
دارد. لکن وي معجزه را مختص به صاحبان عصمت از گمراهي و ارتکاب کبائر دانسته است. وي در ادامه به آيه “..كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ..”608 استناد کرده که گوياي نزول رزق آسماني به صورت خرق عادت براي حضرت مريم است در حاليکه او داراي نبوت و يا رسالت نبود لکن از بندگان صالح خداوند و معصوم از لغزشها بود. و نيز آيه “وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ”609 که وحي به مادر موسي(ع) را معجزهاي از جمله معجزات انبياء دانسته در حالي که او نيز پيامبر و رسول الهي نبود بلکه از بندگان نيک و باتقواي خداوند بود. وي در ادامه تصريح مىکند: بنابرين چه چيزي مانع از صدور معجزهاي خواهد شد که شخص امام را از ديگران مشخص و متمايز سازد.610 وي در جاي ديگري مىنويسد: “سخن ما درباره معجزات همان سخن خداوند است که فرمود: “وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ”611 اين آيه بيانگر صحت خواب نيز هست زيرا اين وحي در خواب بوده و بيانگر معجزهاي براي مادر موسي(ع) است. خداوند در سوره مريم فرمود: “فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا”612 که سخن گفتن حضرت عيسي(ع) معجزهاي براي مريم(ع) بود زيرا بيانگر پاکي ساحت مريم بود. مادر موسي و نيز مريم از پيامبران و رسولان الهي نبودند لکن آن دو از بندگان صالح خداوند بودند”613
گفتني است آيه “فَرَدَدْنَاهُ إِلىَ أُمِّهِ كىَْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ..”614 که در ادامه آيه وحي به مادر موسي(ع) قرار دارد حکايت از اين دارد که آنچه خداوند به او وحي نمود يک وعده الهي بود و خداوند به وعدهاش عمل کرد و اراده الهي بر اين بود که او تحقق وعده خداوند را ببيند و به آن يقين حاصل کند. لذا اين مطلب به خوبي مخالف مطالبي است که در برخي کتب تفسيري و علوم قرآني مبني بر يک الهام صرف به اوست. به عبارت بهتر اين وحي الهي که مشتمل بر دستوري ويژه براي نجات جان موسي(ع) و وعده الهي به بازگرداندن او و از رسولان الهي قرار دادن وي همگي مخالف تنزّل اين وحي به يک الهام صرف و در عرض وحي به زنبور عسل قرار دادن است. افزون بر اينکه امر به قرار دادن موسي(ع) در تابوت و روانه کردن تابوت در رود نيل که در آيات “إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ..”615 نيز از آن ياد شده به خوبي گوياي اين است که قرار دادن تابوت موسي(ع) در دريا او را با خطر بزرگ ديگري چون غرق شدن در دريا مواجهه مىکرد، نمىتواند سرچشمه از يک الهام صرف باشد.
گفتني است برخي دچار سوء برداشت شدهاند و با استناد به اين دسته از آيات، مادر موسي(ع) و حضرت مريم(ع) را از پيامبران دانستهاند.616.617 از سوي ديگر برخي نيز سخن فرشتگان و وحي الهي به آن دو را معجزهاي براي حضرت موسي و عيسي(ع) به نحو “إرهاص”618 دانستهاند، اگرچه نگارنده اين سطور اين دو ديدگاه را بر نمىتابد. ليکن بيترديد خاستگاه اين دو ديدگاه غير عادي دانستن وحي به مادر موسي(ع) و حضرت مريم(ع) است. اما نتيجه اي که از اين مطلب برداشت کردهاند، نادرست به نظر مىرسد.
گفتني است که علامه حلي ادله قائلان به اختصاص معجزه به انبياء را چنين برشمرده است:
اول: آنكه اوليا و صلحا بسيارند و اگر براى هر يك ثبوت كرامتى شايسته روا باشد اعجاز خرق عادت نيست و از معجز بودن خارج مىشود. دوم: آنكه اگر هر كس را معجزتى دهند وقعى براى پيغمبران نمىماند و معجز را تعظيم انبياء نتوان شمرد. سوم: ابوهاشم گويد: معجزه براى امتياز پيغمبر است از ديگر مردم تا دليل درستى دعوى او باشد و اگر ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مىكرد، معجزه مسيح امتياز او نيست. چهارم: آنكه اگر ديگران معجزه داشته باشند و كسى به راستى پيغمبر باشد و دعوى نبوت كند معجزه او دليل نبوت او نخواهد بود چون شايد از صلحا است و كرامتى بر دست او جارى شده است. پنجم: آنكه اگر خارق عادت بر غير نبى جائز باشد پس هر كس ممكن است معجزه داشته باشد و آن حدى ندارد و خصوص ذكر اوليا يا صلحا يا ائمه يا عباد بىدليل است.
علامه حلي در ادامه به اشکالات مذکور چنين پاسخ ميدهد:
پاسخ مطلب اول: كرامات چندان اتفاق نمىافتد كه از حد اعجاز خارج شده امرى معتاد شود و اگر هزار مرد صالح از روى آب بگذرند باز امرى خارق عادت خواهد بود. پاسخ مطلب دوم: كرامت و تعظيم انبيا تنها براى داشتن معجزات نيست چنانكه به پيغمبران شجاعت و سخاوت دادند و ديگران را هم دادند و از اينكه پيغمبرى هم مانند ديگر شجاعان باشد وهن او نيست بلكه پيغمبران هزاران فضائل و مناقب دارند كه معجز در ميان آنها هيچ نيست. پاسخ مطلب سوم: امتياز پيغمبران از مردم ديگر بداشتن معجزه نيست بلكه به علم دين، معرفت، شريعت، وحى و الهام است و چنان نيست كه اگر معجزه نباشد از ديگران امتياز نداشته باشند و معجزه نشانه و دليل فضائل او است نه اصل فضيلت. پاسخ مطلب چهارم: اين سؤال و شبهه كسى كند كه خداوند را عالم و قادر و مختار نداند اما آنكه گويد به همه چيز عالم و بر همه قادر است و ببندگان عنايت دارد و لطف را بر او واجب مىداند گويد اگر پيغمبر در دعوى خويش دروغ گويد نبايد معجزه بر دست او جارى كند تا سبب گمراهى مردم شود اگر چنين كند البته مردم معذورند و در قيامت آنها را بر متابعت اين پيامبر عقاب نخواهد كرد، اما صلحا و اوليا كه كرامت دارند دعوى باطل ندارند و اگر داشتند هرگز آنها را كرامت نمىدهد. پاسخ مطلب پنجم: كرامت نه براى همه صالحان است بلكه حدى دارد كه خداى خود مىداند و بزرگان اوليا و خداشناسان را مرحمت مىفرمايد.619
3-1-5-5- استناد به صدور خرق عادت از طالوت
شيخ مفيد در “الإرشاد” پس از اشاره به آيات قصه طالوت و استناد به فزوني در علم و جسم که موجب برگزيدهشدن او بر ديگران بود اين ويژگي را در اميرالمؤمنين(ع) نيز بارز دانسته و با استناد به آيه “وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ”620 علم غيب اميرالمؤمنين(ع) و ديگر موارد از خوارق عادات ايشان را همچون خرق عادت طالوت در حمل تابوت دانسته است.621 در واقع شيخ مفيد علاوه بر فزوني علم و جسم، صدور خوارق عادت از حضرت را از اسباب برتري، شايستگي و برگزيدگي حضرت در امامت بر امت مىداند که از قصه طالوت استنباط مىشود.622
اشکالي که در اينجا مطرح ميشود چنين است که تعبير قرآن اين است كه تابوت ميآيد نه اينكه طالوت، تابوت را ميآورد لذا چه بسا اين معجزه آن پيامبر در صدق دعوايش باشد كه طالوت را خداوند انتخاب كرده به اين نشانه كه تابوت ميآيد. لذا از طالوت معجزهاي صادر نشده است.
در پاسخ به اين اشکال شايان ذکر است که سياق آيات بيان ابعاد صلاحيت طالوت است كه در ادامه اين ابعاد كه عبارتند از بعث و اصطفاء و تعيين الهي و نص نبوي و زيادت در علم و جسم؛ در ادامه به بعد ديگري يا جنبه ديگري از صلاحيت و شايستگي وي براي زعامت و ملك بودن تصريح ميكند و آن آوردن تابوت است. در واقع سياق آيات با آوردن تابوت توسط طالوت بيشتر تناسب دارد تا آوردن تابوت توسط آن پيامبر به آن عنوان معجزه وي.
ديگر اينكه واكنش قوم اين نبود كه آن پيامبر دروغ مي گويد و آنها براي اثبات صداقت وي كه اين پيام مبني بر انتخاب طالوت را رسانده است، نياز به معجزه دارند، بلكه واكنش آنها گوياي اين است كه آنها به صداقت پيامبرشان ايمان داشتند، اما اشكال آنها در اصلح و احق بودن طالوت است كه بر اين باور بودند که آنها از طالوت، احق و اصلح هستند. لذا اينجا دليل ميخواهستند، مؤيد اين مطلب، عدم هيچگونه اشاره قوم به احتمال دروغگويي و اتهام كذب به آن پيامبر است و نيز اظهار تعجب آنها از انتخاب طالوت در حالي كه به پندار خويش آنها احق و اصلح هستند، خلاصه آنکه اشكال آنها به عدم صلاحيت طالوت بود نه دروغگويي آن پيامبر. لذا اين قسمت آوردن تابوت در ادامه پاسخ آن پيامبر به اثبات صلاحيت طالوت است نه اثبات صداقت ادعاء آن پيامبر، لذا قول آوردن تابوت توسط طالوت تقويت ميشود.
افزون بر اينکه معجزه هنگام اثبات اصل مدعاي منصب نبوت و يا امامت باشد يعني وقتي كه يك قوم در اصل نبوت و يا امامت شخصي ترديد دارند آن شخص به قدرت خداوند و اذن خداوند، معجزهاي اقامه ميكند كه اصل نبي يا امام بودن وي اثبات شود. با اين توضيح روشن است كه در اين ماجرا، آن قوم در اصل نبوت در اصل نبي بودن آن پيامبر، ترديدي نداشتند و او را به عنوان پيامبر پذيرفته بودند لذا براي تعيين پادشاه نزد وي رفتند و اين حاكي از مقبوليت اوست. لذا با اين توضيح روشن ميشود كه آوردن تابوت توسط آن پيامبر، به منظور “صدق ادعاي او در انتخاب طالوت” وجهي ندارد زيرا قرار نيست كه پيامبر براي اثبات الهي بودن هريك از اقدامات و تصميمات خود براي مردم معجزه اقامه كند بلكه همان معجزه آغازين در اثبات نبوت وي لازم و كافي است. بلكه آوردن معجزه توسط طالوت با توضيح مذكور متناسب تر و وجيه تر است كه وي به منظور اثبات صلاحيت خويش در تصدي اصل اين زعامت و پادشاهي در ابتداء امر، اين قدرت را خداوند به وي داده باشد كه بتواند آن تابوت را بياورد.
ديگر اينكه پاسخ آن پيامبر نيز مؤيد ديگري بر آوردن تابوت توسط طالوت است زيرا فرمود: “ان آيه ملكه..” و نفرمود: “ان آيه صدقي..” در واقع اين پاسخ متناسب با درخواست آنهاست كه آنها خواستار وجه صلاحيت طالوت شده بودند نه نشانه بر صداقت آن پيامبر. اين مطلب مؤيد همان صلاحيت طالوت و آوردن تابوت توسط اوست. براي مطالعه بيشتر به منبع زير مىتوان رجوع کرد.623
بنابرين با پذيرفتن اين امر که طالوت از انبياء نبوده اين امر حاکي از اين است که صدور معجزه تنها از ناحيه انبياء نيست و اين ديدگاه معتزله در انحصار معجزه به انبياء را رد ميکند. مطلب ديگر اينكه اگر يك فرماندهاي و پادشاهي از جانب خداوند انتخاب و به نص نبوي براي مردم مشخص شود و براي اثبات منتخب بودنش معجزه اقامه كند به طريق اولي خليفه و جانشين پيامبر بايد از وي معجزه صادر شود.
به هر روي حتي اگر نتوان اثبات كرد كه معجزه به دست طالوت صادر شده بلكه در ارتباط با طالوت از آن پيامبر صادر شده است، ميتوان ادعا كرد که در دوران حضور كسي كه جانشين پيامبر و خليفه پيامبر باشد بايد در ارتباط با او يك معجزهاي رخ دهد كه مردم خليفه بودن و ملك بودن او را باور كنند(چراكه به زور كه نميتوان يك پادشاه را به مردم تحميل كرد) در اين صورت ملك بودن او مشروعيت دارد در غير اين صورت اگر نشانه و معجزهاي درباره آنها اقامه نشود خود امارهاي بر عدم منتخب بودن ايشان و عدم مشروعيت حكومت ايشان از ناحيه خداوند است.
3-1-6- محدَّث بودن امام
يکي ديگر از ويژگيهاي امام که از قصص قرآن قابل استنباط است، محدّث بودن امام است. البته در خصوص حضرت مريم(ع)، حضرت فاطمه(ع) و سلمان فارسي گفته شده ايشان نيز محدث بودهاند.624 بنابراين محدث بودن از ويژگيهاي اختصاصي و منحصر به امام نيست.
تحديث عبارت است از اينكه صداى فرشته را بشنود ولى خود او را نبيند، و اين شنيدن هم شنيدن با گوش ظاهر نيست بلكه با گوش باطن و قلب است و نيز از قبيل خطور كردن خاطرهاى در
