
اسلامي و ارسال نداي كمك آن به مستضعفين و مخالفت با استكبار به تمامي جهانيان، از جمله به ملتهاي منطقه خاورميانه و آسياي ميانه و قفقاز، با توجه به نزديكيهاي تاريخي و فرهنگي مردم اين مناطق به هويت ايران، تأثيرپذيري اين مردم نسبت به ديگر مليتها، در قبال قدرت نرم، ايران اسلامي بيشتر توانست منشأ تحركات اسلامي و آزاديخواهانه در اين جوامع را به وجود آورد (آدمی و ذوالفقاری 1391، 31).
در چنين شرايطي امام خميني با مطرح كردن ايده «صدور انقلاب» و «نهضت مستضعفين عليه مستكبرين» رسالت جهاني انقلاب اسلامي را به گوش تمام قدرتهاي بزرگ رسانده و آنها را به مبارزه در مقابل زورگويان فراخواند. در همين رابطه چنين ميفرمايند: «ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكر اين كه ما انقلابمان را صادر نميكنيم {را} كنار بگذاريم؛ زيرا اسلام بين كشورهاي مسلمان فرقي قائل نميباشد و پشتيبان تمام مستضعفان جهان است. از طرفي ديگر، تمام قدرتها و ابرقدرتها، كمر به نابوديمان بستهاند و اگر ما در محيطي بسته بمانيم، قطعاً با شكست مواجه خواهيم شد. » (امام خميني 1378 ج 12، 213).
اعتقاد به ارزشهاي اسلامي بيان كننده مسئوليتپذيري نسبت به جامعه بينالمللي است. در همين رابطه مفهوم صدور انقلاب با اتخاذ روشي واضح و صريح حق تعيين سرنوشت را به ملتها داده و از منظر قدرت نرم و با مخاطب قرار دادن نخبگان و عموم ملل اسلامي هر گونه مشي و روش سختافزاري و خشونتطلبانه را نفي ميكند و از طرف ديگر ايده نرمافزارانه صدور انقلاب تأثير داخلي نيز داشته و به اين معني است كه صدور انقلاب محقق نميشود مگر اين كه شاهد تحقق ارزشها در داخل بوده و اهتمام جدي به ارائه و اشاعه آن در خارج داشته باشيم.
حضرت امام خميني انقلاب اسلامي را الگوي ارزشهاي مطلوب مردم تحت ستم دانسته و معتقد بودند كه انقلاب اسلامي از آن جهت كه معرف آرمانهاي مردم مستضعف و ستمديده است، مورد پذيرش اين ملل نيز قرار ميگيرد. بر همين اساس واضح است كه منظور از صدور انقلاب، هجوم نظامي و لشكركشي به كشورهاي مسلمان نبوده و نيست.
در صورتي كه مسلمانان به اهميت تأسيس نظام سياسي بر مبناي ايدههاي اسلامي آگاهي يابند، از اين منظر قدرت نرم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ميتواند عاملي براي شكلدهي و الگوسازي براي آنان به وجود آورد.
– سياست خارجي مردمي
نقش و جايگاه مردم در پيشبرد سياستهاي داخلي و خارجي بر هيچ كس پوشيده نيست به طوري كه اگر حكومتها پشتوانه مردمي و داخلي خود را نداشته باشند، علاوه بر اين كه در عرصه بينالمللي به موفقيتي دست نخواهد يافت بلكه اين امر زمينه سقوط و تباهي آنان را به وجود خواهد آورد. اگرچه برخي دولتها با كمك نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي و نيروهاي نظامي سيطره خود را در جامعه ايجاد كرده و برخي ديگر از دولتها با كمك اربابان و حاميان خود امنيت داخلي خود را تضمين ميكنند، لكن جمهوري اسلامي ايران با نفي هر گونه حمايت خارجي در سياست خارجي و داخلي، متكي بر مردم بوده و رهبران انقلاب بر اين باور بودهاند كه آنچه كه ضامن تداوم انقلاب است، رضايت و حمايت مردمي در اين زمينه است. مصاديق بارز قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران در عرصه بينالمللي را ميتوان در موارد پشتوانه مردمي در ايجاد نهضت اسلامي، جنگ تحميلي و تهديدات نظامي و تحريمهاي اقتصادي در مقابل استفاده از قدرت سخت دشمنان انقلاب دانست (آدمی و ذوالفقاری 1391، 33-32).
– جهانيسازي مبارزه با اسرائيل
اعلام روز جهاني قدس از سوي امام خميني (ره) يكي از ابعاد قدرت نرمافزاري جمهوري اسلامي در مبارزه با قدرتهاي استكباري بود. اين اقدام شجاعانه و نرمافزارانه از طرف بنيانگذار انقلاب اسلامي موجب روحيه گرفتن و الهام گرفتن ساير ملل اسلامي از اين اقدام ملت ايران شده و همينطور موجب سرافكندگي و عدم مشروعيت دولتمردان كشورهاي اسلامي شد. جمهوري اسلامي ايران در بدو تشكيل، خواستار نابودي اسرائيل و تشكيل يك دولت فلسطيني در كل سرزمين فلسطين گرديد. اين هدف در واقع موجب ميشد كه قدرت نرم مخالفت جمهوري اسلامي ايران در مماشات با رژيم غاصب قدس در قبال سياستهاي سازشگرا، كشورهاي عربي خاورميانه را در همراهي و سازش با اسرائيل تحت فشار قرار داده و اين دولتها را با واكنش شديد افكار عمومي تا حدي به محور مخالفت با اسرائيل بكشاند.
همچنين شعارهايي براي اقدام عملي بر ضد اسرائيل صادر شد و شعار آزادي قدس به شكل شعار محوري در سياست خارجي ايران درآمد. در مجموع، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در منطقه و به ويژه در مورد اسرائيل، جدا از ملاحظات سرزميني و با ملاحظات ديني، انقلابي و ايدئولوژيك و به طور خواسته يا ناخواسته در راستاي تقويت قدرت نرم ايران اسلامي تا به امروز در سياست خارجي صورت پذيرفته است (آدمی و ذوالفقاری 1391، 33).
يكي از نگرشهاي عمدهي جمهوري اسلامي ايران كه شكلدهندهي قدرت نرم آن بود، ضديت با اسرائيل بوده است. به عبارت ديگر، اسلاميت نظام اسلامي در ضديت با اسرائيل (و همچنين آمريكا) تعريف شده است. قطع رابطهي ايران با اسرائيل بلافاصله پس از بازگشت امام (ره) از پاريس به تهران، بازگشايي سفارت فلسطين در ايران، انتقاد شديد نسبت به قرارداد صلح كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل و قطع رابطه با كشور مصر، اعلام اين كه هدف اصلي ايران پس از شكست عراق، آزادسازي قدس است، مخالفت با هر گونه سازش ميان اعراب و اسرائيل و همچنين آرزوي نابودي اسرائيل، همگي نشاندهندهي تصور نرمافزارانهاي است كه جمهوري اسلامي ايران از سياست خارجي و اقدامات حمايتي كه بايد انجام دهد داشت (آدمی و ذوالفقاری 1391، 34-33).
قدرت نرم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به عنوان مهمترين تهديد براي اسرائيل تلقي شده و خصومت با ايران به طور آشكار در مواضع رهبران اين رژيم ديده ميشود. سياست خارجي اسرائيل در اين مقطع بر اساس در انزوا قرار دادن ايران (دقيقاً در راستاي سياست خارجي آمريكا نسبت به ايران) قرار گرفت. تأثير نرمافزارانه مبارزه با صهيونيسم در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و ضرورت توجه به موضوع مقاومت اسلامي امروزه با محوريت ايران اسلامي به يك گفتمان تبديل شده و همين مسئله زمينهساز مبارزات و جنبشهاي آزاديبخش ميان مسلمانان و نيز تأثير فزاينده بر مبارزات براي آزادي قدس شريف است.
3-2- مراحل سهگانه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از سال 1357، داراي سه مرحله مشخص و متمايز از مراحل قبل ميباشد. اولين مرحله شامل نگرش اوليه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ميباشد. در اين مرحله، ايران سياست طرفداري از غرب را تغيير داده و «سياست عدم تعهد» را جايگزين آن نمود. در اين رابطه راهبرد جمهوري اسلامي ايران در جهت گرايش به سوي كشورهاي جهان سوم و تودهگرايي ضد امپرياليستي متحول شد. مرحله دوم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران داراي مؤلفههاي مربوط به دوران «سنگربندي» ميباشد. مرحله دوم با بركناري جناح ميانهرو فراهم آمد. در نتيجه اتحادي از نخبگان طراز اول حكومت بر عليه ليبرالها و جهان خارج شكل گرفت. اين روند تا سال 1367 تداوم يافت، البته سطح فراگيرتري از عملگرايي بعد از 1364 مورد مشاهده قرار گرفت. مرحله سوم، رسماً از زمان پذيرش قطعنامه 598 توسط مقامات سياسي و رهبران جمهوري اسلامي ايران آغاز گرديد. اين امر (پذيرش قطعنامه) به عنوان آغازي براي ورود به دوران جديدي بود كه توسط اولين نسل و گروه رهبران سياسي بعد از آيتا… خميني (ره)، شكل ميگرفت. اين رهبران درصدد بودند تا زمينه لازم جهت «همگرايي و ادغام در نظم بينالمللي جديد» را فراهم آورند. به طور كلي، رهبران ايران از 1367 بر مؤلفههايي از جمله ديپلماسي سازنده تأكيد داشتند. در اين دوران، جهتگيري نوين سياست خارجي ايران، داراي مؤلفههاي همگوني با دورانهاي قبل بود (نبوی 1383، 163).
بحران سال 1369-1368 در خليجفارس، در دوران رياست جمهوري رفسنجاني به انجام رسيد. در اين دوران ايشان تلاش نمود تا شرايط لازم را براي «عاديسازي روابط با بازيگران منطقهاي» (به جز اسرائيل) و «بازيگران بينالمللي» (به جز ايالات متحده آمريكا) فراهم آورد. نتيجه نهايي حاصله از تغيير در جهتگيري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را بايد در اين امر مورد تأكيد قرار داد كه جمهوري اسلامي ايران داراي توانمندي و پتانسيل لازم براي ايفاي نقش جديتر و به عنوان بازيگر اصلي منطقهاي دارا ميباشد. لازم به توضيح است كه ايران در دوران قبل از انقلاب (و بر اساس دكترين نيكسون) به عنوان عمدهترين بازيگر منطقهاي تلقي ميشد. در دوران جديد، ايران درصدد است تا بار ديگر نقش منطقهاي خود را در دوران بعد از انقلاب به دست آورد. تحقق اين امر در اواخر دهه 1360 شكل گرفت. اين روند زمينه لازم را براي تحقق و ايفاي نقش اصلي در منطقه به عنوان اصليترين قدرت منطقهاي در دهه 1370 فراهم ميآورد (نبوی 1383، 164-163).
3-3- جهانی شدن و اهمیت دیپلماسی عمومی ایران
جمهوری اسلامی ایران به تناسب جايگاه و توانايي خود داراي ميزاني از قدرت نرم است، ولي سياستها و رفتارهاي جمهوری اسلامی ایران در قالب ديپلماسي عمومي ميتواند اين توان بالقوه را به بالفعل تبديل كند و اين امكان را براي كشور فراهم كند تا از وجهه بهتر و توان تأثيرگذاري بيشتري برخوردار شود. از سوي ديگر ضرورت هماهنگي سياستهاي جاري جمهوری اسلامی ایران با تلاشهاي آن در عرصه سياست خارجي عموماً و ديپلماسي عمومي به طور اخص بايد موجب شود تا كشورمان هنگام اتخاذ هر تصميمي به تبعات آن در نزد افكار عمومي جهاني توجه كند (جوادی ارجمند 1392، 174).
چنان كه ديپلماسي عمومي را مجموعه استراتژيها و تاكتيكهايي دانست كه در خدمت دستگاه سياست خارجي يك كشور مانند جمهوری اسلامی ایران قرار ميگيرد، بنابراين مسئله اصلي اين است كه با چه سازوكاري ميتوان تصوير جمهوری اسلامی ایران را در جهان بهبود بخشيد؟ قدرمسلم اين است كه ديپلماسي عمومي نميتواند در خدمت اهداف كوتاهمدت سياست خارجي ايران باشد، بلكه بايد در ميانمدت يا بلندمدت بتواند با برنامههاي فرهنگي از قبيل انتشار كتاب، ساخت فيلمهاي سينمايي و برنامههاي مستند راديويي به زبانهاي بينالمللي به تأثيرگذاري بر محيط بينالمللي بپردازد و افكار عمومي خارجي را در مورد ايران شكل دهد (جوادی ارجمند 1392، 174).
با توجه به گسترده بودن برنامهها و مسائلي كه در ديپلماسي عمومي مطرح ميشود، بايد به اين نكته اشاره نمود كه ديپلماسي عمومي در كشور ايران هنوز به لحاظ مفهومي و كاربردي به روشني تعريف نشدده است. غالباً اين مفهوم با مفاهيمي همچون قدرت نرم، جنگ رواني، تبليغات، روابط فرهنگي و ديپلماسي فرهنگي داراي مرز معيني نيست. در صورت توجه به اين تمايزات ميتوان زمينهاي فراهم نمود تا بتوان بهره لازم را از ديپلماسي براي كسب منافع ملي برد. روابط فرهنگي در واقع، تمامي مبادلات فرهنگي و هنري را شامل ميشود كه از زمانهاي دور در ميان ملتها مرسوم بوده است. نكته محوري در روابط فرهنگي اين است كه در اين نوع رابطه، طرفين غالباً به دنبال شناخت هستند و نه تأثيرگذاري بر يكديگر. در تفاوتهاي بين روابط فرهنگي و ديپلماسي عمومي، به نظر ميرسد كه ديپلماسي عمومي شباهتهاي بيشتري به روابط فرهنگي دارد تا به تبليغات و جنگ رواني. روابط فرهنگي به گستره وسيعي از ارتباطات و تبادلات فرهنگي ميان ملتها مربوط ميشود كه از مجاري و نهادهاي گوناگون غيردولتي صورت ميپذيرد و در عصر ارتباطات و اطلاعات، ابعاد جديدي به خود گرفته است (جوادی ارجمند 1392، 175-174).
ديپلماسي فرهنگي، مربوط به فعاليتهاي رسمي دولتها براي نشان دادن فرهنگ و ارزشهاي خود و تأثيرگذاري بر فرهنگ كشور مقابل است. به عبارت ديگر، «گاهي دولتها از طريق سفارتخانههاي خود تلاش ميكنند تا از طريق صدور فرهنگ به كشور پذيرنده، بر سياست خارجي آن كشور تأثير گذارند كه به
