
آوردهايد، اسلام جز از راه عقل از شما قبول نمىكند. اگر بگوييد من خودم قبول دارم كه خدا يگانه است، دليلى هم ندارم، تو چكار دارى،«خُذِ الْغاياتِ وَ اتْرُكِ الْمَبادى» تو نتيجه را بگير، به مقدمه چكار دارى، من از قول مادربزرگم يقين پيدا كردهام، بالاخره به يك حقيقتى يقين پيدا كردهام ولو از قول مادربزرگم باشد، ولو خواب ديده باشم! اسلام مىگويد: نه، ولو به وجود خداى يگانه اعتقاد داشته باشى، اما آن اعتقادى كه ريشهاش خواب ديدن يا تقليد از پدر و مادر يا تأثير محيط است مورد قبول نيست؛ جز تحقيقى كه عقل تو با دليل و برهان، مطلب را دريافت كرده باشد هيچ چيز ديگر پذيرفته نيست.168
تا اينجا ما سه مسئله را در مورد مكتب عقليون بيان كرديم: يكى اينكه عقل حجت است، دريافتهاى عقل قابل اعتماد است و عقل مىتواند به معرفتى راستين دست يابد كه اسلام مىگويد اين مطلب، صحيح و مورد قبول است. دوم اينكه عقل تنها جوهر آدمى است، كه اسلام اين را تأييد نمىكند. و سوم اينكه ايمان اسلامى همان دريافت عقل است، همان معرفت است، همان شناخت است و جز شناخت چيز ديگرى نيست، كه اين هم از نظر اسلام درست نيست .169
استاد مطهری ، معتقد است نباید مانع حضور عقل در فهم معارف الهی شد . با تکیه بر این مطلب که قرآن به انحای مختلف سندیت عقل را امضا کرده است ، متذکر می گردد:«قران به اصطلاح اهل منطق به دلالت مطابقی دعوت به تعقل نموده است . آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که قران به دلالت التزامی سندیت عقل را امضا می کند . به عبارت دیگر سخنانی می گوید که پذیرش ان ها بدون آن که حجیت عقل پذیرفته شده باشد ، امکان پذیر نیست.»170
استاد مطهری ، عقل را یکی از ابزار های فهم قران کریم می داند و بی توجهی به آن را عامل انحراف و گمراهی از مقصد و هدف اصلی قران بر می شمارد .
استاد آیات مربوط به دعوت قران به تعقل و پذیرفتن نظام های حاکم بر جامعه ، که مویّد نظم علّی و معلولی است و ذکر فلسفه ی احکام در قران و مبارزه ای قران با مزاحم های عقل را از جمله دلایل « حجیت و اصالت عقل » از نگاه قران بر می شمارد ، که بر سندیت عقل ، به عنوان یک ابزار بی بدیل در تفسیر قران کریم ، مهر تأیید می نهند.171
3-1-3. جایگاه معرفت شهودی عرفانی استاد در حوزه معرفت دینی
يكى ديگر ازابزارهای شناخت ، ابزار دل است، دل به اصطلاح عرفانى نه اصطلاح قرآنى. قرآن هم گاهى به اين معنا اطلاق مىكند، ولى اين اصطلاح خاص، اصطلاح عرفاست. آيا دل يك ابزار شناخت است؟ آيا مىشود انسان نه از راه حس و عقل، بلكه از راه دل بشناسد؟ راه دل يعنى راه تزكيه نفس، راه تزكيه قلب. آيا از اين راه مىشود شناخت؟ عدهاى از علماى جديد مانند پاسكال رياضىدان معروف، ويليام جيمز روانشناس و فيلسوف معروف آمريكايى، الكسيس كارل و برگسون [دل را ابزار شناخت مىدانند]. برگسون بيش از همه اينها معتقد است كه انسان فقط يك ابزار شناخت دارد و آن دل است؛ براى حواس و براى عقل نقشى قائل نيست. دكارت مثل افلاطون عقل را ابزار شناخت مىداند، حس را ابزار شناخت نمىداند، مىگويد حس به درد عمل مىخورد، به درد زندگى مىخورد، مثل اتومبيل است براى انسان، به درد كار مىخورد، ولى با حس هيچ چيز را نمىشود شناخت. شناخت فقط و فقط با عقل است. برگسون هرچه را دكارت در باب حواس گفته است در باب عقل هم به كار مىبرد، مىگويد اشتباه كردى كه مىگويى عقل ابزار شناختن است، نه، خدا همين طور كه حس را ابزار زندگى قرار داده نه براى شناختن، عقل را هم وسيله ديگرى براى زندگى روزمرّه قرار داده است، عقل هم وسيله شناخت نيست، آنچه كه وسيله شناخت است احساس عرفانى است؛ آنچه كه عرفا آن را «دل» مىنامند.
استاد مطهری مىفرمايند تعبير بهتر اين است كه دل منبعى براى شناخت است و تزكيه نفس ابزار اين منبع، چنانكه طبيعت منبعى براى شناخت است و حواس ابزار آن، و نيز عقل منبعى براى شناخت است و استدلال و برهان ابزار آن .172
روش عرفانى پيروان زيادى دارد و عرفاى نامدارى در جهان اسلام ظهور كردهاند. از آن جمله بايزيد بسطامى، حلّاج، شبلى، جنيد بغدادى، ذوالنّون مصرى، ابوسعيد ابوالخير، خواجه عبد اللّه انصارى، ابو طالب مكّى، ابونصر سراج، ابوالقاسم قشيرى، محيى الدين عربى اندلسى، ابن فارض مصرى، مولوى رومى را بايد نام برد.
روش عرفان و تصوّ ف فقط و فقط بر تصفيه نفس بر اساس سلوك الى اللّه و تقرب به حق تا مرحله وصول به حقيقت تكيه دارد و به هيچ وجه اعتمادى به استدلالات عقلى ندارد. اين روش پاى استدلاليان را چوبين مىداند. به حسب اين روش، هدف تنها كشف حقيقت نيست، بلكه رسيدن به حقيقت است.
مظهر و نماينده كامل عرفان اسلامى كه عرفان را به صورت يك علم مضبوط درآورد و پس از او هر كس آمده تحت تأثير شديد او بوده است «محيى الدين عربى» است.
استاد مطهری عرفان اسلامی را بیگانه ، التقاطی و وارداتی نمی داند ؛ بلکه آن را دارای اصالت و استقلال دانسته و عناصری چون جامعیت ، کارامدی و انطباق پذیری با پیشرفت و پیچیدگی جامعه اسلامی و دارای جنبه های درون گرایانه و برون گرایانه و درد خدا و خلق توأمان می داند . اسلام را بیش از هر دین و مذهبی ، تفسیر کننده روابط انسان با خدا و خود و جهان به شمار می آورد و معتقد است ؛ « عرفان هم در بعد عملی و هم بعد نظری ، با دین اسلام تماس و اصطکاک پیدا می کند . » اسلام و قران را به عنوان منبع الهام بخش معنویت ، عرفان و سیر و سلوک معرفیمی نماید.173
استاد شهید مطهری قران را منبع و سرچشمه اولی و اصلی و مایه عرفان اسلامی دانسته و مقوله هایی چون : توحید ، لقاءالله ، رضوان الله ، حبّ و محبت الهی ، یقین و … را بر اساس آیات قران و مقامات و منازل عرفانی و واردات و الهامات غیبی و اشراقات درونی را بر محور نهج البلاغه ومطرح کرده است.174
روش عرفانی، سلوكی ؛ مبتنی بر تزكیه و تهذیب نفس و نورانیت باطنی است، و روش فلسفی بر عقل و استدلال و برهان تكیه دارد كه در روش ها، اختلاف از ابزارهای معرفتی هر كدام از فیلسوف و عارف حادث و حاصل می شود به این كه ابزار معرفتی عارف، قلب و دل، و ابزار معرفتی فیلسوف، «عقل و ذهن» است وبه همین دلیل، استاد مطهری، در مواضع گوناگون پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم و جاهای دیگر درباره تبیین فلسفی و مسائل فلسفی می فرماید: «تا ذهن را نشناسیم نمی توانیم فلسفه را بشناسیم». مباحث عرفانی، چه نظری و چه عملی، بر روی شناخت دل و راه قلب و فطرت قلبی و باید و نبایدهای سلوكی تكرار و تأكید می كند؛ بدین سبب، در فرق نهادن ابزاری و متدیك حكمت و عرفان می نویسد: ابزار فیلسوف، عقل و منطق و استدلال است؛ ولی ابزار كار عارف، دل، و مجاهده و تصفیه و تهذیب و حركت و تكاپو در باطن است. وی به طور كلّی در افتراق حكمت و عرفان می نویسد:از نظر حكمت الاهی، هدف خصوص معرفةاللَّه نیست؛ بلكه هدف، معرفت نظام هستی است؛ آن چنان كه هست. معرفتی كه هدف حكیم است، نظامی را تشكیل می دهد كه البتّه معرفةاللَّه ركن مهمّ این نظام است؛ ولی از نظر عرفان، هدف، منحصر به معرفة اللّه است. از نظر عرفان، معرفۀ اللَّه، معرفت همه چیز است. همه چیز در پرتو معرفۀاللَّه و از وجهه توحیدی باید شناخته شود و این گونه شناسایی فرع برمعرفةاللَّه است .
3-1-3-1. نسبت عرفان با اسلام در اندیشه استاد مطهری
یكی از پرسش های محوری و بنیادی كه در گذشته و حال وجود داشته و دارد و بسیاری از متفكّران، اعمّ ازمورّخان، حكیمان، عارفان، فقیهان و… را به خود مشغول كرده و امروز، در معرفت شناسی فلسفة علم، فلسفه دین وفلسفه عرفان نیز به شدّت مورد توجّه اصحاب پژوهش و معرفت است، پاسخ به این سؤال است كه بین عرفان با دین و به ویژه عرفان با اسلام چه نسبتی برقرار است كه پاسخ درست و جامع به این پرسش، بسیاری از شبهات و سؤال های دیگری را نیز حلّ و فصل می كند؛ برای مثال، آیا عرفان دینی داریم یا نه؟ آیا عرفان اسلامی داریم یا نه؟ یا اساساً عرفان، فرادینی و فرامذهبی است و در قالب ادیان نمی گنجد و می توان عرفان منهای دین و مذاهب نیز داشت؛ یعنی حتّی عرفان غیر دینی یا الحادی یا…؟ هماره نزاع های سختی بین فرقه های گوناگون اسلامی و مشارب گونه گون دینی نیز وجود داشت. امّا در این میان، استادمطهری«ره» یك عقیده خاصّی دارد كه با كمال شجاعت وصراحت و صداقت می نویسد: یكی از علومی كه در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت و تكامل پیدا كرد، علم عرفان است ؛یعنی بستر تولّد، تكامل، زایش و رویش عرفان را فرهنگ اسلامی می داند و بین اسلام، معارف اسلامی و فرهنگ اسلامی و عرفان چه علمی و چه عملی نسبت وجودی و استكمالی قائل است و می نویسد: عرفان، هم در بخش عملی و هم در بخش نظری، با دین مقدّس اسلام تماس و اصطكاك پیدا می كند؛ زیرا اسلام مانند هر دین و مذهب دیگر و بیش تر از هر دین و مذهب دیگر، روابط انسان را با خدا و جهان و خودش بیان كرده و هم به تفسیر و توضیح هستی پرداخته است، و در نسبت شناسی و نسبت سنجی عرفان با اسلام می نویسد: البتّه عرفای اسلامی هرگز مدّعی نیستند كه سخنی ماورای اسلام دارند و از چنین نسبتی سخت تبرّی می جویند. بر عكس، آن ها مدّعی هستند كه حقایق اسلامی را بهتر از دیگران كشف كرده اند و مسلمان واقعی آن ها می باشند. عُرفا چه در بخش عملی و چه در بخش نظری، همواره به كتاب و سنّت و سیره نبوی و ائمّة اكابر صحابه استناد می كنند.175
3-1-4. جایگاه روش اجتهادی فقهی استاد در حوزه معرفت دینی
در روزگار شهید مطهری ، افزون بر موج هایی که علیه بٌن و بنیاد دین برخاسته بود ، موج ویران گر دیگری برخاسته بود که هرکس نمی توانست آن را بشناسد و با آن درافتد و آن ، این بود که : فلسفه ها ، مکتب ها و ایسم های غربی ، مبنای کار شماری از روشنفکران قرار گرفته بود . اینان متون اصیل دینی را در چهار چوب افکار و ایده و خواست جامعه هایی غربی تفسیر کردند . این اندیشه که با رنگ و لعاب نوگرایی خود را می نمود ، دست پخت دیگری از التقاط غربی بود که می خواست محتوای اسلام را با افکار و ایده های جدید بشری ، همراه و هماهنگ سازد و آن چه از دین به کارش می آمد بگیرد و آن چه را به کارش نمی آمد دور ریزد و با تحریف از آن چهرة واژگونه ترسیم کند.
این دامی بود که در قالب شعارهای روشنفکری و اندیشه نو ، برای مردم گسترده بودند. این گروه که در لباس دین داری و اسلام خواهی ، این جا و آن جا ظاهر می شدند ومحفل می آراستند ، به گونه ای اسلام را تفسیر می کردند که با اندیشه های وارداتی غرب ، سازگاری داشته باشند . تأویل حقایق ، مفاهیم قران و پایین آوردن معارف دین در سطح یک ایدئولوژی بشری ، برنامه آنان بود .
پاره ای از آموزه ها و معارف و احکام دینی را ، چون بر هاضمه فهم آنان گران می آمد ، توجیه می کردند ، یا از دور خارج می ساختند . برای اینان سلیقه و پسند زمانه اصل بود و معیار ، نه اسلام.
البته اجتهادی که در شیعه مطرح است ، کار تخصصی است و از عهده هر کسی بر نمی آید . تنها فقیهان برجسته و دارای ویژگی های لازم ، توانایی بیرون آوردن احکام فرعی را از اصول دارند.
اجتهاد بهطور سربسته به معناى صاحب نظر شدن در امر دين است، ولى صاحب نظر بودن و اعمال نظر كردن در امور دينى از نظر ما كه شيعه هستيم دو جور است: مشروع و ممنوع، همان طورى كه تقليد نيز بر دو قسم است: مشروع و ممنوع.
3-1-4-1. اجتهادِ ممنوع
اما اجتهادى كه از نظر ما ممنوع است به معناى تقنين و تشريع قانون است؛ يعنى مجتهد حكمى را كه در كتاب و سنت نيست با فكر خودش و رأى خودش وضع كند.اين را در اصطلاح «اجتهاد رأى» مىگويند. اين گونه اجتهاد از نظر شيعه ممنوع است ولى اهل تسنن آن را جايز مىدانند. آنها منابع تشريع و ادلّه شرعيه را كه ذكر مىكنند مىگويند: كتاب و سنت و اجتهاد. اجتهاد را كه مقصود همان «اجتهاد رأى» است در عرض كتاب و سنت قرار مىدهند.
اين اختلاف نظر از اينجا سرچشمه مىگيرد كه اهل تسنن مىگويند
