
محدود نمود. راههای بازرگانی متوجه دریای جنوب شد و آذربایجان نقش درجه یک خود را در بازرگانی خارجی از دست داد. با تمرکز هرچه بیشتر اقتصادی تهران موج مهاجرت از آذربایجان به طرف تهران آغاز گردید. تجار عمده تبریز به بازار تهران روی آوردند. نیروهای متخصص و حتی نیروی کار ساده نیز تن به مهاجرت دادند.
تا قبل از دهههای اخیر نام آذربایجان به خطه وسیع و حاصلخیز شمال غرب ایران اتلاق میگردید و گرچه غرب دریاچه ارومیه پربارتر و حاصلخیزتر است همواره شرق آذربایجان از اهمیت سیاسی ـ اقتصادی و نظامی بیشتری برخوردار بوده است. در دوران پهلوی تقسیمات سیاسی ـ اداری جدید با تغییرات و اصلاحات، بالاخره محدودههای قومی ـ تاریخی را شکست داد و آذربایجان به چند استان تقسیم شد. در مهر ماه 1337 دو استان آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی از هم منفک گردید.
همانگونه که پیشتر آمد با تمرکز امور سیاسی ـ اقتصادی در تهران و اهمیت یافتن اقتصاد نفت و از دست دادن نقش واردات و صادرات توسط بازار تبریز، همراه با فروپاشی اقتصاد سنتی کشاورزی و دامداری تا حدود دهه چهل رکود اقتصادی آذربایجان را فرا گرفت. آذربایجان که با تأسیس اولین کارخانهها (کبریتسازی، چرم و دباغی، ریسندگی و غیره) در کشور از بقیه نقاط پیش افتاده بود، این نقش را نیز در توسعه تولیدات صنعتی در تهران و اصفهان و خوزستان از دست داد. لیکن از دهه چهل با سیاست توسعه و توزیع صنایع بخصوص صنایع سنگین با ایجاد کارخانههایی همچون ماشینسازی، تراکتورسازی و پالایشگاه و نیروگاه و غیره در تبریز و ایجاد معدودی واحدهای کشت و صنعت در مغان و دیگر نقاط استان تا حدودی رونق از دست رفته را باز یافت. نقش آذربایجان در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه به این طرف انکار نکردنی است (نیکنام، 1374: 114).
2ـ8ـ1ـ حدود آذربایجان
سرزمین آذربایجان بهعنوان یک واحد سیاسی ـ جغرافیایی در طی قرنها شکل گرفته و حدودش در طول تاریخ نوساناتی داشته و درنتیجه کشمکشهایی را در میان تاریخپژوهان که گاهی نیز از تأثیرات سوء حب و بغض به دور نبودهاند و یا نماندهاند، پدید آورده است.
2ـ8ـ2ـ پیش از اسلام
این سرزمین در دوران هخامنشیان و پیش از آن جزوی از ماد بوده است. سرزمین ماد خود شامل سه بخش بوده که حسن پیرنیا حدود آن را چنین مشخص کرده است:
«جغرافیون عهد قدیم به دو ماد قایل شدهاند؛ ماد بزرگ که با عراق عجم قرون بعد تطبیق میشود و ماد کوچک، که همان آذربایجان بود، با قسمتی از کردستان. بعضی به سه ماد قایل شده، ماد رازی یا ری را هم جزو عراق عجم میدانستند. ماد بزرگ در مشرق تا دربند دریای خزر ـ دروازه بحر خزر ـ امتداد مییافت و این دربند آن را از پارت جدا میکرد. دربند بحر خزر را اکنون با سر دره خوار تطبق میکنند…»
بنابراین حسن پیرنیا ماد کوچک را به آذربایجان و قسمتی از کردستان قابل تطبیق میداند. وی در جای دیگر نیز در مورد آذربایجان پیش از اسلام مینویسد که «این صفحه را مورخین یونانی و رومی بیشتر ماد کوچک نامند و فقط از زمان اسکندر به بعد به مناسبت اسم والی اینجا، آثروپات، گاهی هم آتروپاتن گویند. در زمان ساسانیان آن را آذرپاتکان میگفتند که بعد آذربایگان و آذربایجان شده».
حسن پیرنیا حدود کلی آذربایجان را در دوران بعد از هخامنشی چنین تعیین میکند:
«حدود آذربایجان در این زمان معلوم نیست؛ ولی بهطور کلی میتوان گفت که از طرف شمال با ارمنستان بزرگ و اران هم حد بوده، از طرف غرب با ارمنستان بزرگ و کوچک و کردون (کردستان) و آدیابن، از طرف جنوب با ماد بزرگ، اما از طرف مشرق معلوم نیست».
آشکار است که حسن پیرنیا اران (آلبانی قفقاز) و آذربایجان (آتورپاتکان) را در دوران اشکانی دو واحد جدا از هم دانسته است. در انسیکلوپدی آذربایجان هم زیر عنوان آتروپاتنا حدود ماد کوچک زمان هخامنشیها چنین بهدست داده شده است: «اساساً ولایات آذربایجان جنوبی و بخشی از کردستان ایران و بعضی از بخشهای آذربایجان شمالی را دربر میگرفت».
اما تعیین نشده است که کدام بخشهای کشور آذربایجان را دربر میگرفته است. در حالی که تاریخ آذربایجان نیز مثل پیرنیا ماد کوچک را که بعد از ساتراپ شدن آتروپات به این سرزمین، ماد آتروپاتن نامیده شده، شامل آذربایجان ایران و بخشی از کردستان و کریم او در هم آذربایجان ایران را با آتروپاتن منطبق میداند. لازم به تذکر است که حکومت آتروپات از ربع آخر سده چهارم ق. م. بر ماد کوچک و استقلال این سرزمین در زمان او و خاندانش تا اواسط سده اول پیش از میلاد و بهعبارت دیگر تا نیمه دوم سده دوم میلادی که افراد این خاندان ضمن داشتن نیمه استقلالی، دست نشاندگان اشکانیان بهشمار میرفتند، سهم عمدهای در شکلگیری این سرزمین بهعنوان یک واحد جغرافیایی ـ سیاسی داشته است (رئیسنیا، 1368: 88).
فصل سوم:
مبانی و مشخصههای معماری پایدار
در مفهوم طبیعی معماری پایدار نکته اصلی هماهنگی با طبیعت بهجای اقدام برخلاف شرایط طبیعی و پیشگیری از آلودگیهای محیطی است.
3ـ1ـ پایداری
3ـ1ـ1ـ مفهوم پایداری
پایداری، بهمعنای تداوم در امری همچون فعالیت و ایجاد موازنهی پویا میان عوامل مؤثر فراوان نظیر عوامل طبیعی، اجتماعی، اقتصادی مورد نیاز نوع بشر میباشد. با این وصف میتوان بیان داشت که توسعه پایدار بهمعنای حفظ تعادل میان نیازهای بشر و ارتقاء شیوه زیست، حس رفاه زیست از یک سو و از سوی دیگر حفاظت از منابع طبیعی و اکوسیستمهای متعددی که ما و نسل آینده به آن وابسته است میباشد.
نمودار (3ـ1): تعادل زیست ساختار محیط
در واقع پایداری در عمل موازنهای بین ضرورتهای زیست محیطی و نیازهای توسعه است و از دو طریق محقق میشود: کاهش فشارها و افزایش ظرفیتهای موجود (نصیری، 1379: 114).
بنابراین شرایط اصلی پایداری عبارتند از:
1ـ سیستمها باید با شرایط محلی و زیست محیطی سازگار باشند؛
2ـ سیستمها باید از نیازهای آتی و اهداف موردنظر قابلیت سازگاری داشته باشند؛
3ـ سیستمها باید نسبت به تغییرات، انطباقپذیری کافی داشته باشند و درصورت تخریب سیستم در اثر وقوع حوادث ناخواسته با صرف کمترین هزینه ترمیم شوند؛
4ـ گسترش سیستمها نباید باعث وارد آوردن آسیب به سیستمهای حافظ زندگی انسان مانند آب و هوا، خاک و سیستمهای بیولوژیکی شود.
3ـ1ـ2ـ معنای لغوی واژه پایداری
دهخدا پایداری را بهمعنای بادوام، ماندنی آورده است (دهخدا: 47). معنای کنونی واژه پایداری که در این بحث نیز مدنظر میباشد عبارتست از: «آنچه که میتواند در آینده تداوم یابد» (سفلایی، 1382: 134).
ریشه لغوی و عبارات مرتبط در انگلیسی: (آذربایجانی؛ مفیدی، 1382: 351).
Sustain: حمایت، زنده نگه داشتن، ادامه دادن مستمر
Sustenance: فرایند پایداری زندگی
