
دیدگاه های متفاوتی در مورد متغیرهای آن ازجمله تداوم فعالیت وجود دارد. اولين تحقيق در زمينه پيشبيني ورشکستگي در سال 1900 توسط توماس وودلاک28 انجام شد. وي يک تجزيه و تحليل کلاسيک در صنعت راه آهن انجام داد و نتايج تحقيق خود را در مقاله ای تحت عنوان «درصد هزينههاي عملياتي به سود انباشته ناخالص» ارائه کرد. در سال 1911 لارس جامبرلاين29 در مقالهاي تحت عنوان «اصول سرمايهگذاري اوراق قرضه» از نسبتهای به دست آمده به وسيله وودلاک، نسبتهای عملکرد را به وجود آورد. در خلال سالهای 1930 تا 1935، آرتور ويناکر30 و ريموند اسميت31 در مطالعات خود تحت عنوان «روشهای تحليل در نسبتهای مالي شرکتهای ورشکسته» دريافتند که صحيحترين نسبت براي تعيين وضعيت ورشکستگي، نسبت سرمايه در گردش به کل دارايي است. همچنین فیتز پاتریک32 و مروین33 مطالعاتی در مورد نسبتهای مالی برای پیش بینی ورشکستگی شرکتها انجام دادند و هرکدام نسبتهایی را برای پیش بینی ورشکستگی ارائه نمودند. اما هیچکدام از این تحقیقات جنبه تجربی نداشت تا اینکه اولین تحقیق تجربی توسط بیور34 در سال 1966 صورت گرفت.
2-13-2- بيور
اولین پژوهشی كه در خارج از کشور باعث ايجاد مدلي براي پيش بيني ورشكستگي شد تحقيقات ويليام بيور در سال 1966 بود. بيور يك مجموعه شامل 30 نسبت مالي كه به نظر وي بهترين نسبتها براي ارزيابي سلامت مالی يك شركت بودند را انتخاب كرد، سپس نسبتها را بر اساس چگونگي ارزيابي شرکتها در شش گروه طبقه بندي نمود. تحقيقات وي به اين نتيجه رسيد كه ارزش هر نسبت در ميزان طبقه بندي شرکتها، در گروه های شرکتهای ورشكسته و غير ورشكسته است و ميزان خطاي طبقه بندي كمتر نشاندهنده ارزش بالاي هر نسبت است. طبق اين اصل بيور نسبتهایی را كه داراي كمترين نرخ خطاي طبقه بندي بود را به ترتيب اهميت به این صورت معرفي كرد: جريان نقد به كل دارايي، درآمد خالص به كل دارايي، كل بدهي به كل داراییها، سرمايه در گردش به كل دارايي، نسبت جاري و نسبت فاصله عدم اطمينان.
مدل بیور از نوع تحليل تك متغيره براي ورشكستگي شرکتها بود و بر پایه چهار اصل بنا شده بود:
درآمد نقد خالص یک شرکت، احتمال ورشکستگی را کاهش میدهد.
جریان نقد خالص بالا که ناشی از فعالیت شرکت در بازار میباشد نیز احتمال ورشکستگی را پایین میآورد.
میزان بدهی بالا برای هر شرکت، احتمال ورشکستگی آنها را بالا میبرد.
نرخهای بالای درآمد نقد مورد نیاز به هزینه های عملیاتی سرمایه احتمال ورشکستگی را بالا خواهد برد.
او از اين اصول براي سنجش توانايي نسبتها به پيش بيني ورشكستگي استفاده كرد. بيور براي اين كار 79 شركت ورشكسته و 79 شركت غير ورشكسته را انتخاب كرد، سپس هر يك از 30 نسبت را در اين شرکتها مورد سنجش قرار داد و به اين نتيجه رسيد كه ميزان اعتبار پيش بيني هر يك از نسبتها متفاوت است. همچنين شرکتهای ورشكسته نه فقط جریانهای نقد كمتري از شرکتهای غير ورشکسته دارند، بلكه مقدار ذخيره درآمد نقدي كمتري را نيز دارا میباشند. در ضمن وي پي برد كه اگر چه شرکتهای ورشكسته سرمايه كمتري براي پوشش تعهدات خود دارند، ولي تمايل به گرفتن قروض بيشتري را نسبت به شرکتهای غير ورشكسته دارند.
به نظر بيور نسبت گردش وجوه نقد به كل بدهي بيشترين قدرت پيش بيني را دارد كه خطاي طبقه بندي آن حدود 13% براي يك سال قبل از ورشكستگي بود. همچنين دومين نسبت مهم نسبت درآمد خالص به كل دارايي بود. بیور تغييرات ارزش بازار سهام را به عنوان يك فاكتور حیاتی و اثرگذار در پيش بيني ورشكستگي شركت مورد بررسي قرار داد و به این نتیجه رسید كه میتواند ورشكستگي شركت را نهايتاً يك سال قبل از رخداد واقعي پيش بيني نماید.
2-13-3- آلتمن
در سال 1968 آلتمن پيرو مطالعات بيور، مطالعات خود را براي تهيه مدلي جامع و چند متغيره (برخلاف بيور كه مدلي تك متغيره ارايه كرده بود) ادامه داد. آلتمن با انتخاب 22 نسبت مالي و تجزيه و تحليل آنها به روش آماري مميزي چندگانه موفق به تهيه تابع Z كه از 5 نسبت مالي تشكيل شده بود به عنوان متغيرهاي مستقل و Z به عنوان متغير وابسته شد.
این نسبتهای ترکیبی که به نظر وی بهترین پیش بینی کنندهها برای پیش بینی ورشکستگی بودند، عبارت بودند از : تسویه35 ، سود آوری36 ، اهرمی37 ، انعطاف پذیری38 و فعالیت39. مدلی که وی تدوین کرد به شرح زیر است :
= (سرمایه در گردش) / (کل دارایی)
= (سود انباشته) / (کل دارایی)
= در آمد قبل از بهره و مالیات (EBIT) / (کل دارایی)
= (ارزش بازار سهام) / (ارزش دفتری بدهی)
= (فروش) / (کل دارایی)
در این مدل اگر Z محاسبه شده برای شرکتی کوچکتر از 81/1 باشد، آن شركت ورشکسته و اگر بین 81/1 و 675/2 باشد، شرکت در ناحیه ورشکستگی قرار دارد و اگر بزرگتر از 675/2 باشد، احتمال ورشکستگی آن خیلی کم است. آلتمن برای آزمون مدلش 66 شرکت را که شامل 33 شرکت ورشکسته و 33 شرکت عادی بود، مورد استفاده قرار داد . میزان موفقيت مدل وی 95% بود.
پس از سالها استفاده از مدل Z توسط اشخاص و سازمانهای مختلف، انتقاداتی به مدل وی مطرح شد كه بیان میکرد این مدل تنها براي مؤسسات با ماهيت تجاري عمومي قابل استفاده است. آلتمن در ادامه تحقيقات خود موفق به اصلاح مدل Z و ارائه مدل جديد به نام شد. واضحترین اصلاحيه آلتمن جانشين كردن ارزش دفتري حقوق صاحبان سهام به جاي ارزش بازاري آن و سپس تغيير ضرايب و محدودههای ورشکستگی مدل بود :
در این مدل اگر مقدار محاسبه شده برای شرکتها کمتر از 33/1 باشد، احتمال ورشکستگی شرکت خیلی بالا و اگر بین 33/1 و 9/2 باشد، شرکت در ناحیه ورشکستگی و احتمال آن وجود دارد و اگر محاسبه شده شرکت بزرگتر از 9/2 باشد، احتمال ورشکستگی شرکت خیلی کم میباشد. آلتمن برای آزمون مدل اصلاح شده از نمونه شامل 33 شرکت ورشکسته و 33 شرکت فعال استفاده کرد. در این آزمون دقت پیش بینی شرکتهای ورشکسته اندکی کم گشته (91% در مقابل 94%)، اما دقت پیش بینی شرکتهای موفق همان 97% باقی مانده است.
عمده موارد استفاده اين مدل در مورد شرکتهای توليدي بود و اين مدلها براي شرکتهای غيرتوليدي و خدماتي استفاده ای نداشت. به همين علت آلتمن در ادامه تحقيقات خود در سال 1995 به ارائه مدل اصلاح شدهی پرداخت كه در اين مدل متغير نسبت فروش به كل دارايي حذف و مدل چهار متغيره با تغییر ضرایب مدل قبلی، مختص شرکتهای خدماتي و غير توليدي ارايه كرد :
در این مدل اگر محاسبه شده برای شرکتی کوچکتر از 1/1 باشد، آن شرکت ورشکسته و اگر محاسبه شده بین 1/1 و 6/2 باشد، احتمال ورشکستگی آن وجود دارد و اگر بزرگتر از 6/2 باشد، احتمال ورشکستگی شرکت خیلی کم میباشد.
آلتمن این مدل را برای پيش بینی ورشکستگی مؤسسات غیر تولیدی و به خصوص برای صنایعی که نوع سرمایه گذاری داراییهای آن، در میان شرکتهای آن صنعت متفاوت میباشد، ایجاد نمود. نتایج آزمون این مدل با نمونه ای شامل 33 شرکت ورشکسته و 33 شرکت غیر ورشکسته تقریباً مشابه نتایج آزمون مدل بدست آمد.
بر طبق تعریف آلتمن ورشکستگی زمانی اتفاق میافتد که شرکت قادر به پرداخت بدهیهای خود نیست، بنابراین از ادامه فعالیت تجاریاش باز میماند (سعیدی و آقایی، 1388).
2-13-4- اسپرينگيت40
در سال 1978 مدل دیگری برای نخستین بار در دانشگاه سیمون فریزر در کشور کانادا توسط اسپرینگیت مطرح شد. وی مطالعات آلتمن را ادامه داد و همانند وی از تجزیه و تحلیل ممیزی برای انتخاب 4 نسبت مالی مناسب از میان 19 نسبت که بهترین نسبتها برای تشخیص شرکتهای سالم و ورشکسته بود، استفاده کرد. 4 نسبتی که او به کار گرفت شامل متغیر های مستقل سرمایه در گردش به کل دارایی ها، سود قبل از بهره و مالیات به کل دارایی ها، سود قبل از مالیات به بدهی جاری و فروش به کل دارایی ها بود که با استفاده از این نسبت ها مدلی ارائه نمود که دقت آن 5/92% بود.
Springate score = 1.03 (working capital)/assets + 3.07 ebit/assets + .66 ebt/(current debt) + .4 sales/assets
2-13-5- لارگی و استيکنی41
در سال 1980 لارگی و استیکنی در تحقیقی با عنوان «جریانات نقدی، تجزیه و تحلیل نسبت و ورشکستگی شرکت گرانت» که در کشور آمریکا انجام شد دریافتند قبل از این که متغیرهای تعهدی، قریب الوقوع بودن شکست تجاری را نشان دهد، جریانات نقد عملیاتی منفی بر روند رو به کاهش عملکرد شرکت اشاره می کنند.
2-13-6- زاوگين42
در سال 1980 خانم زاوگین مدل جدیدی پیشنهاد نمود که برخلاف سایر مدلهای پیشین صرفاً به طبقه بندی شرکتها به دو دسته ورشکسته و غیر ورشکسته نمیپرداخت و خروجی مدل وی به صورت عددی در دامنه صفر تا یک بود که نمایشگر احتمال ورشکستگی شرکت میباشد. او در تدوین متغیرهای مدلش از تحلیل آمار ناپارامتریک تحت عنوان تحلیل لاجیت استفاده کرد و به همین دلیل حتی برای شرکتهای عادی که تداوم فعالیت دارند و سهامشان مورد معامله قرار میگیرد، یک احتمال ورشکستگی ارائه نمود. این مدل به دلیل اینکه در تدوین ضرایب، از فرض نرمال بودن استفاده نکرده است از دقت اندازه گیری بالاتری نسبت به مدلهای پیشین برخوردار بود.
وی همچنین در سال 1983 از تكنيك لاجيت براي طبقه بندي شركت هاي ورشكسته استفاده كرده است. نمونه وي شامل 45 شركت ورشكسته و 45 شركت سالم توليدي بود كه با استفاده از روش نمونه دوتايي، شركت هاي سالم از نظر صنعت و اندازه دارايي با شركت هاي ورشكسته منطبق شدند. شركت هاي عمده فروش و خرده فروش در اين نمونه جايي نداشتند. دقت كلي مدل در پيش بيني طبقه بندي شركت ها به ترتيب 82% ، 83% ، 72% ، 73% و 80% برای سال هاي يك تا پنج سال قبل از ورشكستگي بود. گرچه عملكرد مدل لوجيت نتوانست بهبود يابد، دقت طبقه بندي به طور با اهميتي پايين تر از دقت مدل آلتمن (1993) گزارش شده است.
2-13-7- زميجوسکی43
در سال 1984 زمیجوسکی از نسبت های نقدینگی، فعالیت و اهرمی برای ارائه الگوی مناسب استفاده نمود. این نسبت ها مبتنی بر مبنای نظری نبوده بلکه بیشتر بر اساس تجربیات وی در مطالعات پیشینش بود. الگوی زیمجوسکی برمبنای نمونه ای شامل 40 شرکت ورشکسته و 800 شرکت غیرورشکسته تولیدی در کشور آمریکا پی ریزی شد و از تجزیه و تحلیل پروبیت برای ایجاد مدل خود استفاده کرد که نرخ دقتی حدود 78% برای یک سال قبل از ورشکستگی بدست آورد. نسبتهای مورد استفاده در مدل وی شامل درآمد خالص به کل دارایی، کل بدهی به کل دارایی و درآمد جاری به بدهی جاری بودند.
2-13-8- كيزي و بارتزاك44
كيزي و بارتزاك در سال ۱۹۸۵ از اطلاعات جريان نقدي عملياتي براي پيش بيني ورشكستگي استفاده كردند. اين تحقيق نشان داد كه اطلاعات جريان نقدي عملياتي نمي تواند قدرت پيش بيني اضافي نسبت به نسبت هاي تعهدي فراهم كنند. در عوض ثابت كردند كه در نظر نگرفتن نسبت هاي جريان نقدي در تحقيقات ورشكستگي توسط آلتمن و سايرين، نامناسب بوده است. در اين تحقيق از دو نسبت وجه نقد حاصل از عمليات به بدهي هاي جاري و نسبت وجه نقد حاصل از عمليات به جمع بدهي ها استفاده مي شود.
2-13-9- وارد45
وارد در سال 1992 و وارد و فاستر در سال 1996، توانایی جریانات نقد در پیش بینی درماندگی مالی شرکت های آمریکایی شامل نکول وام و کاهش سود تقسیمی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدند که شرکت های درمانده نسبت به شرکت های سالم، دو سال قبل از وقوع درماندگی، دارای خالص جریانات نقد عملیاتی منفی و خالص جریانات نقد سرمایه گذاری مثبت می باشند. به عبارتی شرکت های درمانده برای کسب وجوه نقد اضافی، اقدام به فروش دارایی ها و سایر سرمایه گذاری ها می کنند.
2-13-10- جانتادج46
در سال 2006 جانتادج در تحقیقی با عنوان «به کارگیری ترکیبات اجزای جریانات نقدی در پیش بینی درماندگی مالی» با استفاده از
