد به سياستها و منافع ملي طرفين ايجاد شود (ایزدی و ماه پیشانیان 1390، 38-37).
البته نكتهي قابل توجه در تعريف مذكور آن است كه محدود نمودن بازيگران ديپلماسي به دستگاه حكومتي سبب ايجاد محدوديت براي بازيگران غيرحكومتي اين عرصه ميگردد؛ زيرا فعاليت در زمينه ديپلماسي تنها منحصر به بازيگران حكومتي نيست. بيطرفانهترين تعريف ديپلماسي، آن را اينگونه تعريف ميكند: «فرآيندي دولتي از برقراري ارتباط با مردمان خارج در راستاي ايجاد فهمي از ايدهها و آرمانها، نهادها و فرهنگ و نيز اهداف سياسي و خطمشيهاي ملت خود».
2-3- ديپلماسي عمومي
مركز مورو، ديپلماسي عمومي را تأثيرگذاري بر نگرشهاي عمومي براي شكلدهي و اجراي سياستهاي خارجي و شامل ابعادي از روابط بينالمللي ميداند كه فراتر از ديپلماسي سنتي عمل ميكند و عواملي نظير شكلدهي به افكار عمومي در ساير كشورها، تعامل ميان منافع گروههاي خصوصي يك كشور با منافع گروههاي خصوصي در كشوري ديگر، برقراري ارتباط بين ارتباطاتگران نظير ديپلماتها و فرستادگان به خارج و سرانجام، فرآيندهاي ارتباطات ميان فرهنگي از جمله عناصر اين ديپلماسي هستند (آشنا 1383، 240). با بررسي ديدگاههاي صاحبنظران آمريكايي در مورد ديپلماسي ميتوان گفت: ديپلماسي عمومي از منظر ابداعكنندگان آمريكايي آن، برنامههاي طراحي شده توسط يك دولت به منظور اطلاعرساني و تأثيرگذاري بر افكار عمومي در يك كشور ديگر تعريف شده است. مقايسهي مؤلفههاي اساسي اين نوع ديپلماسي با ديپلماسي رسمي و سنتي بيانگر تفاوتها در سه محور اساسي است:
يك. ديپلماسي عمومي آشكار و علني است در حالي كه ديپلماسي رسمي و سنتي، پنهان و غيرعلني است؛
دو. مخاطبان ديپلماسي عمومي، گروههاي هدف خاص و يا عموم مردم جامجعه در دل يك ملت ديگرند، در حالي كه در ديپلماسي رسمي، مخاطبان دولتها هستند؛
سه. موضوعات ديپلماسي عمومي به رفتار و تمايلات عموم مردم در ديگر كشورها مربوط ميشود در حالي كه ديپلماسي سنتي با رفتار و سياستهاي دولتها سروكار دارد (اشتریان و جعفری هفتخوانی 1386، 117).
چالرز كيگلي ديپلماسي عمومي را معادلي مؤدبانهتر براي واژه تبليغات و به معناي گسترش نظاممند اطلاعات به منظور تأثيرگذاري بر افكار عمومي تعريف ميكند. دلاني ديپلماسي عمومي را از ديدگاه روابط عمومي بينالمللي روش تأثيرگذاري مستقيم يا غيرمستقيم دولت، افراد و گروههاي خصوصي بر نگرشها و افكار عمومي مؤثر بر تصميمسازي در سياست خارجي كشور ديگر تعريف كرده است (آشنا 1383، 241-240).
مايكل مككللن، مشاور ديپلماسي عمومي در وزارت خارجه آمريكا، بر اين باور است كه «ديپلماسي عمومي براي اولين بار در سال 1997 پس از ادغام آژانس اطلاعات ايالات متحده در وزارت خارجه آمريكا به منظور ارائه تعريفي جديد از ديپلماسي سنتي و در بستر آن پديد آمده است». گرچه پژوهشها نشان ميدهند اين عبارت را براي نخستين بار ادموند گوليون، رئيس دانشكدهي حقوق و ديپلماسي فلچر دانشگاه تافتز، 23 سال پيشتر، يعني در سال 1965، همزمان با افتتاح مركز ادوارد مورو براي ديپلماسي عمومي به كار برده است (آشنا و جعفری هفتخوانی 1386، 182). اما اين سابقهي رسمي از تعريف ديپلماسي نوين نيز نشانگر آغاز به كارگيري آن نيست؛ زيرا گروهي از كارشناسان بر اين باورند كه حتي پيش از زماني كه انورسادات، والري ژيسكار دستن، هلموت اشميت، رائول آلفونسين، مارگارت تاچر و بسياري از رهبران ملي ديگر، در قالب برنامههاي تبادل آموزشي دولت آمريكا از آن كشور بازديد كنند، ديپلماسي عمومي در آمريكا برپا بود. حتي زماني كه فضانوردان آمريكايي روي كرهي ماه پياده شدند، اين مجراي ديپلماسي عمومي بود كه از طريق صداي آمريكا- سرويس راديويي آژانس اطلاعات ايالات متحده- سخنان نيل آرمسترانگ را به ميليونها نفر روي زمين رساند (آشنا و جعفری هفتخوانی 1386، 183-182).
2-4- ديپلماسي نوين و ويژگيهاي آن
در عصر حاضر دولتها معمولاً ترجيح ميدهند كه ديپلماسي را به جاي ديپلماتها، توسط سياستمداران اعمال نمايند. پيشرفتهاي محيرالعقولي كه در اطلاعرسانيها و رفت و آمدها به وجود آمده، باعث گرديده است كه مسافرتهاي رؤساي كشورها و وزراي امور خارجه به كشورهاي ديگر افزايش يابد. از اينرو غالب مذاكرات ديپلماتيك توسط آنها به عمل ميآيد و در اثر چنين روشي زمان تصميمگيري به صورت قابل توجهي به حداقل رسيده و از طرفي بين سران و سياستگزاران عالي زمينههاي ايجاد روابط خصوصي و غيررسمي فراهم گرديده است. با اين حال روش مديريت ديپلماسي توسط سياستمداران هرچند افزايش يافته است، باز نقش ديپلماتهاي واقعي در فراهم ساختن روابط ديپلماتيك و يا عاديسازي روابط سياسي مابين دول، تأمين تماسها و ملاقاتها و تعديل كنشها و اختلافات به هيچ وجه نميتواند انكار شود. تبليغات و افكار عمومي دو عامل مؤثر در امر ديپلماسي به شمار ميروند.
امروزه هدف غايي اكثر كنفرانسها و مذاكرات بينالمللي غالباً جنبهي تبليغاتي داشته، بيشتر از تعقيب زمينههاي توافق و تفاهم به دنبال تأثيرگذاري در افكار عمومي بينالمللي ميباشند. در اين كنفرانسها و كنگرههاي چندجانبه كه اغلب تحت تأثير افكار عمومي بينالمللي تشكيل ميگردند، طرفين قبل از هر چيزي مبادرت به تبليغ نظريات خود نموده، شديداً و بيرحمانه همديگر را متهم ميكنند و از اينرو مذاكرات در عرض مدت كمي تبديل به يك جنگ تبليغاتي ميگردد (مجتهدی 1385، 117-116).
در حال حاضر رابطهي تنگاتنگي بين ديپلماسي و مطبوعات و ساير رسانههاي جمعي به وجود آمده است. امروزه اخبار رسانهها نسبت به اطلاعات تحصيلي نمايندگان سياسي مقيم در كشورها داراي تنوع بيشتري است و ميتواند منشأ اثر زيادي هم باشد. ترديدي نيست كه اطلاعات ارسالي مخبرين رسانهها كه در شهرها و پايتختها اقامه دارند، به لحاظ چند بعدي بودن آنها، در تكوين و جهتگيري سياست دولتها بيشتر از گزارش ارسالي ديپلماتها ميتوانند تأثيرگذار باشند (مجتهدی 1385، 117).
روش «ديپلماسي باز» يا «ديپلماسي علني» امكانات متنوع و نسبتاً گستردهاي را به رسانههاي جمعي فراهم نموده است كه قبلاً چنين نبوده؛ يعني خبرنگاران ميتوانند در جلسات مربوط به
