
پذیرند. بعضی از والدین به هنگام مقاومت کودک در برابر آنها واکنشهای ناپایدار نشان می دهند.اول با تغییر کردن و بعد با تسلیم شدن باعث تقویت رفتار سرکشی کودک می شوند. والدینی که هر دو سبک مسامحه کار و مستبد را به صورت جسته و گریخته به کار می برند،فرزندانشان پرخاشگر و مسئوولیت ناپذیر می شوند و در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند. به تدریج روابط بین سبک فرزندپروری والدین و بدکنشی کودکان بیشتر دو جانبه می شود. کودک تکانشی و بد خو ; با ثبات بودن،منطقی بودن و صبوری را برای والدین بسیار سخت می سازد(برک133،۱۹۹۷،به نقل از اسلمی،۱۳۸۵).
این موضوعات منعکس کننده فرزندپروری دلسوزانه است. چرا فرزندپروری مقتدرانه این قدر خوب کار می کند؟ چندین توضیح برای این عملکرد امکان پذیر است. اولا زمانی که والدین از فرزندان خود توقع رفتارهای سنجیده و معقول دارند، در واقع آنها مسئولیت های افراد را در قبال یکدیگر روشن کرده اند. زمانی که والدین خط و مشی های صریح و همسانی برای رفتار ارائه می دهند، کار کودک را برای طبقه بندی دنیای اجتماعی به مراتب آسان تر می سازند. ثانیا هنگامی که تقاضای والدین با توضیحات منطقی همراه باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که کودک محدودیت های اعمال شده بر رفتارش را بپذیرد. ثالثا هنگامی که والدین واکنش های کودک را مدنظر قرار می دهند و مهر و محبت از خود نشان می دهند، کودک مفهوم کنترل بر اعمالش را درک می کند و حس با ارزش بودن را به دست می آورد. به عنوان مثال یکی از تحقیقات تائید می کند نوجوانان والدین مقتدر دارای حس مناسب استقلال فکری و اعتماد به نفس بوده و مفهوم کنترل را در زندگی شان احساس می کنند (استینبرگ، المن و مانتس، ۱۹۸۹).
بدین ترتیب نتیجه نهایی شیوه فرزندپروری مقتدرانه، کودکی شایسته است که سازگاری روانی موثر و نتیجه بخشی از خود بروز می دهد همچنین این روش دارای ترتیبی است که به لحاظ عاطفی مطمئن می باشد پدر یا مادر محیط ثابت و محکمی ایجاد می کنند که کودک در این محیط پیام هایی را دریافت می کند که او را به عنوان فردی دارای حقوق فردی ارزیابی می کند. این روش می تواند کاملا برای رشد عزت نفس و استقلال فکری مطلوب باشد. پدر و مادر به صراحت مسئولیت ها و دلایل را بیان می کنند. این روش می تواند میزان آگاهی از احساسات دیگران، درک استانداردهای اجتماعی و اخلاقی، و آرزوها و امیدها نسبت به اهداف مشترک (از قبیل پیشرفت تحصیلی) را افزایش دهد. بعلاوه پدر یا مادر روشهای تعاملی را ایجاد و تسریع می کنند که مستلزم تبادل افکار و انعطاف پذیری و تلاشهایی در جهت درک متقابل باشد. این کار می تواند مهارتهایی را در روابط بین فردی پرورش دهد که این مهارتها در عوض می توانند به تعامل و کنش های متقابل و حساس اجتماعی با همسالان کمک کرده و در نتیجه کودکان محبوب تر با سازگاری بیشتر و بهتر را تربیت کند. (باکاتو، ۱۹۹۸).
به طور کلی تحقیقات مختلف مطرح می کنند نوجوانانی که از خانواده های مقتدر هستند نسبت به همسالانشان که از خانواده های استبدادی سهل گیر و یا مسامحه گر هستند، از نظر روانی و اجتماعی شایستگی بیشتری دارند. آنها مسئولیت پذیر، انطباقی، خلاق، کنجکاو و دارای اعتماد به نفس هستند (مظلوم، ۱۳۸۲).
(برجعلی،۱۳۸۰) دلایل اینکه چرا شیوه فرزندپروری مقتدارنه موجب حمایت از شایستگی فرزندانمی شود را این گونه عنوان می کند:
الف- اگر کنترل به صورت منصفانه و با استدلال باشد نه بی رویه و دلخواه، احتمال زیادی دارد که این کنترل درونی شود.
ب- شیوه تربیتی والدینی که در حفظ استانداردها در مورد فرزندان ثابت قدم هستند، الگوهایی از رفتارهای ابراز وجود و اعتماد به آنها ارائه می دهد. همچنین تقویت کنندگی اینگونه والدین موثر است و کودکان را برای دستیابی به انتظاراتشان تقویت می کنند و عدم تقویت بعضی از کارها چون توام با مهربانی و دلسوزی است، تاثیر بهتری خواهد داشت.
ج- توقع والدین مقتدر با توانایی فرزندان در پذیرفتن رفتارهای خویش متناسب است. از این رو این گونه والدین کودکان را متقاعد می کنند که افراد با کفایتی هستند و می توانند در کارها موفق شوند و این برخورد موجب رفتار پخته و مستقل و افزایش سطح حرمت خود می شود.به نظر می رسد که سبک قاطعانه والدین اگر با توضیحاتی در مورد قواعد و انتظاراتشان همراه باشد ، از جهات بسیاری استقلال همراه با مسئولیت پذیری را در نوجوان پرورش می دهد.نخست اینکه این روشها امکاناتی برای خودمختاری نوجوانان فراهم می کند که البته با راهنماییهای والدین علاقه مند به برقراری ارتباط با نوجوانان همراه است ،دوم اینکه این روشها نوجوان را تشویق می کند تا با والدین همانندسازی کنند،همانندسازی که بیشتر بر اساس محبت و احترام والدین به نوجوان است نه بی اعتنایی و سهل انگاری آنان .از نظر رایان و دسی اولین گام برای درونی شدن ارزشها برقراری ارتباط با افرادی است که برای کودک مهم اند و چون سبک فرزند پروری مقتدرانه این امکان را فراهم می کند، منجر به درونی سازی آن می شود،سوم اینکه با سرمشق شدن به نوجوانان نشان می دهد که خودمختاری ممکن است ولی، در چارچوب نظم دموکراتیک(دهیاش،۱۳۸۲ و اسلمی،۱۳۸۵).
جنسیت و فرزندپروری:
در مطالعه ای که داوری،۲۰۰۴در زمینه فرزندپروری روی نمونه فلسطینیهای عرب مقیم اسراییل انجام داد تفاوتهای جنسیتی معناداری را مشاهده نمود.او دریافت دختران عرب شیوه های فرزندپروری مقتدرانه تر و پسران عرب بیشتر شیوه فرزندپروری مستبدانه تر را گزارش می کنند.طرد و بيتوجهي والدين ـ از خود راندن و بيتوجهي، در سنين اوليه زندگي، كودك را از داشتن عواطف انساني، كه اساس سلامت فكر است باز ميدارد و در نتيجه امكان ابتلاء به اختلافات رفتاري را افزايش ميدهد.گاهي اولياء چنين استدلال مي كنند كه براي پرورش صحيح فرزندانشان بايد گاهي از بر آوردن خواهشهاي آنها خودا داري كرد، در حالي كه خصوصاً در سالهاي اول زندگي، شخصيت سالم بر اساس ارضاء خواستههاي جسماني و عاطفي پايهگذاري ميشود، به بر مبناي محروميت و ناكامي كودكي كه در اوان زندگي با گرمي و محبت و آرامش خاطر، پرورش يافته است اين شانس را دارد كه در زندگي بزرگسالي، اتكاء به نفس و خوشبيني به دنياي خارج پيدا كند. (گنجي، 1373)
دلايل طرد كودكان متفاوت است از آن جمله، شكل ظاهري و نقايص بدني، ميزان هوش و نارساييهاي ذهني، طرز رفتار و اخلاق كودكان، عدم موفقيت، عدم رعايت مسائل اخلاقي و مذهبي، بيماري و … را ميتوان نام برد.راندن از خود درجات مختلفي دارد. اغلب اولياء فقط گاهي اين عمل را انجام ميدهند بندرت پدران و مادراني پيدا ميشوند كه كودكانشان را كاملا طرد كنند. اولياء مذكور چنين استدلال ميكنند كه براي پرورش صحيح كودك، بايد گاهي از برآوردن خواهشهاي او خودداري كرد گاهي والدين اين روش را حتي در مورد تربيت نوزاد كه بايد مورد توجه كامل عاطفي و جسماني باشد نيز به كار ميبرند.
در اين مورد ماور چنين مينويسد.
«براي پيشرفت و تكامل كامل، لازم است نوزاد در چند ماه اول زندگي به طور كامل و مداوم ارضاء شود بدين معني كه بايد كوچكترين گريهي او را با رفتارهاي پاداش دهندهي مانند غذا دادن، گرم كردن، نوازش دادن و خشك كردن و امثال آن جواب داد با كم كردن اضطراب و تشويش نوزاد، مراحل دستگاه گوارش او بطور طبيعي و سالم عمل ميكند و احساس اطمينان رواني او رو به ازدياد خواهد رفت اين طرز رفتار، اساس اتكاء به نفس و خوش بيني نسبت به دنياي خارج است اين محبت اولياء پايه رفتارهاي كودك است. بدين معني كه اگر در ابتداي زندگي نوزاد بياموزد كه پدر و مادرش او را دوست ميدارند.طبيعتاً هنگامي كه بزرگتر ميشوند تربيت و ارشاد و راهنمايي او سهلتر صورت خواهد گرفت. (ساعتچی،1370)
بطور كلي در طرد كردن و از خود راندن كودك دو روش بوسيلهي اولياء به كار برده ميشود. يكي بي اعتنايي و ديگر پرخاشگري و تنبيه نسبت به كودك است. در اثر بي اعتنايي كودك احساس ميكند كه والدينش او را نميخواهند و فقط از لحاظ انجام وظيفه، وجود او را در منزل تحمل مينمايند.روش ديگري كه اولياء در طرد كردن كودك انتخاب ميكنند تجاوز، پرخاش جويي و تنبيه است. چنين اوليائي اغلب رفتار خود را منطقي جلوه ميدهند و ادعا ميكنند كه داشتن انضباط سخت كودك را مرد زندگي پرورش داده و او را آمادهي مقابله با مشكلات خواهد كرد (شاملو، 1369)
توجه بيش از حد نسبت به كودكبعضي از اولياء به فرزندان خود بسيار توجه ميكنند و آنها را به طور افراطي در مقابله با مشكلات محفوظ ميدارند البته همانطوريكه قبلا گفته شد در چند ماه اول زندگي، محافظت و توجه دائمي و كامل لازم است ولي هنگامي كه كودك رشد ميكند بايد بفهمد كه امكان اينكه دائماً به او توجه كنند و او را تحت محافظت قرار دهند، وجود ندارد.بايد در دوران كودكي به او ياد داد كه بطور مستقل فكر و عمل نمايد تا زماني كه به سن بلوغ ميرسد و قادر به اتخاذ تصميم و مقابله با مشكلات ميشود، بتواند بتدريج از لحاظ اقتصادي و رواني از اولياء خود جدا گردد. اغلب اوقات اولياء بخصوص مادر، با محافظت و توجه زياد از حد، كودك را متكي به خود به خود و غير مستقل بار ميآورند و در نتيجه برقرار كردن روابط سالم با ديگران، بسيار مشكل خواهد بود. (شاملو، 1369)
روانشناسي فرويد به اين نوع رابطه اوليا با كودك اهميت فراوان ميدهد و اثر اينگونه روابط در افراد بزرگسال نووتيك به خوبي مشهود است به نظر فرويد اين نوع تربيت موجب ميشود كه فرد در بزرگسالي قادر به برقراري رابطهي سالم با جنس مخالف نباشد و همين عامل اغلب دليل اصلي مجرد ماندن و هموسكواليته است.نتيجهي توجه بيش از حد اين خواهد بود كه كودك سالهاي متمادي در حالت كودكي و نابالغي بماند لذا با رفتار و عادات غير معمول و كودكانه بزرگ شود و احتمالاً به بلوغ كامل اجتماعي نرسد زيرا حمايت ومحافظت بيش از حد، مانع از آن خواهد شد كه كودك به طور طبيعي به دنياي پيرامون خود آگاهي يابد و آن را عملا لمس كند و در نتيجه كفايت رواني و اعتماد به نفس لازم را بدست نخواهد آورد (گنجي، 1373)
بنابراين والدين بايد از يكسو احتياجات جسماني و نيازهاي عاطفي و رواني كودك و نوجوان ارضاء و از سوي ديگر، آنان را به داشتن عقايد و رفتار و تصميمات مستقل تشويق كنند.پدر و مادر، در حالي كه به كودك و نوجوان خود استقلال و شخصيت ميدهند نبايد بدون چون و چرا تسليم خواستههاي او شوند و ضمناً در رفتار با او بايستي جدي و قاطع باشند اگر والدين در برخورد و رفتار با فرزندان دچار تزلزل و عدم قاطعيت شوند فرزندان گيج و سر در گم خواهند شد و در نتيجه ممكن است طغيانهايي منجر شود. روش تربيت صحيح كودك، بايد طوري باشد كه اولياء ضمن ارضاء احتياجات عاطفي كودك، او را تشويق به داشتن عقايد و رفتار و تصميمات مستقل بنمايند.
ـ خانوادهي گسسته: تحقيقات دامنهداري در مورد تأثير خانوادههاي گسسته بر روي كودكان انجام شده است نتيجهي اين پژوهشها نشان ميدهد كه زندگي اجتماعي و عاطفي و حتي جنبههاي فكري كودكان متعلق به اين گونه خانوادهها عموماً تحت تأثير خانواده قرار مي گيرد به طوريكه درصد عقب ماندگي هوش و مشكلات رواني، رفتاري و اجتماعي، نزد اين قبيل كودكان فراوان مشاهده ميشود (گنجي، 1373)
كودكي كه يك يا هر دو والدين خود را به دليل مرگ، جدايي يا طلاق از دست ميدهد دچار هيجاني ميشود كه ممكن است منجر به ايجاد احساس حقارت و ناايمني او گردد. اين موضوع بخصوص بر روي كودك دبستاني كه به اندازهي كافي درك از مطلب دارد ولي هنوز از لحاظ رواني متكي به اولياء است تأثير فراوان دارد.بر اساس پژوهشهاي ارائه شده بيش از يك سوم كودكاني كه در تيم خانههاي آمريكا نگهداري ميشوند در همان سال اول زندگي ميمردند. كودكاني هم كه به سنين بالاتر ميرسيدند، اگر از سرما و گرسنگي و بيماري جان سالم به در ميبردند به عقب ماندگيهاي مختلف حركتي، زباني و ذهني و اختلافات عاطفي و اجتماعي، دچار ميشدند و اغلب از نظر جثه، لاغرتر از معمول بودند.تحقيقات راتر نشان ميدهد كه اين كودكان در بزرگسالي
